در انتها به خط داستاني ماجرا ميرسيم كه اتفاقا نقطه ي عطف اصلي است ، طبق يك سنت ديرينه (از زمان سينفلد و فرندز تا تئوري بيگ بنگ و آشنايي با مادر و ...) اصولا خط داستاني سيتكام ها بر پايه "شخصيت ها است" چه در ارتباط با هم چه بصورت مجزا (دغدغه هاي شلدون كوپر! كراش هاي متعدد لنرد روي پني! دنباله فيبوناچي عاشقانه راس روي ريچل! كودكي فاجعه بار چندلر بينگ! و ...) بروكلين نه-نه هم از اين قاعده مستثني نيست اما در طول هشت فصل سريال فقط و فقط با اين دو مورد رو به رو نيستيم! در اين مجموعه موضوعات و سوژه هاي پليسي - جنايي با طعم كمدي همواره سر فصل تمام قسمت ها است و روابط بين كاراكتر ها (همان سنت ديرينه) در پس زمينه داستان قرار گرفته و از اين رو فارغ از يك "مجموعه فقط كمدي" ميتوان بعنوان يك سريال پليسي خوب هم آنرا در نظر گرفت.
يكي ديگر از تفاوت هاي ديگر اين مجموعه با آثار مشابه ديگر : استفاده از بازيگران سياه پوست و لاتين در داستان است (چه نقش اصلي چه مهمان) و پرداخت يك شخصيت يونيكـ و متفاوت روي آن ها است ، رئيس پليسي كه همجنس گرا است و در عين حال بشدت باسواد و منطقي است ، ستواني كه با داشتن اندامي ورزيده و چهره اي خشن بشدت مهربان و خون گرم است و ...اگر نگاهي به سيتكام هاي معروف داشته باشيم ميبينيم كه هيچگاه رد پايي از بازيگران سياه پوست در آنها نيست چه برسد كه بخواهند نقش اصلي هم باشند