برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید
صفحه 4 از 24 اولیناولین ... 2345614 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 از مجموع 232
  1. #1
    I understand nothing
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    ج.ا.ایران
    ارسال ها
    4,239
    سپاس
    36,350
    از این کاربر 59,460 بار در 4,705 پست سپاس گزاری شده

    سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)



    مي‌توان گفت اولين‌بار اين آلماني‌ها بودند كه به ترسيدن در سينما تشخص و كاراكتر بخشيدند، با خلق مكتبي به نام اكسپرسيونيسم، با كاراكترهايي مثل دكتر كاليگاري، نوسفراتو و فاوست و نورپردازي‌هاي تند پر از كنتراست كه به هر شي‌ء، موجود و قصه‌اي مي‌توانست كيفيتي رازآلود، مبهم و دلهره‌زا ببخشد و با استعدادي كه ريشه‌هاي آن را شايد مي‌بايست در فضاي گوتيك امپراتوري بوهمي با جنگل‌هاي انبوه تاريكش و دانشگاه‌هاي كهن مرموزي كه در آنها موجوداتي مثل دكتر فاوست و دكتر فرانكشتين مي‌آموختند كه چگونه باهستي دربيفتد و به عالم‌بودن و جادوگري هر دو متهم بودند، جست‌وجو كرد. اكسپرسيونيست‌ها شايد ادامه‌ي منطقي اين ميراث در عصري بودند كه تصوير و دوربين حرف اول را مي‌زد. آدم‌هايي مثل وينه و مورنائو به عنوان جادوگران عصر جديد، شايد زودتر از ديگران و قطعا زودتر از آمريكايي‌ها ارزش ترسيدن و دلهره را در بارآوري هنر جديد درك كردند و راه نمايش آن را به شكلي مؤثر يافتند. سال 1931 هنگام اولين نمايش دراكولا 28نفر در سالن سينما از ترس بيهوش شدند! و استوديوها راه جديد اعمال قدرت را بعد از عشق، جنايت و موسيقي، در وحشت و دلهره رديابي و كشف كردند: مي‌شود مردم را با انتخاب و اختيار خودشان رهره‌ترك كرد و بابتش از آنها پول گرفت. ترسناك‌ها شايد از اين نظر بزرگ‌ترين قربانيان هاليوود باشند.

    با آغاز دهه‌ي 60 هيولاها و ترس‌ها تغيير ماهيت دادند. دروني، خانگي، نزديك، واقعي، در دسترس و كم‌هزينه شدند. ساخته‌شدن‌ "رواني" در 1960 با داستان ساده‌ي شهري، ساختار نيمه‌تجربي، پروداكشن ارزان و فروش بالايش راه را براي شكوفايي سينماي ارزان ترسناك باز كرد و در عين حال تهديد و بي‌رحمي موجود در دل زندگي را به روي پرده آورد. ترسي كه آدم‌هايي مثل هيچكاك و پولانسكي با آثاري مثل "رواني"، "انزجار" و "مستاجر" به تصوير مي‌كشيدند هيچ ربطي به قصرهاي مخوف و ارواح خبيث و هيولاهاي برخاسته از عمق اقيانوس نداشت. ترس در اين قصه‌ها كيفيتي مبهم با منبعي نامعلوم و نديدني داشت. بيشتر از جنس دلهره و تشويش بود. از طرفي با ظهور آدم‌هاي با استعداد و سينمابلد و خوش‌ذائقه‌اي مثل اسپيلبرگ،ريدلي‌اسكات و جاناتان دمي شاخه‌ي ترسناك‌هاي كلاسيك كه هيولاها،ارواح و قاتل‌ها به هر حال در آن حرف اول را مي‌زدند. شكلي آبرومندانه، حرفه‌ايي و نه ساده‌انگارانه به خودش گرفت. "سكوت‌بره‌ها"ي جاناتان دمي در 1990 اولين فيلم اين ژانر را كه توانست پنج جايزه‌ي اسكار را از آن خودش كند، رقم زد و "ديگران" آمنابار با فضاي گوتيكش شايد بازگشتي بود هر چند پر‌رزق و برق به ميراث اسلاف آلماني‌اش در اولين دهه‌هاي سينما. ترسناك‌ها هنوز از ژانرهاي محبوب سينما و البته همچنان شهروندان درجه دوم آن هستند.



    [Slasher] »» در تعريفي ساده، اسلشر به آن دسته از فيلم‌هاي ترسناك اطلاق مي‌شود كه در آنها قاتلي اغلب روان‌پريش با اشيايي تيز و برنده‌ مانند دشنه، چاقو يا حتي اره‌برقي به جان قربانيان خود مي‌افتد. گرچه واژه اسلشر كه‌ گاه در مورد تمام فيلم‌هايي كه استفاده فزاينده‌اي از خشونت گرافيكي مي‌كنند به كار مي‌رود اما نبايد فراموش كرد كه دو عنصر قاتل روان‌پريش و استفاده از آلت‌قتاله برنده در اين فيلم‌ها نقشي كليدي بازي مي‌كنند. فيلم‌هاي ترسناك اسلشر به دليل صحنه‌هاي خونين و دلخراش خود بيشترين انتقاد را متوجه ژانر ترسناك كرده‌اند و شايد به همين دليل تنها در برهه‌هاي زماني خاصي توانسته‌اند به اقبال عمومي دست پيدا كنند. اولين فيلم‌هاي مهم اين ژانر در سال 1960 با دو فيلم تاثيرگذار "چشم‌چران" و "رواني" پا به ميدان گذاشتند. اما اسلشر پر مخاطب و محبوب در سال‌هاي بعد با فيلم‌هاي "هالووين و جمعه سيزدهم" عرض اندام كردند. ساخت فيلم خوش‌ساخت "جيغ" در سال 1996 باعث رونق دوباره اين زير‌ژانر در دهه 90 شد. در دهه 2000 "الي‌راث" از فيلمسازان پيگير زير‌ژانر اسلشر است.

    »» آثار شاخص: Psycho 1960 / The Texas Chainsaw Massacre 1974 / My Bloody Valentine 1981 / Hostel 2005

    [Splatter] »» اسپلترها از ساختارشكن‌ترين و بي‌پرده‌ترين فيلم‌هاي ترسناك هستند كه به قول منتقد فيلم "مايكل آرنزن" سعي مي‌كنند خون و خون‌ريزي اغراق شده را به چشم يك شكل هنري ببينند و با استفاده از جلوه‌هاي ويژه ظاهري جذاب براي صحنه‌هاي خشن خود طراحي كنند. در اين فيلم‌هاي اغلب زيرزميني، ناهنجاري‌هاي اخلاقي و اجتماعي جزو مضامين كليدي به‌شمار مي‌روند و اين مضامين معمولا به شكلي بي‌محابا به تصوير كشيده مي‌شوند. واژه "اسپلتر" اولين‌بار به‌وسيله جرج‌رومرو در مورد فيلم "سپيده‌دم‌مردگان" (1978) استفاده شد كه يكي از فيلم‌هاي مهم ژانر ترسناك هم به شما مي‌رود.

    »» آثار شاخص: Night of the Living Dead 1968/ Re-Animator 1985 /Dawn of the Dead 1978 /Army of Darkness 1992



    [Giallo] »» ايتاليا هم از كشورهايي است كه در سينماي وحشت صاحب سبكي مختص به خود موسوم به "جالو" است. جالوهاي سينمايي ريشه در آثار ادبي جالو دارند كه از دهه 1920 به تاثير از آثار پليسي و جنايي نويسندگان صاحب‌نام بريتانيايي و آمريكايي، كساني مانند آگاتاكريستي، الري‌مك‌كوئين، ادمك‌براين و ريموند‌چندلر در فضاي ادبي ايتاليا پا گرفتند و اغلب به همت موسسه ماندادوري در قالب كتاب‌هاي ارزان قيمتي با جلد زردرنگ منتشر مي‌شدند. وقتي "ماريو‌ باوا" در سال 1963 فيلم "دختري كه زياد مي‌دانست" را با الهام از "مردي كه زياد مي‌دانست." هيچكاك كارگرداني كرد به عالم سينما هم راه يافت. "داريو‌ آرجنتو"، "لوچيو فالچي"، "سرجو مارتينو"، امبرتولنزي و البته ماريو باوا فيلمسازاني بودند كه در دهه 60 و 70 ابتدا با اقتباس از آثار ادبي جالو و سپس با نگارش فيلمنامه‌هاي نه‌چندان منسجم آثار ترسناكي را كارگرداني كردند كه بيش از هر چيز به ميزانسن و اسلوب‌هاي بصري متكي بودند.

    »» آثار شاخص: The Bird with the Crystal Plumage 1970 / Deep Red 1975 / Blood and Black Lace 1964

    [Zombie Movies] »» طبق افسانه‌هاي اقوام ساكن در هائيتي و كشورهاي حاشيه درياي كارائيب، زامبي‌ها به انسان‌هاي فاقد عقل و بدون روحي گفته مي‌شود كه بعد از مرگ جسمشان به تسخير نيروهاي جادويي درمي‌آيد و مي‌توانند به وسيله گاز گرفتن و از طريق بزاق دهان خود، افراد سالم را نيز به زامبي تبديل كنند. زامبي‌هاي افسانه‌ايي پيش از آنك هبه فيلم‌هاي سينمايي پا بگذارند در فرهنگ عامه به‌خصوص ادبيات ترسناك به‌رسميت شناخته شده بودند تا اينكه در سال 1932 براي اولين بار در فيلم "زامبي سفيد" با بازي بلالو‌گوسي به حوزه سينما هم پا گذاشتند. اما اين "جرج رومرو" بود كه با فيلم "شب ‌مردگان زنده" و دنباله‌هاي آن تعريف جديدي از زامبي‌ها ارائه داد و با خون آشام نشان دادنشان وجهه هيولاهايي آخرالزماني به آنها بخشيد كه تا سال‌ها در ديگر فيلم‌هاي ترسناك هم پابرجا ماند.

    »» آثار شاخص: Day of the Dead 1985 / I Walked with a Zombie 1943 / Zombie 2



    [J-Horror] »» ساخت فيلم‌هاي ترسناك در سينماي ژاپن از سال‌هاي ابتدايي تاريخ سينما رواج داشته است و فيلمسازان ژاپني همواره متأثر از داستان‌هاي روح‌محور ادبيات ژاپن كه در زبان ژاپني "كوايدان" ناميده مي‌شوند فيلم‌هاي ترسناك پرشماري كارگرداني كرده‌اند. جي-‌هارور واژه‌اي است كه در فرهنگ‌هاي سينمايي به سينماي ترسناك ژاپن اطلاق مي‌شود اما بيشتر در مورد فيلم‌هايي در سينماي ژاپن به كار مي‌رود كه توجه ويژه‌اي به ترس‌هاي روان‌شناختي متأثر از روح‌ها و اجنه دارند. گرچه جي-هارورها از سال‌ها پيش در سينماي ژاپن حضور داشته‌اند مثلا "اگتسومونوگاتاري" 1953 و "كوايدان" 1964 اما موفقيت بي‌سابقه فيلم "حلقه" در سال 1998 زمينه‌ساز تجديد حيات آنها شد؛ تجديد حياتي كه استقبال استوديو‌هاي آمريكايي را به همراه داشت و به بازسازي تعدادي از اين فيلم‌ها در هاليوود انجاميد.

    »» آثار شاخص : Ring 1998 / The Happiness of the Katakuris 2002 / Kaidan 1964 / The Sinners of Hell 1960

    [K-Horror] »» سينماي كره در سال‌هاي قرن بيستم تا حدي زيادي از بحران‌هاي سياسي و اجتماعي خاصي مانند اشغال كره توسط ژاپن، و جنگ كره تاثير پذيرفته و به همين دليل تاريخ پر افت و خيزي داشته است. اما از اواسط دهه 1990 كره‌جنوبي برخلاف كره‌شمالي توانست با خلق يك زبان سينمايي جديد و ميدان دادن به فيلمسازان نوگرا چهره منحصر به فردي از سينماي كره به نمايش بگذارد كه فيلمسازاني مانند پارك‌چان‌ووك و كيم‌كي‌دوك از سرآمدان آن به شمار مي‌روند. كي‌هارورها مانند ترسناك‌هاي ژاپني بيشتر با مضامين روان‌شناختي مرتبط هستند و با تكيه بر قصه‌ها و افسانه‌هاي فولكور آسياي شرقي داستان‌هاي اغلب روح‌محور خود را پيش مي‌برند در مهم‌ترين كي-هارورهايي كه در سال‌هاي اخير ساخته شده‌اند مانند "افسانه دو‌خواهر" 2003 ردي از خشونت افسارگسيخته به چشم نمي‌خورد و در عوض بار اصلي فيلم بر دوش فضاسازي گذاشته شده است.

    »» آثار شاخص: A Tale of Two Sisters 2003 / Phone 2002 / The Quiet Family 1998 / Hansel and Gretel 2007

    »» منبع : ويژه‌نامه سينما تلويزيون همشهري‌ماه (24)، شماره‌ي 70 و 39

    »» پ.ن2 : برخی تاپیک‌های دوست و برادر: دگما 95 / موج نو / سینما جنگ / سینما عاشقانه /سینمای وسترن / سینمای ژاپن



  2. #31
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,133
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)

    -
    ژانر وحشت طرفداران خاص خودش رو داره که بیشترشون جوون ها هستند,ترسیدن اصلا جز نیازهای انسان هستش,در کنار خندیدن و گریه کردن باید هم مواقعی ترسید,واقعا هم این ترسیدن حس لذت بخشی هستش.متاسفانه فیلم هایی که در این ژانر ساخته میشند زیاد از سوی منتقد ها تحویل گرفته نمیشند و نمراتشون در سایت هایی مثل imdb و...بسیار پایین هستش که اون هم دلایل خاص خودش رو داره
    از معروفترین فیلم های ترسناک میشه به روانی هیچکاک و درخشش کوبریک و بچه رزماری پولانسکی و جن گیر ویلیام فرد کین و هالووین کارپنتر و کشتار با اره برقی توب هوپر و پروژه جادوگر بلر به کارگردانی ٰدانیل مایریک و ادواردو سانچز و در این اواخر هم به احضار روح جیمز ون اشاره کرد و خیلی های دیگه.خیلی از این فیلم ها از اثار فاخر سینما هستند و در لیست بهترین فیلم های تاریخ سینما هستند و خیلی ها هم جزو پرفروشترین ها و محبوب ترین ها هستند که دنباله های زیادی ازشون ساخته شده.
    اما چرا افرادی که در اکادمی اسکار حضور داشتند به غیر از فیلم جنگیر,اینقدر به این فیلم های شاخص بد گمان بودند,شاید به این موضوع فکر میکردند که ترسوندن مردم خیلی چیز راحتی هستش شما میتونید یک موجودی رو در یک لحظه جلوی تصویر بیارید و با این حرکت به بیننده یک شوک اساسی وارد کنید اما خیلی از فیلم هایی که در لیست بالا هستند اینگونه نبودند و یا اینکه منتقد ها باز ممکن هست که بگند که این فیلم ها از داستان قوی برخوردار نیستند که این هم غلطه,فیلم های ترسناک زیادی ساخته شدند که هیچ مفهومی رو نداشتند ولی ایا روانی و درخشش داستانی رو نداشتند.در مورد شخصیت ها و بازیگران چه میشه گفت,خیلی از شخصیت های منفی تاریخ مثل شخصیت فردی کروگر در فیلم کابوس در خیابان الم جزو برترین شخصیت های منفی تاریخ هستند اما هییت داوران اکادمی اسکار کوچکترین توجهی نه به این فیلم ها و نه به بازیگرانشون کردند,حتی فیلمی مثل جنگیر با اون جریانات و موجی که در امریکا بوجود اورد نتونست که اسکار بهترین فیلم رو کسب کنه و فقط بهترین صدا و فیلم نامه رو کسب کرد.همه ی اینها نشون میده که اعضای اکادمی اسکار دید منفی رو نسبت به ژانر وحشت دارند و تو این سال ها ناحقی های بسیاری در مورد این فیلم ها در مراسم اسکار بهشون شده در حالی که بسیار شایسته تقدیر هستند,بسیار...


  3. #32
    I understand nothing
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    ج.ا.ایران
    ارسال ها
    4,239
    سپاس
    36,350
    از این کاربر 59,460 بار در 4,705 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)





    غصه ‌نخور بابايي من بازم مشهورت مي‌كنم

    »» متاسفانه يا خوشبختانه "شيطان‌صفت" يا "شيطاني" يا "شوم" یا هر ترجمه‌ي فارسي ديگه‌ايي، تنها زماني ترسناكه كه اليسون اون فيلم‌هاي هشت‌ميليمتري رو تماشا ميكنه يعني زماني كه زاويه دوربين ديگه اون زاويه‌ي حرفه‌اي و هميشگي نيست و صورت خوشي نداره و تصاوير "آماتور"ي و با انتخاب زاويه‌هاي اشتباه واقعي‌تر شدن حالا ديگه ميشه با وجود همه‌ي اون خودسانسوري‌هاي هاليوودي (ر.ج كنيد به سكانس پاياني زماني كه اليسون با واقعيت قاتل دوربين به دست روبه‌رو ميشه در نماي پاياني زاويه‌ي دوربين و قاب تصوير عوض ميشه و از پرده‌ فاصله مي‌گيره در حاليكه تا قبل از اون همه‌ي اتفاقات روي پرده كاملن "زوم" شده بود) از لحظه‌ي قتل و عام اعضاي يك خانواده از كوچيك گرفته تا بزرگ، "خوف" كرد و نگران شد و از مانيتور فاصله گرفت.

    حالا چرا "متاسفانه"؟ چون كه تمام اين "ترسيدن" محدود شده به همين‌جا و اتاق اليسون و قدرت بصري فيلم‌هاي هشت ميليمتري كه شبيه اتفاقات واقعي ضبط شدن و تمام فيلم باز تكرار همون كليشه‌هاي قديمي‌ست بدون اينكه با باقي فيلم‌هاي مثل خودش تفاوتي داشته باشه يكنواخت مثل بقيه حتي قراره ادامه پيدا كنه مثل بقيه + و احتمالن "شكست" خواهد خورد مثل بقيه. حالا چرا "خوشبختانه"؟ چون خدا رو شكر حداقل همين ايده‌ي كوچيك بين اون همه چيزهاي تكراري وجود داره و ميشه به "ترس"ش دلبست و در آخر پشيمون هم نشد.

    خلاصه اينكه از تماشاي همچين فيلمي اصلن پشيمون نيستم حتي با وجود "بگول" و اين جور توجيه‌هاي افسانه‌ايي و غيرعادي هنوز برام ديدن دوباره همچين فيلمي با اين ايده‌ي "راديكال" اونم آمريكايي‌ش جذابيت داره البته مطمئنم اين ايده خيلي مي‌تونست "خفن"تر و راديكال‌تر از آب دربياد به شرط اينكه "هاليوودي" نمي‌شد.



  4. #33
    I understand nothing
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    ج.ا.ایران
    ارسال ها
    4,239
    سپاس
    36,350
    از این کاربر 59,460 بار در 4,705 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)







    مستند حيات وحش

    »» درست زماني كه احساس مي‌كني تمام ايده‌ها "ته" كشيدن و قصه‌ها و لولو خورخوره‌ها تكراري شدن و ديگه كسي و چيزي نيست زاويه‌ي ديد رو تغيير بده دقيقن در همين لحظه با يه فيلم به شدت مينيمال اونم از سينماي اتريش روبه‌رو ميشي كه اصلن انگار از يه سياره‌ ديگه اومده! (به نظرم ايده‌ها تموم نشدن بلكه فيلم به اندازه‌‌ي كافي نديدم.)

    اين انساني كه تصويرش رو روي پوستر مشاهده مي‌كنيد يك عدد قاتل جاني تشريف داره با ميل شديد به شكنجه‌ي آدم، امروز اين "انسان" از زندان آزاد ميشه و از اون جايي كه خودش تصميم به آزادي نداشته بلكه رستگاري رو در زندان جست‌جو مي‌كرده با خودش عهد مي‌بنده در اولين فرصت دوباره آدم بكشه پس به اولين كافي‌شاپ كه توي مسيرش قرار داره وارد ميشه – درست 1 دقيقه بعد از آزادي - ولي اونجا طعمه‌ي مناسبي پيدا نمي‌كنه بنابراين سوار ماشين يه زن ميشه كه اينجا هم براي خفه كردن و كشتن زن راننده اونم با بند كفشش موفق نيست. تا سه نشه، بازي نشه "انسان" تصميم مي‌گيره يه خونه‌ي خالي پيدا كنه و ...

    واقعيتش به ياد ندارم يه فيلم اينقدر روي كشتن و تلاش براي كشتن تمركز داشته باشه و له‌له زدن "رواني" فيلم رو با دقتي به اندازه‌ي 1 ساعت و 23 دقيقه – تايم كل فيلم - به تصوير بكشه و راوي و شخصيت اولش رو فقط "قاتل - رواني" – اون نه به دزدي فكر مي‌كنه نه به پول علاقه نداره - معرفي كنه اونم بدون هيچ توضيح اضافه و تفسير. انگار داريد مستند حيات وحش نگاه مي‌كنيد درست مثل زماني كه يه شير گرسنه دنبال طعمه است. البته اين ايده و اين الگو نمونه‌ي كاملش رو ميشه توي سكانس "قتل يه خانواده‌ي 3نفره" درك كرد چون اگه بادقت نگاه كنيد هيچ‌وقت مقتولين گريه يا التماس نمي‌كنند درست مثل همون طعمه در مستند حيات وحش ما هيچ‌وقت نه التماس نه اشك يه آهو يا گوزن رو نمي‌بينيم.

    از دست نديد ميشه اين فيلم رو دو بار تماشا كرد بار اول باصدا و بار دوم بدون صدا.



  5. #34
    I understand nothing
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    ج.ا.ایران
    ارسال ها
    4,239
    سپاس
    36,350
    از این کاربر 59,460 بار در 4,705 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)







    << I'm *NOT* your *****ING MOMMY >>

    »» سخته بشه اين دوتا رو حتي در داستان كه تقريبن با هم متفاوت هستند از هم جدا كرد. البته داستان اين دوتا فيلم به اندازه‌ي داستان فيلم‌هاي عاشقانه هندي با هم تفاوت دارن. يعني اينقدر بهم نزديكن كه سخته يكي رو بدون ديگري درنظر گرفت. تازه اين قضيه‌ي شباهت‌ها رو اگه بذاريد كناره نظريه‌ي "قصه‌ها تمام شدن و ديگه قصه‌ي جديد نداريم" كه تكليف ساده‌تر هم ميشه و اونوقت همه ميشن شبيه هم و تكراري و ... . خلاصه اينكه تم مشترك داستان اين دوتا فيلم، "بچه‌هاي شيطاني" هستن. بچه‌هاي بي‌سرپرستي كه معصوم نيستن يا بنابر تعريف هاليوودي‌ش1 در واقع اصلن "بچه" و "طفل معصوم" نيستند و رفته رفته از مظلوم به ظالم تغيير حالت ميدن و ميشن يه "لولوخورخوره‌ در سايز كوچك". هر دو به شدت سرگرم‌كننده و حتي براي "رحم‌مشترك" زن‌ها يا مادراني كه تب مادر شدن دارن بازيگرهاي خوبي انتخاب كردن كه حداقلش لوس نيستند. ولي اين "خوب"ها يه بدي دارن اونم اينكه اينقدر مات سرگرم‌كنندگي قصه شدن و هيجان‌انگيزن كه "تاثير" منفي رو فراموش كردن. هر دو فيلم "ضد" چيزي نيستن و اينقدر بي‌رحم و بي‌وجدان نشدن كه عليه "سرپرستي يا اكرام" باشند؛ ولي از بين "تهديد و تكريم" ايتام به اولي نزديك‌ترن تا دومي. كه حالا Case 39 با ماورائي كردن قصه يا شايد بهتره بگم پايان قصه، اين تاثير رو خنثي ميكنه و Orphan هم با يه زن 33 ساله اهل استوني.

    1. چون معمولن اين جور شخصيت‌ها ميني لولوخورخوره‌ها در فيلم‌هاي هاليوودي و غيرمستقل بايد يه تعريف غيركودكانه داشته باشند چون پذيرش يه همچين شخصيت خشن و ظالمي كه "بدگاي" قصه است به نظر آمريكايي‌ها ساده نيست ولي خب فقط كافيه بجاش يه انيمه‌ي ژاپني اكشن يا مانگاي ژاپني تماشا كنيم اون موقع ديگه خبري از اين جور اصلاحات نيست و بدگاي و خوب‌گاي‌! همه به يك اندازه كودك و به يك اندازه لولوخورخوره هستند.



  6. #35
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,133
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)

    The Orphanage-2007


    یتیم خانه,فیلمی به کارگردانی آنتونیو بایونا کارگردانی که قبلتر با کلیپ های موزیکش نزد مردم اسپانیا شناخته شده بود. او به همراه گیلرمو دل تورو تهیه کننده ایی که خود دستی بر اتش دارد و جزو کارگردانان به نام اسپانیا است محصولی خوف اور را به مخاطبانشان نمایش میدهند.داستان فیلم در مورد زنی به نام روی لورا (بلن ریودا)تمرکز یافته,زنی که به همراه شوهر دکترش یتیم خانه ایی که لورا قبلتر در ان به فرزند خواندگی گرفته شده بود را میخرد تا او هم بتواند بعد از گذشت 30 سال خدمتی که قبلتر به ان شد را جبران نماید و تعدادی کودک را در یتیم خانه اش تیمار کند.او در کنار تنها فرزندش که انرا هم به فرزند خوانودگی گرفته زندگی میکند,پسر 8 یا 9 ساله,که عمر زیادی نخواهد کرد چرا چون بیماری ایدز وجودش را فراگرفته.پسرک رفتاری عجیب دارد,دوستانی خیالی دارد و بازی هایی را با انها انجام میدهد,او حتی با کمک این دوستان خیالیش متوجه میشود که فرزند این پدر و مادر نبوده و عمر زیادی را در این دنیا نخواهد داشت.بعد از مدتی پسرک ناپدید میشود,مادر طاقت دوری او را ندارد و در فکرش او را زنده میپندارد.شوهرش با روانپریشی و تغییر حالتهایی که به مرور در زنش ایجاد میشود,نگرانی شدیدی پیدا میکند.بنابراین برایش دکتری روانپزشک میگرد و....با اینحال تمام اینکار ها افاده نمیکند,پس تصمیم میگیرد که لورا باید خانه را ترک بگوید.اما لورا جگر گوشه اش را در این مکان جا گذاشته پس در اخر تنها تقاضایش را از شوهرش میکند,اینکه دو روز مهلت دهد تا پسرش را پیدا نماید,انهم تنها در خانه ایی که افسانه ایی مرموز از پسرکی در ان وجود دارد که ماسک بر سر خود دارد,فردی نفرین شده که تعدادی از هم سن و سالهای خودش را به مرگ کشانده......


    الفرد هیچکاک حرفی جالب را زده است " ترسی در انفجار وجود ندارد,بلکه, انتظار یک انفجار را داشتن , ترس را می افریند".این نکته کاملا در این فیلم هویداست,در زیرزمین یتیم خانه بمبی ساعتی وجود دارد و بیننده در انتظار منفجر شدن ان به سر میبرد.ترسی که در تمام فیلم کارگردان انرا حتی با حرکت یک چرخ و فلک هم نشانش میدهد.یتیم خانه برعکس کار قبلی دل تورو (هزار توی پن) که در وصف داستان های پری وار بود,در اینجا در وصف ارواح میباشد,اما یک نکته ی مشترک دارد و انهم اینست که قهرمانان داستانش در هر دو فیلم از دنیای مادی خود رها شده و به وهم خیال پناه میبرند.در یتیم خانه,دل تورو مرز بین وهم و خیال را در هم میشکند و بیننده اش را با پایانش گیج مینماید,پایانی حرفه ایی و ممتاز که زیبایی فیلم را دو چندان میکند.او به گونه ایی در این مرز حرکت میکند تا بیننده اش را به فکر فرو ببرد که ایا چیزی را که دیده واقعیت است یا خیال,از دید کلی است یا فقط از دید شخصیت زن داستان که قهرمانش هم میباشد.در این فیلم درست برعکس درخشش کوبریک شخصیت اصلیش در یک خانه پر از رمز و راز به مرز جنون میرسد,اما برعکس در اینجا هیچوقت به یک ضد قهرمان تبدیل نمیشود.او (منظور لورا است) در فیلم به مرور با اتفاقات عجیبی که پیرامونش رخ میدهد دچار فروپاشی فکری میشود درحالیکه در درون خودش فکر میکند عاقل است,اما نمیداند ان قرص هایی که میخورد بر روی حالتش و افکارش اثری شدید میگذارند.
    در کنار فیلمنامه و بازی خوب بازیگران به هیچ وجه نمیشود از صداگذاری فیلم حرفی به میان نیاورد.در یتیم خانه حتی قدم ها هم ترسناک به نظر میاند,جاییکه لورا با ترس در زیر زمین خانه اش قدم میزند و تنها در ان تاریکی صدای پا شنیده میشود,صدای پایی که از طرف یک کودک است.....در کل دل تورو فیلمی را ساخته که در همان ابتدایش به پوست و گوشت بیننده اش رسوخ میکند و تا انتها وجودش را فرا میگرد,فیلمی که مرز های خیال و واقعیت را میشکند و بعدی دیگر را به شما نشان میدهد.

    7.5/10: IMDb
    87%: Rotten Tomatoes
    74%: Metacritic


  7. #36
    تاریخ عضویت
    Jan 2013
    ارسال ها
    49
    سپاس
    58
    از این کاربر 234 بار در 43 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)

    اکثر فیلم های ژانر وحشت رو که نگاه میکنم بیشتر برام خنده داره تا ترسناک دلیلش هم اینه که مخاطب رو با یک ترس و وحشت واقعی روبرو نمیکنند و دنیایی که بتونه به دنیای واقعی انسانها نزدیک باشه نداره
    یک فیلم هست که با اینکه بیشتر به عنوان ژانر جنایی ازش یاد میشه به شدت موفقه تو این کار و من مخاطب رو واقعا ترسوند فیلم The Silence of the Lambs همه نوع مخاطب رو با یک ترس واقعی و دنیای وحشتناک روبرو میکنه دنیایی که خیلی نزدیک به دنیای واقعیه

  8. 7 کاربرِ زیر از bestmovie بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  9. #37
    I have a name But never mind
    تاریخ عضویت
    Feb 2012
    محل سکونت
    Gotham City
    ارسال ها
    1,352
    سپاس
    20,421
    از این کاربر 29,513 بار در 1,389 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)

    عجب تاپیک نابی بود. سپاس فراوان از ایرج عزیز و سایر دوستان که بصورت حرفه ای دل و روده ی این ژانر رو بیرون ریختن.
    روانی، جن گیر، درخشش، سکوت بره ها و هارد کندی فیلم هایی از این ژانر بودن که بشدت منو تحت تاثیر قرار دادن و البته فانی گیمز که بشدت با اعصاب و روانم بازی کرد مخصوصا سکانس هایی که نقش اول با دوربین حرف میزد
    مجموعه ی اره هم انصافا وادارم کرد تا آخر داستان رو تعقیب کنم، تپه ها هم چشم دارن هم خوب بودن اما رانگ ترن ها همون دیدن یه قسمتش به نظرم کافی بودش.

    سپاس مجدد برای این تاپیک زیبا

  10. 11 کاربرِ زیر از aramis2800 بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  11. #38
    I understand nothing
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    ج.ا.ایران
    ارسال ها
    4,239
    سپاس
    36,350
    از این کاربر 59,460 بار در 4,705 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)







    Kidnapped 2010 »» آقای ویواس (کارگردان) هم به یه "پایان تلخ" اعتقاد داره و هم به یه "تلخی بی پایان". برعکس احمد درباره ی الی که اولی رو ترجیح میداد؛ این یکی هر دو رو با هم یه جا میخواد. به همین خاطر کمتر کسی فیلمش رو دوست داره و تحمل می کنه. اگه اهل مقایسه باشید؛ وضعیت این فیلم چیزی ست میان "غریبه"های1 برایان برتینو و "بازی های مسخره"2 (فانی گیم) هانکه. نسخه ای اسپانیایی و اصلاح شده و غیر هالیوودی و خوفناک تر از فیلم اول و سبک تر و سرگرم کننده تر از فیلم دوم. جدی گرفتن این یکی وابستگی عجیبی به "منطق" داره و اینکه شما چقدر از "بی منطقی" استقبال می کنید. یه سرگرمی کم هزینه و مینیمال که باید در طول فیلم چراغ منطق رو خاموش نگه دارید و گرنه دائم مجبورید از خودتون بپرسید؛ چرا اینا اینطوری می کنن؟!


    » نتیجه: یه لذت استرسی تضمین شده!

    1. The Strangers 2008
    2. Funny Games 2007


  12. 18 کاربرِ زیر از Irag بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  13. #39
    Just When I Thought I Was Out, They Pull Me Back In!
    تاریخ عضویت
    Jul 2015
    ارسال ها
    29
    سپاس
    45
    از این کاربر 248 بار در 28 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)

    » پیشنهاد میشه "دوستان" فیلم Headhunters رو هم ببینن مطمئناً خوششون میاد


    '?Do You Have Any Idea Who You're Talking To'

  14. 8 کاربرِ زیر از Mr Robot بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  15. #40
    I understand nothing
    تاریخ عضویت
    May 2012
    محل سکونت
    ج.ا.ایران
    ارسال ها
    4,239
    سپاس
    36,350
    از این کاربر 59,460 بار در 4,705 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : سینمای وحشت | (بحث و تبادل نظر)



    Hostel 2005

    - بیزینس من : من همیشه می خواستم جراح باشم. اما دانشگاه منو قبول نکرد. میتونی حدس بزنی چرا؟ (لرزش دست). میفهمی؟! پس من رفتم سراغ کار آزاد اما کار آزاد کسل کننده بود یه چیزی میخری، اونا رو می فروشی پول در میاری، پول ها رو خرج می کنی. این چه نوع زندگیه؟! یک جراح، اون نبض حیات رو تو دستاش داره. اون زندگی تو رو لمس می کنه. اون با زندگی تو ارتباط برقرار می کنه. اون جزئی از زندگی تو میشه.

    » به خاطر همین جمله ها و حضور معنوی استاد QT و حضور فیزیکی استاد تاکاشی میکه (حتی به اندازه ی چندثانیه) و کارگردانی الی راث که این فیلم،هاستله و بقیه فیلم ها هاستل نیستن!



 

 
صفحه 4 از 24 اولیناولین ... 2345614 ... آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.