I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
125yahel,afshin2014,Ali.99,AMIRREZA RV,Arash_72,bbas,blackshow,Days of Heaven,dazraf,don draper,erfani,ESajad,HMNN,hosseinf722,Hossein_124,janloka,Joey,joker8,kaka07,KING STANNIS,kingnessi,koresh92,M.Amir,Marlon Brando,MeHr@n,Mikado,Milad eMJey,mohammad_rfr,mr67,mrm1375,MrP,Nevah,passer_by,raha_91,S@eeD-Mj,sh2012,SKYPERSiA,Tha Real Nigga,TrUe.MadnesS,Uncle Tommy,VIVA THE ROCK,white_beard,Winter
"قسمت 4"
اين قسمت بر خلاف قسمت هاي قبلي فقط در مورد «لارا مون» بود و به بعضي از اتفاقات سه قسمت قبلي كه
نا معلوم بود رو هم جواب داد
البته هنوز سريال داره به معرفي شخصيت ها مي پردازه و فعلا" هدف خاصي رو دنبال نمي كنه فقط گاهي كلمه
«جنگ» رو از زبان Mr Wendsday مي شنويم ولي ظاهرا" جنگ چيزي نيستش كه حداقل تو اين فصل شاهدش
باشيم،البته به اين روند ايراد نمي گيرم چون داستان هوشمندانه جلو ميره و مثل خيلي از سريال ها همه چي
رو همون اول لو نميدن و از سر و ته داستان نمي زنن تا سريعتر به اوج داستان برسن.
كاراكتر هاي معرفي شده هم هر كدوم جذابيت خاص خودشون رو دارن هر چند شخصيتي كه «اميد ابطحي» داشت
اصلا" خوشم نيومد و انتظار نداشتم اينطور با صحنه هاي ... وارد داستان بشه ولي اميدوارم نقش «جن» رو كه
براش در نظر گرفتن با چيز هاي ديگه قاطي نكنن.
«برايان فولر» هم با اين سبك نمايش خشونت هم داره همش ياد و خاطره «هانيبال» رو برامون زنده مي كنه.در پايان
شما رو با چند تا اسكرين شات از قسمت 4 تنها ميذارم
قسمت پنجم
*اسپویل ندارد*
شروع این اپیزود با یک مقدمه (prologue) انیمیشنی شروع میشه که در مورد مهاجرت یک قبیله به سرزمین جدید (New lands) هست ؛ جاییکه به اونها وعده داده شده در اونجا غذا هست ولی وقتی به اونجا میرسن میبینن در اونجا نیز سرما و قحطی حاکم هست . Atsula فرزندش Aputi رو در این سفر سخت از دست میده و از خداشون Nunyunnini درخواست کمک میکنه و....
در ادامه Shadow با همسر مُرده اش رو در رو می شود و سعی دارد از او بخواهد بازگشتش را از مرگ و علت خیانتش را توجیه کند ...
در این قسمت با Mr.World ، رهبر خدایان جدید و پیغام رسانش Daivd Bowie آشنا میشویم. (بر اساس شخصیت خواننده فقید با بازی Gillian Anderson)
زیرنویس قسمت پنجم (ترجمه خویش :D )
قسمت 6
*اسپویل ندارد*
این قسمت نیز بار دیگر با یک prologue جالب شروع میشود . گروهی رو میبینیم که گویا از مرز مکزیک میخوان وارد آمریکا بشن ولی اول باید از یک رودخانه عمیق عبور کنند . بی خبرند از اینکه گروهی انتظار آن هارا در آن سر رودخانه میکشند .. آیا خدای شان به کمک شان می آید؟
در ادامه میبینیم که Laura این بار با لپرکان سازش میکنه که به شرط اینکه بتونه دوباره به قید حیات برگرده و احیا بشه سکه شانس رو به لپرکان برگردونه. در این راه با سلیم (با بازی امید ابطحی) همراه میشن که اون هم از لپرکان میخواد بهش کمک کنه جن رویاهاش (در قسمت 3 دیدیمش) رو پیدا کنه
shadow هم با آقای چهارشنبه (Wednesday) به شهر ولکان ویرجینیا میرن تا یکی از دوستان قدیم اقای ونزدی رو ببینن که اسمش ولکان هست و گویا از خدایان قدیمی بوده و الان صاحب یک شرکت ریخته گری هست که هر دفعه یکی از کارگرانش به دلیل نقص فنی تو کوره میفتن از شرکت بیمه پول های کلان میگیره. باید دید که آقای Vulcan حاضره به چهارشنبه در جنگش علیه خدایان جدید کمک کنه؟!
زیرنویس قسمت ششم
قسمت هفتم
در ابتدای این اپیزود به سرگذشت Essie McGowan با بازی خود Emily Browning (شخصیت لارا مون) پرداخته میشه که یک دختر ایرلندی هست که به وجود جِن های اساطیر ایرلند از جمله لپرکان ها اعتقاد داره و همین اعتقادش باعث میشه حواسش به اون لپرکان ها باشه و یکی از همون لپرکان ها بهش کمک زیادی در زندگی پر تبعید و پر فراز و نشیبش میکنه. اون لپرکان همون Mad Sweeney هست که در زمان حاضر با Laura و Salim در حال رفتن به کنتاکی هستند . Salim رو مرخص میکنن بره چون دیگه بهش نیازی ندارن (اگرچه مد سوئینی مخالف این قضیه است و به شدت از دست لارا عصبانی میشه)
در ادامه لارا به دلیل یک تصادف از ماشین پرت میشه و سکه ی شانس از جسمش بیرون میفته و دوباره روح از بدنش میره و مد سوئینی که این همه دنبال این سکه ی شانسش بود به جای اینکه اون رو برداره و بره اون رو تو قلب لارا میذاره تا به خداش ثابت کنه آدم بدی نیست و سر قولش میمونه تا خود لارا اون سکه رو بهش بده !
در کل قسمت خوبی بود . به خصوص پارت اول فیلم که به زندگی اِسی مک گوان میپردازه . قسمت یکی مونده به آخر بود و هفته ی بعد قسمت آخر سریال پخش میشه که باید شاهد داستان آقای چهارشنبه (اودین) و دیگر خدایان باشیم
* تو این قسمت آقای چهارشنبه و شادو و خدایان جدید حضور ندارند *
زیرنویس قسمت هفتم
I'm Justice
اگه یه روز این سریالو ول کنم و دیگه ادامه ندم مطمئنم مهمترین دلیلش شخصیت لارا تو سریاله از بس نچسبه :/
اسپویل
خب فصل اول به خوبی تموم شد. سرگذشت بلکوییس معلوم میشه ومیبینیم که یه مدت هم تو تهران مشغول تغذیه بوده اقای چهارشنبه هم یه متحد جدید ( ایستر خدای بهار) پیدا میکنه و می بینیم که بالاخره قدرت خودشون رو به خدایان جدید نشون میدن چهارشنبه با رعد برق سرباز های آقای دنیا رو نابود می کنه و ایستر هم بهار رو از بین میبره ( فوق العاده بودن این صحنه ها).اودین هم هویت خودشو برای شدو معلوم میکنه ( عجب ابهتی هم داشت) و شدو هم بالاخره از گیجی در میاد و ایمان میاره البته درست تو همین لحظه لورا باز پیداش میشه و اودین هم نگاه عجیبی بهش میکنه از ترس اینکه شدو رو ازش بگیره!
در کل پایان راضی کننده ای بود منتظر فصل دوم و پاسخ خدایایان جدید هستم.
فصل اول تموم شد
سریال بنیه تبدیل شدن به یه سریال موندگار رو داشت ولی بازی های ضعیف و غلو آمیز و کارگردانی و خسیس بودن شبکه این قابلیت رو گرفت
درسته خدای تکنولوژی باید یک نوجوان در حال بلوغ نشون داده بشه ولی من به شخصه اون غرور شاهانه و گستاخی ناشی از نوجوانی و بازی قوی جافری(Jack Gleeson) سریال بازی تاج و تخت بیشتر برام به عنوان یک خدا قابل باور تا نوجوانی که نقش خدای تکنولوژی رو اینجا بازی میکنه و شخصیتش کاملا تیپیکال و عمق نداره
کلا بیشتر شخصیتا همینن با اینکه یه فصل از سریال رفته ولی مطمئنا نه با مرگ هیچ شخصیتی غمگین میشیم نه با پیروزیش خوشحال قدرت یه نویسنده به اینه که حتی شخصیتای منفی هم برای بیننده مهم باشن ولی تو این سریال (حداقل تا اینجا) ما فقط قراره شاهد جنگ خدایان باشیم در حالی که نه خدایان قدیم جذابن نه خدایان جدید و نه سرنوشت جن ها یا انسان ها برامون مهمه.
هیچ جای سریال ما خودمون رو جای شخصیتا نذاشتیم نه ترسیدیم نه شاد شدیم نه لذت بردیم.
سریال اگه به این روند ادامه بده حتی به عنوان یه سریال معمولی هم نمیتونه به کارش ادامه بده و کنسل میشه