برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید

نمایش نتیجه ی نظرسنجی: امتیاز شما به این فیلم؟

رأی دهندگان
24. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
  • 5

    2 8.33%
  • 5.5

    0 0%
  • 6

    0 0%
  • 6.5

    1 4.17%
  • 7

    3 12.50%
  • 7.5

    0 0%
  • 8

    2 8.33%
  • 8.5

    4 16.67%
  • 9

    5 20.83%
  • 9.5

    5 20.83%
  • 10

    2 8.33%
صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 از مجموع 22
  1. #1
    Israel Hands
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    ارسال ها
    6,160
    سپاس
    26,418
    از این کاربر 86,415 بار در 9,070 پست سپاس گزاری شده

    [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها



    از قدیم واضح بود که یکی از دلمشغولی های واچوفسکی ها (سازندگان ماتریکس) و تام تیکور (کارگردان المانی اثر متفکرانه سال 1998، بدو، لولا، بدو) تقدیر و فلسفه ی جبر و اختیار است. در انتهای قسمت دوم سه گانه ی ماتریکس به نیو گفته میشود که هر قدر هم مبارزه کند، سرنوشت او باز همین است که الان بدانجا رسیده، همانطور که پیشتر از این در چندین نسخه از دنیاهای موازی با دنیای فعلی، باز هم تقدیر یکسانی برایش رفم خورده بود. به عبارتی داستان بیشتر سرنوشتی جبری را برای قهرمانانش پیش میکشد. اما در فیلم تیکور، چندین روایت مفاوت از دویدن لولا برای رسیدن به مقصدی یکسان بازگو میشود، که در هر روایت به خاطر اپسیلونی تغییر در مسیر حرکت لولا، سرنوشتی متفاوت برایش رقم میزند. در واقع مفهوم اختیار در فیلم تیکور بیشتر خودنمایی میکند. حالا بعد از گذشت چندین سال، گروه واچوفسکی ها و تام تیکور به رمان سال 2004 دیوید میچل، اطلس ابرها، رسیده اند، تا مفهومی سینمایی فراتر از جبر و اختیار تصویر کنند.
    فیلم از شش داستان که در خلال مدت زمانی 500 ساله از گذشته تا اینده اتفاق می افتند، تشکیل شده است. البته این شش داستان در خود فیلم به صورت شش داستان کوتاه پی در پی روایت میشوند، اما در فیلم هر شش داستان با تدوینی نبوغ امیز به صورت موازی تعریف می شوند. وجه مشترکی فرعی که شش داستان را به هم مرتبط میکند، ماه گرفتگی کوچکی به شکل شهاب سنگ است که روی بدن یکی از شخصیت های اصلی هر یک از شش داستان خودنمایی میکند. اما همین حلقه ی اتصالی به ظاهر به اهمیت تماشاگر را به سمت محتوایی فراگیرتری راهنمایی میکند....
    نگاهی به زندگی خصوصی برادران واچوفسکی تاییدی بر محتوای فیلم است. اندی و لری واچوفسکی تا سه سال پیش، دو برادر بودند اما در سال 2009، لری واچوفسکی تحت عمل جراحی تغییر جنسیت قرار میگیرد، و پس از زن شدن، نام خود را به لانا واچوفسکی تغییر میدهد. لذا طبیعی است که گروه برادر و خواهر واچوفسکی بخواند در فیلم خود این مفهوم را پیاده کننده که روح انسانی، نژاد و جنسیت نمیشناسد. در فیلم شاهد اشکال مختلف روابط میان نژاد ها و جنسیت ها و حتی انسان و روبات هستیم. روبط همگی فرا نژادی و فرا جنسیتی هستند. جنسیت و نژاد مفهومی نیستند که بتوانند روح واحد عشق انسان به ازادی یا هنر را محدود کنند؛ همچنان که شخصیت های هر داستان فیلم، پیام ازادی و محصول هنری خود را به نسل بعد داستان بعدی منتقل میکنند.



    مقدم ترین داستان فیلم با ازادی یک برده پایان می یابد، و به دنبال واکنش زنجیره ای این عمل در نسل و داستان های بعدی، شاهد وقوع یک انقلاب اجتماعی در داستان نهایی هستیم. در واقع همان عمل نیکوکارانه اولیه باعث ایجاد امواجی میشود که به طور تصاعد و در طول صدها سال زمان، باعث انقلابی اجتماعی برای بدست اوردن ازادی های شخصی و هنری میشود. شاید بزرگ ترین دست اوررد اطلس ابرها همین مفهوم باشد: که هیچ عمل مثبتی، هرچند کوچک، در طول زمان بی پیامد نخواهد ماند. ذات ابر به خودی خود تنها از قطرات اب تشکیل شده است، اما تخیل انسانی ما به عنوان نظاره گر زمینی ابرها، قادر است صور مختلفی از ابرها را به ذهن متبادر بسازد. ما درجایگاه زمینی قادریم اطلسی از اشکال مختلف ابرها را برای ذات واحدشان بسازیم.
    نویسنده دکتر محسن غفرانی
    نوشته شده در شماره ی 221 مجله ی دنیای تصویر


    نظر شما درباره ی فیلم چیست؟



  2. #11
    Israel Hands
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    ارسال ها
    6,160
    سپاس
    26,418
    از این کاربر 86,415 بار در 9,070 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    اقا کسی نمیاد بازی، مصطفی تئوریت رو مطرج کن تا با میلاد و من روش بحث کنیم، شایدم دعوا!!
    اگه کسی هم به بحث ملحق شد خوشحال میشیم.
    4 روز مونده تا فیلم رو از رو پرده برداریم


  3. 7 کاربرِ زیر از Chandler Bing بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  4. #12
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    شهر اندوه
    ارسال ها
    121
    سپاس
    396
    از این کاربر 905 بار در 190 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    قبل از اکران انجمن این فیلم رو دیدم از اونجایی که که با مشغله فکری نشسته بودم سرش و تقریبا دیدنش برام 5-6 ساعت طول کشید درک 6داستان تو همدیگه یه خورده سخت شد برام البته به نظرم فیلم خوبی اومد اما لازمه بعد از خوندن نقد ها و نظرات دوستان سر فرصت یه نگاه دیگه بهش بندازم

  5. 5 کاربرِ زیر از HaaMeeD بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  6. #13
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    محل سکونت
    Keřmãn
    ارسال ها
    1,180
    سپاس
    9,205
    از این کاربر 14,536 بار در 1,905 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    فیلم از 6 بخش یا داستا ن و روایت تشکیل میشه
    اولین داستان مربوط به یک اهنگ ساز جوان به نام رابرت است که در سال 1936 برای فراگیری موسیقی نزد یک استاد به نام ویویان می آید و از او می خواد که او را استخدام کنه
    داستان بعدی درباره یک برده است که پس از شکنجه زیاد در سال 1849 بصورت مخفیانه وارد یک کشتی می شود و در آنجا با یک حقوقدان به نام آدام که مخالف برده داری آشنا می شود
    داستان سوم هم یک روزنامه نگار خانم به نام لویزا ری است که در 1973 در شهر سان فرانسیسکو درگیر مسائل یک نیروگاه هسته ای و تمامه کار هایی که در اونجا انجام میشود می شه
    داستان بعدی هم در سال 2012 و در انگلیس اتفاق می افتاد. این داستان مربوط به یک ناشر کتاب به نام تیموتی کاواندیش است که کاملا مقروض هست و چندتا قرارد داد ناموفق بسته و کاملا ور شکسته ست و او برای درخواست کمک پیش بردار خود می ره
    داستا بعدی یا چهارم هم در سال 2144 در چین اتفاق می افته که در اون سال دیگه مثل قدیم برده داری وجود نداره ولی در این سال یه سری انسان می سازن که فقط مخصوص خدمت کردن به انسان ها
    داستان بعدی که می شه بگی توجه اصلی سازننده روی او ن بوده در سال 2321 اتفاق افتاده ونسل پیشرفته ی انسان ها از بین رفته و فقط تعداد کمی از اون ها وجود داره مرونیمن از نسل پیشرفه ی بشر هست که برای انجام دادن کاری و ارسال پیغام به انجا می ره
    --
    نویسنده و کارگردان هر دو به شیوه ی منحصر به فردی این مجمو عه داستان ها را به هم پیوند دادن و در کنار هم هم نشینی جالبی دارن
    این فیلم متفاوت وزیبا دریچه ای رو در ذهن هر بیننده ای باز میکنه و اون روآگاه می کنه از رازی که تا به حال نمیدونسته
    کاری که صد ها سال پیش انسانی شروع کرد و به صورت یک زنجیره ادامه پیدا کرد و در نهایت به پایان رسید. در این فیلم کارگردان به خوبی تونسته که این مفهوم رو به بیننده منتقل کنه که که یک روح به جسمی منتقل می شود و بعد از این دنیا می ره و به جسمی دیگر می رود و دوباره روی زمین میاد کارگردان با تغییر گریم بازیگر این رو می خواد به ما نشون بده که این همان شخص و جسم قبلی نیست ولی همان روح است، برای همین وقتی لویزا می ره مغازه تا صفحه سمفونی کلود اطلس رو بخره برای فروشنده که روحش در جسم قبلیش نوازنده سمفونی بوده کاملا آشناست گویی بارها شنیده اش و برای آن خانونم نیز که همسر ترانه نویس بوده نیز بسیار آشناس. یا دختری که بخاطر دیکته پدرش پس از سختی کشیدن و رنج دیدن با نامزدش از خانه پدری می رود در زندگی بعدی اش برای آزادی بخشی ستم دیدگان از سوی سرنوشت انتخاب می شود. یکی از زیبایی های فیلم نیز نشان دادن برخورد دوباره روح ها ی یکسان در جسم های جدیده که به زیبایی تمام نشان داده شده.بنظر من که این فیلم در نوع خودش شاهکار بود

    در پایان هم این جمله می تونه نمایان گر زندگی انسانی و خلاصه از این فیلم باشه : زندگی ما متعلق به خودمون نیست و ازطرق مختلفی به دیگران از گذشته تا آ ینده مرتبط هستیم و با هر خطا یا کار خوبی که انجام می دهیم بی شک بر حال و آینده تاثیر گذار هستیم

    اومدم فیلم رو دوباره ببینم با این که فیلم خیلی جذابی هست و لی واقا طولانی هست و من هم فردا کلاس دارم
    ایشالا فردا می بینم دو باره و نظرات کامل ترمو می گم

    ps:این فیلم طور ی ساخته شده که هر کس برداشت متفاوتی از این فیلم داره و متناسب با درک خودش از این فیلم نکته برداری می کنه امید وار م شما هم این فیلم رو ببینید و به ما هم بگین که چه برداشتی از این فیلم داشتین

  7. 10 کاربرِ زیر از rezarbn بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  8. #14
    You made my shitlist!
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    530
    سپاس
    2,167
    از این کاربر 5,455 بار در 903 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    تئوري خاص ندارم فقط اينكه واقعاً نا اميد شدم با ديدن فيلم چنتا چيزو كه الان يادم مياد فهرست مي كنم:

    1. فيلم علي رغم اين كه داره نكات فلسفيه به ظاهر عميقي رو بهش اشاره ميكنه اما مث ماتريكس و وندتا باز اين فرضيه رو مخ رو ارائه ميده كه فقط با ايثار و فدا كردن خود ميشه به هدف رسيد. همون كاري كه نيو توي ماتريكس يا وي توي وندتا كرد. اين تئوري به شدت روي مخ منه و اصلاً قبولش ندارم. به نظر من ناشي از اين ميشه كه واچوفسكي ها به شدت تحت تاثير داستانهاي ابرقهرماني و كوميك بوكها هستن و هنوز هم كه هنوزه تفاوت اون مديوم ها رو با سينما نفهميدن يا اهميت بهش نميدن. به همين دليل هميشه مجبوري يه قفسه جدا واسه هر فيلمي كه از دست اينا مياد بيرون درست كني. فيلمهايي كه جدي هستن اما نبايد جديشون بگيري چون از بيخ و بن ايراد دارن

    2.نوع روايت انتخاب شده هر چند ضروريه و اجتناب ناپذير، اما زمان طولانيه فيلم، حضور بازيگرها در چند نقش و ترند به شدت سينوسي فيلم
    (منظورم بالا و پايين رفتن مداوم هيجان و بروز اتفاقات در قسمتهاي مختلف فيلمه) واقعا به بيننده اجازه نميده با فيلم ارتباط برقرار كنه. بيننده تمام وقتش صرف رمزگشايي نقشها و ماجراها و ارتباطشون با همديگه ميشه بنحويكه اصل ماجرا فراموش ميشه و متاسفانه به شدت خسته كننده ميشه براي بيننده.

    فيلم نكات مثبت بسياري رو هم داره. مهمترينش به نظر من مستقل بودن فيلمه. علير غم اينكه داره از رماني كاملاً رو استفاده ميكنه اما فيلمساز دست خودشو رو نكرده و اثرش تبديل به يه اثر هاليوودي صرف نشده به هيچوجه. تدوين فيلم تا جايي كه داستان اجازه داده قابل توجه و در راستاي داستانه. تام هنكس هم كه حرف نداشت و منو به شدت ياد Cast away انداخت كه كلي باهاش حال كرده بودم....

    سپاس
    ِ
    A man scaped

  9. 10 کاربرِ زیر از Bill The Butcher بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  10. #15
    Suicide & Redemption
    تاریخ عضویت
    Jan 2012
    ارسال ها
    1,105
    سپاس
    9,036
    از این کاربر 11,442 بار در 1,652 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    برای این که بخوای این فیلم رو نقد کنی، باید اطلاعات و مطالعه ی زیادی در زمینه ی فلسفه داشته باشی. پس امیدوارم دوستانمون که در این زمینه ها سر رشته دارن توی بحث ها شرکت کنند تا به درک بهتر فیلم به دیگران کمک بشه

    توی این فیلم بحث natural order مطرح میشه. اتفاقات زنجیره ای که نشون میده همه چی بهم مرتبطه و نباید نظمش رو بهم زد! یعنی سرنوشت از قبل نوشته شده و نمیشه تغییرش داد و نباید تغییرش داد!
    این موضوع مطرح میشه که روح انسان پس از مرگ، با توجه به اعمال و کرداری که داشته، به جسمی دیگه منتقل میشه و همین روند تا ابدیت ادامه داره.
    همونطور که دیدید چندجا شاهد Déjà vu بودیم که خودش نشون از اینه که روح این افراد قبلا در جسم دیگری بوده

    میلاد، مصطفی، اشکان! نظراتتون رو کامل بیان کنید تا روش صحبت کنیم. این فیلم برام خیلی جالب بود و حیفه که همینطوری رهاش کنید!

    ==========

    جدای از بحث فلسفیِ فیلم از لحاظ تکنیکی به نظرم فیلم خیلی خوبی بود. فیلم برداری، صدا برداری، بازی بازیگران که واقعا بدون نقص بود
    درسته فیلم 3 ساعته ولی انقدر براتون جذابه که تا آخر شما به مانیتور خیره میشید و مغزتون رو درگیر خودش میکنه (حداقل برای من که اینطوری بود)

  11. 12 کاربرِ زیر از idin بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  12. #16
    You made my shitlist!
    تاریخ عضویت
    Dec 2011
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    530
    سپاس
    2,167
    از این کاربر 5,455 بار در 903 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    من فكر ميكنم يكي از دلايلي كه بچه ها كمتر نظر ميدن در مورد اين فيلم يا اينكه مثل من سعي ميكنن با احتياط نظر بدن همون مطلبيه كه من تلويحاً گفتم. فيلم آگاهانه يا نااگاهانه خودشو حتي تا انتها رو نميكنه. كاملاً يه تيغ دو لبس كه سخت اجازه ميده تكليفتو باهاش روشن كني. تا انتها در اين مرز قرار ميگيري كه داري يه شاهكار فلسفي نگاه ميكني يا يه كلوپاتراي ديگه شكست خورده
    يه جستجو اگه در نقدهاي نوشته شده در خصوص اين فيلم بكني ميبني كه تقريباً همه تقريباً در ستايش فيلم يه چيزو ميگن فقط. من مطمئين نيستم كه اين موضوع نكته مثبتي باشه براي فيلم...اين سردرگمي خيلي واسه من بيشتر از اون حديه كه به فيلم بگم يه اثر عالي. چون به نظرم حتي اگه ايده هاي يه شاهكارو داشته باشه، بدون شك ضعفهاي يه اثر بد رو هم داره
    ِ
    A man scaped

  13. 8 کاربرِ زیر از Bill The Butcher بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  14. #17
    تو مسئول گلتی...
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    216
    سپاس
    991
    از این کاربر 4,364 بار در 276 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    من نه سینما و نقد سینما می دونم و نه از فلسفه چیزی سر در میارم، فقط دارم به عنوان یه بیننده ی عادی و عامی می نویسم. با دیده ی اغماض بنگرید!
    داستان فیلم رو که دوستان زحمت کشیدن و یه خلاصه ازش دادن.
    من وقتی فیلم رو می‌دیدم اولش برام خسته کننده و گیج کننده بود، تا یک ساعت اول فیلم نمی فهمیدم ربط داستان ها چه طوری می تونه باشه و فکرم درگیر جفت و جور کردن شخصیت ها بود و اگه دست خودم بود بی خیال دیدن فیلم میشدم، چون اینجور داستان سرایی ها که از ابتدا تکه های مختلف رو تعریف می کنه و بعد ربط های داستانی رو کم کم معلوم میکنه خیلی با ذهن ساده پسند من جور نیست. اما خوشحالم که تا انتها دیدمش و لذت هم بردم. یه دو سه قطره اشکی هم ریختم بدون این که بدونم چرا! حسی بود که نمی دونم چه طور تعریفش کنم.
    اول این که من از تصویر برداری و صحنه های زیبا و پر رنگ و لعاب فیلم خوشم اومد، مثل بچه ای که جذب بسته بندی شکلات میشه! ولی واقعا گاهی دلم میخواست وسط اون صحنه ها باشم.
    در مورد مفهوم هم، من زیاد با دید "تناسخی" به داستان نگاه نکردم، و چیزی که من از داستان گرفتم این بود که، برای رسیدن به رستگاری و آرامش اول باید گاهی پا روی قوانین گذاشت و خطر کرد. و بعد هم این که تلاش برای نجات (چه نجات خود، چه نجات یه انسان، چه نجات بشریت) یه مساله ی ازلی و ابدیه، و باید بهش ادامه داد، چه بدونی محکوم به شکستی مثل "سونومی" و چه به پیروزی برسی، مثل "اوینگ" (که موفقیتش رو توی فیلم نمی بینیم، اما خوب جنبش ضد برده داری به موفقیت رسیده!) یا "ری"، که البته من فکر می کنم هیچ تلاشی در این راستا بی نتیجه نیست و به شکست 100% نمی رسه و به قول "سونومی" حداقل یک نفر عوض میشه. روح ما همیشه دنبال آزادی و بهتر بودنه و این مساله همیشه ادامه داره.
    یه چیز دیگه که توجه من رو جلب کرد تاثیر آدم ها روی هم و در نتیجه بسط مفهوم فرا رفتن از قانون و آزادی و نجات بود، چه با وجود عنصری شاید به اسم تناسخ، یک مساله ی فرا فیزیکی و روحی، چه با خوندن کتاب ها و زندگی نامه های همدیگه.
    تام هنکس هم که همیشه محشره!
    این ها درک من از فیلم بود. فقط ممنون میشم اگه یکی که بهتر بلده بیاد و برای من توضیح بده اون دکمه ی آبی که بعد نشونه‌ی کره ی زمین میشه، چه مفهومی داره. خیلی دوست دارم بدونم.

  15. 12 کاربرِ زیر از Sham!m بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  16. #18
    تاریخ عضویت
    Jan 2013
    محل سکونت
    کرج
    ارسال ها
    51
    سپاس
    396
    از این کاربر 501 بار در 53 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    فیلم بازتاب نوع خاصی اعتقاد به تناسخ که می گه روح انسان ها طی یک دوره زمانی توی چند کالبد مختلف در نهایت به تکامل می رسه. برای دنبال کردن این تکامل احتمالا باید نقش هایی که هر بازیگر بازی کرده رو دنبال کنیم.

    Tom Hanks در داستان اول یک پزشکه که می خواد یک وکیل رو برای دست یابی به ثروتش بکشه. در داستان بعدی نقش صاحب هتل رو بازی می کنه که در ازای لو ندادن رابرت(با بازی Ben whishaw) جلیقه ی ارزشمندش رو ازش می گیره. در داستان سوم یه دانشمنده که در یک نگاه عاشق لوسیا (با بازی Halle Berry) می شه و تصمیم می گیره لوش نده این بار نه تنها بایت این کار چیزی درخواست نمی کنه بلکه حاضر میشه باهاش همکاری کنه که در نهایت منجر به مرگش میشه، در داستان چهارم نقش نویسنده ای رو بازی می کنه که از انتقادهایی که به کتابش شده عصبانیه و یه لحظه کنترل اعصابش رو از دست می ده و یکی از این منتقدها رو می کشه،در داستان پنجم به نظر یه بازیگره و در داستان آخر باز هم تصمیم می گیره بر خلاف اعتقاداتش عمل کنه و به مرونیم(باز هم با بازیه Halle Berry) کمک کنه و این بار نجات پیدا می کنن و در نهایت روی یک سیاره ی دیگه به هم می رسن.

    Halle Berry در داستان اول یه زن سیاه پوست محلیه. در داستان دوم همسر استاد موسیقیه که با منشی جوان شوهرش به او خیانت می کنه، در داستان سوم یک خبرنگاره که موفق میشه یه سری مدرک علیه فعالیت های یه نیروگاه هسته ای پیدا کنه و اون ها رو چاپ کنه و جون عده زیادی رو نجات بده. در داستان پنجم کسیه که به صورت غیر قانون فلز دور گردن پیشخدمت ها رو باز می کنه و در داستان آخر با درخواست کمکی که می فرسته باعث میشه انسان ها بتونن به کره ی دیگه ای نقل مکان کنن و از نابودی در زمین نجات پیدا کنن.

    Hugo Weaving در داستان اول یه سفید پوست ثروتمند و برده داره. در داستان دوم رابط یه کمپانیه (اگر درست متوجه شده بشم) که عاشق شخصیتی که Halle نقشش رو بازی می کنه بوده اما به خاطر یهودی بودنش اینرابطه براش ممکن نیست. در داستان سوم ماموره تا هر کسی رو قصد افشاگری داره بکشه که لوسیا(باز هم باز Halle Berry) یکی از اون هاست اما در نهایت دنبال کردن لوسیا باعث مرگش میشه بازیگر نقش قاتلش در این داستان Doona Bae هست.در داستان چهارم پرستاره خشنه خانه سالمندانه و در داستان پنجم یکی از مامورای ارشد دولته و این بار او سعی داره کاراکتر Doona Bae رو بکشه در داستان آخر هم نقش جورج پیر رو بازی می کنه کسی که زاکاری رو به کشتنHalle Berryاِه اون داستان وسوسه می کنه .

    Jim Sturgess که نقش اصلی داستان اول رو بر عهده داره، توی داستان دوم یه صحنه به عنوان یه مهمون هتل دیده میشه، توی داستان چهارم مردیه که توی با به پرستار (با بازی Hugo Weaving) درگیر میشه و توی سرش می زنه.در داستن پنجم نقش هی جو رو بازی می کنه که فرمانده ی ارشد جنبش زیر زمینی مردم سئوله و در داستان آخر نقش برادر ناتنی زاکاری رو بازی می کنه. این اما، شخصیتی که نقشش رو تام هنکس بازی می کنه هر چند غیر مستقیم باعث مرگش میشه. و به نوعی داستان آخر تکمیل کننده ی داستان اول میشه.

    Jim Broadbent در داستان اول کاپیتان کشتی که گرچه اول قصد داره برده ی فراری رو بکشه اما بعد اون رو در کشتی می پذیره. در داستان دوم موسیقی دان پیرینه که داره کارهای منشی جوانش رو به نام خودش ثبت می کنه و در داستان سوم نقش اصلی رو بر عهده داره یه ناشر که توی یه خونه ی سالمندان حبس میشه و می خواد فرار کنه.

    Doona Bae تیلدا نامزد وکیل داستان اوله که پدرش(با بازی Hugo Weaving) ترک می کنه تا همراه نامزدش(با بازی Jim Strugess) رو برای مبارزه با برده داری، کاری که پدرش هم به اون مشغوله، همراهی کنه و در داستان پنجم باز همراه با شخصیتی که Jim Strugess نقشش رو بازی می کنه میشه و در حال مبارزه با سیستمیه که شخصیت Hugo Weaving توش کار می کنه و آدم مهمی محسوب میشه.

    هر کدوم از شخصیت ها به نوعی با داستان شخصیت قبل از خودشون آشنا می شن و به نوعی دارن اون رو مرور می کنن. سایر بازیگرها هم هر کدوم چند نقش رو بازی می کنن اما تا همین جا هم قطعه های اصلی پازل رو داریم حالا باید حلش کنیم! اما به نظر من بر خلاف نظر ستایش کننده های فیلم با یک پازل بی نظیر رو به رو نیستیم. روابط کاراکترها در طول زمان گاهی قطعه هایی ایجاد می کنه که هیچ قسمتی از پازل نمیشینه و شاید این دلیل اصلی بی علاقگی منه به دنبال کردن داستان بر اساس نشانه هایی که کارگردان و نویسنده به ما می دن. خوشبختانه زمانه 3 ساعته فیلم و تعدد داستان ها و شخصیت ها ماده ی خام کافی برای وفادار نمودن به مولف رو در اختیار ما قرار می ده به لطف همین ماده ی خام من به اطلس ابرها نه به عنوان فیلمی درباره ی تکامل روح در طول زمان، بلکه به عنوان اپیزودهایی درباره ی "کیفیت زندگی" نگاه کردم. 6 داستان درباره ی عشق و آزادی، 6 داستان درباره ی بردگی و آدم هایی که انتخاب می کنن برده نباشن. پایان تمام 6 داستان، مرگ یا پیروزی، خوشه و این چیزی که در مورد اطلس ابرها بیشتر از هر چیز دیگه ای دوست دارم، وقتی قهرمان داستان "انتخاب" می کنه، پایان هرچی که باشه برنده ست، مرگ و پیروزی به یک اندازه رهایی بخشه.
    نقل قول نوشته اصلی توسط shamiloo نمایش پست ها
    یه دو سه قطره اشکی هم ریختم بدون این که بدونم چرا! حسی بود که نمی دونم چه طور تعریفش کنم.
    پ.ن: و البته این فقط انتخاب منه برای لذت بردن از فیلم: گسترش دادن ایده ای که بیشتر دوستش دادم و نادیده گرفتن ایده ای که به نظر کسل کننده و ناقص بوده.

    اضافه شده در : 21 minutes

    نقل قول نوشته اصلی توسط Bill The Butcher نمایش پست ها
    تئوري خاص ندارم فقط اينكه واقعاً نا اميد شدم با ديدن فيلم چنتا چيزو كه الان يادم مياد فهرست مي كنم:

    1. فيلم علي رغم اين كه داره نكات فلسفيه به ظاهر عميقي رو بهش اشاره ميكنه اما مث ماتريكس و وندتا باز اين فرضيه رو مخ رو ارائه ميده كه فقط با ايثار و فدا كردن خود ميشه به هدف رسيد. همون كاري كه نيو توي ماتريكس يا وي توي وندتا كرد. اين تئوري به شدت روي مخ منه و اصلاً قبولش ندارم. به نظر من ناشي از اين ميشه كه واچوفسكي ها به شدت تحت تاثير داستانهاي ابرقهرماني و كوميك بوكها هستن و هنوز هم كه هنوزه تفاوت اون مديوم ها رو با سينما نفهميدن يا اهميت بهش نميدن. به همين دليل هميشه مجبوري يه قفسه جدا واسه هر فيلمي كه از دست اينا مياد بيرون درست كني. فيلمهايي كه جدي هستن اما نبايد جديشون بگيري چون از بيخ و بن ايراد دارن


    سپاس
    اتفاقا به نظرم توی این فیلم برخلاف ماتریکس الزاما تاکیدی روی مرگ برای رسیدن به هدف نمیشه. یا حداقل دستمون رو باز گذاشتن که این برداشت رو نداشته باشیم. شخصیت اصلی داستان دوم خودکشی می کنه و هیچ اتفاق خاصی هم حتی در داستان های بعدی براش نمی افته، اما اونطور که خودش در نامه ش درباره ی زندگیش می گه:"زندگی کوتاه و روشنم" دست کم من رو هم به عنوان مخاطب متقاعد می کنه زندگی کوتاه اما روشنی داشته، هرچند به هیچ هدف خاصی نرسه.
    توی داستان سوم و چهارم و آخر بدون اینکه بمیرن به هدفشون می رسن. سرنوشت کاراکترهای داستان اول هم که مشخص نیست درست و به نظرم این مشخص نبودن می تونه تاکید کنه اطلس ابرها، بیش از این که درباره ی "هدف" باشه، درباره ی انتخابه.

  17. 15 کاربرِ زیر از freeda بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  18. #19
    تاریخ عضویت
    Aug 2012
    ارسال ها
    231
    سپاس
    528
    از این کاربر 2,536 بار در 341 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    1. فيلم علي رغم اين كه داره نكات فلسفيه به ظاهر عميقي رو بهش اشاره ميكنه اما مث ماتريكس و وندتا باز اين فرضيه رو مخ رو ارائه ميده كه فقط با ايثار و فدا كردن خود ميشه به هدف رسيد. همون كاري كه نيو توي ماتريكس يا وي توي وندتا كرد. اين تئوري به شدت روي مخ منه و اصلاً قبولش ندارم. به نظر من ناشي از اين ميشه كه واچوفسكي ها به شدت تحت تاثير داستانهاي ابرقهرماني و كوميك بوكها هستن و هنوز هم كه هنوزه تفاوت اون مديوم ها رو با سينما نفهميدن يا اهميت بهش نميدن. به همين دليل هميشه مجبوري يه قفسه جدا واسه هر فيلمي كه از دست اينا مياد بيرون درست كني. فيلمهايي كه جدي هستن اما نبايد جديشون بگيري چون از بيخ و بن ايراد دارن
    هنر های دراماتیک از پایه با روایاتی مانند "پرومته در زنجیر"، "ادیپ شهریار" و مثال های فراوانی از این دست آغاز شده، پایان تراژیک از معیار های ماندگاری قهرمان به حساب میاد، در دنیای واقعی هم همینگونه است کاسترو و چگوارا رو مثال میزنم، کدام در سطح یک انقلابی ماند و کدام تبدیل به یک قهرمان شد؟! میل به ایثار برای خلق، یک عنصر نمایشی تاثیر گذار برای روایت داستان به حساب میاد و از مذهب که مثالش مصلوب شدن مسیح، قیام عاشورا و ... بگیر تا در سیاست و اساسا هنر، به کررات ازش استفاده و سو استفاده میکنند، این نگاه اصلا به مثال نگاه کمیک های ابر قهرمانانه نیست، کمیک ها همیشه یک پله عقب تر از پایان تراژیک هستند، عموما وقتی شروع به تماشا یا مطالعه اشون میکنی از ابتدا رستگاری قهرمان و پایان خوش داستان برات مشخصه، فقط این گره ها هستند که جذبت میکنند و معیار سنجش برای کیفیت اثر میشند، که البته همونها هم بسیار قابلیت این رو دارند که در مدیوم سینما مورد بهره قرار بگیرند، اساسا سینما به قدری وسیع و شگفت انگیزه که نمیشه چیزی رو ازش محروم کرد. این در صورتیه که من حتی به پایان خوش در اطلس ابرها اعتقاد ندارم، علارغم همه ی این مبارزات، سیاره ای نابود شد، ما خیزش های آزادی خواهی رو میدیدیم، اما ثمره اشون رو هرگز !!! و در نهایت با یک سیاره نابود شده مواجه ایم که از انقلابی هاش تصویر خداگونه ساخته اما این در حقیقت همان مسیریست که اونها سکان هدایتش رو به عهده داشتند. فیلم برای درک بیشتر توسط مخاطب احتیاج به زمان بیشتری داشت، خیلی از صحنه ها پتانسیل پرداخت بیشتری داشتند اما این پرداخت ها بیشتر در حوزه ی برقراری رابطه با کارکتر هست نه آنچنان در حوزه مفهوم.

    فیلم بازتاب نوع خاصی اعتقاد به تناسخ که می گه روح انسان ها طی یک دوره زمانی توی چند کالبد مختلف در نهایت به تکامل می رسه. برای دنبال کردن این تکامل احتمالا باید نقش هایی که هر بازیگر بازی کرده رو دنبال کنیم.
    بریم سراغ جایی که هالی بری با فروشنده ی نوار های موسیقی ملاقات میکنه. فروشنده بازیگر همان موسیقیدان است در نقشی متفاوت اما دیالوگی که میگوید این است: نمیتونم دست از گوش دادن این آهنگ بردارم، هالی بری در جواب میگوید: این آهنگ رو مطمئنم که قبلا شنیدم ... این دیالوگ ها بسیار واضح ما رو مطمئن میکنند که واچوفسکی ها و تیکور تناسخ را با شیوه ی سطحی گریم های متفاوت بازیگران نمیخواهند که به ما القا کنند چرا که دژاوو که آیدین عزیز هم بهش اشاره کردند در شخصیت هالی بری اتفاق افتاده.
    اما خب اینجا به این سوال برمیخوریم که پس چرا کارگردان ها از بازیگران یکسان برای نقش های مختلف استفاده کرده اند؟!
    در جامعه انسان ها یا در حد تیپ باقی میمانند یا از تیپ به شخصیت میرسند، مثلا پلیس سر چهار راه برای ما یک شخصیت تیپیکال است ما از خلق و خوی او خبر نداریم و اگر بخواهیم طرحی از او ترسیم کنید با تاکید بر لباسش او را به دیگران میشناسانیم، این چند نقشی بازیگرها به حوزه تیپ برمیگردد، علارغم تفاوت های فردی انسان ها راحت قابل تیپ بندی هستند، ما جامعه را میتوانیم دسته بندی کنیم و در حقیقت این چند نقشی در راستای نشان دادن جامعه و شکل های مختلف این تیپهاست که در اعصار مختلف به خود میگرند، چهره موسیقدان قدیم و جدید را مقایسه کنید.
    اما بحث کسانی که نقش ستاره دارند، چرا بازیگران متفاوتی برای داشتن این خال انتخاب شده اند؟! برای اینکه در این فیلم سعی شده به ما بگوید روح آزادی خواهی، مختص به یک قشر و یا یک تفکر نیست، روح آزادی خواهی در درون هر فرد ممکن است شعله ور شود، چه یک انسان بدوی، چه یک موسیقیدان همجنس باز، چه یک خبرنگار و چه و چه و چه ... در حقیقت از هر تیپ یک شخصیت انتخاب شده که این مدال را به گردن بیاویزد.

  19. 12 کاربرِ زیر از kingmiladkh بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  20. #20
    تاریخ عضویت
    Jan 2013
    محل سکونت
    کرج
    ارسال ها
    51
    سپاس
    396
    از این کاربر 501 بار در 53 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [اکران اختصاصی انجمن] فیلم اول: اطلس ابرها

    میلاد در مورد بخش اول صحبت هات باید بگم پایان خوش و به طور کلی داستان خوشی که ازش حرف می زنم وابسته به همین ثمره ندادن تلاش هاست. بازه ی زمانی ای که فیلم در بر می گیره به خوبی نشون می ده تا به حال به جایی نرسیدیم و از این به بعد هم قرار نیست برسیم، با تلاش هامون فقط محدودیت ها رو فقط از شکلی به شکل دیگه منتقل کردیم و وقتی این رو می پذیری دیگه انتظارت از پایان خوش نتیجه گرفتن از مبارزه ها نیست. خوشی تعریف تازه ای پیدا می کنه که به نظرم پایدار تر و حقیقی تره. لذتی که ضابطه مند نیست، به چیزی وابسته نیست و یک نوع سرگردانیه که با سرخوشی همراهه و به جز داستان آخر کارگردان ها توی به تصویر کشیدنش به نظر من موفق عمل کردند. فیلم به ما میگه مسئله ای به نام "جبر" زمان وجود نداره، تو توی هر زمانی به عنوان یک انسان زندگی می کنی از یه سری مسائل رنج می بری و بیشتر و کمتری در این باره معنی پیدا نمی کنه فقط باید سعی کنی چیزایی رو انتخاب کنی که تو رو به اون خوشی و رهایی شخصیت ها نزدیک ترت می کنه. ما فقط توی یکی از داستان ها شاهد مبارزه برای آزادی و مرگ و اسطوره شدن هستیم. حتی داستان دوم و چهارم در مورد زندگی شخصی دو تا آدمه و مبارزه ی مدنی و اجتماعی هم در کار نیست، و این به من اجازه می ده تاکیدم رو روی توجه فیلم به "کیفیت زندگی" و "لذت" و نه "هدف" و "پیروزی" بیشتر کنم

    درباره ی بخش دوم هم من اون صحنه رو این جور توجیه کردم که چون در داستان قبلی زن اون موسیقی دان پیر بوده "اطلس ابرها" رو شنیده. و خود فروشنده هم که اطلس ابرها ساخته بوده در زندگی قبلیش. در مورد ماه گرفتگی ها هم استدلالم این بود که نشون دهنده ی تکامل هر کدوم از این روح هاست. یعنی توی هر دوره ای به شخصیتی تعلق می گیره که روحش به تکامل رسیده که البته هم با این نظر من تناقض توی فیلم پیدا میشه، هم با نظر تو.
    با روشی که من پیش رفتم که تناقض ها اونقدر زیاده که فقط قسمت هایی که تناقض نداشت رو توی پست قبلم بهش اشاره کردم. اما در مورد روش تو هم تناقض هایی وجود داره. مثلا Hugo Weaving همیشه شخصیت منفی ای داره اما توی داستان دوم ناگهان به شکل یک عاشق پیشه ی شکست خورده و بی آزار ظاهر میشه. تام هنکس هم در تمام داستان ها خاکستری متمایل به سیاه در دو تا داستان تبدیل به آدم خوب ماجرا میشه. اما در مورد Doona Bae، Halle Berry و Jim Sturgess نظرت کاملا صدق می کنه. درواقع روند تغییر شخصیت توی تام هنکس بود که منو به این فکر واداشت که شاید استفاده از بازیگرای مشابه نشانه ی تناسخه.
    فکر می کنم یه راه سومی هم به فیلم وجود داره که فقط خود آقایونه کارگردان می دونن، یا اونقدر حواسشون پرت بوده که چند جا سوتی دادند که البته اولی محتمل تره.

  21. 9 کاربرِ زیر از freeda بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


 

 
صفحه 2 از 3 اولیناولین 123 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.