معرفی انیمیشن و انیمه ای که دیده اید | قوانین در پست اول

[Irag]

محلی برای به اشتراک گذاشتن نقد و نظر شما در خصوص آخرین انیمه یا انیمیشن ی که تماشا کردید. فقط قبل از ارسال اولین پست خودتون در این تاپیک، حتمن با دقت به نکات زیر توجه داشته باشید و تک تک اونا رو در حد امکان رعایت کنید. »» لطفن و حتمن و وجدانن برای ارسال پست (مشارکت هرچه بهتر در تاپیک) از فرمول زیر استفاده کنید: پوستر یا تصویر منتخب* + اسم + لینک MAL یا AP یا IMDB ـش + خلاصه ی داستانش »» برای اینکه با نحوه ی پست گذاشتن صحیح و سالم آشنا شوید خیلی راحت میشه از پست اول در همین تاپیک یا تمام پست های تاپیک "آخرین فیلمی که ..." (+) الگو بردارید. »» در اینجا سعی کنید نظر و تجربه ی شخصی خودتون رو در خصوص انیمه یا انیمیشنی که تماشا کردید با دیگران به اشتراک بذارید جدن از کپی نقدهای سایرین در تاپیک خودداری بفرمایید. این نکته را هم در نظر داشته باشید که بین "انیمه یا انیمیشن"،"سری یا سینمایی"،"کوتاه یا بلند"، تفاوتی نیست همه چی بستگی داره به اثری که شما به تازگی تماشا کردید که اون میتونه انیمه باشه یا انیمیشن، کوتاه باشه یا بلند، سینمایی باشه یا سریال. »» البته قبل از ارسال پست این نکته رو هرگز فراموش نکنید که انیمه یا انیمیشن موردنظرتون "تاپیک اختصاصی" نداشته باشه در غیر این صورت پست شما "حذف" و به تاپیک موردنظر منتقل میشه. »» اگر توی متنتون بخش مهمی از انیمیشن و یا پایان اون رو بیان میکنید حتمن از تگ اسپویلر استفاده کنید . »» و در آخر اینکه نمره و امتیاز خودتون به انیمیشن (از ۱۰ امتیاز) رو اعلام کنید . »» *دوستان خوش سلیقه برای زیباتر شدن پست هاشون از عکس استفاده کنن و در نظر داشته باشن که ابعاد عکس از سایز 750 در 500 بیشتر نشه. در آخر منتظر مشارکت دوستان در این تاپیک هستیم و امیدواریم با ارسال پست فوق العاده ی خودتون این تاپیک رو به یکی از پربازدیدترین تاپیک های انجمن تبدیل کنید. منتظر و امیدوار. تیم انیمیشن انجمن / تیم آفکت.

[g0dsend313]

highschool of the dead 2013
انیمه قوی و زیبای دبیرستان مردگان
ترسناک درام اروتیک
امتیاز ۷
یکی از انیمه های زیبا تو ژانر دلهره/ترس البته با داستانی جذاب و صحنه های اروتیک (صحنه کامل نداره,صحنه ها تحریک کننده)
داستان تاکیشی پسر دبیرستانیی هست که در گذشته با دختری قول ازدواج داده و در همین فکر است که یه زامبی به ورودی دبیرستان میات و داستان شروع میشه
در ادامه گروهی تشکیل میدن که به دنبال خانوادشون برن و اتفاقاتی که با هم پشت سر میذارن...
در کل هم چون داستانی هست هم اروتیک انیمه زیبایی رو برای علاقه مندان زامبی و انیمه به تصویر میکشه

پ.ن انیمه صحنه های +۱۶ داره دیدنش با خانواده توصیه نمیشه
پ.ن۲ به زن و شوهرهای عشق انیمه توصیه میشود

[ＳｈＩｎＯｄＡ]

Witchblade

پتانسیلی ک هیچ وقت شکوفا نمیشه.

یک سلاح جادویی و ناشناخته که توان انتخاب میزبان خودش رو داره، بعد از یک زلزله بزرگ در توکیو، به دست یک زن «ماسانه» بسته میشه. ماسانه که حافظش رو کامل از دست داده، وقتی بیدار میشه، نوزادی رو در آغوش خودش میبینه و اون رو به عنوان دختر خودش «ریهوکو» بزرگ میکنه (این بخش حتی روایت هم نمیشه)؛ بعد از چند سال، ماسانه و دخترش برای امرار معاش به توکیو برمیگردن، یک سازمان تحت عنوان «سازمان کودکان» سرمیرسه و ریهوکو رو از ماسانه میگیره (به دلیل نداشتن تمکن مالی، شغل و خونه و...) ماسانه زیر بار نمیره و به زندان میوفته و در زندان بر حسب یک سری اتفاقات، قدرت این مچ بند فعال میشه و...

متاسفانه دلیل الکن و ناقص موندن تمام بخش های این انیمه رو درک نمیکنم. سازنده ها نتونستن حتی یک بخش رو به کمال برسونن.
انیمه برخلاف تریلر و اپنینگش، دارک نیست! انیمه بشدت دست و پا میزنه که ایچی هم باشه، ولی نمیتونه به این فضا نزدیک بشه، نه میتونه یک فان خوب به بیننده ارائه کنه، موسیقی نامتجانسش هم بماند! البته در پرداخت به یک شیمی شکل گرفته بین یک مادر و دختر خوب عمل کردن، ولی به هر بخشی چنگ انداختن، به نیمه نرسیده، رهاش کردن. واقعا قابلیت تبدیل شدن به یک انیمه عالی رو داشت. حکایت برداشتن چند هندونه با یک دست! بنظرم با داشتن فضای دارک و سنگین تر، میشد خیلی جلوتر از این ها بایسته. صد حیف.

در کل اگه قصد دارید یک انیمه متوسط ببینید، به لیستتون اضافش کنید.

[ＳｈＩｎＯｄＡ]

»» ايزومي شينيچي با پدر و مادر خود در يكي از محله‌هاي بسيار آرام توكيو زندگي مي‌كند. يك شب، موجودات بيگانه كرم‌ مانندي به نام Parasite وارد زمين مي‌شوند، Parasiteها موجوداتي هستن كه از طريق بيني يا گوش وارد مغز انسان مي‌شوند و با تغذيه از بدن ميزبان كنترل او را به دست مي‌گيرند. يكي از اين موجودات به نام «ميگي» وارد خانه‌ و اتاق شينچي ميشه ولي در ورود به گوش و بيني او با شكست مواجه ميشه و فقط دست راست بدن ميزبان (ايزومي) رو تسخير ميكنه. از آنجا كه شينچي مانع از ورود ميگي به مغزش شد حالا از اين پس دو موجود زنده در يك بدن با دو عقل مستقل و دو روحيه‌ي متضاد بايد تصميم بگيرند كه مثل ميگي، با باقي انگل‌ها مبارزه كنن يا مثل شينيچي، گفت‌وگو رو بر خشونت ترجيح بدن... (خلاصه داستان از ایرج!) بعد از تماشای انیمه انگل، فارغ از مباحث روانشناسی، روانشناختی، پرداختن به همزیستی‌ها و درونیات انسانی، دوست داشتم چند خطی در مورد وجه محیط زیستی این انیمه بنویسم. (میله‌ی آلوده و...) بزرگ ترین بحران محیط زیستی که الان بشر با اون مواجه شده، مسئله گرم‌تر شدن زمین هستش. با شروع صنعتی شدن، اکوسیستم سیاره‌ی ما، کاملا دگرگون شد. (بعد از دوره صنعتی -> کشاورزی و تکنولوژی -> عقلانیت ابزاری -> دستکاری طبیعت) ما به‌طرز هولناکی، شروع به آزادسازی کربن در طبیعت کردیم (410 ذره میلیون تولید کربن). با تمام اخطار‌ها و تمهیدات سازمان‌های محیط زیستی، با افزایش 80% مصرف سوخت‌های فسیلی مواجه شدیم. تمام تلاش‌ها برای توقف تولید کربن بی‌فایده بود، چون ما با تولید و آزادسازی چنین ماده‌ای، کمترین هزینه و بیشترین انرژی ممکن رو بدست میاریم. (به‌جز انرژی های هسته‌ای). فرانسیس بیکن (فیلسوف انگلیسی): "انسان سرور طبیعت" در واقع، ما تناسب و تعادل رو در طبیعت از یک جایی به بعد، به هم ریختیم. برخورد ما با زمین، کاملا غیر معیشتی شد و فقط به‌دنبال این بودیم و هستیم که چطور، سود بیشتری ازش بدست بیاریم. بطور مثال؛ حدود 1960، تولید کود مصنوعی. این اتفاق، یک میلیارد انسان رو از گرسنگی نجات داد، ولی همون جمعیت نجات پیدا کرده، شروع به زاد و ولد کرد، در ادامه‌ش افزایش استفاده از وسایل نقلیه و... یک ضرر بسیار بزرگتر! برخورد ما با طبیعت در گذشته های دور، کند ولی با منطق بود. ما با چنین جهان افسار گسیخته‌ای مواجه نبودیم. اکثریت ما، احساساتمون در قبال طبیعت رو کاملا از دست دادیم. ما در آپارتمان‌های محصور خودمون، با ذوق و شوق مستند تماشا می‌کنیم، بدون اینکه به طبیعت اطراف خودمون سری بزنیم. از دست رفتن تالاب‌ها، جنگل‌ها، گونه‌های مخلف جانوری و از همه بدتر، بالا آمدن سطح آب اقیانوس‌ها و دریا‌ها. دانشمندان، تخمین زدن که با ادامه‌ی این روند، تا سال 2100 میلادی، دمای زمین به 8 درجه سانتی‌گراد میرسه و عملا ما با پایان دنیا مواجه هستیم ولی منیت و خودخواهی ما انسان‌ها (دکارت: "من شک می‌کنم، پس هستم") و رسیدن به سود به هر طریق ممکن، اجازه توقف این روند رو نمیده! از یک طرف با نابرابری محیط زیستی در بسیاری از کشور‌ها مواجه‌ایم و از طرفی هیچ علاقه‌ای به گفتمان موثر در مورد محیط زیست نداریم. نکته‌ی جالب اینجاست که فلسفه‌ی شرقی که یک فلسفه‌ی محیط زیست گراست هم کاملا دشیره شده و فقط پوسته‌ای از اون باقی مونده. ژاپن (که در بسیاری از مرزبندی‌ها، کاملا جزیی از تمدن غرب به‌حساب میاد) جز سه کشور اول، آسیب زننده به محیط زیست، در کنار چین و روسیه قرار داره! بزرگ‌ترین و درنده‌ترین هیولاهای این انیمه، گوتو و بقیه انگل‌ها نبودن، بلکه امثال اُراگامی و زباله‌های محیط زیستی بودن. در واقع انسان مثل یک شمشیر دولبه‌ست، اشرف مخلوقات و بزرگ‌ترین تهدید. اگر یادداشتی میخواین که شما رو به دیدن سریال ترغیب کنه، یادداشت پیمان فراموش‌تان نشود.

[ＳｈＩｎＯｄＡ]

»» موگن، يک جنگجوي وحشي، خشن و بي‌کله است. جين، يک سامورايي آواره، مرموز، سنتي، خوش‌مرام و البته بسيار قدرتمند است. اين دو جنگجوي تندخو و مستقل، زمين تا آسمان با هم تفاوت دارند، اما از قضاي روزگار راهشان با يکديگر تلاقي مي‌کند و اين زماني اتفاق مي‌اُفتد که فو، پيشخدمتي سربه‌هوا و مزاحم،‌ آنها را پس از دستگيري بخاطر مبارزه خشونت‌بار با شمشير، از اعدام نجات مي‌دهد. فو اين دو جوان سرگردان را متقاعد مي‌کند تا براي يافتن يک سامورايي اسرارآميز کمکش کنند؛ «سامورايي‌اي که بوي گلهاي آفتابگردان مي‌دهد»؛ و اين‌گونه سفرشان آغاز مي‌شود. Samurai Champloo انيمه‌ا‌ی 26 قسمتي ا‌ست كه توسط استودیو Manglobe تهيه و با ابزار رسانه‌ايي شبكه‌ي Fuji TV پخش شده، كاري كه Shinichiro Watanabe به عنوان كارگردان هدايتش كرده، 26 قسمتي كه از 24 ماه مي 2004 شروع و در 19 ماه مارس 2005 به پايان رسيد. (نقل از ایرج!) آندره ژید: "تنها در ماجراجویی است که بعضی از مردم موفق به شناختن خودشان می شوند." سفر به ذات خود، پدیده‌ی جذاب و اسرارآمیزی ا‌‌ست؛ حال به این مفهوم، ژاپنی در شرف «اصلاحات مِی‌جی» (نفس های پایانی دوره‌ی شگون سالاری)، ورود فرهنگ‌ها و ادیان مختلف، نینجا‌ها، فاجعه هیروشیما و سه کاراکتر متضاد از یکدیگر با هدفی عجیب را اضافه کنید! آیا هنوز هم برای دیدن «سامورایی چمپلو» شک دارید؟!! »» فو: نخ تسبیح داستان سامورایی چمپلو! کاراکتری که واسطه‌ی پیوند یک جنگجو بی‌کله با یک رونین، برای پیدا کردن یک سامورایی عجیب و غریب که بوی گل‌های آفتابگردان می‌دهد. دختری ساده، مهربان و بسیار پرخور که جمله‌ی (مفت باشه، کوفت باشه) را در زندگیش، نصب العین خود قرار داده! ماجراجویی‌ای که او آغازش می‌کند، رفته رفته، بیشترین تاثیر را روی شخصیتش می‌گذارد و دیگر وجه‌های شخصیتی او را روشن می‌کند. »» موگن: ولگرد ماهری که در بند هیچکس و هیچ چیز نیست! او مهارت فوق‌العاده‌ای در بریک دنس، تربیت کاماتوموشی (سوسک کرگدنی ژاپنی) و مخ زنی دارد! امثال موگن را در انیمه‌های بسیاری دیده‌اید؛ شخصیت‌هایی طرد شده، که هیچ‌گاه طعم محبت را نچشیده‌اند. خشونت، درد و رنج، با روح و جسمشان تنیده شده و باهم قد کشیده‌اند. امثال موگن، لوح وجودشان نه آنچنان سفید است که در دسته‌ پروتاگونیست‌ها، جایشان دهیم و نه آنقدر سیاه، که در زمره‌ی آنتاگونیست‌ها حسابشان کنیم! مصداق بارز یک کاراکتر خاکستری. قصه‌ی موگن،قصه‌ی سگ ولگردی است که زیر باران، به دنبال آزادی می‌گردد و غذایی به‌نام ناامنی میخورد! »» جین: یک سامورایی (بخوانید رونین) کم‌حرف و مرموز، که ترجیح می‌دهد هیچگاه از گذشته‌اش سخنی به میان نیاورد. استعداد رشک برانگیز جین در شمشیرزنی، باعث شده بود تا در کودکی، دوستی نداشته باشد. او زخم خورده‌ی حسادت و قضاوت اشتباه اطرافیان و زیاده‌ خواهی‌های شوگن است؛ سفری که در آن قدم می‌گذارد، باعث می‌شود واژه‌ی «دوست» برایش تجلی کند. از نظر بصری سامورایی چمپلو، چیز عجیب و غریبی به ما ارائه نمی دهد، این کار لازم هم نبود، همه چیز ساده و کلاسیک به پیش می رود، زیاد شاهد آن اغراق های انیمه ای معروف نخواهیم بود، کار ساده است. از نظر موسیقی و صداگذاری هم صرفا می توان به این حجم از خلاقیت و نوآوری لبخند زد و آن را دوست داشت. از موسیقی سنتی ژاپن گرفته تا بیت باکس! رپ را هم از قلم نیندازید! لحن کار به شدت ساده و خودمانی است، به‌نوعی که خود اثر گاه و بی‌گاه، با انتقاد و هجو خود، زمینه ساز یک طنز و موقعیت جدید می شود. سامورایی چمپلو از بسیاری از جهات با دنیای بازی Red Dead Redemption 2 شباهت دارد. در این ویدیوگیم، دیگر عصر هفت‌تیرکشی و قتل و غارت و چپاول، گذشته است. همان‌طور در این انیمه هم که در اواخر دوران شوگن می‌گذرد، دیگر مردم پذیرای سامورایی‌ها و قوانین‌شان نیستند. (دوران گذار) بخاطر همین امر، پرداختن به فرهنگ هیپ‌هاپ، مدرنیته و مسیحیت در سامورایی چمپلو، بسیار ظریف و دقیق از آب درآمده است. در آخر، سامورایی چمپلو یکی از منحصر به فرد ترین و جالب ترین انیمه‌هایی است که می‌توان آن را برای دیدن به دوست‌داران انیمه معرفی کرد.

[ＳｈＩｎＯｄＡ]

»» اِما و سایر بچه‌ها، زندگی خوب و آرامی را در یتیم‌خانه‌ی گریس فیلد دارند. با اینکه قوانین سخت گیرانه‌ای، بر آنجا حاکم است ولی سرپرست آن‌ها، زن بسیار مهربان و با ملاحظه‌ای است. در این یتیم‌خانه، تمام بچه ها با هم مثل خواهر و برادر هستند؛ ولی سوال بزرگ داستان این است که چرا بچه‌ها، اجازه‌ی خروج از یتیم‌خانه را ندارند؟! مانگای The Promised Neverland یا «ناکجا آباد موعود» توسط «کایو شیرای» نوشته شده (اولین اثر بلند این نویسنده)، و خانم «پوسوکا دمیزو» تصویر سازی این مانگا را انجام داده است. این مانگا، جز پرفروش‌ ترین های سال 2019 بوده و کماکان در حال انتشار است. کارگردانی انیمه به عهده‌ی «مامورو کانابه» (سابقه‌ی کارگردانی انیمه Elfen Lied) هست. (استودیو CloverWorks) ضرب المثل (فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه) کاملا برازنده‌ی این انیمه هستش. در نگاه اول، یک انیمه بچگانه به‌نظر می‌رسد؛ اما با شروع چند ثانیه اول، کمی شک می‌کنید و دلتان می‌خواهد حداقل یک قسمت را تا پایان تماشا کنید. بعد از پایان قسمت اول، ممکن است دیگر سراغش نیایید؟!! چون با باطن ترسناک و به‌شدت سیاه انیمه، مواجه خواهید شد! این یک انیمه‌ی شونن، معمایی و مهیج است، ولی اصلا و ابدا از آن عادی‌هایشان نیست! 38 بچه و یک زن، کد‌های روی گردن، ممنوعیت نزدیک شدن به حصار‌ها و راهرو، ارزیابی های مکرر و عجیب... در این دنیا واقعا چه می‌گذرد؟!! (داستان و کاراکترها، کاملا هم‌پوشانی دارند و ممکن است با هر کلمه، شما اسپویل شوید، به همین خاطر یادداشت، کمی گنگ و البته کوتاه است! " این دروازه قراره مقابل چی از ما محافظت کنه؟! " »» اِما: شجاعت و صداقت، معمولا شاخصه‌ی کلیدی ترین افراد در دنیای انیمه، فیلم و سریال وحتی رئال است. افرادی که همیشه الویت‌شان دیگران و کمک به بقیه است. اِما دختر یازده ساله‌ی یتیم‌خانه، بسیار مهربان، شجاع و دارای آمادگی جسمانی بالایی است، البته که او از هوش خوبی نیز برخوردار است. بچه‌ها در نبود «ماما» به اِما تکیه می‌کنند. »» نورمن: او باهوش ترین بچه‌ی یتیم‌خانه است. در امتحانات و ارزیابی‌ها او بالاترین نمرات را بدست می‌آورد. بزرگ ترین قهرمانان، مستحکم ترین سازه‌ها و هر ترین دیگری، نقطه‌ی ضعفی وجود دارد! نقطه‌ی ضعف مایکل اسکافیلد ما، علاقه‌ی او به اِما است. نورمن همیشه در پی خوشحال کردن و راضی نگه‌داشتن اِما تلاش می‌کند. گویی که در کنار عقلانیت خودش، به دنبال صداقتی خالص می‌گردد. »» رِی: لیوای دنیای ناکجا آباد موعود! او نه به مانند نورمن، دارای هوشی عجیب است و نه به مانند اِما، دارای روحی پاک! او بسیار مرموز و مشکوک است! زنجیره‌ی اِما و نورمن، توسط رِی، کامل می‌شود. بیشتر وقت او به کتاب خواندن می‌گذرد و همین امر سبب شده که پا به پای دو دوست دیگرش، بالاترین نمرات را بیاورد. کشف ویژگی‌‌ها و پیچیدگی‌های کاراکتر رِی، به خودی خود، یک آرک جدا می‌تواند باشد! »» ایزابلا (ماما): این شما و این هم برنده‌ی بهترین آنتاگونیست Anime Awards 2020 (درست یا غلط بودنش را در پست بعدی، توضیح خواهم داد) بسیار مهربان، بسیار ترسناک، غیرقابل درک! جمع اضداد! توصیف این کاراکتر بدون اسپویل کردن وقایع داستان، کار دشواری است! آیا این کاراکتر واقعا آنتاگونیست است؟! نیست؟! حتی بعد از پایان فصل اول هم، این کلاف سردرگمی برای من باز نشد! مشکل اینجاست که انیمه در روایت بکگراند ایزابلا، خوب عمل نکرده است. ولی باز هم خلق چنین کاراکتری (بدون هیچ‌گونه قدرت عجیب و غریب، ظاهر ترسناک و خشونت افسارگسیخته) جای تشویق دارد. (مسلما در فصل دوم انیمه، قصد و نیت اعمال این شخصیت بسیار روشن تر خواهد شد. حداقل برای من که بین یک دوراهی ضعیف و عاقل، گیر کردم!) ناکجا آباد موعود، ابعاد بسیار بزرگ‌تری دارد (روانشناختی) که بسیار علاقه داشتم در موردش بنویسم، ولی به‌دلیل اینکه تازه یک فصل از آن منتشر شده و خیلی‌ها سراغش نرفته‌اند نمی‌خواهم با لو دادن قصه، مزه دیدن انیمه را از شما بگیرم. داستان، تمام ذات این انیمه است، (به عقیده خیلی‌ها مانگا، بسیار بهتر از انیمه است). لودادن بخشی از آن مشابه غلطاندن یک گلوله‌ی برفی از بالای هیمالیاست! در آخر، انیمه‌ای است که ارزش صبر کردن و انتظار شما را دارد و امکان ندارد بعد از دیدنش پشیمان شوید و برای فصل، بال بال نزنید! امکان این هم وجود دارد که کاسه صبرتان لبریز شود و سراغ خواندن مانگا بروید! * (فصل دوم این انیمه هم از گزند کرونا بی‌نصیب نمانده و به زمستان 2021 حواله داده شده!)

[ＳｈＩｎＯｄＡ]

»» حوالی سال ۱۰۰۰ میلادی، وایکینگ‌ها در همه‌جا در حال غارت و کشت و کشتار هستند. تورفین، پسر یکی از قویترین جنگجوها است و خود او نیز جنگجوی قابلی‌ است. رویای او پیدا کردن سرزمینی‌ به نام وینلند، سرزمینی گرم و حاصل‌خیز، جایی که منابع طبیعی زیاد است و انسان‌ها مجبور نیستند برای زنده ماندن با هم بجنگند. بیایید با او همراه شویم و داستان یک جنگجوی واقعی در زمانی پرآشوب را دنبال کنیم... انیمه‌ی Vinland Saga «حماسه‌ وینلند» از روی مانگایی به همین نام، به قلم «ماکاتو یوکیمورا» ساخته شده است. این مانگا، از سال 2005 در حال انتشار است. (به آرک پایانی نزدیک می‌شویم!) Wit Studio وظیفه‌ی ساخت چنین مانگای غنی‌ای (به عقیده بسیاری، در کنار مانگای برزرک و... جز بهترین مانگا‌های تاریخ هستش!) را برعهده گرفته است. (انیمه‌ی Attack Titan نیز توسط همین استودیو ساخته شده) خوب است بدانید که داستان این حماسه، ریشه‌ای تاریخی دارد. (سفرنامه‌ی تورفین کارلسفنی و لیف اریکسن) تا اسمی از وایکینگ‌ها و... می‌شنویم، سریعا ذهن‌مان سمت «راگنار لاثبروک» و داستان های او می‌رود؛ البته که شباهت‌های بسیاری بین این دو وجود دارد، ولی نکته‌‌ای که وینلند ساگا را متمایز می‌کند (حداقل در فصل اول)، این است که تنها کاراکتر اصلی انیمه، تورفین نیست، و ما درگیر داستان‌های چندین کاراکتر خواهیم شد و خوشبختانه بخش بزرگی از داستان آن‌ها در همین 24 قسمت به مرحله‌ای از بلوغ خود می‌رسد. تقریبا همه چیز در جریان حمله‌ی دانمارکی‌ها به خاک انگلستان، در قرن یازدهم میلادی، اتفاق می‌افتد. فقط قرار نیست که شاهد نبرد‌های حماسی باشیم، بلکه در جریان بسیاری از اتفاقات پیش و پس از آن نیز قرار می‌گیریم. لمس ذات حقیقی قهرمانانه زیستن، عمل کردن به‌جای دعا کردن، تحقق وعده‌ها توسط خویشتن و صد‌ها درام ریز و درشت. وینلند، از چنین عناصری تشکیل شده است. فلش بک اول/ «تورز» در دشتی سبز قدم می‌زند... فلش بک دوم/ تورز مشهور به غول یوم (یوم ناوگان ویژه‌ و آموزش دیده‌ای از بهترین واکینگ‌ها)؛ جنگجوی بزرگی که تصمیم می‌گیرد شمشیرش را در میانه‌ی نبرد، وا نهد و مرگ خود را جعل کند! زمان حال/ تورز به همراه خانواده‌ش (همسرش هلگا، دخترش اییلوا، پسرش تورفین) در ایسلند مشغول گذران زندگی هستند. یک زندگی شاد و آرام روستایی... اما گذشته چیزی نیست که به این آسانی آدم را رها کند! مایکل کورلئونه: "درست وقتی که داشتم راحت می‌شدم، دوباره درگیرم کردند" هنگامی که تورز صاحب فرزند شد (یک دختر) حتی حاضر نبود که برای او اسمی انتخاب کند! (در گذشته، مردان از همسران خود فقط فرزند پسر می‌خواستند و دنبال زنانی پسرزا بودند) اما همین فرزند باعث می‌شود تا تورز، راه زندگی‌ش را عوض کند و دست از کشت و کشتار و نبرد بردارد. تورز حالا هدفی دیگر دارد، او می‌خواهد به سرزمینی به‌نام «وینلند» برود. جایی که طبق افسانه‌ها، خبری از درد و ناراحتی، جنگ و خشونت، سرزمین های یخ زده و برفی نیست؛ بلکه تا چشم کار می‌کند دشت‌های سبز خودنمایی می‌کنند و زندگی همراه با نسیم همیشه بهاری‌ش، در کمال آرامش در جریان است... اما شاید تورز گذشته را رها کرده باشد، اما گذشته او را رها نمی‌کند! گذشته، قوانین و حسادت، تورز را به صخره‌های جزیره فارو، می‌کشاند. رویارویی تورز با دزد دریایی مزدوری به‌نام «آشلاد» اینجا همان نقطه‌ای است که بیگ بنگ اتفاق می‌افتد! (از شرح بیشتر به‌دلیل اسپویل معذورم!) [موسیقی فوق العاده زیبای این بخش] آشلاد: "چرا جنگجویی مثل تو، پانزده سال در ایسلند توانایی‌هایش را هدر داده؟! تورز: "یک جنگجوی واقعی، نیازی به شمشیر ندارد! آشلاد: "تورز، تو چرا رهبر ما نمیشی؟!! (اینجا که نگاه آشلاد و تورز به‌هم دوخته شده، برای من حکم شناسنامه‌ی این انیمه را دارد. چیزی که آشلاد در چشمان تورز دید... در میان نگاه‌های متعجب و هاج و واج مانده‌ی اطرافیان، تنها و تنها این دو نفر، همدیگر را فهمیدند.) مکالمه‌ی این دو و اتفاقات قبل و بعدش، سرآغاز بالغ شدن نهال نوپای تورفین و مسیر رسیدن او به سرزمین موعود است. مسیری خون‌آلود، پر از کینه و احساس انتقام... اما آیا وینلند مسیر خودش را به این تورفین نشان خواهد داد؟! (اشاره به غسل کردن قبل از ورود به بهشت) در پست قبل، گفتم که کاراکتر ایزابلا در انیمه ناکجاآباد موعود، عنوان بهترین آنتاگونیست سال را از آن خود کرد. اما آیا این انتخاب با وجود کاراکتری مثل آشلاد درست بود؟!! البته مشکل از خود کاراکتر‌ ایزابلا نیست، مشکل عدم پرداخت صحیح و مناسب این کاراکتر هست (حالا تقصیر مانگاکا یا کارگردان). به عقیده من، آشلاد، یکی از ماندگار ترین کاراکتر‌های تاریخ انیمه است. کمترین کاراکتری دیده‌ام که تا این حد شخصیت پردازیش، کامل و بی عیب و نقص باشد. (تا یادم نرفته از صدا پیشه‌ی او، جناب یوشیدا، نیز یاد کنم که نقش مهمی در جاودانه شدن چنین کاراکتری، برای من داشت) آشلاد می تواند برای شما، منزجر کننده، بی‌رحم، بسیار باهوش، سو استفاده‌گر، یک جنگجو و یا حتی یک قهرمان باشد! بستگی به شما دارد که کدام بخش از شخصیت او را قبول کنید. با خواندن مانگا و یا دیدن انیمه، به داستان زندگی و هدف آشلاد پی‌ خواهید برد. بعد از آن می‌توانید که تصمیم بگیرید که آشلاد برای شما در کدام دسته‌بندی جای می‌گیرد؟ (شاید اصلا یک دسته بندی جدیدی برای شما باز شود! که به فکر من نرسیده) حال او برای من چه جایگاهی دارد؟ مسلما قهرمان! [ساند ترک فوق العاده‌ی The Real Warrior] خوب است که از آقای «یوتاکا یامادا» آهنگ‌ساز این اثر هم یاد کنیم که به هانس زیمری ترین شکل ممکن، آهنگ‌سازی کرده است. (ایشان آهنگ‌ساز انیمه‌ی «توکیو غول» نیز بوده) از این لینک می‌توانید تمام ساندترک‌های بسیار زیبا‌ی وینلند ساگا را گوش دهید/ دانلود کنید. در آخر اگر از طرفداران داستان‌های درام و حماسی در بستر واقعیت هستید، در دیدن این انیمه‌ی خارق‌العاده، شک نکنید. * همانطور که اول یادداشت گفتم، مانگای این انیمه هنوز تمام نشده! البته گفته شده که این آرک پایانی است. احتمالا بعد از اتمام انیمه اتک تایتان، ویت استودیو تماما تمرکزش را برای وینلند بگذراد و فصل های جدید (گفته شده که آرک بعدی شاید سینمایی باشد) از راه خواهند رسید.

[ＳｈＩｎＯｄＡ]

»» آنها در رویایی به سر می‌برند! رویای روزی که در آسمان بزرگ پر می‌گشایند. در آینده‌ای دور وقتی‌که خشکی‌ها ازبین رفته‌اند، آدمی در شهر متحرکی به نام «پِلَنتِیشن» سکنا گزیده و خلبان‌هایی در قسمتی از آن به نام «میستیلتین» یا قفس پرنده بوجود آورده‌اند. بچه‌هایی که در این قفس گیر افتاده‌اند، هیچ‌گاه رنگ آسمان نمی‌بینند و مجبور هستند برای ارتقای خود مبارزاتی بوسیله‌ی ربات‌هایی جنگی به نام FranXX با موجوداتی عجیب به نام «کیوریو» انجام دهند. این مبارزه‌ها ضامن حیات این بچه‌ها خواهد بود. پسرک قصه‌ی ما «هیرو» که با لقب کد016 شناخته می‌شود دارای مشکلاتی هست که موجب نادیده گرفته شدن او می‌شود، به همین خاطر وجودش غیرضروری شمرده می‌شود. چرا که عدم توانایی در راندن «فرانکس» مساوی با از دست دادن موجودیت است. اما دست روزگار دخترکی مرموز به نام «زیرو تو» 02، که دو شاخ بر سر دارد را در سر راه او قرار می‌دهد. سعدی: "قدرت عشق بنازم که به یک تیر نگاه، جان شیرین بسپارند دو بیگانه به هم" [Amy lee - Love Exists] در روزگاری که دیگر خبری از ژانر مکا (انیمه‌ی درست و حسابی) نیست، Darling in the Franxx، با ترکیب مکا، عاشقانه و تا حدی درام، یک خوراک قابل مزه مزه کردن را به مخاطب، ارائه داده است! از قدیم گفته‌اند که اگر آشپز دوتا شود، آش یا شور می‌شود یا بی‌نمک! (Trigger و A-1 Pictures) انیمه در خیلی از بخش‌ها (الخصوص درام عاشقانه و پرداختن به روابط طبیعی انسانی) بسیار موفق عملکرده است، ولی من اعتقاد دارم که این داستان در بخش مکا، هرز رفت. روایت بین این دو کاراکتر (زیروتو و هیرو) و شعاع تاثیرگذاری‌ش، آنقدر قوی است که اگر دیگر ژانر‌ها را از آن حذف کنیم یا آن را در بستر‌های دیگری به نمایش بگذاریم، هیچ خلل و مشکلی رخ نخواهد داد. حال با این اوصاف، آیا باید به تماشای این انیمه نشست؟! اگر دنبال تحریک عواطف و احساسات درونی خود هستید، اگر دل‌تان می‌خواهد که از زنجیر نامرئی قوانین تحمیل شده بر انسان، حداقل در خیال‌تان آزاد شوید، این انیمه را اصلا از دست ندهید. "من دیگر برای زندگی کردن مبارزه نمی‌کنم، می‌جنگم که زندگی کنم" همان‌طور که در خلاصه‌ی داستان آماده است، انسان‌ها بنا به دلایلی، قادر به ادامه‌ی شکل زندگی عادی خود، بر روی زمین نیستند (در طول داستان به این سوال و دلایل‌ش پاسخ داده خواهد شد) و یک شورای عجیب وظیفه‌ی اداره‌ی سیاره را بر عهده دارد. موجودات ناشناخته‌ای تحت عنوان «کیوریو» (دایناسورها) به انسان‌ها و اراضی‌شان (مزارع محافظت شده‌ی انسانی) حمله‌ور می‌شوند. به سبب این حملات، گروه ویژه‌ای به‌نام‌ APE تشکیل می‌شود؛ دختر و پسر‌هایی که از کودکی‌، در مراکز محافظت شده، مورد آزمایش و آموزش‌های خاص و عجیب قرار می‌گیرند تا در نوجوانی (بلوغ) به‌توانند «فرنکس‌»ها (ربات‌ها) را هدایت کنند (برای هدایت این نوع ربات، به یک زوج نیاز است و دو دختر یا دو پسر، نمی توانند ربات‌ها را به حرکت درآورند) و از انسان‌ها و مزارع‌شان دفاع کنند. حال ما در این بین، دوباره به سراغ یک کلیشه‌‌ می‌رویم! پسری به‌نام «هیرو» یا کد 16، توانایی هدایت فرنکس‌ها را ندارد، درست در اوج ناامیدی، او با دختری مرموز «زیروتو» یا کد 02، آشنا می‌شود و همه‌چیز عوض می‌شود! (کلیشه‌ی یک پسر بدون اعتماد به‌نفس و مغموم که همراه جذاب‌ترین دختر کلاس، شاهزاده، دِمون یا.... می‌شود) اما اینجا یک تفاوت وجود دارد! آن هم این‌که هیرو در کودکی، هیچ شباهتی به دوران نوجوانی‌ش ندارد! (در کودکی، تمام بچه های پرورشگاه، به او تکیه می‌کردند) چیز‌هایی در این بازه‌ی زمانی اتفاق افتاده است که شاکله‌ی این قصه را تشکیل می‌دهد. پیچ و خم‌های این روابط و تاثیرش بر این دنیای ماشینی و مُرده، برای من بسیار بسیار، جذاب‌تر از داستان‌های پشت پرده‌ی مکا وار آن است! گرچه که سعی کرده‌اند به هر نحوی که شده، این دو بخش را در هم ادغام کنند، ولی از نظر من آن‌چنان چفت و بست هم نشدند. خیلی از مواقع، بخش مکا و جنگ و ستیز‌ها، لنگ می‌زند. (البته همین بخش مکا است که باعث شده تا انتظار ساخت فصل دوم این انیمه را داشته باشیم!) چرا انسان‌ها، به این شکل، ادامه‌ی حیات می‌دهند؟ چرا در این دنیا‌ی پسا آخرالزمانی، چنین موجوداتی به مزارع انسان‌ها، حمله می‌کنند؟ چرا از زوج‌های نوجوان استفاده می‌شود؟ چرا یک سبک زندگی بی‌روح و ماشینی، بر این دنیا حکم فرما شده است؟ این دختر مرموز کیست؟ (شاید اگر زیروتویی با چنین شخصیت پردازی یونیکی وجود نداشت، دستم روی دکمه‌ی دراپ و دیلیت می‌رفت!) رابطه، عشق و زاد و ولد، چه جایگاهی در این دنیا دارد؟! نابودی عواطف و احساسات یا یکنواختی ابدی؟ و... این‌ها بخشی از سوالاتی است که در DitF مطرح می‌شود و در طول 24 اپیزود، به آن‌ها پاسخ داده خواهد شد. در کل، این انیمه برای من در دسته بندی عاشقانه جای می‌گیردو ممکن برای شما، بخش مکای آن، بسیار جذاب باشد. پس خودتان تجربه‌ش کنید و امیدوارم لذت ببرید. * پایان بندی انیمه به‌نوعی است که می‌توانیم انتظار فصل بعدی را داشته باشیم (امیدوارم)

[Saber-j]

in this corner of the world

معدود اثاری یافت می شوند که بخواهند بدون «قضاوت کردن» و بدون «یک طرفه به قاضی رفتن» جنگ را نکوهش کنند.اثاری که فارغ از هر رنگ و بوی سیاسی صرفا برای انسان و انسانیت پا به جهان تصویری گذاشته باشند.در این گوشه از دنیا یکی از آن هاست. در این گوشه از دنیا روایتگر‌ دختریست معصوم از کودکی تا به ازدواجش در بحبوبه ی سال های قبل و بعد جنگ جهانی دوم. در این گوشه از دنیا داستان دختریست که با تمام خرابی های وحشتناک جنگ و شرایط نابسمان معصومیت خود را حفظ می کند.در این گوشه از دنیا تصویریستت غم انگیز از مردمان بی گناهی که جنگ اسایش زندگی آن ها را ریشه کن می کند. با وجود اینکه این اثر داستانی از جنگ است و ما تصاویری از بمب گذاری ها ، انفجار و مرگ مردمان بی گناه می بینیم اما اثر لحن و روایت ارامش بخش خود را حفظ می کند. در این گوشه از دنیا داستانیست از عشق ، از دست دادن ، معصومیت ، تراژدی و خاطره که قلب شما را لمس خواهد کرد.

[Luca Brasi]

نکته ی قابل توجهی که در ارتباط آثار کارتونی(یا بهتر بگم "انیمیشن ـی") شرکت دی سی وجود داره اینکه "بلحاظ کیفیت ساخت(تو هر زمینه ای که فکر کنید اعم از : خط داستانی | فیلمنامه قوی | شخصیت پردازی | ...) 10 پله از تمام آثار سینماییش جلو تره!

اگر کمپانی دی سی این پتانسیل رو خرج کیفیت آثار سینماییش میکرد تا الان به راحتی چنتا از کاراش تو Top 250 imdb میرفت**

batman under the red hood اثری که کاملا به فضای کامیک بوک ـی وفا داره و خط داستانی رو بر اساس نوشته های باب کین و سری کامیک استریپ های دی سی پیش برده از همین رو در سرتاسر داستان شاهد کاراکترهایی مثل :
NightWing | Ra's al Ghul | Redhood و Black Mask هستیم.





داستان batman under the red hood
از اونجایی شروع میشه که شخصیتی به اسم red hood ظهور کرده و بنوعی میخواد جا پای جای بتمن بزاره اما اجرای عدالتش شکل خاص خودش رو داره...
داستان بشدت جذاب | دارای تعلیق | شخصیت های حسابی و کار شده است در بین "جوکر" برگ برنده کار هست چرا که خشونت خالص | دیوونگی محض و شخصیت جامعه گریز و آنارشیست رو میشه مو به مو درش دید - صحنه های اکشن خیلی خوب کار شده و در رده ی بزرگسالانه | درام داستان هم تاثیرگذاره در یک جمله میشه گفت : این انیمیشن همه چیز رو با هم داره(یه پکیج کامل برای مخاطب) | 8.5 از 10
_________________________________________
**با اینکـــه تریلوژی حضرت نولان رو خیلی دوست دارم
اما همیشه بهش بعنوان یک "بتمن" مستقل نگاه کردم
تا اثری که وفادار به کمپانی دی سی باشه

[Rezaraki]

Ajin: Demi-Human

آجین همون جن هستش دیگه؟! داستان ازین قراره که یه روزی دنیا میفهمه که یه سری آدمایی پیدا شدن که وقتی میمیرن، ایکی ثانیه بعد دوباره زنده میشن و هرچی زخم و زیلی هم که قبل مرگ شده بودن خوب میشه، بعد میوفتن به جون این آدما روشون آزمایش کنن و حالا که هیچ جوره نمی میرنازشون به عنوان معدن لایزالی از منابع معدنی اینا هم استفاده میکنن، نثلا 10 گرم آهنشو استخراج میکنن از بدنش یارو میمیره دوباره که زنده میشه دوباره آهنش پر میشه و دوباره روز از نو روزی از نو! در مورد این که این قدرت از کجا اومده تقریبا هیچ توضیحی داده نمیشه. فقط اومده دیگه سوال نکن چطوری و از کجا، یه سرنخی میده که یه چیز روح مانند سیاهی میره تو جلد اینا و ازون به بعد اینطوری میشن، حالا اینا چین از کجا اومدن چطوری نمیمیرن و .... هیچی معلوم نیس. تو ضحصیت پردازی ضعف داره به نظرم به خصوص تو فصل اولش، به جز یه نفر اونم شخصیت منفی داستانخمن ساتو-سان افسانه ای! اون حسابی بد اس و تا حدی قابل درکه کار هاش، بقیه معلوم نیست اصلا چیکار میکنن و چرا این کار هاشون رو میکنن، که اون هم یکم بهتر میشه تو فقصل و بعدی و در کل فصل دوم قوی تر از اولش هست. خفن ترین و بیخودترین شخصیت انیمه رو در کنار هم میبینید. این انیمه رو بعد از انیمه پاراسایت دیدم و یه نقطه قوتی که آجین نسبت به اون داشت پی رنگ پیچیده تر و جذاب تره که پتانسیل های شخصیت هاش رو نابود نمیکنه و داستان منسجمی رو تعریف میکنه که هرچجند بدون عیب نیست ولی بسیار جذاب و پر از غافلگیریه. شخصیت های پاراسایت چذاب تر بودن ولی بازی داده نشدن و این انیمه با همین شخصیت های نیم بندش که اصلا معلوم نیست فازشون چیه در نهایت داستان بهتری رو ارائه میده و نکته مثبت دیگرش این که کمتر از انگل سخنرانی میکنه، البته اینم دستی بر اتش داره ولی خیلی کمتر زوری به نظر میاد و به خوبی تو داستان می گنچه و به نظرم زیاد روی نمیشه تو بیانش. مبارزات یه جورایی همسطح مبارزات انگل ها هستش، نه خیلی پیچیده و هیجان انگیز و فک برانداز و نه یخ و بی معنی و ساده، پیچیدگی هایی داره مبارزات و معمولا غافلگیری های جالبی هم توشون هست ولی باز به رقبای قدری چون هانتر هانتر نمیرسه. (مثلا مبارزه‌ی فوق العاده Kurapika با Uvogin رو بیاد بیارید، من یادم نمیاد خیلی البته فقط یادمه اون موقع خیلی حال کرده بودم باهاش کاش ادامه اشو بسازن) آره خلاصه آجین هم انیمه خوبیه و در حد انیمه پاراسایت و از بعضی جهات ضعیف تر و بعضی جهات قوی تر نمره ام به دو فصل سریال آجین 7.5 هستش.