اصلا نفهمیدم کی تموم شد!
با اینکه کلی تیکه اضافی داشت که میشد حذفش کرد ولی بازهم جذاب و سریع بود و موسیقی کوبندهی اون چندلحظه توی سلول کلی هیجان داشت انگار با ضربان قلبم هماهنگ بود!
"هرشل" هم که مریض نمیشه حتما علتش پیروی از همون قانون نانوشتهایی که میگه: "دکترها هیچوقت مریض نمیشن!"
فقط خیلی خیلی پایان بدی داشت بهتر بود توی همون سلول و با چراغ و هرشل و اون موسیقی این قسمت رو تموم میکرد.
در کل راضی بودم و حسابی بهم خوش گذشت.
*تصویر دوم: البته این دکتر مثل اینکه شامل اون قانون نمیشد. یا اون قانون نانوشته یه تبصر داره که "قهرمان" و "شخصیتهای اصلی" رو ترجیح داده.
کلا ریتم سریال بهتر از قبل شده صحنه های اکشنش بیشتر شده تو قسمت بعدی هم که فرماندار قراره برگرده که فکر نکنم حرکت موفقی بشه یه جورایی مهره سوخته هست
بهترین اپیزود این فصل تا الان.
بالاخره این قسمت تونست اون هیجانی رو که همه از walking Dead انتظار داشتند رو به بیننده منتقل کنه.
صحنه مبارزه هرشل با زامبی های درون قرنطینه و همچنین چوب گذاری و مبارزه ریک و کارل با زامبی ها از سکانس های زیبای این قسمت بودند. خصوصا قسمتن که یکی از چوب های نگهدارنده حصار ها Fail می شود و واکر ها به داخل هجوم می آورند.
اما در مورد بحث هایی که راجع به این قسمت شد. یکی از دوستان فرمودند که با زامبی شدن دیگه طرف کاملا مرده است و گذشته اش هیچ تاثیری بر روی وی ندارد.
اما من قبلا هم در تاپیکی دیگر گفته بودم. اگر به اپیزود 1 فصل 1 برگردیم می بینیم که وقتی ریک تو خونه این مرد و پسر سیاه پوسته بود ، مادر خانواده که زامبی شده بود در شب هنگام از بین اون همه زامبی ، تنها زامبی ای بود که به اون خونه می آمد و دستگیره رو می پیچوند و سعی در باز کردن در داشت.
در فصل سه هم می بینیم که این مرده می گه که از بین این زامبی ها فقط این تونست به داخل خونه نفوذ کنه و پسرش رو بکشه.
به نظر من نویسنده ها در خفا با این دو صحنه ای که گفتم می خواهند بگویند که گذشته ی هر زامبی بر روی تصمیمات کنونی وی اثر می زاره. هر چند خوی آن ها آدم کشتن و خوردن خون هست ولی این ها یه تاثیری از گذشته اشان و زمان آدم بودنشان دارند.
یه ایراد این قسمت هم اگه به تصویر اولی که دوستمون irag12 گذاشتن نگاه کنید و یکی دیگر از دوستان هم اشاره ای مختصر کردند ، این بود که تعداد زامبی های پشت فنس خیلی زیاد بود. اما در صحنه آخر که ریک و پسرش داشتن زامبی های باقیمانده رو با دیلم از پای در می آورند ، تعداد جسد ها خیلی کم تر بود.
ولی این صحنه من رو یاد قسمت 7 فصل 2 انداخت. موقعی که بعد از کشتن اون همه زامبی آخرش سوفیا می یاد بیرون. یادش بخیر واقعا بهترین اپیزود کل این سریال بود ...
خيلي خوب بود اين قسمت, يه لحظه ياد اون قسمت که زامبي ها ريختن تو مزرعه افتادم
ولي چند تا سوتي داشت بنظرم , البته اين چندمين باره که تکرار ميشه
مثلا اون جا هرشل افتاد زمين يهو 4 نفر ديگه درجا زامبي شدن بعد دور برش کلي زامبي بود نميدونم چطور فرار کرد امد کمک دختره يني هر چي ادم مريض تو زندان بود همه با هم بطور هماهنگ تبديل شدن
چند تا ديگه هم بود که يادم رفت,
بعد از 5 قسمت يه پيشرفتي تو داستان ايجاد شد : فکر کنم گاورنر بياد با اينا دوست شه بعد همه با هم شاد و خرّم از زندان بزنن بيرون
پ.ن: ريک هفت تير به زور ميداد به کارل , اين قسمت مجبور شد اتوماتيک بهش بده , خيلي با حال بود.
عجب لحظات نفس گیری این قسمت داشت خوشمان آمد
اما واقعا دلم برای دکتره که مرد خیلی سوخت کاش زنده می موند بعدا به درد میخورد
اما قسمت بعدی هم باید منتظر فرماندار خشمگین باشیم هم دریل که ببینیم چه جوری با ریک کنار میاد 10 دادم آخه بعد از چند وقت اکشن خونم پایینو اومده بود الان تامین شد دیگه
جالب بود
موسیقی متنی که گذاشته بودید کیفیت خیلی پایینی داشت، یه ذره سرچ کردم این کیفیت اصلیشه
دانلود