فکر نمیکنم پایانی کامل تر و بهتر از این برای این سریال وجود داشته باشه. از تک تک دقایق لذت بردم. از نظر من کل سریال در مورد رابطه عاشقانه کیم و جیمی بود. رفتن کیم از پیش جیمی و اتفاقات قبل اونو تبدیل به ساول گودمن کرد و وقتی شنید کیم رفته اعتراف کرده ممکنه همه چیشو از دست بده آزادی زود هنگامش رو با اعترافاتش فدا کرد. و نگاهش توی دادگاه به کیم که فقط میخواست کیم ببینه تغییر کرده و فقط رضایت اون واسش مهم بود و اون لبخند آخر. حضور والتر عالی بود و اون وسواسش واسه چیکه آب سیگار کشیدن با هم کیم و جیمی / سکانس دادگاه و اعترافات جیمی و اون شات آخر . / سکانس هایی که جیمی مذاکره میکرد عالی بود .حبس ابد با چند سال اضافه رو تبدیل کرد به هفت سال که بازم نبوغش رو نشون داد /
بهترین پایان برای یک سریال شاهکار
bcs هم تموم شد و چه پایان غمناک و شاعرانهای. تفاوت این سریال با bb هم این بود که یه جاهایی فیلمهندی نشد و تا جای ممکن و جوری که توی ذوق نزنه، به اون چارچوب واقعگرایی که برای خودش تعریف کرده بود، پایبند بود.
ارجاع به قسمت اول سریال و روزنامۀ «فایننشال تایمز» هم جالب بود؛ هرچند به این جزئیات عادت کرده بودیم.
چند تا سریال در آینده باید ببینیم که از توشون شاید یدونه ش حتی نزدیک بتر کال سال بشه؟ بنظر من که حالا حالا ها باید تو خماری بمونیم.
این قسمت همه ش در مورد محتوای اون کتاب یعنی ماشین زمان بود. ماشین زمانی که کاراکترهای والتر والت و مایک رو برامون بیشتر تشریح کرد. ولی از همه مهم تر فانتزی ماشین زمان به شدت تو این قسمت در مورد چاک بود. در واقع دیالوگ های والتر و مایک با سال همه پیش نمایشی از دیالوگ چاک به جیمی بود. چاک تلویحا به جیمی گفت آدم میتونه یه روز به اشتباهش پی ببره. جیمی فکر کرد این دیالوگ برای شروع سرکوفت همیشگی برادرشه و سریع خواست از خونه بیرون بره ولی اینجا برای اولین بار چاک میخواست غرور و حسادت دیرینشو کنار بذاره و به اشتباهاتش اعتراف کنه.
در واقع فانتزی ماشین زمان به حدی روی چاک تاثیر گذاشت که اگه اون شب چاک در مورد پشیمونی هاش تو رفتارهای بدش با جیمی اعتراف میکرد، احتمالا مسیر زندگی همه ی شخصیت ها جور دیگه ای پیش میرفت. من یادم نمیاد تو فصلای قبل در مورد این کتاب مهم صحبتی شده باشه ولی مطمئنیم این کتاب رو جیمی هم خونده که در موردش با مایک و والتر صحبت میکنه و با فیدبک هایی که از هردوشون میگیره در نهایت توی دادگاه تصمیم میگیره برای همیشه از شر Saul خلاص شه و بالاخره بین کیم و کثافت کاریش، کیم رو انتخاب کنه.
این اپیزود بی نهایت غنی بود از تقابل کاراکترهای دنیای بریکینگ بد با شخصیت جیمی. به نوع فیلمبرداری صحبت بین والتر و سال نگاه کنین: هر دو روی تخت روبروی هم نشسته ن و سریال داره سعی میکنه به بهترین شکل این دو شخصیت رو باهم مقایسه کنه. اگه یادتون باشه خیلیامون تو اپیزود فینالی بریکینگ بد و اون زوم اوت از والتر در حال مرگ احساس جاودانگی والتر بهمون دست داد و بنظرم بیراه هم نیست. والتر جاودانگی رو توی اینکار میدید و بخاطر عقده ای که سالها از دوستاش داشت و نذاشتن تو شرکت خودش بمونه تبدیل به هایزنبرگ شد و خودشو ارضا کرد.
در مقابل، جیمی جاودانگی رو در نگه داشتن کیم وکسلر برای همیشه در کنار خودش فرض کرد و بخاطرش ۷ سال زندان رو تبدیل به ۸۷ سال کرد. تو هر دو پایان روح شخصیت ها به بهترین شکل اغنا شده و برای همین هر دو پایان بندی بی نظیره. شات نهایی قرار گرفتن جیمی در مقابل کیم و فنس های زندان انقدر دوست داشتنیه که فنس ها اینجا کارکرد خودشونو از دست میدن و نشون میدن وقتی روح دو نفر باهم گره میخوره، جدایی فیزیکی بی معناس. همچنان که مرگ فیزیکی والتر وایت در مقابل انتقام شیرینش Uncle Jack برای مخاطب لذت بخشه و اونو میپذیره.
بعد ۷ سال تماشای سریال اونم هر هفته باید بگم به شدت دلم براش تنگ میشه...
اسلیپین جیمی به ساول تبدیل شد، ساول به جین، باز دوباره شد سال(86 سال رو رسوند به 7 سال لعنتی ) و آخرش هم برگشت به اسلیپین جیمی(هرچند دیر) فقط بخاطر این که کیم رو داشته باشه.
اونجا که کیم میره ملاقاتش و بهش میگه Hi Jimmy، به شدت برای جیمی لذت بخشه و با خودش میگه این کار ارزشش رو داشت. سازندههای سریال اینقدر کاراکترها اصلیشون رو دوست دارن که دلشون نمیاد پایان خیلی خیلی تلخ بهشون بدن و سعی میکنن به رستگاری برسونن اونها رو بدون این که منطق و واقعیت دنیایی که ساختن رو ببرن زیر سوال..
به نظرم برای جیمی تلخترین پایان این میشد که هیچ وقت اعتراف نمیکرد و از پشیمونیهاش نمیگفت(مثل همون 3 سکانس فلش بک) ولی خب این دفعه از فرصت استفاده کرد و بدون فیلم بازی کردن به همه چی اعتراف کرد! حتی کیم هم پیش به سوی رستگاری رفت. بعد از اعترافات به دادگاه و زن هاوارد و آروم شدن وجدانش دوباره از طریق یک کار داوطلبانه باز هم به مردم کمک میکنه و به اون آرزو همیشگیش برسه. دوباره همون کت و دامن شیک و کفشهای پاشنه بلند.
زوج جیمی و کیم با این شیمی فوق العاده بینشون، چالشهایی که داشتن و این پایان معرکه تبدیل شدن به بهترین زوج سریالی/سینمایی که تا حالا دیدم(بالاتر از زوج الیزابت و فیلیپ جنینگز سریال د اَمریکنز). کیم وکسلر قطعا بهترین کاراکتر زنی هست که تو سریالهای تلوزیونی دیدم(بالاتر از الیزابت جنینگز) و جیمی هم قطعا جزو بهترین کاراکترهای مرد تاریخ هست.
هرچند جوایز ارزش واقعی یک اثر رو نشون نمیدن ولی واقعا دوست دارم ری سیهورن، باب ادنکرک و خود سریال تو فصل جوایز به حقشون برسن.
بی نقص بود. 10
بتر کال سال به جوایز احتیاجی نداره. جوایز باید بتر کال سال رو ببرن.هرچند جوایز ارزش واقعی یک اثر رو نشون نمیدن ولی واقعا دوست دارم ری سیهورن، باب ادنکرک و خود سریال تو فصل جوایز به حقشون برسن.
تو زبان فارسی کلمه ای پیدا نمیکنم که عظمت و شاهکار بودن این اپیزود و در مجموع کل سریال رو بتونم توصیف کنم.
فقط یک سکانسش رو میخام تعریف کنم که باهام چیکار کرد.سکانس ملاقات کیم و جیمی تو زندان.
هاله ی نور خورشید از پنجره زندان به صورت جیمی و کیم می تابید موسیقی پس زمینه داشت جان میگرفت و بک گراند سیاه سفید و رنگ پریده دیوار زندان،گرم تر از هر رنگی بودن. جیمی سیگار میکشید و کیم تماشایش میکرد. این عاشقانه ترین نگاهی بود که تو دنیای فیلم و سریال ها دیدم. تو یک زندان سرد و تاریک و سیاه حرارت عشق این دو نفر به حدی بود که از قاب تلویزیون داشت بیرون میزد.
هم بغض داشتم و هم لبخند
خداحافظ بتر کال ساول دوست داشتنی
پ ن 1: اونجا که بیل بهش گفت اعترافت درباره چاک که جرم نبود و جیمی گفت "معلومه که بود."
?This is how they get you
سکانس بیابون با مایک:
توصیه مایک به جیمی که آرومتر آب بخور وگرنه حالت بهم میخوره. جیمی میگه اگه ماشین زمان داشتم برای دراوردن پول بیشتر (طمع) ازش استفاده میکردم و مایک برای عوض کردن راه زندگیش و انجام کار درست.
سوال آخر مایک و جواب جیمی و به چهره جیمی دقت کنید، یه چیزی میخواد بگه ولی نمیگه.
سکانس پناهگاه با والتر:
دوباره همون سوال ماشین زمان (چندین سال بعد از سکانس با مایک) و جواب والتر.
والتر وایت همیشه روی موضع خودش میموند، از کسی صدقه نمیخواست و میخواست با توانایی های خودش و اختراعاتش (!) پول دربیاره ولی جواب جیمی درباره اینکه از ماشین زمان واسه اینکه زانوش آسیب نبینه استفاده میکنه.
دیالوگ والتر که میگه: "تو از اولش هم همینطوری بوده" همون دیالوگ هاوارد و با همون استایل. و دقیقا همون چهره ای رو از جیمی میبینیم که انتهای فلش بک با مایک داشت.
سکانس خونه با چاک:
چاک داره کتاب ماشین زمان اچ جی ولز رو میخونه. به مایک میگه اگه از زندگیت راضی نیستی میتونی مسیرت رو عوض کنی و جیمی میگه مگه خودت تا حالا اینکارو کردی؟
این سکانس چندسال زودتر از دوتای قبلی اتفاق میوفته و در واقع عمق تاثیر چاک روی جیمی رو نشون میده، اینکه جیمی نه توی مکالمه با مایک نه با والتر نمیخواد اشتباهاتش رو تصحیح کنه برمیگرده به اینکه اصلا چنین چیزی ممکنه؟
جیمی از چاک یاد گرفته که نه، چیزی برای پشیمونی وجود نداره و اگرم پشیمون باشی (همون حالت چهره ش انتهای هر دو سکانس) فایده ای نداره پس بیخیالش، به راهت ادامه بده و برو جلو.
اما چرا یهو توی اون دادگاه سال گودمن تبدیل شد به جیمی مک گیل و بالاخره گناهانش رو پذیرفت؟
اولش شاید به نظر برسه دلیلش کاملا عشق و علاقه ش به کیم باشه، اما این همه دلیلش نیست.
به نظرم جیمی از فرار کردن خسته شده بود پس برای اولین بار به جای سکوت کردن از پشیمونی هاش گفت از گناهاش و جرایمش. و اینکه دیگه نمیخواد سال گودمن باشه.
خیلی سخته جدا کردن این دوتا کاراکتر از همدیگه، شاید ابتدای سریال جیمی و سال رو میشد تشخیص داد ولی اتفاقاتی که برای چاک افتاد نشون داد که همیشه یه سال گودمنی درون پوسته جیمی مک گیل وجود داشته و زندگی میکرده و ما هر از گاهی می دیدیمش.
حضور کیم کاتالیزور خوبی بود تا وقتی که خودِ کیم هم اون روی تاریکش رو نشون داد و نهایتش ظهور کامل سال گودمن رو دیدیم، اما جین بلاتکلیف بین دوتا معلق بود و واقعا نمیشد تشخیصشون داد.
بعد از اون سکانس دادگاه، سکانس اتوبوس زندان رو داشتیم که مهم بود.
اینکه نمیتونی سال گودمن رو از بین ببری و هر کاری که بکنی بازم سال با تو خواهد بود اما شاید بتونی کنترلش کنی اینکه فقط یه اسم بی معنی باشه که بقیه باهاش صدات میزنن.
اما در مورد کیم:
سکانس پایانی یه شات داره که کیم و جیمی دو طرف تصویرن و هر دو توی قفس توری، کیم خارج میشه ولی هنوز جلوش یه قفس توری هست. نمیتونم سرنوشت خوبی واسه کیم توی ذهنم تصور کنم حتی با اینکه رفت توی اون دفتر کار کنه.
کیم درسته هیچوقت اونی که میخواد نمیشه ولی بالاخره میتونه یه جورایی کاری که خیلی دوست داشت رو ادامه بده، عذاب وجدانش هنوز هست، عشق زندگیش پشت میله های زندان میمیره و تموم میشه و باید با همه اینها کنار بیاد.
جیمی از همون وقتی که والتر وایت رو دید کلکش کنده شد. این اواخر به عنوان جین زندگی نکبت باری داشت و با زندانی شدنش هم آنچنان چیزی براش تغییر نکرده بخاطر اینکه زندگی توی اوماها هم کمتر از زندان نبود حداقلش اینه که حالا کمی وجدانش راحت تره.
و اونجایی که کیم بهش میگه "سلام جیمی"، امیدم به رستگاری جیمی رو افزایش داد، کیم بهتر و بیشتر از همه جیمی رو میشناسه و بیشتر از همه از سال گودمن متنفره. شاید بالاخره از شر سال گودمن خلاص شدیم و حالا فقط جیمی رو به اون اسم صدا میزنن.
نکته ای که بهش فکر کردم اینه که شاید سرنوشت کیمبرلی وکسلر تاریک ترین سرنوشت دنیای بریکینگ بد بود حتی بدتر از مایک، جسی و سال. سال برای همه کارهایی که کرده پشت میله هاس ولی کیم با اون وجدانی که ازش سراغ داریم فکر نمیکنم هیچوقت خودشو برای مرگ هاوارد ببخشه و این از گذروندن بقیه عمر توی زندان هم بدتره.
اینکه به گناهت اعتراف کنی و هیج اتفاقی نیوفته خیلی بدتر از اینه که اعتراف کنی و مجازات بشی.
شایدم مجازات کیم زندگی بدون وکالت و عشقه و اینکه تنهایی باید توی زندانی بدون فنس زندگی کنه.
پ ن 2: نگاه پایانی کیم
پ ن 3: مطمئنا بعد از این جور دیگه ای به بریکینگ بد نگاه میکنم.
پ ن 4: زمان بندی فلش بک ها فوق العاده بود.
پ ن 5: کات هایی که به سکانس های این قسمت داده بودن عالی بود.
پ ن 6: شروع سریال بعد از رفتن اسم سریال یه لحظه بصورت محو دستگاهی که باهاش خمیر نون درست میکنن رو میبینیم که به نظرم نمادی از اینه که اوماها و زندان هیچ فرقی ندارن، جیمی توی هر دوتا داره نون میپزه.
...Hi Jimmy
[QUOTE=kingnessi;260288]این قاب با اون سایه های مربعی شکل پنجره تداعی کننده سکانسهایی هست که قبلا دیدیم ...همین شکل مربعی پنجره اما یادمه زرد رنگ بود و شیشه ایی