یادتونه ؟ پس بگو....!!!

[x7music]

در این تاپیک از دوران کودیمان یاد خواهیم نمود هرکسی که میاد این پستو میخونه باید از زمان کودکی خود یعنی سنین 6 الی 12 سالگیش هرچیزی که بنظرش جالبه چه تلخ چه شیرین اینجا بیان میکنه .

هدف : قصد داشتم کودکی درونمان که خیلی وقته رو به فراموشی رفته را زنده کنیم در این دنیای مجازی

امیدوارم که با اینکار بتونیم لحظاتی هرچند کوتاه اما شیرین از خاطرات دوران کودکی مان را در ذهن خود زنده کنیم

خاطره من : دختر بازی

7 سالم بود با بچه های محل سعید و علی نقشه کشیدم غروب ساعت 5 که مدرسه دخترها تعطیل میشه بریم دختر بازی سر کوچه بعد از مدتها انتظار و کشیدن نقشه های مختلف برای دختر بازی بالاخره نتیجه گرفتیم که چه نقشه ای را اجرا کنیم . اون موقعه سر کوچه ما مسجد بودش قرار شد سعید پشت مسجد قایم بشه و علی خبر بده منم نقشه را عملی کنم دقایل به زمان موعد نزدیک میشد خلاصه علی امار داد دختر داره میاد یه دختره دبیرستانی هیکلی داشت میومد منم از جلو به دختره نزدیک میشدم که سعید از پشت بدو بدو اومد منو هل داد منم با سر رفتم تو شکم دختره بعد بدو بدو رفتیم یه گوشه کلی کیف کردیم که انصافا ارزش داشت برامون . این بود اولین دختر بازی من حالا نوبت شماست

هرکسی هم بعد از پایان داستانش اگه بخواد میتونه عکس یا نوشته ای مثل من قرار بده نفر بعدی دربارش خاطره ای تعریف کنه

نمونه عکس