يكي از دوستان از محيط زندان و شهر وودبري و تقابل اين دو تا شكايت كرده بود. واقعا هم جاي شكايت داره
از فصل اول تا قبل از فصل سوم عادت داشتيم مهاجرت و سفر اين گروه از قهرمانان داستان رو تماشا كنيم كه همين صرفا "مهاجرت" خودش كلي سرگرم كننده بود
بعد خود "مهاجرت" و سفر كردن يك گروه به نظرم هم از نظر محتوايي و هم از نظر فرم و شكل و ظاهر كار خيلي به جذابيت سريال كمك ميكنه
نميدونم مشكل لوكيشن و سناريو دارن كه اينقدر روي زندان تمركز كردن يا موضوع چيزه ديگه ايي؟!
من با نظر شما در مورد رستاخیز بودن موافق نیستم
شما سریال جدید Les Revenants (رستاخیز ) رو نیگاه کن متوجه رستاخیز واقعی می شوی
سریالی زیبا که اشکت رو در مورد رستاخیز در میاره
مرده در سریال رستاخیز به زیبایی تمام برگردانده می شود ولی در سریال واکینگ دد مرده به قیافه ای بر می گردد که اصلا طبیعی نیست
بیشتر نمیتونم توضیح بدم چون میدونم هیچ کدوم ندیدید و اسپویل میشه
سازنده ی سریال از زندان به عنوان یکی از شخصیت های سریال یاد میکنه!
پس بهتره به زندان عادت کنید
اضافه شده در : 1
باشه دوست عزیز
من اصلا حرفم چیز دیگه ای بود ... walking dead کجا رستاخیز کجا! فقط میخواستم بگم اینا زامبی معمولی نیستن
در ضمن زیبایی کار همینه که مرده زشت باشه و این طبیعیه! کسی که میمیره همچین هم نباید خوشگل باشه ها!
با سلام خدمت همه ی ذوستان . من همین الان این قسمت رو دیدم و لازم دیدم دیدگاهم رو بیان کنم .
در قسمت های پیشین که ریک و گاورنر با همین مذاکره می کردند گاورنر به ریک میگه این مردم هنوز به من اعتماد دارن فکر میکنن من میدونم دارم چکار میکنم . این دیالوگ گاورنر یک اقرار هست به این که این مرد دیگه نمیدونه داره چکار میکنه و ادمی که مریض هست و به یک سادیست تبدیل شده که تنها فکرش انتقام هست و برای این کار اتاق مخصوص هم اماده کرده . پس کشتن مردم زیاد دور از انتظار نبود . از لحظه ی کشته شدن دخترک گاورنر , کارگردان داره مارو برای دیدن چنین سکانسی اماده میکنه . حتی در قسمت های قبل دیدیم که گاورنر توانایی ارام کردن مردم خودش رو هم نداره و اندریا این کار رو انجام میداد . اصلا از چنین ادمی نمیشه انتظار وفاداری به مردم رو داشت .
مورد بعدی درباره ی کشته شدن اندریا هست . در این صحنه اندریا باید تصمیم بزرگی بگیره . تصمیم کشتن مردی که چند دقیقه قبل از کشتن خود اندریا امتنا کرده . پس نیاز به فکر کردن داره . کشتن فردی که نسبت بهش احساسات دارید و این احساس در لحظه شکل گرفته شما رو بهم میریزه . و بر خلاف چیز هایی ک دوستان گفتن شخصیت اندریا بسیار شکننده شده بود در این فصل . بطوری که اندریا در دو سکانس که فرصت کشتن گاورنر رو داشت این کار رو نکرد . و اعتقاد داشت که کسی نباید بمیره و برای همین اعتقاد جان داد .
بعضی از دوستان اشاره کردن که ریک مردم وودبری رو برای چی اورد . از قسمت مرگ لوری شاهد شکسته شدن شخصیت ریک بودیم . رخدادی که باعث بی توجهی ریک نسبت به گروه شده بود . کارل هم در پی رفتار های پدرش و کشتن مادرش به انسانی سخت تبدیل شده بود . ریک مردم رو به زندان اورد تا انسانیت رو به فرزندش نشون بده و به هدف عالی برسه . حفظ انسانیت . کمک به هم نوع . همون طور که در قسمت 14 ریک این موضوع رو بیان کرد و موضع خودش رو از دیکاتوری به دموکراسی تغییر داد و اعلام کرد که گروه باید برای هدف عالی تلاش کنند . میخواست با این کار پسرش رو نرم تر کنه .
صحنه ی جنگ و درگیری هم به بهترین شکل بیننده رو غافلگیر میکنه . و وحشت مردم عادی رو خوب نشون میده . ما نباید انتظار داشته باشم که ارتشی که حتی نمیدونه با اسلحه چجوری باید کار کنه در در گیری پیروز باشه و مقاومت کنه و فرار بهترین راه حل بود .
در فصل سوم شاهد یک روند کند و منطقی بودیم که به نظر من خوب هم بود . سریال اگر در جاده ادامه پیدا میکرد بی موضوع میشد . بی کشش . اگر انتظار جنگ دارید جان سخت نگاه کنید . در این سریال منطقی نیست که وقتی مکان گرم و نرم دارید دل به جاده بسپارید .
من به این فصل 8 میدم .