برای دومین بار بود که به پای این شاهکار سینمایی نشستم.صورت زخمی,فیلمی از کارگردانی جسور به نام هاوارد هاکس.فیلمی که اسکورسیزی انرا جزو 15 فیلم برتری میداند که بر زندگیش تاثیر گذاشته و به نوعی حال روحیش را دگرگون کرده است.این فیلم از زندگی گانگستر معروف ان دوران یعنی آل کاپون الگو برداری شده,برای مثالآل کاپون هم مثل شخصیت اصلی داستان,اولین رییسش رو میکشد و همینطور هم یکی از رقبایش را در گلخانه ایی به قتل میرساند و........فیلم به خاطر صحنه های خشونت امیز بسیاری که درش وجود داشت و به این خاطر که یک قهرمان منفی را بزرگ جلوه میداد, مورد بعضی سانسورها قرار گرفت(در واقع فیلمبرداری فیلم سال 1930 تموم شد,ولی بدلیل ندادن مجوز های لازم دو سال پخشش به تاخیر افتاد و سال 1932 پخش شد).از صورت زخمی بعنوان یکی از شاهکارهای سینما هم یاد میکنند,بطوریکه در لیست 10 فیلم برتر گانگستری تاریخ جای گرفته و قهرمانش در بین لیست 100 سال... 100 قهرمان و شرور برتر تاریخ رتبه ی 47 را بدست اورده است.برایان دی پالما چند دهه بعدتر از روی همین فیلم ورژن دیگری را ساخت,البته یک سری تغییراتی را در داستان ایجاد کرد و به نوعی فیلم را مناسب با ساختار خودش دراورد.
باید بگم که اولین بار من همین نسخه ارجینال از فیلم رو دیدم و بعد از همین بود که رفتم و نسخه سال 1983 از اقای دی پالما با بازی آل پاچینو رو تماشا کردم. برعکس خیلی از دوستان برای من همین نسخه ارجینال(1932) جالب تر و زیباتر بود.پایان معقول تری داشت و همینطور زیاده روی انچنانی مثل پایان فیلم 1983 در خودش نداشت.
داستان فیلم در مورد فردی به نام " تونی کامونتی " ( پل میونی) است که در همان ابتدای فیلم در صحنه ایی که ما فقط سایه اش را میبینیم رییسش را به قتل میرساند.به این خاطر که فیلم دچار مشکلاتی در سانسور نشود,اقای هاکس با زیرکی تمام از این کمبود استفاده میکند و به زیبایی اولین قتل را در فیلم از پشت پرده نشان میدهد.مردی که خونسرد میاید, فردی را صدا میزنه و بعد هم بومممم.....بعد از قتل هم بی هیچ عجله ایی سوت زنان مسیرش را میگیرد و به راهش ادامه میدهد,تمامی اینها بدون این است که ما چهره ایی را ببینیم,فقط صدا و سایه ها در اینجا حرف اول را میزنند,شروعی عالی و خیره کننده.....همان ابتدای فیلم کارگردان قهرمانش را طوری نشان میدهد که مخاطب علاقه مند به ان میشود.تونی بعد از این قتل به همراه دوست و همکارش " گینو رینالدو " ( جورج رفت)به اداره ی پلیس میروند ولی با یک ضمانت نامه ی ویژه از انجا خیلی سریع ازاد میشوند.بعد از کشته شدن " جان لوو "(همون فردی که در ابتدای فیلم توسط تونی کشته شد) به نوعی شهر بدون صاحب میشود.پس در اینجاست که گانگسترهای برای تصاحب قدرت با همدیگر درگیر میشوند.......
مثلث هکت ,هاکس و میونی بعنوان فیلمنامه نویس,کارگردان و بازیگر معجونی را تحویل مخاطبش میدهد که چشم هر بیننده ایی را حتی بعد از 80 سال به خودش خیره میکند.این سه تن تکامل و فرود گانگستری تازه به دوران رسیده و خشن را نشان میدهند,گانگستری که به مانند یک ستاره ی دنباله دار میاید و خیلی زود نیز محو میشود.قهرمان داستان فقط یک شعار را در ذهنش میپروراند,دنیا متعلق به توست.او به این شعار میبالد و انرا سر لوحه ی کار خویش قرار میدهد,در حالی که نمیداند بدون پشتیبان او چیزی به غیر از یک فرد ترسو نیست,ویژگی که ما در پایان فیلم از او مشاهده میکنیم,جایی که التماس کنان از خواهرش میخواهد تا نزدش باقی بماند,جاییکه او هنوز قدرت مقابل با انبوهی از پلیس ها و مشکلات را در خود میبینید,اما با محو شدن اخرین پشتیبانش او دیگر ان فرد سابق نیست,شخصیت " تونی کامونتی " به گونه ایست که انگار با خود نیز درگیر است, شخصیتی که خودش دوست دارد با هر دختری بخوابد اما حتی اجازه پوشیدن لباسی کوتاه را به خواهرش نمیدهد,او کسیست که دنیا را میخواهد,بهترین ها را میخواهد,حتی چشم به زن رییسش دارد,اما موقعی که نوبت به خودش و خواهرش میشود,غیرتی میشود,مسلمان میشود,از کوره در میرود,باید بگویم که تمامی این جزئیات و پیچیدگی ها بدون مثلثی که قبلتر بدان اشاره کردم, قابل ارائه نبودند.....
فیلم صورت زخمی علاوه بر خشن بودن,لحظات طنز در خود کم ندارد,پر از بذله گویی های شخصیست که میبایست فرد شرور داستان باشد(تونی ),اما کارگردان برای اینکه مخاطب را به شخصیتش علاقه مند کند,این حاضرجوابی ها و بذله گویی ها را در او قرار میدهد,ترکیبی از خشونت و طنز که درست است ضد هم میباشند,اما اگر درست و بجا از ان استفاده شود,تکمیل کننده هم میشوند.در کنار بازی میخکوب کننده(میخواستم لغتی بکار ببرم که تا حالا نبرده باشم) پل میونی,فردی قرار میگیرد به نام جورج رفت,یار غار پل میونی در فیلم,کسی که کلید داستان است.شخصی خونسرد,وفادار و عاشق پیشه که فدای عشقش میشود,کسی که به رییسش(تونی) تا پایان,حتی تا لحظه ی مرگش وفادار میماند.انقدر جورج رفت این فیلم را خوب بازی کرد که خیلی ها به دلیل سابقه ی گانگستر بودنش انرا بازی نمیدانستند,بلکه اغلب انرا شخصیت واقعیش میپنداشتند.(این نکته رو بگم که اقای جورج رفت در ان زمان از انجایی که با گانگسترهای واقعی در یکجا بزرگ شده بود و مراوده داشت,از دید مردم هم به چشم یک گانگستر دیده میشد,بطوریکه که کشور انگلیس ورود او را به خاکش ممنوع اعلام کرده بود)اوج فیلم را میشود در لحظات پایانیش دید ,لحظاتی تراژیک و ناراحت کننده ,لحظاتی که دیگر راهی بازگشتی برای قهرمان اصلیش نمانده است.اقای هاکس در پایان فیلمش تقدیری شوم را برای قهرمانش متصور میشود و عاقبت گانگستر شدن و این مسیر تاریک که در ابتدا زیبا جلوه میکند را برای بینندگانش به تصویر درمیاورد....در کل سه فیلم معروف و مشهور سزار کوچک, دشمنان اجتماع و صورت زخمی سه گانه هایی بودند که پایه گذار سینمای گانگستری شدند,ژانری که دیگر کمتر عظمتی در ان دیده میشود.....
|
|