در این تاپیک میتونید پیرامون فصل پنجم سریال داونتون ابی به تبادل نظر و بحث بپردازید
در این تاپیک میتونید پیرامون فصل پنجم سریال داونتون ابی به تبادل نظر و بحث بپردازید
تغییر شخصیت ادیث خیلی جالبه فقط کافیه یکی نوار رو برگردونه ولی "مری" لامصب تکون نمیخوره ثبات شخصیت داره در حد لالیگا!
حتی "توماس" هم سعی میکنه با شوک الکتریکی هم شده یه تغییری در شخصیت "بیشخصیت"ش بده ولی "مری" ...
حتی "ادیث" و "توماس" از این تحول و تغییر شخصیتی، اشکشون دراومده ولی "مری" ...
انگار فقط یه نفره که داره تمام و کمال از زندگیش لذت میبره اونم کسی نیست جز "م..."!
فصل بدی نبود و صدالبته به کیفیت فصلهای اول نمیرسید. یعنی من بیشتر مقایسه میکنم با اون چیزی که "بود" تا این چیزی که "هست"!
حتی با وجود اینکه این فصل زیاد سعی شد شخصیتها مقابل هم قرار بگیرن و "چالش" (البته از نوع دنیای سریال نه چالش به معنی واقعیش!) درست کنن ولی خب زیاد دووم نداشت و سریع با یه پیادهروی حل و فصل شد. "رک بودن" و "ظاهرسازی نکردن" : نمیدونم این قسمت "بد" ماجراست یا خوبه؟!
از یه سمت به نظر اخلاقیترین اتفاق سریال همینه که کمتر شخصیتی چیزی رو پنهان میکنه یا اگه میکنه سریع با بقیه به اشتراک میذاره حالا خواسته یا ناخواسته. (این از جهت مثبت و خوبش) ولی خب همین "خوب"ه هم باعث شده عملن چیزی برای کشف و لذت پنهان کاری برای مخاطب باقی نمونه همه چیز خیلی باسرعت مثل "روز" روشن میشه و دست مخاطب خالیه. (ر.ج به سکانس پایانی لو رفتن ماجرای دختر ناخواستهی ادیث توی یه گفتوگوی 1 دقیقهایی بین پدر و مادر)
سلام
توجه توجه پست من حاوی اسپویله اونایی که تا آخر فصل ندیدن نخونن.
من یک سندرمی دارم به نام داون تاون در یک روز
خلاصه صبر میکنم همه قسمتهاش بیایدبعد میشینم پای تی وی حالشو میبرم کیفی دارد که نگو.
ولی این فصل.
به نظر من حرف آقا ایرج تا حدودی درسته. این که زود همه چیز اوکی میشد. من خودم توقع داشتم بچه ادیث تبدیل به یک رسوایی بزرگتر بشه یا نه حداقل مری بفهمد یک بازیچه ای بشه برای بیشتر اذیت کردن ادیث توسط مری.
بعد این عروسی آخر فصل خوب من توقعم سنگ اندازی خیلی بیشتر بود نه این که با یک سخنرانی و یک تهدید تو کلیسا هم چیز اوکی بشه. دلم میخواست این دلدادگی به هم نرسیدن و باز رسیدن یک یک فصلی طول بکشد.
اونجا که خدمتکارها دعوای اینها را تو پارک دیدن گفتن آهان! الان اختلاف لو میره و بازی شروع میشه ولی دریغغغغغغغغ.
اما در کل فصل خوبی بود. به نظرم از همه جالبترش پیدا شدن یک عاشق برای مادربزرگ بود. و آن غافلگیری آخر فصل که دیگهههه وای به نظرم خانواده بیتس بدجوری روزگار سردی دارن
اگرم بخواهم بهترین سکانس را انتخاب کنم آن سکانس سر میز شام. همون دعوای بین پسرهای جناب خواستگار و خانم کراولی بزرگ و تام عالیییییییییی بود.
پ.ن: شرمنده من اسم ننوشتم اسمها زیاد یادم نمیومند احتمالا به خاطر همینه سریال را توی یک روز میبینم
من با تاخیر زیاد بالاخره این فصل تموم کردم.
اول اینکه خیلی خوب شد یه بار نویسنده به ادیث فکر کرد.اگه بچه شو بازم توی پشت پرده میزاشت من یه نفر شاکی میشدم
البته به قول بچه ها یکم رسوایی درباره بچه اش سریال هیجانی تر میکرد
توی چند فصل گذشته از شخصیت مری خوشم میومد ولی این فصل زیاد دوسش نداشتم
این دختره رز (اسمش همین بود؟)نباید ازدواج میکرد.سوژه ای بود برای خودش.مامانش که اونقده مهر مادری داشت من اینجوری شدم
کلا این فصل همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد(کاش یه جاهایی نمیشد) بجز درگیریای آنا
دود از کنده بلند میشه >>>مستر کارسون
فصل خوبی بود بهتر هم میتونست باشه.ولی در کل لذت بخش بود
باز هم از ترجمه عالیتون تشکر میکنم
حَوا که بغض کند
حتی خدا هم اگر سیب بیاورد
چیزی جز گریه آرامَش نمی کند
سیب ها را قایم کنید
خبر های امروزی همه شوم بودند
من حَوای پر از بغضم .. !