برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید

نمایش نتیجه ی نظرسنجی: بهترین اثر کیشلوفسکی را کدام فیلم او می دانید ؟

رأی دهندگان
17. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
  • A Short Film About Killing

    1 5.88%
  • A Short Film About Love

    4 23.53%
  • The Double Life of Veronique

    5 29.41%
  • Three Colors: Blue

    10 58.82%
  • Three Colors: White

    7 41.18%
  • Three Colors: Red

    9 52.94%
نظرسنجی با انتخاب چندگانه
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 از مجموع 9

Threaded View

  1. #1
    Master and Margarita
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    ارسال ها
    524
    سپاس
    2,569
    از این کاربر 7,647 بار در 751 پست سپاس گزاری شده

    [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Krzysztof Kieslowski

    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |


    زمانی که کریشتف کیشلوفسکی در 54 سالگی بر اثر عمل بای پَس قلب در گذشت، مردم شوکه شدند، اما متعجب نشدند. پدر فیلم ساز در 47 سالگی براثر سل از پای درآمده بود و کیشلوفسکی، که همواره از ریه های ضعیفش در عذاب می بود نیز، با آن سیگار های آتش به آتش اش در تمام عمر، نسبت به زندگی خود رویه مشخصی برای حفظ (نا)تندرستی در پیش گرفته بود.در واقع جامعه فیلمسازی، زمانی که این فیلم ساز پرکار (او در یک دهه بیش از بیست فیلم ساخته بود) تنها دوسال پیش از آن بازنشستگی اش را اعلام کرده بود، بسیار بیش تر متعجب شده بود. او توضیج داده بود که دیگر فیلم سازی و این واقعت که هیچ چیز آن طور که می خواهد نمی شود بیرون از طاقت اوست، و اینکه در سر دارد که در خانه اش، بیرون شهر، کناره بگیرد؛ آن جا که می تواند کتاب بخواند، هیزم بشکند و البته هر قدر که دلش می طلبد سیگار دود کند.کیشلوفسکی، همچون سرزمینی که در به دنیا آمده بود، هیچ گاه چنان که به صلاح است خودداری پیشه نمی کرد. سیگارش عزلت گزین بود که زمانی را با کناره گیری از ردمان به سر برده بود. می توانست در پس ابری از دود، در بحر تناقص های تقدیر فرو رود و به مزمزه کردن قضای وجود انسان بنشیند.کیشلوفسکی هیچ گاه از ساخته اش خرسند نبود. فیلم ها احمقانه بودند؛ حرفه انتخابی اش شرم آور و بی اهمیت بود. او فلینی، ولز، تارکوفسکی و برگمان را دوست می داشت، اما همیشه ادعا می کرد این آثار شکسپیر، داستایوفسکی، کامو و کافکا بوده که عقاید او را شکل داده. وقتی بازنشسته شد گفت که وقت فراوانی خواهد داشت تا کتاب بخواند - هیچ وقت دیگر به سینما نخواهد رفت! اما شاید سرخوردگی او از این اقعیت ناشی می شد که خود را به کار ناممکن به فیلم درآوردن جهان درون گماشته بود، جهان احساس ها، جهان تناقضات تقدیر؛ می کوشید تا به ناملموس دست یابد. و می دانست چه دشوار است این.
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |

    A Short Film About Killing


    کیشلوفسکی همیشه می دانست که از فرمان 5 می توان نسخه ی بلندی ساخت. اما زمانی که تصمیم برای نوشتن این فیلم داتند، مباجثات عمومی درباره مجازات مرگ مجاز نبود. زیرا چنین استدلال می کرد که این کار غلط است. او همچنین می خواست تجربه اش را از ماهیت زندگی لهستانی به بیان آورد. فیلمی کوتاه درباره کشتن با صحنه ها و نماد هایی متقاوت از آن آغاز می شود و پایان می یابد. در این جا سه تصویر افتتاحیه طراحی شده تا هم بیننده را مشوش کند و هم همزمان لحن ناخوش آیند فیلم را پایه ریزی کند. فیلم پس از آن نیز مطبوع نمی شود ورشو و اطراف آن به شکلی بسیار خاص و از نظر بصری زننده نشان داده می شود.ششصد فیلتر سبز برای انواع تنظیم ها اتناخب شده تا منظره بی رحم و پس زننده این فیلم را ایجاد کند. این روش وقتی در سینما دیده شد به طور چشم گیری اضطراب آور بوده است.

    A Short Film About Love


    این فیلم نیز همچون جفتش، فیلمی کوتاه درباره کشتن، می تواند عنوان فرعی فیلمی درباره تنهایی را کسب کند. تومک یتیم است. او با ماگدا درگیری ذهنی پیدا می کند، ماگدا که اولین بار می بینتش شخصا دارد با ورق فال تک نفره بازی می کند. و تنها غذا می خورد. تومک برای همراهی او غذا می خورد، اما آنان را محوطه ای از هم جدا کرده. اما این فیلی کوتاه درباره درد نیز هست. هنگامی که تومک از صاجب خانه اش می پرسد که آدم ها چرا گریه می کنند، یکی از توضیحاتی که زن می دهد این است: "وقتی دیگر نمی توانند تحمل کنند.کیشلوفسکی با انتاخب بازیگران مشکل داشت و کارها را به دقیقه آخر واگذاشت. او گراژینا شاپولوفسکا در نظر داشت و این نقش درست سه روز پیش از شروع فیلمبرداری به او پیشنهاد شد.

    The Double Life of Veronique


    زندگی دوگانه ورونیک نخستین فیلم کیشلوفسکی بود که بیرون از لهستان ساخته شد و کارگردان فرآیند انتاخب بازیگر در غرب را پردردسر یافت. زندگی دوگانه ورونیک را می توان یک تریلر متافیزیکی وصیف کرد، شاید ماورایی ترین فیلم کیشلوفسکی باشد، تلاشی برای تسخیر روح بر سلولویید. فیلم درباره حساسیت است، درباره پیش آگاهی از وقوع چیز ها، و ارتباط، که سخت می توان روی اینها نامی گذاشت؛ که نامعقول می نمایند. نشان دادن اینها روی فیلم سخت است، اگر زیاد نشان بدهند رمزورازش ناپدید می شود. کم از حد هم نمی توان نشان داد چون در آن صورت کسی چیزی متوجه نمی شود. این ها را کارگردان می گویند. اعتراف زودهنگام ورونیکا که احساس می کند در دنیا تنها نیست همسان است با گفته دیر هنگام ورونیک که دقیقا همان را می گوید.

    Three Colors: Blue


    در فیلمی که عملا یک نمایش تک نفره است، ژولیت بینوش در نقش ژولی محسور کننده است. کیشلوفسکی ژرف تر از همیشه در روان آدمی به کناکنش می پردازد و با درگیر کردن مان در سلسله ای از نماد های شخصی از نقطه نظر ژولی، ما را با زندگی درونی او هم آواتر می کند. نما هایی همچون نمای بسیار نزدیک از چشم ژولی حبه ای قند که قهوه را در خود جذب می کند، بازتاب ژولی که در قاشق جلو و عقب می رود. به شکلی مشابه، فید آوت که به طور سنتی برای نمایش گذر زمان به کار می رود، در اینجا دقیقا به همان نقطه از زمان برمان می گرداند که در آن شروع شده بود. کیشلوفسکی چنین شرح می دهد ایده این است که نقطه نظری بسیار سوبژکتیو القا شود. یعنی این که آن زمان واقعا سپری شده، ولی برای ژولی در لحظه ای خاص، ساکن می ماند.

    Three Colors: White


    کیشلوفسکی می گوید: ما از مفهوم برابری چنین برداشت می کنیم که همه می خواهیم برابر باشیم، اما تصور می کنم این مطلقا درست نیست. فکر نمی کنم هیچ کس بخواهد برابر باشد. فیلم درباره چنین چیزی است مفهوم برابری در اینا با برادری یکی نیست، بیشتر انتقام گیری است. کارن که تحقیرش با فضله کبوتری که بر شانه اش فرو می افتد شروع می شود، ناخواسته از چیزی رنج می برد که ژولی در آبی برگزید. او که به شلی سازمان یافته از داشته هایش محروم شده، همه اینها را تاب می آورد که ناتوانی اش به آگاهی عموم برسد.درست همان گونه که بازی ها میان لحضات کمیک و طنین عاطفی در تناوب است، موسیقی پرایزنر نیز چنین است. با این کمدی سیاه شیطنت آمیز با روند درخشانش کیشلوفسکی مخاطب را غافل گیر می کند.

    Three Colors: Red


    کیشلوفسکی قرمز را شخصی ترین فیلم خود توصیف کرد - نزدیک ترین فاصله ای که به نظر او فیلم می تواند با ادبیات داشته باشد. مضمون فیلم، برادری، همچون مضمون برابری در سفید، در ابتدا به شکلی غیر سر راست مطرح می شود - قرمز به واقع درباره این است که آیا آدم ها، بر حسب تصادف، گاهی در زمان نادرست به دنیا نمی آیند. کیشلوفسکی تصیمیم گرفت فیلم در حالتی شرطی ساخته شود: چه ممکن بود بشود اگر کرن چهل سال به بعد ه دنیا آمده بود؟رنگ قرمز. قرمز اشتیاق است و خطر و گرما و نیز رنگ خون، نیروی حیات. رنگ نه این که با نوردهی یا فیلتر مورد تاکید قرار گرفته باشد، بلکه فیلم از به کار بردن اشیای قرمز شگل گرفته است.

    گردآوری و ارائه مطالب از Gallow
    تمام حقوق این مطلب برای TvWorld.ir محفوظ می باشد
    و کپی برداری از آن تنها با ذکر لینک مستقیم به منبع مجاز می باشد.


 

 

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.