شاید خیلی مربوط نباشه به موضوع تاپیک اما یکی از زیباترین متن هایی هستش که خوندم!
نسیم که می وزد، دخترهای بریتانیایی موهایشان را رها، چشمانشان را بسته و دستانشان را باز میکنند ... در چمن زارهای نیمه تر حوالی شهر انگار در آن لحظه ملکه دنیا شده اند ... اما نمی دانند آن نسیم برای سرباز آفریقایی تیره پوستی بود که زیر تابش آفتاب از کشورش در هجوم انگلیس ها دفاع می کند ...
آنها هر دو یک قسم مشترک خورده اند:
بهت اجازه مرگ نخواهم داد ...
.
.
.
آفریقایی اجازه مردن به انگلیسی نخواهد داد، چرا که احساس میکند او هم شبیه به خودش یک انسان است ...
انگلیسی اجازه مردن به آفریقایی نخواهد داد، چرا که احساس میکند او باید سخت تر مجازات شود ...
عادل سبحانی