اتفاق ناخوشايند زيادي به غير از يه دونه "زندان" رفتن اعضا چيز ديگه ايي اتفاق نيفتاد!!!
ولي عوضش يه اتفاق خوشايند بزرگي مثل "ازدواج" جكس و تارا بود تا زيادي اوقاتمون تلخ نشه
همين ديگه ...
اين قسمت بيشتر يه مقدمه بود به همين خاطر امتياز زيادي بهش نميدم 7 كافيه.
نه برادر من يك ماه پيش ديدم..اعصابم خورده سر يك قسمتش..حوصله ندارم تايپ كنم..
.
پسر این "پوپ" عجب بی شرفیه. یه پا گاس فرینگه برا خودش...
از حرکاتِ تارا هم خوشم میاد. جلو جما وایسادنش رو میگم...
ازدواجِ باحالی هم بود تو این قسمت خصوصا سخنرانی بانمکِ چیبز با اون لهجه ی فوق العادش: " باشد که پروردگار شما را در آغوش خود بگیرد، و باشد که آغوش خود را زیاد سفت نکند".
این یارو مکزیکیه که جما باش رفیق شده هم شخصیت کله خر و خیلی جالبی داره. خوشم اومده ازش ولی نمیدونم چرا مشکوکه بنظرم...
در آخر زنده باد اوپ، بخاطر اون حرکتِ آخر اپیزود و همراه شدنش با گروه. خیلی دوست داشتم کلی به بدترین شکل حذف شه از سریال اما موندنش حداقل این سود رو داشت که اوپ رو برگردونه (که کاش دستش میشکست!). حیف که فاجعه در راهه فقط .
مقدمه ای بود بر زندانِ لعنتی. منم ۷ دادم به این اپیزود...