Game Of Thrones | بحث اپیزودیک | فصل ششم , اپیزود نهم

[yaser63]

Season 6, Episode 9, Battle of the Bastards
فصل ششم, قسمت نهم, نبرد حر/ام زاده ها

خلاصه داستان اين قسمت : درحالی که استارکها آماده نبرد می شوند,سر داوس چیز با ارزشی را از دست می دهد. درهمین حال دنریس با انتخاب دشواری مواجه می گردد

ویرایش مدیریت:
لطفا جهت احترام به حقوق سایر اعضای انجمن:
از بیان هرگونه مطلب اسپویلری مرتبط با قسمت های آتی سریال خود داری نموده و از بحث درباره محتوای اپیزودها در تاپیک های غیر مرتبط و چتباکس خود داری نمایید.
برای دانلود زیرنویس هم از قسمت بالا به تاپیک مربوطه مراجعه فرمائید.
باتشکر از همه دوستان گرامی.

[freedom world]

قسمت خوبی بود.
ولی سوتی سگ ها واقعن خوب نبود.
اون موقعی که رمزی در مورد سگ هاش میگه ، سانسا رفته بوده.

[.Ven0m.]

رمزی بولتون چقدر مرد بود ، تا آخرین لحظه هم التماس جونشو نکرد ، یه بولتون واقعی ـه ، پدرش باید بهش افتخار کنه به نظرم !
حتی وقتی صورتش توسط جان له شد آخ و ناله نکرد ، رمزی یه آدم باهوش بود . ققط توی خاندان اشتباهی به دنیا اومده بود و شده بود ویلن قصه ما . تاثیری که رمزی روی سانسا گذاشت ، واقعا یه جورایی به نفعش تموم شد ! یادتونه که سانسا رو قبلا؟ خودشو میکشت واسه جافری ، درسته قبل از این که به دست رمزی هم بیافته خیلی زجر کشیده بود اما این رمزی بود که صیقل داد ایشونو و الان حتی از آریا هم جلو تر زده ، در آخر هم اشاره ای کنم به سخن رمزی به سانسا ، من بخشی از تو ام ، عالی بود...

[Sσнєiℓ]

از کجاش بگمممم؟؟؟؟ خودتون این شکوه رو دیدین....میتونم بگم در تاریخ سریال های تلویزیونی با عظمت ترین قسمت بود به حق. تو اچ بی او نوشته بود جنگ حرامزادگان حدود یک ماه فیلم برداریش و تدوینش طول کشیده...قسمت میرین که عالی بود.اوجش هم اونجا بود که اون دوتا اژدها دیوارو خراب کردن و اومدن کمک دنی و اونجایی که داریو ناهاریس و دوتراکی ها پسران هارپی رو به درک واصل کردن...راجبه نبرد جان و رمزی باید بگم جان واقعا از لحاظ فکر و استراتژی ضعیف تر از رمزی بود. رمزی میدونست با کشتن ریکان میتونه جانو عصبانی کنه و نقشه هاشو به هم بزنه و واقعا که چه هنرپیشه قابلی داشت.دوست داشتنی ترین شخصیت کثیف گات بود این رمزی. و اما اینجاس که تو گات نباید زود قضاوت کرد و دیدیم همون نامه سانسا باعث زنده موندن و پیروزیشون شد.البته هنوزم واسه قضاوت زوده.من پیروز این نبرد رو لرد بیلیش میدونم.اومدن شوالیه های ویل به نظر من یکم دیر بود اما خب با قدرت اومدن و کمترین تلفات رو دادن که از سیاست های باهوش ترین کاراکتر سریال بود.قدم بعدی بیلیش احتمالا تسخیر ریورران و کشتن والدر فریه تا کامل نیمه شمالی رو فتح کنه.سر داووس هم به زودی ملیساندرا رو به خاطر کشته شدن شیرین مجازات میکنه از نگاهش کاملا معلوم بود...از شمال به سمت میرین بریم..تو صحبت های تیریون کاملا مشخص بود که زیر پایتخت وایلد فایر هایی به جا مونده که سرسی احتمالا استفاده میکنه...معلوم نیست کی و چجوری.شاید فصل بعد شایدم قسمت بعد.تکلیف یورون گریجوی هم معلومه.احتمالا دنریس پیشنهادشو قبول میکنه کشتیهاشو میگیره و دخل خودشو میاره شایدم مجبور بشن بجنگن باهم اونم داستان جالبی میشه.اولین متحد وستروسیه دنی هم یارا و تیون بودن.کی فکرشو میکرد..؟ دوستان یه قسمت دیگه بیشتر نمونده .بریم اماده بشیم واسه یک سال خماری

دیدی یارای ملعون چطور به دنریس نگاه میکرد؟

و وقتی دنریس ازش سئوال پرسید اون جواب نگران کننده رو داد.

امیدوارم در میرین هم یک گنجشک اعظم دیگر ظهور کند و تا وقتی یارا مخ دنریس را نزده او را به سزای اعمالش برساند.
ما از مسئولان زحمتکش سریال خواهان یک گنجشک اعظم دیگر در میرین هستیم یا همان گنجشک اعظم پایتخت را برای بازدید و نظارت به میرین بفرستند. با تشکر.

[shavn]

بر خلاف همه ی دوستان رمزی شخصیت مورد علاقه ی من بود
بر حسب تجربه میدونستم میمیره ولی دلم میخواست دارش بزنن یا ...
ولی روراست باشیم کستینگ رمزی و بازی ایوان ریون فوق العاده بود
صحنه های نبرد هم عالی بود فقط من هی میگفتم این همه تیر رو تو یه فضای کوچیک پرتاب میکنن چجوری هیچکحدوم به جان نمیخوره

[alisoltani87]

اما جان اسنو بنظرم حداقل این قسمت به عنوان یه رهبر نتونست لشکرشو هدایت کنه و دور از انتظار بود که این طور توی دام رمزی بیوفته
با توجه به اینکه سانسا تلاش خودشو کرد تا جلوی این اتفاق بگیره ولی جان اسنو بازم توجه ای به حرفاش نکرد و خیلی راحت توی دام رمزی افتاد
قسمت جنگ و نبرد در نگاه اول شاید خیلی خوب باشه ولی اگه یخورده دقیق تر نگاه کنیم ... پلن 2 3 برای خودشون نداشتن و خیلی راحت جنگ باختن دلیلشم کم تجربگی و اشتباه جان بوده
اگه سانسا اون نامه نمیفرستاد الان جان اسنو بجای رمزی از سریال حدف میشد...

چیزی که از جان اسنو بعد از زنده شدنش نگران بودم از دست داده باشه، پایبندی ش به اصول بود. حمایت از هم خون و دوستان و هم پیمانا جزو اصول جان اسنو بود که به خاطرش جون می داد، و خیلی هم زیبا بود اگر هدف رو که قاعدتا پیروزی بر همه چیزه کنار بذاریم. این که جان اسنو حاضر نشد به هر بهایی به پیروزی برسه فاکتور خوبی در این شخصیته که به شخصه دوس دارم؛ و خوشحالم از دستش نداده و حاضره به خاطرش همه چیز رو از دست بده.

ولی سانسا اینطور نیس، سانسا به خاطر حماقت خودش و گوش نکردن به حرف مشاورای امین (مادر و پدرش و دایه اش و جان و حتی تیریون) آسیبای زیادی دید، و حالا به جایی رسیده که برای رسیدن به خواسته ش حتی از جون برادرش بگذره، این نگاه سانسا هرچن منطقی، باعث میشه حماقتای بیشتری داشته باشه، و هم پیمانای اشتباهی رو به خودش جذب کنه. و اصولا تا این جا بیشتر جاذبه های ظاهری رو دیده و عمق اتفاقات رو نادیده گرفته، مث وقتی تیریون به عقدش در اومد، یا همین الان که خونسردانه، از اومدن سوارکارای بیل به جان خبری نداد و باعث شد، مهره های ارزشمند و وفاداری از دست برن. از دست رفتن اون ها رو فقط و فقط مقصر سانسا می دونم.

[Ward]

کاش به سبک وریس(واریس(همون کچله)) این حرومزاده بولتنو میکشتن(البته نمیکشتن)

[WALKING DE4D]

چیزی که از جان اسنو بعد از زنده شدنش نگران بودم از دست داده باشه، پایبندی ش به اصول بود. حمایت از هم خون و دوستان و هم پیمانا جزو اصول جان اسنو بود که به خاطرش جون می داد، و خیلی هم زیبا بود اگر هدف رو که قاعدتا پیروزی بر همه چیزه کنار بذاریم. این که جان اسنو حاضر نشد به هر بهایی به پیروزی برسه فاکتور خوبی در این شخصیته که به شخصه دوس دارم؛ و خوشحالم از دستش نداده و حاضره به خاطرش همه چیز رو از دست بده.

ولی سانسا اینطور نیس، سانسا به خاطر حماقت خودش و گوش نکردن به حرف مشاورای امین (مادر و پدرش و دایه اش و جان و حتی تیریون) آسیبای زیادی دید، و حالا به جایی رسیده که برای رسیدن به خواسته ش حتی از جون برادرش بگذره، این نگاه سانسا هرچن منطقی، باعث میشه حماقتای بیشتری داشته باشه، و هم پیمانای اشتباهی رو به خودش جذب کنه. و اصولا تا این جا بیشتر جاذبه های ظاهری رو دیده و عمق اتفاقات رو نادیده گرفته، مث وقتی تیریون به عقدش در اومد، یا همین الان که خونسردانه، از اومدن سوارکارای بیل به جان خبری نداد و باعث شد، مهره های ارزشمند و وفاداری از دست برن. از دست رفتن اون ها رو فقط و فقط مقصر سانسا می دونم.

قسمت اول صحبتتو قبول ندارم استارک ها مدت ها بود فراموش شده بودن بهتر بگیم دیگه قدرتی نداشتن با اومدن وحشی ها همون اندک هم پیمان هایی که داشتن از دست دادن
جان اسنو برای جنگ کار نا جوان مردانه ای نکرد و کاملا تحت تاثیر حرکات رمزی قرار گرفت به عنوان یه رهبر نتونست کارایی داشته باشه بیشتر حس انتقام بود تا اعاده حیثیت
توی این جنگ که طرف مقابلش برای پیروزی حاضر بود سرباز خودشو از دست بده و از شیوه های کثیفی برای پیروزی استفاده میکرد ساده بودن حکم مرگ داشت متاسفانه اون انتظاراتی که از جان داشتیم براورده نشد به هر بهایی برنده شدن کاملا غیر منطقی رمزی وقتی باخت قبول کرد حرکاتش کاملا جذاب بود
قسمت بعدی باید تکلیف برن اریا تامن و سرسی مشخص شه از اون طرفم فری ها و جیمی سرسی مرگ بچه هاشو با چشم خودش میبینه و همین ممکنه استارت ملکه دیوانه باشه
مطمنم یه بلایی قرار سر استارک ها بیارن مگه اینکه سنت شکنی بکنن و دست از سر این استارک بردارن

[shahramz]

اپیزد نگو طلا بگو............ خیلی عالی بود و همچنین حماسی قطعا نمره 10 لایق همچین اپیزدیه
و اما دوستانی که در مورد اپیزد اخر میگن ارومه مث این که توجه نکردن اسم قسمت اخر باد زمستانیه گیم او ترونیا میدونن یعنی چی؟
فلش بک برج شادی عاقبت جیمی، اتیش بازی سرسی، تنهایی جان در شمال به خصوص حالا که بوهای خیانت از طرف سانسا میاد و.... 69 دقیقه خیلی چیزا مونده که ببینیم

[Winter]

چیزی که از جان اسنو بعد از زنده شدنش نگران بودم از دست داده باشه، پایبندی ش به اصول بود. حمایت از هم خون و دوستان و هم پیمانا جزو اصول جان اسنو بود که به خاطرش جون می داد، و خیلی هم زیبا بود اگر هدف رو که قاعدتا پیروزی بر همه چیزه کنار بذاریم. این که جان اسنو حاضر نشد به هر بهایی به پیروزی برسه فاکتور خوبی در این شخصیته که به شخصه دوس دارم؛ و خوشحالم از دستش نداده و حاضره به خاطرش همه چیز رو از دست بده.

ولی سانسا اینطور نیس، سانسا به خاطر حماقت خودش و گوش نکردن به حرف مشاورای امین (مادر و پدرش و دایه اش و جان و حتی تیریون) آسیبای زیادی دید، و حالا به جایی رسیده که برای رسیدن به خواسته ش حتی از جون برادرش بگذره، این نگاه سانسا هرچن منطقی، باعث میشه حماقتای بیشتری داشته باشه، و هم پیمانای اشتباهی رو به خودش جذب کنه. و اصولا تا این جا بیشتر جاذبه های ظاهری رو دیده و عمق اتفاقات رو نادیده گرفته، مث وقتی تیریون به عقدش در اومد، یا همین الان که خونسردانه، از اومدن سوارکارای بیل به جان خبری نداد و باعث شد، مهره های ارزشمند و وفاداری از دست برن. از دست رفتن اون ها رو فقط و فقط مقصر سانسا می دونم.

شما که اشتباه سانسارو گفتی خب اشتباه جانم می گفتی...

میگی حمایت از هم پیمان ها از اصوله جانه...وقتی داشت اون حرکت انتحاریو می زد به فکر جون اونا بود؟
تمام نقشه هایی که تو این مدت ریخته بودنو بهم زد و هم خودشو که فرمانده ی لشگر بود تو خطر انداخت هم کل سپاهشو که مجبور شدن برای دفاع ازش بدون برنامه حمله کنن.
دقیقا همون عکس العملی که رمزی انتظار داشت و روش حساب کرده بود و البته سانسا هم در موردش هشدار داده بود.

بعد هم سانسا خودش از اومدن بیلیش خبر داشت؟
یه نامه فرستاد و تا اونجاییکه میدونیم جوابی نگرفت.
بیلش بی خبر پیداش شد... امکان داشت اصلا نیاد یا بذاره وقتی همه مردن بیاد.

بعد هم گیریم جان در مورد ویل میدونست... از کجا معلوم همین قضایا تکرار نمی شد؟
یعنی روز نبرد همینطور که استارک ها منتظر رسیدن کمک هستن رمزی دوباره نمایششو اجرا می کرد.
ریکانو ول می کرد سمت جان و شروع به تیراندازی می کرد.
با اون شناختی که خود شما از جان داری عکس العملش چی می شد؟ سر جاش وایمیساد تا ارتش ویل برسه؟
به نظر من که نه... دوباره خون جلو چشاشو می گرفت و با کله می رفت وسط میدون جنگ...
دوباره لشگرش مجبور می شد برای محافظت ازش باعجله حمله کنه... و دوباره همون اتفاقات تکرار می شد.

همونطور که بالا گفتم نمیشه فقط اشتباه یه کاراکترو دید و از اشتباهات بقیه چشم پوشی کرد.
و تو این سریال هیچکی بی اشتباه نیست.


در مورد بقیه ی صحبت هات...
این مشاورهای امینی که میگی خودشون الان کجان؟ به غیر از تیریون که فراریه بقیشون مردن...چرا؟ به خاطر تصمیمات اشتباهشون.
وقتی پدرش با سن و تجربه ی بیشتر نتونست هم پیمان های درست تو کینزلندینگ پیدا کنه و بهش خیانت شد چه انتظاری از یه دختربچه ی 13 ساله که بین دشمنای خانوادش گیر کرده داشتی؟

تنهایی جان در شمال به خصوص حالا که بوهای خیانت از طرف سانسا میاد و....

این بوهای خیانتی که میگی از دید خیلی ها چند سیزنه داره میاد منتها هنوز منشأش معلوم نیست.
من که فکر می کنم اگه میخواست خیانت کنه بهترین فرصت همین جنگ بود... میتونست از ارتش ویل بخواد صبر کنن تا بولتون ها کلا لشگر جانو نابود کنن، بعد دستور حمله بده.

[Hmv-]

نمره که 10

اپیزود قشنگی بود

نکته جالب اینکه گوزن چوبی شکسته ای که سر داووس برای دختر استنیس درست کرده بود تا اتمام جنگ دستش بود ... حتی داخل قلعه یه خشمی توی چهرش بود.

صحنه نبرد و خیلی زیبا در آورده بودند ... بعنی دیوانه کننده بود مخصوصا قسمتی که جان اسنو اسبش تیر میخوره ...

غول عزیزم که اگه نبود ... به نظرم کاره ارتش جان زودتر از اینا تموم بود

بیلیش ملعونم باز نقشه داره ... امیدوارم به قیمت جون کسی از خاندان استارکها تمام نشه ...