|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
دني بويل در تاريخ 20 اكتبر سال 1956 از والديني ايرلندي و در خانوادهاي نه چندان مرفه در انگلستان متولد شد. مادر و پدرش كاتوليك بودند و او هم در كودكي و نوجواني به مدت هشت سال دستيار كشيش بود. مادرش شغل كشيشي را برای او درنظر داشت ولی در سن چهارده سالگی، یک کشیش او را متقاعد كرد كه از ترك مدارس معمولي و ورود به مدارس ديني صرفنظر كند. بويل بعدها دربارهي اين اتفاق گفت كه: "اين را كه او داشت من را از مقام كشيشي نجات ميداد يا مقام كشيشي را از من، نميدانم. اما مدت كمي بعد از آن، وارد كار تئاتر شدم؛ بهنظرم ارتباطي واقعي بين اين دو زمينه وجود دارد. كارگردانهايي مثل مارتين اسكورسيزي، جانوو، امنايتشيامالان، همهشان قرار بود كشيش بشوند. يك چيز خيلي تئاتري در كشيشبودن وجود دارد؛ در حقيقت هر دو يك شغل هستند؛ اين طرف و آن طرف گشتن و گفتن به مردم كه چگونه بايد فكر كنند."
دني بويل در دانشگاه به تحصيل در رشتهي زبان انگليسي و نمايشنامهنويسي پرداخت و پس از فارغالتحصيل شدن، در كمپاني تئاتر "جوينت استاك" مشغول به كار شد. سپس نمايشنامهي "نابغه" (هوارد برنتون) و "نجاتيافته" (ادوارد باند) را كارگرداني كرد. در همان سال كار در شبكهي تلويزيوني "بيبيسي شمالي ايرلند" را آغاز كرد و ابتدا تهيهكنندگي چند فيلم تلويزيوني را عهدهدار شد و بعد كارگرداني اپيزودهايي از برخي سريالهاي مشهور، نظير "بازرس مورس" را پذيرفت. در حالي كه علاقهي اصلي و رشتهي اصلي بويل تئاتر بود، در 21 سالگي به تماشاي فيلم "اينك آخرالزمان" نشست و به شدت تحت تاثير قرار گرفت: "مغزم را كاملا تخليه كرد. من يك پسر 21سالهي تاثيرپذير بيتجربه بودم. مغزم با فرهنگ سطحبالا تغذيه نشده بود، يعني كاري كه هنر قرار است با آدم بكند. قدرت سينما آن را پالايش كرد." ...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
Shallow Grave 1994
»» بويل در سال 1994 اولين فيلم خود را با نام "گور كمعمق" كارگرداني كرد. فيلمنامهي اريژينال اين فيلم،اولين نوشتهي سينمايي "جانهاج" بود و "ايوان مكگرگور" اسكاتلندي هم اولين نقش مهم سينمايي خود را در اين فيلم ايفا كرد.
بودجهاي كه بويل با آن موفق شد اين فيلم را بسازد آنقدر كم بود كه گروه توليد مجبور شد بسياري از وسايل صحنه را پس از استفاده، در حراجي بفروشد تا پول لازم را براي ادامهي توليد فيلم بهدست بياورد. گور كمعمق" تنها در انگلستان اكران گسترده شد و توانست تبديل به پرفروشترين فيلم سال 1995 اين كشور شود؛ البته در گذر زمان و پس از شهرت بويل، اين فيلم بيشتر ديده شد و اكنون تبديل به يكي از كلاسيكهاي دهه 90 شده است.
Trainspotting 1996
»» اندرومكدانلد،تهیه کننده اسكاتلندي گوركمعمق در سال 1993 رمان "قطاربازي" نوشتهي آيروينولش اسكاتلندي را خواند و تصميم گرفت فيلمي سينمايي براساس آن بسازد؛ او رمان را به دنيبويل و جانهاج داد و آنها هم كتاب را پسنديدند. بويل براي راضي كردن ولش به فروش حق اقتباس رمانش به آنها،نامهاي براي او نوشت و در آن توضيح داد كه هاج و مكدانلد "از زمان كنيداگليش و الكس فرگوسن به بعد،مهمترين اسكاتلنديهاي تاريخ هستند."
دني بويل با بودجهاي اندك،قطاربازي (1996) را طي هفت هفته فيلمبرداري كرد؛ اين محدوديت مالي بويل را مجبور كرد كه اكثر نماهاي فيلم را در يك برداشت بگيرد! جان هاج براي فيلمنامهي اين فيلم، در بخش بهترين فيلمنامهي اقتباسي نامزد دريافت جايزهي اسكار شد. قطاربازي در جشنوارهي كن سال 96 در بخش خارج از مسابقه به نمايش درآمد و با استقبال منتقدين روبهرو شد. در زمان اكران هم اين فيلم پرفروشترين فيلم سال 1996 انگلستان شد.
The Beach 2000
»» بويل براي فيلم بعدي خود (بعد از ساخت فيلم يك زندگينهچندانمعمولي)،سراغ اقتباسي سينمايي از رمان "ساحل" (الكسگارلند 1996) رفت. جانهاج فيلمنامه را نوشت و بويل مطابق معمول،ايوان مك گرگور را براي نقش اصلي انتخاب كرد؛اما استوديوي فاكس قرنبيستم لئوناردو ديكاپريو را براي اين نقش مدنظر داشت و پيش از آنكه بويل بتواند در تصميم آنها دخالت كند،قرارداد ديكاپريوي جوان بسته شد.
مكگرگور اگر چه استوديو را مقصر ميدانست،اما چنين گفته شده كه كه از آن پس با دنيبويل صحبت نكرده است!
ساحل (2000) در شرايطي اكران شد كه حدود 3 سال از اكران تايتانيك ميگذشت و بسياري موفيت اين فيلم را در گيشه نتيجهي محبوبيت ديكاپريو ميدانند. اما اغلب منتقدان يادداشتهايي منفي بر فيلم نوشتند و در سال 2001 هم ديكاپريو به عنوان بدترين بازيگر سال براي اين فيلم نامزد دريافت "تمشك طلايي" شد! بويل بعدها گفت: "من فيلمهاي عظيم مثل گلادياتور را خيلي دوست دارم اما در ساخت فيلمهاي كوچكتر موفقترم."
28Days Later
»» 28 روز بعد تبديل به يك از سودآورترين فيلمهاي بويل شد؛ در حاليكه او اين فيلم را با بودجهي پنجميليونپوندي ساخته بود، در اكران جهاني فيلم حدود 83ميليون دلار بهدستآمد. اغلب منتقدها دست به تحسين فيلم زدند و آن را يكي از بهترين فيلمهاي زامبي تاريخ سينما ناميدند. چند سال بعد دنبالهاي با نام 28 هفته بعد (خوانكارلوسفرسناديو) ساخته شد كه بويل، گارلند و مكدانلد از تهيهكنندههاي آن بودند.
Millions 2004
»» دني بويل كه پس از تجربهي ناموفق ساحل به اين نتيجه رسيده بود كه بهتر است در حيطهي مستقل خودش كار كند، در سال 2003 ساخت فيلم "ميليونها" (2004) را براساس فيلمنامهي اريژينال فرانك كاتريلبويس آغاز كرد. فيلمي جمعوجور كه در جهان به شكلي بسيار محدود اكران شد، اما در اكران انگلستان با سالنهاي بيشتر، توانست فروش نسبتا خوبي داشته باشد، اما منتقدهاي عضو گروههاي مسيحي بهطور خاص خيلي از فيلم خوششان آمد.
راجر ايبرت كه البته به اين دسته از منتقدان تعلق نداشت، بسيار تحت تاثير فيلم و مضمون آن قرار گرفت و چهار ستاره به فيلم داد و در ليست ده فيلم برتر سال 2005،رتبهي دهم را به اين فيلم اختصاص داد. فرانك كوترلبويس در زمان توليد فيلم، رماني كودكانه براساس فيلمنامهي خود نوشت و در سال 2004،شش ماه پيش از اكران فيلم، آن را منتشر كرد.
Slumdog Millionaire 2008
»» در سال 2006، دو كمپاني انگليسي توليد فيلم از دنيبويل براي خواندن فيلمنامهاي دعوت كردند كه سايمونبوفوي براساس رمان "سوال و جواب" (ويكاس سواراپ) نوشته بود. اما بويل علاقهاي به ساخت فيلمي دربارهي مسابقهي "چه كسي ميخواهد ميليونر باشد؟" نداشت و تنها وقتي راضي شد كه فهميد اين فيلمنامه، نوشتهي بوفون، نويسندهي فيلمنامهي فولمانتي، يكي از فيلمهاي محبوب اوست. كمپاني برادران وارنر نسبت به موفقيت اين فيلم در اكران عمومي شك داشت و تصميم گرفت آن را مستقيم به شكل ديويدي روانهي بازار كند.
اما كمپاني "فاكسسرچلايت" 50درصد حق پخش فيلم را خريد و به اين ترتيب ميليونرزاغهنشين در آمريكايشمالي در ماه نوامبر سال 2008 در تعداد محدودي سالن روي پرده رفت. كمي بعد وقتي نامزدهاي اسكار سال 2009 اعلام شد،ميليونرزاغهنشين در كمال تعجب در ده رشته و در تمامي عناويناصلي نامزد شده بود. وقتي در ماه فوريهي سال 2009 مراسم اسكار برگزار شد و اين فيلم هشت جايزه از جمله جوايز بهترين فيلم،كارگرداني،فيلمنامه اقتباسي،فيلمبرداري و موسيقي را دريافت كرد، تعداد سالنهاي اكرانكنندهي فيلم و فروش آن هم چندين برابر شد.
127Hours 2010
»»بعد از آن "بويل" سراغ پروژهاي رفت كه چندين سال بود ساخت آن را در ذهن داشت: فيلم 127 ساعت (2010) دربارهي واقعه گيرافتادن 127 ساعتهي پسري جوان به نام آرونرالستون در اعماق يك دره. او براساس كتابي (ميان يك صخره و جايي سخت) كه رالستون از اين اتفاق نوشته بود، طرحي نوشت و براي سايمون بوفوي فرستاد و او فيلمنامهي نهايي را آماده كرد. 127ساعت با بازي "جيمزفرانكو" در آن سال با استقبال بسيار خوبي از طرف منتقدها مواجه شد؛ فيلم در شش رشته از جمله بهترين فيلم، فيلمنامهي اقتباسي،بازيگر مرد نقش اصلي و تدوين نامزد اسكار سال 2010 شد.