واقعا حیفِ همچین تایپیک های پُرمحتوائی که پُتانسیل جلو رفتن تا حداقل 10صفحه رو داره تو حداکثر 2صفحه خلاصه شه و بعد به زیرخاکی ها بپیونده...
کُلا تو سینما بعضی کارگردان ها , صرفا کارگردان خالی نبودن(و نیستن) همونطور که "آلفرد هیچکاک" یه روانشناس بود تو لباس یه کارگردان
جوزف تورناتوره یه جامعه شناسِ تو لباس یه کارگردان , استنلی کوبریک فقید هم یه فیلسوف بود تو لباس یه کارگردان! کوبریک از ابتدا تا انتها
13 اثر رو بیشتر نساخت , آثاری که همگی اقتباسی بودن , با توجه به حدودا 50 سال زندگی سینمائی و ساخت تنها 13 اثر , به خودیِ خود
این فرصت براش پیش میومد که قبل ساخت آثار وقت کافی برای پرداخت به تک تک جزئیاتِ رو تو آثارش داشته باشه! بهمین خاطر آثار اقتباسیِ
کوبریک ناب هستن بدون اینکه بخوان با داستان های حاشیه ای کلیشه ای که معمولا نشئت گرفته از ذهن کارگردان یا نویسنده ی اثرِ به ... برن
و اما کوبریک و غلاف تمام فلزی!
کوبریک از خیلی سال قبل با ساخت "پُرتقال کوکی" نشون داد تو فرم و محتوی از نشون دادن حقیقت(هر چند غیرقابل تحمل) ابائی نداره
با اینکه تو دهه ی 70 کوبریک به شدت مورد انتقاد قرار گرفت برای ساخت این اثر , اما این روحیه ی کوبریک سالها بعد تو غلاف تمام فلزی
و حتی تو آخرین سالهای عمرش(فیلم Eyes Wide Shut) بازهم تو پرده ی سینما نمایان شد!
جنگ و آثار مرتبط با آن
کُلا آثاری که با محوریت جنگ ساخته میشن دو حالت دارن :
میخوان حقیقت ـی رو که طی بازه ی از زمان به شکل جنگ
رُخ داده ـَرو نشون بدن
میخوان حقیقت ـی رو که طی بازه ای از زمان به شکل جنگ
رُخ داده اونطور که میخوان نشون بدن
آثاری مثل : پیانیست , فهرست شیندلر , از شاخص ترین آثار
دسته ی دوم هستن در حالی که غلاف تمام فلزی جزء معدود
آثاریِ که متعلق به دسته ی اولِ , این اثر زمانی "فوق العاده"
میشه که میبینیم کوبریک به عنوان راوی داستان میخواد باشه
جنگ ویتنام
دوستان میدونن , تنها دلیلی که ایالات متحده رو مجبور(!) کرد وارد جنگ با ویتنام بشه
تئوری دومینو بود! این کشور برای جلوگیری از رواج کمونیسم تو ویتنام جنگی رو شروع
کرد که با کُلی هزینه و تلفات انسانیِ جز شکستی فضاحت بار هیچ نتیجه ی دیگه ای
رو در بر نداشت... و اینجا بود که کوبریک با بهانه ی این جنگ اثری رو ساخت که انتقادی
باشه برای کُلیه ی جنگها!
بازهم کوبریک و غلاف تمام فلزی
کوبریک در این اثر سرگذشت سربازهایِ معصومی رو به تصویر میکشه که تقدیرشون
تبدیل شدن یه حیواناتی درنده است که جز تفنگ و کُشتن هیچ چیز دیگه ای براشون
معنا نداره! کوبریک با مبنا قرار دادن این موضوع از ابتدا تا انتها داستانی رو روایت میکنه
که نتیجش رو در انتهای اپیزود 1 این داستان میبینیم زمانی که پایل گروهبان هارتمن رو
به ضرب گلوگه از پا درمیاره! البته تاثیرات جنگ فقط محدود به پایگاه نظامی و میدون جنگ
نیست! همونطور که تو راننده تاکسی اسکورسیزی میبینیم این جنگ خارج از محدوده ی
خودش "تروایس بیکل" هائی رو خلق میکنه که نه فقط برای خودشون بلکه برای جامعه هم
خطر بزرگی محصوب میشن , چون جنگ "معنی ازش و انسانیت" رو برای اونا خیلی وقته که
عوض کرده...
پ.ن:استیون اسپیلبرگ میاد با کُلی هزینه اثری جنگی رو میسازه که در اون علاوه بر توجیه جنگ آمریکائی ها در جنگه جهانی دوم
بنوعی ازشون ستایش و تقدیر کنه و کوبریک میاد با هزینه ای کمتر , اثری ضدجنگی رو خلق میکنه که چهره ی واقعی جنگ رو به
تصویر میکشه! این تفاوت کارگردان های بزرگ در آثار مُشابه!