آخرین فیلمی که دیدم | قوانین در پست اول

[Moh3eN]

دوستانی که خوره ی فیلم هستن میتونن توی این تاپیک آخرین فیلم ـی که دیدن رو معرفی کنن .
چیزی که مهم هست توی این تاپیک نظر شما در مورد اون فیلم هست، نه نقد یا معرفی کپی شده از جای دیگه و فلان منتقد.
شاید یه فیلم از نظر اکثریت خوب یا بد باشه ولی شما نظر متفاوتی نسبت به اون فیلم داشته باشید . ما توی این تاپیک قراره تظر و برداشت شخصی "شما" از فیلم رو بدونیم . اگر در کنار مطلب خودتون و جهتِ کامل تر شدن پستتون هم از نقدِ سایت های معتبر دیگه استفاده کنین مشکلی نداره .

برای هر چه کامل تر شدن و بهبود روند تاپیک یه سری قوانین و نکته هایی لحاظ شده که باید زحمت بکشید و در پست های معرفی خودتون لحاظ کنید .

• اسم لاتینِ فیلمِ موردنظر رو حتما ذکر کنید و صرفا به گذاشتن عکس اکتفا نکنید که بعدا از طریق "جستجو" بشه راحت تر بهش دسترسی پیدا کرد .
  
  
• گذاشتن عکس یا پوستر از فیلم (ترجیحا پوستر فیلم) علاوه بر زیبایی پستِ شما، به معرفی بهتر فیلم به کاربرا هم کمک میکنه . فقط هنگام گذاشتن عکس به دو نکته توجه کنید:
  
• اول اینکه از عکس های با سایز و حجم معقول استفاده کنید. و بعد اینکه عکس مربوطه رو در گالری عکس اختصاصی سایت آپلود کنید که در آینده با مشکلاتی از قبیل پاک شدن عکس ها روبرو نشیم. در صورتی که سایز تصویرتون بزرگ بود حتما تصویر بندانگشتی مخصوص انجمن رو استفاده کنید (Thumbnail for Forum)
  
  
• حتما لینک مربوط به صفحه ی IMDB اون فیلم رو هم در پستتون قرار بدید .
  
  
• حتما توضیحی درباره ی فیلم و داستانش بدید (استفاده از خلاصه داستان های موجود در نت خلاف مقرراتِ تاپیک هست).
  
  
• نظر شخصی خودتون رو درباره ی فیلم بنویسید، نه نظر بقیه ی افراد یا منتقدها رو .
  
  
• طبیعتا متن های نیم خطی با این محتوا که خوب بود/خوشم اومد/ حتما ببینید یا.... اسپم محسوب شده و پست بایگانی خواهد شد .
  
• اگر توی متنتون بخش مهمی از فیلم و یا پایان اون رو بیان میکنید حتما و حتما از تگ اسپویلر() استفاده کنید .
  
• و در آخر اینکه نمره و امتیاز خودتون به فیلم (از ۱۰ امتیاز) رو اعلام کنید.
  
  
• لطفا از درخواست و قرار دادن لینک دانلود در تاپیک خود داری نمایید.

امیدوارم با مشارکت همه ی کاربرا و رعایت نکات بالا شاهدِ تاپیک کامل و منظم و پر رونقی باشیم که بتونه به کاربرای عزیز برای انتخاب فیلم موردنظرشون کمک کنه .




با تشکر .
تیم مدیریت انجمن/ سینما

[Bill The Butcher]

ما که دوس داریم بخونیم اگه تنبل نبودم خودمم بیشتر می نوشتم. فیلم واقعاً عالیه چن سال پیش بازسازی شد اگه اشتباه نکنم. فقط یه غلط املایی! ازت بگیرم اسم بازیگره هنری فونداس. مخلص

[Chandler Bing]

ما که دوس داریم بخونیم اگه تنبل نبودم خودمم بیشتر می نوشتم. فیلم واقعاً عالیه چن سال پیش بازسازی شد اگه اشتباه نکنم. فقط یه غلط املایی! ازت بگیرم اسم بازیگره هنری فونداس. مخلص

دیدی چی شد؟ پیتر رو با هنری قاطی کردم، پیتر پسر هنریه، کلا همیشه اینا رو قاطی میکنم، پیتر هنری و جین(البته این زنه، چه ربطی داره خودم هم نمیدونم)
شما به بزرگی خودت ببخش

[Irag]

Elite Squad 2011



Elite Squad: The Enemy Within (2010) - IMDb

داستان درباره‌ي يك سري نيروهاي ويژه پليس است كه بخاطر بي‌رحم بودن و استفاده از تمام خشونت ذاتي‌شون در كشور برزيل معروف هستن و در مقابل اين گروه فرد و يا افرادي هستند كه اصطلاحا روشنفكر ناميده ميشن كه دنبال استفاده از يك روش دوستانه تر با تربيت خلافكار‌ها مي‌گردن و اتفاقا سر يك كوتاهي از طرف مقابل موفق هم ميشن اين گروه از نيرو‌هاي ويژه پليس رو از كار بيكار كنن و راه رو براي خلافكار‌هاي جديد كه پليس‌هاي فاسد هستند باز كنن ... (البته داستان فيلم رو خيلي سعي كردم كامل تعريف كنم ولي خودم راضي نيستم)

Opening‌ فيلم در حد لاليگا جذاب و جديد و صدالبته بي‌رحم و خشن است. جوري كه تكليفش رو با بيننده عام مشخص ميكنه كه با يك روايت كاملا تلخ و خشن سر و كار داره (بيننده‌ي برزيلي رو نمي‌دونم چون اينقدر اين فيلم فضاي برزيل رو سياه نشون ميده كه آدم فكر ميكنه حتي كاكا هم يه وقتي توي قاچاق مواد مخدر بوده و سر كوچه كلاش دستش ميگرفته! كه اگه اتفاقات فيلم واقعيت داشته باشد حتما فيلم رو درك ميكنن.)

فيلم از انتها به اول توسط روايتگر داستان فيلم تعريف ميشه (فيلم يك روايت‌گر داره مثل دكستر كه چپ و راست كلمات قصار از خودش در ميكنه اتفاقا در اين فيلم هم روايتگر شخصيت اول فيلم هست ولي با اين فرق كه خودموني‌ و ملموس‌تر ديالوگ پراني ميكنه)
فيلم كاملا سياسي – اجتماعي در محيطي كاملا اكشن اتفاق ميفته. به نظرم به اين جور فيلم‌ها ضدسيستم (آنتي سيستم) ميگن و جالب تر اينكه اتفاقا شخصيت اول اين فيلم خودش از دل سيستم (سازمان اطلاعات) به دنيا اومده.

من كه نكته‌ي جديدي در اين فيلم نديدم. به نظرم نقطه مثبت و گل‌درشت فيلم بازي خوب بازيگران بخصوص شخصيت اول قصه بود. خدايي متن فيلم و ظاهر فيلم چيزي نداشت ايده و ساختارشكني و يا جذابيت بصري!!! تقريبا هيچي. جالبه اكشن بود و بي‌پروا و روشنفكرانه بود ولي خوب نه اونطوري كه در ليست 250 فيلم برتر سايت imdb قرار بگيره! يكي نيست به اين عزيزان بگه بدون شعار دادن هم ميشه محتوا رو كرد تو حلق بيننده!

فيلم به زبان پرتغالي تا به حال نگاه نكرده بودم كه خداروشكر قبل از مرگم موفق شدم اين يه كار رو هم انجام بدم.
پيام‌هاي اخلاقي و اجتماعي و بيانيه‌هاي سياسي كه در دل جملات رواي فيلم شليك ميشه بيشتر شبيه اين پيام‌هاي اخلاقي و اجتماعي و بيانيه‌هاي سياسي است كه در فيلم‌هاي هر كشور گريزي و يا انقلاب گريزي كه اسم روشنفكر باخودش يدك ميشه ميمونه! فيلم تنها در يكجا موفق است اون هم به لش كشيدن كشورش!

اول فيلم هم يك نوشته‌ايي در صفحه سياه نقش ميبنده كه تذكر ميده داستان فيلم ساختگي است! (كه اين هم حتما براي گرفتن مجوز بوده) اين تذكر هم مثل اينكه يه نفر به جد و آبادتون فحش بده بعد اولش و يا آخرش بگه ساختگي بود حتما جد و آباد شما هم ساختگي توي فحش جا شدن!

امتياز: 5

[Shayea]

پرسه در مه - A walk in the FOG
کارگردان و نویسنده : بهرام توکلی



بین فیلم هایی که این روز ها از سینمای ایران بیرون میاد , تنها کارگردانی که فیلم هاش ارزش دیدن داره بهرام توکلی ه !
"اینجا بدون من" اولین کار شناخته شده ی این کارگردان بود که بی نظیر بود . فیلم "پرسه در مه" هم یکی دیگه از کارهای زیبای این فرد هست .

فیلم در مورد یک فردیه که نقشش رو شهاب حسینی بازی میکنه و توی کما هست و چیزی از گذشته اش یادش نمیاد , داره با خودش حرف میزنه و دوست داره که با ذهن خالی از دنیا نره در حالی که داره یه داستان خیالی رو برای زندگی خودش شرح میده !

از اولین صحنه هایی که توی فیلم میبینیم صحنه ی یک نمایش تئاتر هستش که یک زن حامله رو نشون میده (لیلا حاتمی) و یک داستان تلخی رو روی صحنه ی تئاتر میان داستان اصلی فیلم نشون میده که به نظر من زیبایی خاصی به فیلم داده و حس خاصی رو در بیننده القا میکنه .



داستان اصلی , شامل امین (شهاب حسینی) و همسرش رویا (لیلا حاتمی) میشه که امین نوازنده ی پیانو هستش و از وسط های فیلم تعادلی روحی خودش رو از دست میده و به کار های عجیبی دست میزنه , میگه که مدام صدای بوقی رو توی سرش میشنوه که نوشتن قطئه های موسیقی رو براش دشوار کرده .



فضای عجیبی داره و فیلم برداری خیلی خوب . بازی کردن شهاب و لیلا هم که نیاز به تعریف نداره !
از نکات قشنگ فیلم به معلق بودم داستان میشه اشاره کرد و موسیقی متن هم جای تعریف داره .

در آخر این فیلم و فیلم قبلی بهرام توکلی ("اینجا بدون من") رو به همه پیشنهاد میکنم و اگه ممکنه فیلم رو بخرید (البته اگه هنوز توی فروشگاه ها موجود باشه) !!
البته اینجا بدون من داستان غمگین و تلخ تری داره که من بیشتر دوست داشتم ...

[Chandler Bing]

همون جور که قول داده بودم، برگشتم
فیلم بعدی زن سیاه پوش یا woman in black ـه که یه فیلم ترسناک با بازی دنیل ردکلیف یا همون هری پاتر خودمونه
داستان درباره ی یه وکیله که زنش رو موقع به دنیا اوردن بچه اش از دست میده، 4 سال بعد ماموریت پیدا میکنه بره به روستایی تا
کاغذبازی ها فروش یه خونه رو انجام بده و بقیه اش مثل بقیه فیلم ترسناک هاست، اهالی روستا چیزی نمیگن، یه خونه ی ترسناک وجود داره و قتل های بی قاتل
اولین نکته ای که تو ذوق میزنه، دنیل ردکلیفه، میشد بازیگر خیلی بهتری برای این نقش پیدا کرد، نه اینکه بد بازی میکنه، قابل قبوله، اما تو این نقش باورپذیر نیست.
موسیقی خوبی داره، فیلم برداری هم همینطور، مثبت ترین نکته ی فیلم، طبیعت زیبا و البته ترسناکه لوکیشنه که واقعا تاثیر داشت.
فیلم سعی میکنه ترسناک باشه، یکی دو جا هم میتونه این کارو کنه و من رسما ترسیدم اما بقیه جاهاش بیشتر از یه حس کوچولوی هیجان نیست.
در ضمن فیلم اقتباسی از یه رمانه. یه فیلم تلویزیونی هم قبلا ازش ساخته شده.
پایان فیلم رو خیلی دوست داشتم، شاید به خاطر این وبد که مثل فیلم های هالیوودی تموم نشده، پایانی بود که از یه کتاب گرفته بودن.
یه نکته ی بد فیلم هم زمان طولانی و ریتم کندش بود، بعضی جاها الزامی بود، مثلا راه رفتن تو جنگل و غیره، ترسناک بود، اما بعضی جاهاش رو میشد برید تا فیلم یه ذره
سریع تر تموم بشه و بیننده رو خسته نکنه.
من به فیلم 7.5 میدم، اگه حوصله داشتید ببینید، بد نیست.
نسخه ی انگلیسی هم 14 ثانیه سانسور شده

[Irag]

آفــــريــــقا

داستان فيلم در رابطه با 3 جواني است كه زندگي بخور و نمير خودشون رو از راه خلاف‌هاي كوچيك سپري ميكنن. تا اينكه سر يك قضيه‌ي كاملا جدي درگير يه خلاف به بزرگي گروگانگيري مي‌شوند ...

حدود 2 ساله كه اصلا يك فيلم ايراني (سينمايي) خوب نديدم اصلا شما بگو متوسط اونم نديدم! خوب خدا رو شكر اين 2 سال به 3 سال نكشيد و فيلم بينظير آفريقا رو موفق شدم ببينم كه اگه فردا شب خوابيدم و صبح ديگه براي هميشه از خواب پانشدم حداقل يه فيلم سينمايي ايراني خوب در زندگي ديده باشم و آرزو به دل نمرده باشم!

فيلم با يك تعقيب و گريز در سبك پاركور (خدا كنه فقط درست نوشته باشم!) شروع ميشه كه من رو ياد فيلم بلوك16 محصول فرانسه انداخت. جالبه كه اول بيننده احساس ميكنه خوب با يه فيلم به سبك اكشن روبه‌رو است ولي وقتي جلوتر ميره ... ميره ... »» ميبينه كه اشتباه كرده.
فيلم اكثر اوقات در فضاي بسته يك ويلاي زيبا اتفاق ميفته تقريبا به سبك كارهاي حاتمي كيا (آژانس شيشه‌ايي و ارتفاع پست كه به ترتيب در آژانس و هواپيما داستان فيلم پيش مي‌رفت). خوب وقتي فضاي بسته باشه ديگه فقط يه برگ برنده باقي ميمونه اون هم ديالوگ‌هاست. اتفاقا با شخصيت پردازي كه بين تنها 4 تا بازيگر فيلم انجام شده و با بازي عالي و ري‌اكشن‌هاي عالي دقيقا همين قسمت ديالوگ‌هاست كه شما رو تا آخر فيلم پاي اثر نگه ميداره.

با اينكه تعداد بازيگران بيشتر از 4 نفر نمي‌رسه و ممكنه يكي از شخصيت‌ها قوي‌تر از ديگري باشه و يا محبوب‌تر و پررنگ‌تر نقش بازي بكنه ولي هرگز اين مشكل بزرگ هم در طول فيلم اتفاق نميفته. يعني هركدام از شخصيت‌ها به اندازه و به‌جا و به موقع شبيه يه پازل كنار هم قرار گرفتن.
جواد عزتي هم در اين فيلم هنوز شيرين – بامزه و ساده است ولي نه انطوري كه يه وقت احساس كنيد دوباره جواد يك نقش تكراري و يه شخصيت تكراري! رو بازي ميكنه. شهاب حسيني هم كه واقعا يه سوپراستار واقعي در سينماي كشورمونه (من يكي كه شك ندارم) اينجا هم يه تجربه جديد با يك شخصيت جديد. (بازيگر تمام نشدني).

يكي از ويژگي هاي خوب قصه فيلم اينكه زياد روي مليت و محل و فضاي مرزبندي شده روايت نشده. يعني اگه زبان اين فيلم غيرفارسي بود و مثلا به زبان انگليسي ساخته شده بود ممكن بود اينجا و اين ويلا هرجايي از اين كره خاكي باشه. اين خيلي خوبه و به نظرم اين خودش قوت قصه و داستان فيلم رو مي‌رسونه.

هومن سيدي رو تا قبل از كارگرداني اين فيلم (اولين كار اين جوان به عنوان كارگردان) با نقش‌ها و بازي‌هاي بينظيرش در سريال‌ "راه بي‌پايان" و فيلم‌سينمايي "يه تكه نان" مي‌شناختم ولي حالا با اين شاهكار جديدش "آفريقا" رو هم به ليست اضافه مي‌كنم. فيلم ساده است فيلم‌برداري ساده است و قصه ساده است همه و همه ساده و نماها همه ساده است ولي با اين مجموعه ساده‌ها يه فيلم خوب از كار دراومده. شعار نداريم و پيام سياسي و انزجاري نداريم وطن‌هراسي نداريم ... و يه نكته‌ي زمخت (به قول يكي از بچه‌ها) هم اشاره كنم: فيلم رنگ و تم مايل به سياه و سفيد و تيره داره كه معمولا رنگ و تم يه كار در سينماي ما جدي گرفته نميشه.

در بيست و نهمين جشنواره فيلم فجر اين فيلم كانديداي بهترين فيلم و برنده‌ي 2 جايزه يكي در بهترين كارگرداني فيلم و دريافت ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش اول زن (آزاده صمدي،همسر هومن سيدي). ديگه حوصله نداشتم در خصوص نقش و شخصيت خانم آزاده صمدي چيزي بنويسم كه كلا بايد يه پست ديگه بابت اين قضيه مي‌رفتم!

در آخر شما رو توصيه مي‌كنم به ديدن اين فيلم كه مطمئنا با پايان‌بندي زيبايي كه داره شما رو ميخكوب خواهد كرد.

امتياز: 8.5

[EMINENT]

The Collector 2009

IMDb

بعد از مدتها دوری از ژانر وحشت به آغوشش برگشتم!زیاد اهل فیلم ترسناک نیستم راستش، این فیلمم به پیشنهاد یکی از دوستان دیدم، باید بگم خوب بود لذت بردم با اینکه چیز ترسناکی نداشت ولی تعلیق خیلی قوی ای داشت و اولای فیلم ناخن هایی که واسه گیتار زدن بلند کرده بودم به باد فنا دادم!(در این حد ینی)
داستان در مورد یه روانیه که آدمارو تو خونشون حبس میکنه و بدون دلیل خاصی شکنجه میده تا اینکه این دفعه یه نفر که برای دزدی میاد توی یه خونه ای که این دوسته روانیمون برنامه داره و قاطی ماجرا میشه با کلی خون و چاقو و از این چیزا!
داستان دو نقطه اوج داره و به نظر من یه فرود که اوج ها اول و آخر فیلمه و جایی که یکم شل میشه وسط فیلمه، فیلمبرداری و تا حدودی موسیقی فیلم استرس وارد میکنه به ببینده.
به نظر من نقطه عطف این فیلم که باعث میشه تو ذهن بیننده به عنوان یه فیلم "خفن" بمونه پایان فیلمه که خیلی خیلی خیلی "فک انداز" تموم میکنه، من خودم به شخصه تا 30 ثانیه تیتراژ پایانی فکم آویزون بود.
تواین فیلم "امید داشتن به بهتر شدن اوضاع" در حد یه جوک باقی میمونه و کارگردان این امید داشتن به اینکه یکی میاد و نجات میده رو واقعا به سخره گرفته چند جا تو فیلم بود که گفتم خوب دیگه ایندفه دیگه در رفتن و اینم مثل فیلمای دیگه هندی قراره تموم بشه ولی همون لحظه ورق بر میگشت.
فقط یه ضعفی داشت داستان که نفهمیدیم این آدم واسه چی این کارارو میکنه و دلیلش چیه
واسه منی که زیاد اهل فیلم ترسناک خون و خونریزی نیستم تحربه خوبی بود
امتیاز 7.5/10

[Irag]

Headhunters 2011

Headhunters (2011) - IMDb

داستان در رابطه با يك گروه دو نفره شايد هم يك نفره‌ي سرقت و كپي و فروش غيرقانوني آثار هنريست كه خيلي شيك و حرفه‌ايي بدون كوچكترين خون‌ريزي كارشون رو انجام ميدن ولي در يك اتفاق تازه درگير ماجرايي تقريبا جنايي ميشن ...

يك فيلم اروپايي كه احتمالا ساخت كشور نروژ باشه. با بازي Nikolaj Coster-Waldau شخصيت هميشه منفور سريال Game of Thrones. فيلم به شدت خشن و با ريتم تند. خشونت چند مدل داريم كه مثلا در يك فيلمي مثل اره سعي ميشه تند و تند دست و پا قطع بشه و شخصيت‌هاي مظلوم چپ و راست الكي و بي‌مورد توسط يه شخصيت تقريبا رواني و مريض شكنجه بشن ولي برخي فيلم‌ها نه داستانشون رو تعريف مي‌كنن و مثلا اگه بخوان صحنه‌ي يك تصادف رو در داستان فيلم نشون بدن بيننده رو در جريان تمام جزئيات تصادف ميزارن كه اين جزئيات ممكنه شكستن گردن و يا تاب خوردن دست باشه يا متلاشي شدن صورت باشه خوب اين چون در جريان داستان اتفاق ميفته و يكدفعه و واقع‌گرا نشون داده ميشه بيننده همينطور كه حالت انزجار پيدا ميكنه همزمان هم ازش لذت ميبره. خشونت فيلم ما از نوع دوم هست يعني دقيقا در دل داستان و كاملا واقعي و باجزئيات.

داستان فيلم و روايتش جوريه كه حسابي ذهن شما را مشغول ميكنه چون كمي پيچيده است ولي تند و بي‌پروا و سرگرم‌كننده.
اكشن بينظيري داره.شخصيت اول فيلم يك شخصيت ناآرام و تاحدودي عصبي است كه از يه دزد حرفه‌اي شيك تبديل به يك ادمكش نامرتب و كچل ميشه.
نماها و سكانس‌هاي بي‌رحمانه و طبيعي زياده: از فرو رفتن تا سر در چاه فاضلاب يك W.C روستايي بگيريد تا سقوط به ته دره و متلاشي شدن فيس و ... خوشبختانه اتفاقات فيلم بي‌منطق نيست. درام فيلم هم كه البته من آخر همه بهش اشاره ميكنم جزو مهمترين قسمت‌هاي قصه فيلم محسوب ميشه و كلي گره اعم از خيانت و سوءظن با همين درام فيلم حل خواهد شد.

همين ديگه.

امتياز: 7

[Chandler Bing]

همون طور که میدونید اطلس ابرها از کتابی به همین نام که یه نویسنده ی انگلیسی در سال 2004 نوشته بود اقتباس شده!!!
این کتاب 6 خط داستانی داره که تو 6 بازه ی زمانی مختلف اتفاق می افته، از 1849 تا 2346!!!! هر کدوم از این داستان ها داستان هایی متفاوت است که تقریبا
اصلا به هم مرتبط نمیشن، به جز یه ماه گرفتگی به شکل ستاره ی دنباله دار که تو هر داستان یکی از شخصیت ها این ماه گرفتگی رو داره. البته تو جزئیات دیگه ای هم مشترک هستن.
اول میخوام یه خلاصه داستانی از این 6 خط زمانی براتون بنویسم!!!
اولین داستان تو سال 1849 در یکی از جزایر اقیانوس ارام اغاز میشود، اونجا با وکیلی اشنا میشیم که به اسم ادام اوینگ که توسط پدر زنش فرستاده شده تا در مورد برده داری
در اون منطقه قراردادی ببندد (اینجا رو مطمئن نیستم) تو سفر برگشتش با یه دکتر با بازی تام هنکس اشنا میشه که اقای دکتر سعی داره وکیل رو بکشه تا سکه های طلایی که پنهون کرده است رو بدزد، اما نقشه دکتر توسط یکی از برده های فراری که در کشتی پنهون شده است برملا میشود. اوینگ وقتی به سان فرانسیسکو میرسد تصمیم میگیره به جنبش ضد برده داری ملحق شود.
داستان دوم در سال 1936 در کمبرینج انگلیس اتفاق می افتد، یه جوون که کتاب خاطرات وکیل داستان اولیه رو مطالعه میکند به پیش اهنگساز مشهوری میرود تا کمک کند اقای اهنگساز اخرین قطعه موسیقی اش را بنویسد!! اما این جوون که رابرت فروبیشر نام داره کم کم خودش کارها رو یاد میگیره و تصمیم میگیره اولین سمفونیش رو بنویسه که اطلس ابرها نام گذاریش میکنه. اما اهنگساز پیر تهدیدش میکنه اگه این کار رو به اسم خودش (پیرمرده) نزنه راز رابرت رو لو میده تا دیگه نتونه جایی کار کنه (رابرت با اشراف زاده ای به اسم روفس سیکسمیت رابطه داره) اخر داستان رابرت سمفونیش رو تموم میکنه و خودکشی میکنه.
داستان سوم در سال 1973 در سن فرانسیسکو اتفاق می افتد، خبرنگار جوونی که پدرش هم خبرنگار جسوری بوده تصمیم میگیرد با کمک دکتر فیزیک هسته ای (روفس سیکسمیت داستان دوم) از کارهای یه شرکت هسته ای که برنامه دارد یک راکتور رو منفجر کند پرده برداری کند.
داستان چهارم، در سال 2012 در لندن اتفاق می افتد. یک ناشر پیر که داستان مردی را که کتابی در مورد دو جوون داستان دوم نوشته است را چاپ میکند. اما نویسنده ی داستان به زندان می افتد و ناشر تمام پول را به جیب میزند، بعد که دوست های نویسنده به سراغ پیرمرد میایند پیرمرد تصمیم به فرار میگیره اما برادرش که قصد داره اونو راهی خانه ی سالمندان کنه، سرش رو گول میماله و در خانه ی سالمندان زندانیش میکنه. پیرمرد بعدها همراه سه نفر دیگه فرار میکند و داستان خودش رو مینوسد و منتشر میکند.
داستان پنجم در سال 2144 در سئول نو اتفاق می افتد، به دلیل بالا امدن سطح اب سئول قدیمی به زیر اب رفته و اگه همین روند ادامه داشته باشه شهر جدید هم همین اتفاق براش می افته، داستان درباره ی روبات هایی هست که صبح از خواب بلند میشن و در رستورانی کار میکنند، و شب هم همان جا میخوابند و از دنیای بیرون بی خبر ان. تا یه روز یکی از روبات ها فیلمی پیدا میکنه که که از کتاب نویسنده ی پیر داستان چهارم اقتباس شده، و تصمیم به فرار میگیرد اما میمیرد. بعد ها دوست این روبات به کمک یه شورشی فرار میکند و نماد مبارزه با سیستم حاکم میشود، د اخر این داستان این روبات زن جوان فیلم تهیه میکند و شرح وقایع خودش و طریقه ی عمل رو برای مردم جهان ضبط میکند.
داستان ششم هم در سال 2346 در هاوایی اتفاق می افتد، تمام کره زمین نابود شده و مردم به صورت بومی زندگی میکنند. تا روزی که زنی به جزیره می اید تا از برج مخابراتی پیشرفته ی جزیره استفاده کند تا برای فضایی ها پیام کمک بفرستد، در این حین مردی بومی با بازی تام هنکس به این زن کمک میکند و عاشق میشه.
در اخر فیلم هم پیرمرد داستان ششم (تام هنکس) رو میبینیم که داره داستان رو برای نوه هاش میگه و در سیاره ای دیگری زندگی میکنند.
------------------------------------------------------------------
شرمنده اگه طولانی شد!!! اما داستان غنی داره!!! نویسنده ی کتاب هم از اقتباس سینمایی کاملا راضیه.
از نظر فنی فیلم عالیه، با اینکه سه تا کارگردان داشته (واچوفسکی ها و تام تیکور «بدو لولا بدو») اما واقعا یک دسته و اصلا متوجه ی اشکالی نمیشید.
لوکیشن ها به خوبی انتخاب شده، فیلم برداری، موسیقی و صدا گذاری هم در حد عالیه.
اما چیزی که فیلم رو مهم میکنه فلسفه ی نهفته درشه، همون جور که تو داستان فیلم توضیح دادم با 6تا شخصیت خوب تو داستان ها مواجه هستیم که هر شش تاشون هم یک ماه گرفتگی مشابه دارن!! میشه اینجوری برداشت کرد که روح انسان بعد از مرد از بین نمیره بلکه در جسم انسان یا حیوان دیگه ای حلول میکند. مثلا روح وکیل خوب داستان اول بعد از مرگ در بدن جوون اهگساز حلول میکند.
البته یه برداشت دیگه هم میشه کرد که فلسفه ی جبر و اختیاره، اگه به جبر اعتقاد داشته باشید میگید که روح انسان غیر قابل تغییره اما اگه به اختیار اعتقاد داشته باشید میگید که روح از شرایط محیطی تبعیت میکند مثلا اگه یه بچه تو یه خانواده ی خوب رشد پیدا کنه میشه پزشک جامعه اما اگه تو یه خانواده ی بعد باشه میشه دزد جامعه.
فیلم فلسفه ی اختیار پابنده، مثلا تام هنکس در داستان اول نقش یه کشیش شرور رو داره اما در داستان ششم در یه محیط دیگه همون روح نقش یه ادم خوب رو داره که به نجات بشریت کمک میکنه.
انتخاب بازیگر های داستان ها هم عالیه!!! شش تا بازیگر اصلی وجود داره اگه اشتباه نکنم که در همه ی این 6 تا داستان با نقش های مختلف بازی کردند که این به درک فلسفه ی فیلم کمک بسیاری کرده!! مثلا یه جا هیو ویوینگ نقش یه پرستار زن خبیث رو داره(خانه ی سالمندان)، اما در جای دیگه نقش ادم کش شرکت هسته ای هست.
همین هیو ویوینگ در 6 تا داستان نقش منفی که خودش جای بحث داره.
یه چیزی هم تو مجله خوندم که جالب بود:
شاید وجه ی تسمیه فیلم در همین باشد، ذات ابر به خودی خود از قطرات اب تشکیل شده است، اما ما به عنوان ناظر زمینی میتونیم ابرها رو به شکل های مختلف ببینیم که مارو قادر میسازه که برای ذات واحد ابرها اطلسی در نظر داشته باشیم.
جمله ی بالا وافعا جالبه!!!!
راستی داستان پنجم که تو سئول اتفاق می افته برای من از همه جالب تر بود!!!
بازی بازیگرها هم در سطحـه. خیلی کارشون درسته. امتیاز من به فیلم هم 9!!!!!
فیلم هم از اینجا دانلود کنید
http://tvworld.info/thread2289.html#post95105

[Bill The Butcher]

To Rome with love (2012)

وقتي نارنجي پوش رو ديدم با خودم فك كردم چه اتفاقي ميوفته كه آدمي كه تو اوج زندگيش شاهكاري مثل هامون رو خلق ميكنه ميرسه بجايي كه فيلم آخرش بيست سال بعدو بعد از كلي تجربه اندوزي كه قاعدتاً انتظار پيشرفت داري از يه پيام بازرگاني چند ثانيه اي هم درب و داغون ترو بي معني تر از آب در مياد. بعد به خودم جواب دادم كه آدمي كه در دوران اوج جواني حرفه ايش مخش جاي فرني اند زويي و ترس و لرز بوده و نتيجه اش شده هامون، فك كنم طبيعيه كه آخر عمر حرفه ايش برسه به فنگ شويي و نگراني در خصوص پاكيزگي شهر! در واقع اين شايد طبيعي باشه كه آدم از سلينجرو كيركگور برسه به اين فلسفه هاي عجيب غريب شرقي.

اين مقدمه بيربط به نظر من خيليم بيربط نيس. وقتي تقديم به رم با عشقو ميبيني ناخوداگاه فك مكني اين همون كيسه كه منتهتن و آني هال و عشق و مرگ و ...ساخت؟ شايد حتي از فيلم بدت هم نياد. به هر حال وودي آلن وودي آلنه.هميشه يه چيزي ته جيبش داره كه تورو بخندونه يا سورپرايز كنه. اما در عين حال بسيار بسيار كمه! فيلم كم داره. بهترين تعبيري كه ميتوتن بكار ببرم همينه. فيلم مجموعه ايست از چنتا ايده كاملا متفاوت كارگردان كه بنحو نامرتبي در يك اثر گنجانده شده.

مهندس پيري كه در حال مرور رومانس گذشتشه. زن و شوهر جواني كه به رم ميان و در چالش وفاداري قرار ميگيرن. ازدواج يه دختر آمريكايي و پسر ايتاليايي كه مقدمه ملاقات و اشنايي خانوادهاشونه و شهرت بي دليل و يك شبه يه كارمنده ساده كه گريبانگيرش ميشه.
ميشه هر چهارتاي اينارو با اين ليبل كه فيلم در خصوص "بدست آوردن و از دست دادن"ه كنار همديگه قرار داد ولي اينكار به اوت زدن توپ موقع مصدوم شدن يه بازيكنه!

فيلمنامه فيلم كم وودي آلنيه (در همون يكي دو صحنه اي كه هست عاليه)، الن پيج و ايزنبرگ فاجعه ن.داستان زن و شوهر جوان قانع كننده نيس و از نظر منطق زماني در تضاد كامل با بقيه فيلمه و واقعا نميدونم اين موضوع چطور از دست كارگردان در رفته يا واسش مهم نبوده. ديدار دو خانواده عروس و داماد و حضور وودي آلن در نقش پدر دختر آلني ترين قسمت فيلمه اما ماجراي روبرتو بنيني با بازي عالي اين مرد بدون شك خنده دارترين و بهترين بخش فيلمه.

در كل اگر من اين فيلمو در پريميرش و با حضور وودي آلن تماشا مي كردم بعد از تموم شدن فيلم وا ميستادم و براش دست ميزدم. نه به خاطر اين فيلم. بخاطر اينكه بگم آقاي آلن،خسته نباشيد.

براي دانلود فيلم