Ferris Bueller's Day Off
گردهمایی بیماران!
نام جان هیوز با "شخصیت پردازی" گره خورده است ، کاراکترهای فیلم های او به زیباترین شکل ممکن تعریف می شوند. همه ی کاراکترهای این فیلم "مریض" هستند! این فیلم ابتدا این مریضی را تعریف میکند و سپس برای بهبود آن راه حل هایی پیشنهاد میکند ، واژه ی مریضی در این فیلم به چندین مفهوم بر می گردد ولی بارزترین مفهومی را که تداعی میکند "ترس" است ، همه ی ما انسان ها از چیزی میترسیم ، اما سوال اینجاست : آیا باید از آن ترسید؟ ، گزاف نگفته ام اگر بگویم این فیلم از لحاظ مفهومی و جهت دهی به افکار فوق العاده عمل کرده است ، جان هیوز عجول نیست و بیننده را تشنه ی مفهوم میکند و سپس عطش او را برطرف میکند ، جان هیوز میگوید
مشکل "خود ما" هستیم وگرنه "مشکلی" وجود ندارد! ویژگی مهمی که در اکثر فیلم های او وجود دارد این است که کارگردان برای حل این مشکلات راه حل هایی پیشنهاد میکند و در اکثر فیلم های او کاراکترهای فیلم هایش به سمتی میروند که مشکل را حل کرده و "خودشان" را تغییر میدهند. اکثر فیلم ها یا جذاب (همانند بسیاری از فیلم های اکشن) هستند یا مفهومی (منظور فیلم هایی ست که هرچند مفاهیم خوبی دارند ولی بجز فیلمنامه جذابیت دیگری ندارند) ولی این فیلم هم جذاب است و هم مفهومی و این تحسین برانگیز است که جان هیوز گنده گویی را کنار گذاشته و فیلمی سرگرم کننده با مفاهیم مهم و قابل تأملی که آنها را زیر پا گذاشته ایم مهیا کرده است. این فیلم یک کمدی سیاه است ولی تفاوتی که با فیلم های دیگر دارد در این است که اکثر آنها مشکلات جامعه را هدف گرفته اند ولی این فیلم "مشکلات درون خودمان" و "نادرستی عقیده ها" را نشانه گرفته است.
فیلمبرداری این فیلم بسیار دوست داشتنی و کیفیت تصاویر آن بسیار شبیه سری فیلم "بازگشت به آینده" هست ، بازیگران نیز همگی فوق العاده ظاهر شده اند تا باعث شود که این فیلم همانند کارهای دیگر جان هیوز از نظر شخصیت پردازی در حد اعلای خود باشد.
همچنین آهنگ ها و موسیقی های این فیلم بسیار عالی و پر نشاط هستند.
یکی از مهمترین مفاهیم فیلم این است که با وجود تمام مشکلات هم میشود حال آدم "خوب" باشد و از درون احساس نشاط کند.
داستان از جایی شروع میشود که "فریس" خودش را به مریضی زده تا به مدرسه نرود (به ظاهر این یک مریضی ساختگی است درحالی که در حقیقت واقعأ مریض است! و این بستگی به این دارد که ما چه چیزی را "مریضی" تعریف کنیم و به چه کسی "مریض" اطلاق کنیم) و سپس شخصیت ها یکی پس از دیگری معرفی میشوند : "فریس بیولر" شخصیتی هنجار شکن ، کله شق ، بلند پرواز و شجاع هست و آن کاری که دوست دارد انجام بدهد را بدون ترس انجام می دهد اما او نیز از این "مریضی ترس" در امان نیست و او نیز از پدر و مادرش میترسد ، همه چیز برای او خوب پیش می رود و همیشه حال او خوب است
"کمرون فرای" دوست صمیمی فریس ، همیشه از پدرش میترسد و همیشه ترس را بالای سر خود حس میکند و همین باعث میشود از زندگی و اتفاقات خوش هم لذت نبرد ،
زندگی با ترس شیرین و لذت بخش نیست. ترس یک جور مریضی ست و کمرون همیشه مریضه! کمرون حس میکند که نمیتواند هیچ کاری را درست انجام دهد و نمیداند میخواهد چکار کند ، سخت ترین قسمت هر عملی شروع آن است و اگر این شروع همراه با ترس باشد انسان از ادامه و حتی شروع آن عمل باز میماند ، کمرون به هیچ چیز علاقه ای ندارد چون ترس در وجودش حاکم است ، ترسی که علاقه هایش را خاموش و کور میکند. این ترس باعث میشود انجام عمل دیوانگی به نظر بیاد و وقتی که کمرون شجاعت و کله شقی فریس را میبیند به او میگوید : «تو دیوانه ای» ، ترس به همراهش نگرانی و دلهوره می آورد و به همین دلیل است که کمرون مدام نگران خراب شدن ماشین پدرش است. او هیچ وقت معنی "روز خوش" را نمیفهمد ، هیچ وقت عاشق نمیشود چون میترسد و کسی نیز عاشق او نمیشود چون انسان های ترسو و بی شهامت، خسته کننده هستند و به همین دلیل شخصیت او همیشه خسته به نظر می آید.
"اسلوان" دوس دختر فریس ، دختری زیبا و در عین حال عادی ست و شخصیتی وابسته به فریس هست و از او تبعیت میکند
"جنی" خواهر فریس شخصیتی بدبین ، دیرباور ، حسود ، بی حوصله و بددهن است و همه ی این خصوصیاتش باعث میشود که از برادرش (فریس) متنفر باشد و به دنبال این باشد که حالش را بگیرد! او از اینکه برادرش مدرسه را پیچانده است و گیر نیافتاده است ناراحت است چون خودش میترسد که از مدرسه فرار کند و به همین دلیل "گیر نیافتادن برادرش!" حسودی او را برمی انگیزد.
"مدیر مدرسه" شخصیتی ترسناک و در عین حال ترسو! ، دست و پا چلفتی و انتقام جو هست و به این دلیل که همیشه میخواهد حال دیگران را بگیرد و آنها را بترساند ، همیشه حال خودش خراب میشود و بد بیاری می آورد. همیشه یک ترسو به دنبال ترساندن دیگران است!
"پدر" و "مادر" فریس ، از فرزندشان و مشکلاتش شناختی ندارند و از مریضی هایی که جوانان درگیر آن میشوند اطلاعی ندارند و به همین دلیل تنها شخصیتی زودباور و نگران هستند ، آنها تنها نگران درس و مدرسه ی پسرشان هستند و از آینده ی پسرشان میترسند ، در حقیقت پدر و مادر فریس نیز مریض هستند.
حال کاراکترهای فیلم جهت گیری خود را تغییر میدهند و میخواهند "مشکل" را حل کنند و "خودشان" را تغییر دهند ، کمرون دیگر از ترسو بودن خسته شده است ، تصمیم میگیرد دیگر از پدرش بی جهت نترسد و این "مشکل" درونی را حل کند و با وجود تمام اتفاقات بد حالش "خوب" باشد، زندگی خیلی سریع میگذره ، اگه ایست نکنی و به دور و برت نگاهی نکنی ممکنه از دستش بدی!! فیلم سکانس های غافلگیرکننده زیاد دارد، در مجموع این فیلم یک فیلم بی ادعا و بسیار حال خوب کن است.