"نُه ملکه" اینقدر فیلم زیبایی بود که من رو به سینمای آرژانتین علاقمند کرد و باعث شد چند فیلمی از این سینما رو دنبال کنم. بعد از دیدن چند فیلم آرژانتینی داشتم ناامید میشدم که نوبت به فیلم
"راز چشمهایشان" رسید و خیلی ساده به یکی از بهترین فیلمهایی که دیده بودم تبدیل شد. یه فیلم آرژانتینی با یه داستان فوق العاده و بعضاً پیچیده که تک تک اتفاقهای این فیلم در شکل گیری داستان نقش داره. فیلم خیلی ناشناختهای هم نیست، اسکار بهترین فیلم خارجی 2010 رو با شکست "روبان سفید" میشائیل هانکه تصاحب کرد.
داستان فیلم در مورد بنیامین، یک بازجوی جنایی بازنشسته است که داره از روی یکی از پروندههای قدیمی خودش که خیلی براش اهمیت داشته کتاب مینویسه. پرونده در مورد تجاوز و قتل یک دختر زیبا بوده که پروندهاش به مدت چند سال باز بوده و در زندگی شخصی بنیامین هم تاثیر زیادی گذاشته.
این فیلم علاوه بر اینکه یه داستان جنایی خوب داره، به شدت عاشقانهست و نقطه قوت فیلم هم همین بحث رومنس ـشه که بدجور به فضای فیلم میخوره.
بازیگر مرد نقش اول، از معروفترین بازیگران آرژانتین ـه که توی "نُه ملکه" هم بازی کرده ولی توی این فیلم بازیش حرف نداشت.
دیگه تعریف بیخودی نمیکنم، خودتون اگه ندیدید این فیلم رو، ببینید!
یکی از سکانسهای "راز چشمهایشان" توی استادیوم فوتبال گرفته شده و چنان فیلم برداری بینظیری داره که واقعاً آدم حیرت میکنه! حالا مهم نیست که جلوههای ویژه بود یا هر چیز دیگهای، نتیجه کار خیلی زیبا در اومده.
و به چشمان بازیگران دقت کنید، کلوز آپ های زیادی از چشمهای شخصیتهای مختلف گرفته شده که با توجه به اسم و داستان فیلم، معنای خاصی دارند که "چشم هیچوقت دروغ نمیگوید".
یه دیالوگ خیلی زیبا و البته خیلی مهم در اواسط فیلم گفته میشه که مسیر انتهایی داستان از همین دیالوگ روشن میشه:
«آدمها میتوانند همه چیزشان را عوض کنند، صورتشان، خانوادهشان، دوستانشان و خدایشان را عوض کنند ولی نمیتوانند از هوسهایشان دست بکشند...»