فیلم "بعد از لوسیا" محصول مشترک مکزیک و فرانسه درباره ی معضلات اجتماعی دنیای امروز است. دنیایی پر از حقارت، زشتی و سختی. برخورد هر یک از ما با چنین مشکلاتی متفاوت است؛ که این برخورد بسته به نوع شخصیت ما دارد.فیلم تصویری بارز از ضرب المثل "پاسخ ابله خاموشی است" را به نمایش می گذارد. اما آیا همه ی ما میتوانیم چنین برخوردی داشته باشیم؟
فیلم زیبایی های بسیاری دارد؛ نمایش چگونگی تضاد شخصیتی دختر و پدرش در برخورد با مشکلات در این فیلم ستودنی است .درک پایان میخکوب کننده ی فیلم شاید برای متفکر امروزی روزها به طول انجامد .اما برای اکثر انسان های این عصر که آموخته اند باید در برابر ظلم، ظلم کنند این فیلم یک اثر سادیستیک است که حتی تحمل لحظه ای از تماشای این فیلم را نخواهد داشت .اگر از این دسته هستید بی تعارف فیلم را کنار بگذارید.
متن زیر را بعد از مشاهده ی فیلم مطالعه کنید .
بعد از مرگ یکی از اعضای خانواده،یک پدر و دختر از شهر ساحلی کوچک خود به مکزیک نقل مکان می کنند،ولی الخاندرا (تسا) بعد از یک اشتباه معصومانه مورد قلدربازی دوستان دبیرستانی خود قرار می گیرد که او را به سمت ماجرا های طاقت فرسایی هدایت می کند.
کارگردان فیلم،میچل فرانکو،در سال 2011 دو فیلم ساخت، این فیلم یکی از آنهاست.فیلم با مشکلات قلدربازی در دبیرستان سروکله می زند، تا چه زمان این نوجوانان یکی از میان خودشان را که حال از چشمان افتاده تحقیر خواهند کرد و تا چه زمان پدری در خونخواهي و حفاظت از دخترش پیش خواهد رفت.
گرچه "الخاندرا" ممکن است همچون دریافت کننده ی بی تفاوت تمام حملات بنظر برسد، به راحتی میتوان فهمید چرا او تصمیم گرفته که بی توجهی بهترین پاسخ است ."تسا" کاراکتری را به نمایش می گذارد که ذات خوبی دارد، اما بعد از دست دادن مادرش رنج می کشد.او هر جا که بتواند به دنبال آسودگی می گردد؛ اما وقتی رابطه ای را با پسری از مدرسه آغاز می کند،رابطه ای که دوستانش میپندارند خارج از حدود است، تلافیشان شدید میشود."ال" از مواردی چون مورد تمسخر قرار گرفت، لقب گرفتن، و جریانات خبیثانه ی یک کیک جشن تولد و در نهایت تجاوز زجر می کشد.در آخرین سوء استفاده ای که از او می شود یکی از دوستانش در ساحل بر روی او میشاشد ولی او به سادگی به سمت دریا می رود تا فرار کند.در حالی که زمان می گذرد او بیشتر زجر می کشد و چون پدرش با مشکلات خودش دست و پنجه نرم می کند دختر هیچ راه حلی نمیابد.
گروه دوستانش از تخریب شخصیتی او لذت می برند، و حتی وقتی گم می شود بنظر میرسد که دست و پا زدنشان بیشتر برای ترس از مجازات شدن است تا برای تاسف از کاری که انجام داده اند.
برای مخاطب راحت است که این گروه از بچه ها را درک کند و حتی از آنها بترسد از آنجایی که چنین گروهی بسیار شناخته شده هستند.هر مدرسه ای این گونه آدم ها دارد و هر کدام از ما به طریقی در زندگی خود با آنها برخورد کرده ایم.
زمانی که دخترش گم می شود، روبرتو سراسیمه می شود، اما از رویه ی این جریانات آگاهی دارد.او در حالی که زندگی دخترش برای همیشه تغییر کرده بدون چاره مقاومت می کند اما بالاخره راهی برای برخورد با خشم و غم خود میابد.بر خلاف حقیقت که این برخورد برضد ایده آل های یک تفکر صحیح است، برخورد روبرتو بسیار شدید است اما قابل درک.
میچل فرانکو فیلمی بر پایه خشم ساخته به نام "After Lucia" .در بیشتر زمان 103 دقیقه ای فیلم بنظر م یرسد که فیلم درباره ی مطالعه ی اشخاص و به تصویر کشیدن قلدربازی است اما با پایان تندرو و بی رحم تم اصلی درنهایت هویدا می شود.روبرتو شاید در برخورد با مرگ همسرش درمانده بوده، اما او نمی تواند تحمل کند که دخترش از سرنوشتی مشابه رنج می برد .
"After Lucia" فیلمی است که مخاطب باید با آن بماند تا در نهایت آن را تقدیر کند.این فیلمی نیست که برای همیشه عالی بماند ولی ارزش وقت صرف کردن را دارد.
مشاهده ی این فیلم همیشه آسان نیست درحالی که بنظر می رسد مشکلاتی را مطرح می کند که مدت هاست فراموش شده.بازی بازیگران قابل فهم است، و در حالی که شاید با اعمال بازیگر اصلی فیلم موافق نباشیم اما آن هم قابل فهم است در حالی که این اشخاص به نهایت تحمل خود در یافتن آسایش رسیده اند.