این متن برداشتی آزاد از مستندی درباره "وودی آلن" است و همچنین حاصل تجربه، لذت و دنیایی که در این سال ها با او داشتم، برداشت از آن به شرط اینکه نام انجمن در آن ذکر شود کاملاً آزاد است.
برای من وودی آلن، همان پسرک موقرمز فیلم "آنی هال" است که با خواندن مطلبی به این مضمون که جهان همواره در حال گسترش است، اضطراب گرفته و نمیتواند مشقش را بنویسد!
"آلن" کارش را از ستون های روزنامه و نوشتن جک های چند دلاری شروع کرد، تبدیل شد به یک "
استند آپ" کمدین معروف و بعد از آن بود که به قول خودش در یک صبح دوشنبه به او پیشنهاد بیست هزار دلاری داده شد تا فیلمنامه "تازه چه خبر، پیشی!" را بنویسد، اگر چه از نتیجه آن راضی نبود، اما این مقدمه ای بود برای نیم قرن فیلمسازی او.
شاید بتوان این ناراحتی "آلن" را مقدمه ای دانست برای اینکه خود او وارد عمل شود و کنترل کار را دست بگیرد، او فیلم "پول را بردار و فرار کن" را با کمک دوست خود "میکی رُز" ساخت و این شروع رسمی کارهایی بود که امضای "آلن" پای آن بود. بعد از این فیلم، اون این مطلب را جا انداخت که فقط و فقط خود او همه کاره فیلم هایش است. این فیلم فروش بسیار خوبی داشت و آینده "آلن" را در فیلم سازی تضمین کرد.
یکی از صحنه های به یاد ماندنی این فیلم صحنه ای است که "آلن" قصد دزدی از بانک را دارد اما متصدی بانک نمی تواند متن او را درست بخواند و سعی میکند با کمک همکارانش به "آلن" ثابت کند که لغت "Gun (اسلحه)" را درست ننوشته.
بعد از این فیلم، "آلن" نمایشنامه ای نوشت به نام "آب را نخور" که یکی از نقش های آنرا در تئاتر برادوی "
تونی رابرتس" اجرا کرد، آشنایی "آلن" و "رابرتس" مقدمه ای بود برای فیلم بعدی، یعنی "دوباره بنواز، سَم".
حاصل دوستی این دو، اضافه شدن نفر جدیدی به جمع آنها بود "
دایان کیتون".
"دایان" در مصاحبه ای گفته: "چیزی که از دیدار اولم با او یادم هست اینه که اون قدش کوتاه بود و البته باید بگم که بامزه بود، در واقع من همون اول عاشقش شدم، نقشه ام این بود که "وودی" رو مجبور کنم از من خوشش بیاد و همیشه تو فکر این بودم که چی کار کنم تا بیشتر از من خوشش بیاد" اما رابطه آنها در حد دوستی در حین این فیلم ماند.
در سال 1966 "آلن" با "
لوئیس لیسر" ازدواج کرد اما سه سال بعد از هم طلاق گرفتند و سه فیلم خوب بعد از طلاق این دو، ماحصل همکاری آنها بود.
"آلن" در این باره مصاحبه ای تلویزیونی در همان سال ها داشت، "ما هیچ وقت نتونستیم موقعی که زن و شوهر بودیم کار کنیم، چون فکر میکردیم این کار زندگیمون رو خراب میکنه، اما بعد از اینکه طلاق گرفتیم فهمیدم میتونیم خوب کار کنیم و حتی کارها ارزون تر هم تموم میشه!"
سال 1971 و فیلم "موزها"، این فیلم را میتوان یکی از بهترین های "آلن" دانست، این فیلم که مضمونی سیاسی دارد، داستان یک عاشق شکست خورده است که برای فرار از فکر کردن در مورد عشقش به امریکای لاتین سفر میکند.
سال 1973 فیلم "خوابیده" با بازی "آلن" و "کیتون". نکته جالب این فیلم، این است که ابتدا قرار بود این فیلم بدون "دیالوگ" باشد، البته این تصمیم نهایی نشد ولی شما میزان زیادی از شوخی های موقعیتی و فیزیکی رو همچنان میتونید در فیلم پیدا کنید. جالب است که در پشت صحنه های این فیلم میبینید که "آلن" چقدر از دست "کیتون" میخندد، خودش در مصاحبه ای گفته به نظر من "دایان کیتون" یکی از بامزه ترین افرادی است که تا به حال دیده ام.
فیلم "عشق و مرگ" در سال 1975، به نظر خود من این فیلم یکی از بهترین فیلم های اوست، "آلن" گفته "روزی در خانه دنبال کتابی میگشتم که به جنگ و صلح برخوردم و فکر کردم بد نیست از ادبیات روسیه و کلیشه های رایج توی اون فیلم بامزه ای بسازم، من همیشه علاقه زیادی به ادبیات فاخر و سنگین داشتم و دوست داشتم فیلمی بامزه با موضوع فلسفی در مورد مرگ و زندگی بسازم و سعی کردم تا اونجائیکه میشه بامزه درش بیارم".
1977 - "
آنی هال": "خیلی ها از من میپرسیدن چرا فیلمی مثل "آنی هال" رو ساختی، وقتی فیلمهای بامزه ای مثل "موزها" و "خوابیده" هم میفروشن و هم بیشتر خنده دارن، جواب من به اون ها این بود که ترجیح میدادم خنده رو فدای داستانی بکنم که درباره روابط انسان هاست، داستانی که تا به حال نشنیده اید و ندیدید و نهایتش اگه خوب در نیاد فقط خودم رو مسخره عام کردم".
فیلم برداری "آنیهال" به عهده "
گوردون ویلیس" بود، فیلم بردار پدرخوانده، طبیعی بود که کسی باور نمیکرد او برای "آلن" و یک کار کمدی کار کند، اما خوب نتیجه بسیار عالی بود. یکی از ایده های خوب "گوردون" در این فیلم این بود که به صورت واقعی تصویر را دو قسمت کنند، یعنی صحنه دو بخش باشد و به صورت تصویری این کار را انجام ندهند. (
+)
"آنی هال" را بدون شک میتوان نقطه عطفی در فیلم های کمدی دانست، فیلمی که توانست ذائقه های بسیاری را عوض کند، فیلمی که توانست حرف های جدی را به سینمای کمدی باز کند و در عین خنداندن، شما را به فکر هم وادارد.
این فیلم نامزدی سه اسکار را برای "آلن" داشت، اما او به خاطر اجرای موسیقی که در شب های دوشنبه داشت به اسکار نرفت. (
+)
بعد از فیلم "آنی هال"، "آلن" به سمت فیلم های جدی خود رفت و حس کرد دیگر لازم نیست حتماً فیلم کمدی بسازد، اولین نوع این فیلم ها را میتوان "
صحنه های داخلی" در سال 1978 دانست. این فیلم را میتوان ادای دین "آلن" به فیلمساز بزرگ و محبوب تمام دوران او یعنی "اینگمار برگمان" دانست.
بعد از فیلمی به شدت تراژیک مانند "صحنه های داخلی" او به سمت فیلمی ساده تر یعنی "منهتن" رفت.
فیلم درباره مردی است که در سن ۴۲ سالگی و بعد از دو بار طلاق گرفتن با دختری ۱۷ ساله قرارهای عاشقانه میگذارد و بعد از مدتی عاشق دوستدختر یکی از دوستانش میشود.فیلم توسط وودی آلن و مارشال بریکمن نوشته شد که قبلاً هم در فیلم آنیهالی با یکدیگر همکاری کرده بودند.
"منهتن" را منتقدین زیادی دوست داشتند،
صف های طولانی برای این فیلم جلوی سینماها ایجاد شد و بسیاری "آلن" را
ستودند.
نکته جالب اینجاست که "آلن" اصلاً از نتیجه کار راضی نبود و حتی به شرکت تهیه کننده پیشنهاد داد فیلمی به رایگان برای آنها میسازد اگر آنها "منهتن" را در سینماها نشان ندهند.
فیلم بعدی او یک اُفت شدید برای او داشت "خاطرات استارداست" در سال 1980 را میتوان یک فیلم شخصی دانست، اما بینندگان آنرا فیلمی میدیدند که "آلن" در آن طرفدارانش را مسخره میکند و آنها را دارای قیافه و رفتارهای عجیب و غریب
میداند. او نقدهای بسیار بدی درباره این فیلم
دریافت کرد.
بعد از این فیلم او دوباره به سراغ فیلم های کمدی خالصی رفت که به آن عادت داشت، فیلم "کمدی * نیمه شب تابستانی" در سال 1982. این فیلم رجعتی دوباره به کمدی های همیشگی او بعد از فیلم "عشق و مرگ" بود. نکته مهمی که این فیلم داشت کسی نبود به جز "میا فارو"، شریک زندگی او که هیچ وقت با هم ازدواج نکردند حاصل زندگی مشترکشان فرزندخواندگی
دو بچه بود. "آلن" بازیگری "فارو" را بسیار دوست داشت و او را بازیگری میدانست که توانایی اجرای هر نقشی که به عهده اش گذاشته شود دارد.
از فیلم های بعدی او میتوان به فیلم "زلیگ" در سال 1983 اشاره کرد، فیلمی شبه مستند که بر روی شخصی به نام "لئونارد زلیگ" صحبت میکند که دارای ویژگی خارق العاده ایست و توانایی آنرا دارد تا ظاهر خودش را به افرادی که در نزدیکی او هستند تغییر دهد.
"رز ارغوانی قاهره" را می توان از فیلم هایی دانست که بسیار بر بازی "فارو" استوار است. فیلم، داستان زنی است که معنی و مفهومی در زندگی خودش نمیبیند و برای فرار از این پوچی به دنیای فیلم پناه میبرد و در آن زندگی میکند.
"
هانا و خواهرنش" فیلمی است که در آن "آلن" به شدت سعی میکند به زنان و دید آنان به دنیا و زندگی نزدیک شود، شاید بتوان این قضیه را نیز کپی کاری از "برگمان" بزرگ دانست.
فیلم بعدی او در سال 1989 فیلم "جرم ها و بزهکاری ها" بود، این فیلم درباره ارتباط مثلثی بین مردی با دو زن و تهدید شدن او توسط یکی از زنهاست. به گفته خود "آلن" او سعی کرده در این فیلم درباره چرایی هستی، درد و رنج، روابط بین انسان ها و تنهایی آنان فیلم بسازد. البته در این فیلم هم با فضایی کمدی تراژیک طرف هستیم.
سال 1992 و فیلم "
سایه ها و مه"، فیلمی سیاه و سفید و ادای دینی به سینمای اکسپرسیونیسم آلمان. او در این فیلم باز به سوالات قدیمی و همیشگی خود یعنی اینکه آیا خدا وجود دارد می پردازد. سوالی که او در بیشتر فیلمهایش از خود و کارکترهایش میپرسد و سعی در پیدا کردن جواب آن است، می توان او را از این لحاظ یکی از منحصر به فرد ترین افراد در تاریخ سینما دانست.
در همین سال ها بود که رابطه "آلن" و "فارو" به شدت به هم ریخت و موضوع رابطه او با
دخترخوانده "فارو" و فاش شدن آن موجب جنجال بسیاری برای هردوی آنها شد. (
+ و
+ و
+ )
در میان تمام این جنجال ها "آلن" با ساخت "گلوله ها بر فراز برادوی" به کار خود ادامه میداد و سعی میکرد این قضیه بر کارش تاثیری نداشته باشد. جدا از اینکه این فیلم نامزد 6 جایزه اسکار شد، توانست جایزه بهترین بازیگر مکمل را هم بگیرد.
خب، آنچه تا اینجا گفتیم تا سال 1994 را شامل شد، در مورد کارهای آخر او با اینکه حرف های زیادی میتوان زد، اما شاید بد نباشد آنرا به موقعیت دیگری واگذار کنیم، "آلن" دوست داشتنی همچنان مایل به ساخت یک فیلم در سال است و ما هنوز کار زیادی با او داریم.
این نوشته به تشویق و راهنمایی
پویا عزیز جمع آوری شد و امیدوارم بررسی زندگی و کارهای کامل یک کارگردان توسط دیگر دوستان نیز ادامه داده شود.