مایکل اسکافیلد یک مهندس سازه ی به شدت باهوشه که از لحاظ روانی دوست داره فقط به دیگران کمک بکنه؛ به همین خاطر وقتی که میبینه برادرش با بیگناهی به اعدام محکوم شده، نقشه فرار از زندان را روی بدنش تتو میکنه و وارد زندان میشه تا بتونه اونو رو فراری بده ولی...
کستیل فرشته ی خداست، اون به فرمان خدا، دین وینچستر رو از جهنم بیرون کشیده، چون فرشته ها فهمیده بودن که لیلیث میخواد با روح دین آخرالزمان رو به پا کنه، بعد از ان کستیل و دین دوست صمیمی هم میشن و در مشکلات مختلف به هم کمک میکنند.
سارا لیندن جدای از مشکلات کاریش یه زندگی نرمال رو داره، کسی که میخواد با نامزدش ازدواج بکنه و زندگیش رو به سونوما ی کالیفورنیا ببره، ولی قتل رزی لارسن میتونه پرونده ای باشه که زندگیش رو برای همیشه عوض کنه. در طی مدتی گرفتن قاتل برای سارا به یه وسواس تبدیل میشه و روی زندگیش هم به شدت تأثیر میزاره.
پنی یه پیشخدمت حدودا بیست سالست که تازه همسایه ی لئونارد و شلدون شده. اهل نبراسکای اوماهاست، شهری که اون توش مشکلات پیچیده ای رو با پدرش داشته. پنی در رابطه ها مشکلات زیادی رو داره و دوست نداره که به دیگران وابسته بشه، از طرف دیگه معمولا عاشق کسایی میشه که فقط به خاطر روابط جنــسی میخوانش. اون همچنین یه دختر خوشحال و سر زندست و در اکثر مواقع متوجه رفتار همسایه های گیکش نمیشه.
بنجامین لاینس نقش مغز متفکر رو در فصول اولیه ی سریال بازی میکنه، کسی که دشمن شماره یک قهرمانان سریال هم محسوب میشه، ولی در فصول آخر تبدیل به یه ضد قهرمان و متحد بدقلق میشه. اون معمولا حقیقت رو پنهان میکنه و با دروغ بازی میکنه تا به هدف خودش برسه.