از این کاربر 59,462 بار در 4,705 پست سپاس گزاری شده
Monster | بحث و تبادل نظر
»» شناسنامه :モンスター یا Monster انيمهي روانشناسانه و ترسناك و جنايي 74 قسمتي است كه مطابق منبع اقتباسش (مانگاي "هيولا") در قسمت پاياني به تاريخ ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۵ به پايان ميرسه. "هيولا" مجموعهايي است از بهترينها؛ اول از همه استديو "Madhouse" كار توليد آن را برعهده گرفت و بعد از آن تيم نويسندگي متشكل از بهترينهاي ژاپن "استاد اوراساوا به عنوان نويسندهي داستان انيمه با همكاري تاتسوهوکي اوراهاتا به عنوان فيلمنامهنويس" وارد عمل شدن تا در مرحلهي آخر "ماسايوکي کوجيما" بهترين مجموعهي تمام عمرش رو كارگرداني كنه. اين انيمه محصول قدرت نويسندگي و هنر طراحي يكي از "ثروتهاي ملي كشور ژاپن" استاد "نائوکي اوراساوا"ست. مانگاكايي كه با خلق مانگاي 18 جلدي "هيولا" موفق شد در سال 2001 برنده ی جایزه ی Shogakukan Manga Award و براي هميشه با اين اثر ماندگار بشه. البته استاد چه قبل از اين جايزه و چه بعد از آن بارها موفق به كسب اين جايزه و عناوين مشابه شده بود ولي موفقيت اين اثر در هر دو رشته "مانگا" و "انيمه" در ماندگار شدن آن، فوقالعاده تاثير داشته.
"هيولا" (ترجمهي عرفي نه دقيق) بيشتر از اينكه وابسته به دنياي كميك و انيمه و مانگا باشه چه در طراحي چه در داستان، شباهت بينظيري به يك سريال يا فيلم سينمايي 74 قسمتي داره اين شايد به خاطر فضاي تاريك و سرد و غمزده و نااميدي مطلق و ريتم آهسته و پله به پله مشابه يه "رمان" قطور چندجلديست كه در تمام قسمتهاي اين مجموعه با تكيه بر اصالت قلم نويسنده وجود داره و هيچ زماني بخاطر مخاطب يا تندادن به كليشههاي دنياي انيمه از "مسير" خودش خارج نميشه. "هيولا" همانطور كه گذشت ماحصل استعداد مهارنشدني نويسندهي خودش "اوراساوا"ست. نويسندهايي كه عادت داره در آثار خودش علاوه بر خلق يك داستان چند لايه و درگيركننده با 30 يا 40 شخصيت اصلي و فرعي!، "مباحث علمي" و "تاريخي" با تمام جزئيات رو مطرح كنه كه يكي از نقاط قوت Monster توصيف مباحث "روانشناسانه" در قالب يك قصهي جناييست.
Monster براي مخاطبي كه علاقه داره تا يك كار متفاوت و جدي با طراحي كمتر ژاپني! (يا بهتر بگم كمتر انيمهايي) تماشا كنه مناسبترين پيشنهاد ممكنه. بخصوص بخاطر فاصله گرفتن داستان از دنياي فانتزي و كليشهايي آثار انيمهاي و ثبات لحن در جديت و تلخي. خلاصه اينكه "هيولا" نمونهايي بزرگسال به حساب مياد تا نوجوانپسند.
»» خلاصه داستان: دکتر کنزو Tenma یک جراح مشهور و جوان و با استعداد ژاپنی ست که در یکی از بیمارستان های بزرگ آلمان مشغول به کارست. و به لطف "استعداد" و علاقه ی شخصی رئیس بیمارستان و از همه مهم تر دل باختن به دختر رئیس "اوا"، در آستانه ی ارتقای رتبه در بیمارستان قرار می گیره که یه حادثه و یه تصمیم بزرگ "معنوی" تمام پیش بینی های زندگی "مادی" تنما رو تغییر میده. تصمیمی که باعث میشه کودکی خردسال از مرگ نجات پیدا کنه ولی شهردار شهر بخاطر صرف نظر کردن تنما از "جراحی" وی جان خود را از دست بدهد و این تازه آغاز ماجرای تنما و کودکی ست که به خاطر معجزه ی دستان او به "دنیا" برگشته ...
از این کاربر 23,478 بار در 1,411 پست سپاس گزاری شده
پاسخ : Monster | بحث و تبادل نظر
بهترین و کاملترین و جامعترین تعریفی که میتونم از این انیمه داشته باشم در یک جمله کوتاه خلاصه میشه : " مانستر = یک انیمه آدمیزادی " . انیمههای زیادی ندیدم که بخوام با اطمینان صحبت کنم اما همون چند رقم انیمهای هم که دیدم یه جورایی از مانستر متمایزاند . تجربه تماشای این انیمه رو نمیتونم با چند خط توضیحات وَصف کنم ، میدونید منظورم چیه ؟ یه جورایی در تمام مدت زمانی که مشغول تجربه این انیمه هستید این سوال رو از خودتون میپرسد : " چرا انیمه ؟! چرا مانستر یه سریالِ سطح بالا نیست ؟! " . هیچ قدرت ماوراطبیعی در اختیار قهرمان یا بَدمن قصه نیست . اگر به نیم خطِ قبلی توجه کنید و یه نگاهی به تعداد اپیزودها و نقدها و امتیازات این انیمه بندازید ، اتوماتیکوار به این نتیجه میرسید که نقطه قوّت "مانستر" در داستان گیرا و شخصیتپردازیشه که دقیقا همینطور هم هست ! باز هم اگر بخوام یه خلاصه داستان شخصی از این انیمه بنویسم اینطوره : " دو شخصیت اصلی داستان در مقابل هم قرار گرفتهاند که کارکترهای صد در صد متفاوتی دارند ! یکی "آدم و مهربان" و دیگری "شرور و شیطانصفت" ، هر دو سعی دارند که حریف خودشون رو حذف کنند و در این میان افرادی میانُ میرند ، اما نه اون رفتُ آمدی که شما تصور میکنید ، گاهی اوقات اینقدر به شخصیتهای فرعی خوب پرداخته میشه که دوست دارید داستان فقط از دید اونا تعریف بشه !
توی این انیمه نه دنبال گرافیک خاصی باشین نه طراحی شخصیت... فقط برید داخل شخصیت پردازی ها، دیالوگ ها و خود داستان. این انیمه رو با تمام وجودتون بجوید
بهترین شخصیت پردازی متعلق به خود مانستره که تبلور واقعی یک هیولاست بیســــــــــت + یک پایان عالی و فراموش نشدنی
اکثر انیمه های معروف رو دیدم(همشون رو نه ولی 95%شون رو دیدم)
تو این 95% بجرئت میگم هیچ اثری به بزرگی و عظمت مانستر نیست.و جالب اینه که موقع دیدن انیمه از اول تا آخرش مدام به خودم میگفتم "اینکه زیاد شاخ نیست.یه اثر معمولی با یه داستانه متوسط "
ولی 1یا 2ماه بعد از پایانش,تازه متوجه زیباییش شدم.اینکه چقدر تاثیرگذاره...خلاصه که حداقل برای من اینطوری بود که بعد از پایانش درکش کردم
و در وصف شخصیت منفی...
Mein lieber Dr. Tenma
Sehen sie mich
Sehen sie mich
Das Monstrum in meinem
Selbst ist
So gross
Geworden
یوهان لیبرت بهترین ویلن تاریخ است.چه در سینما.چه در تلویزیون.چه در ادبیات.چه در انیمه و مانگا.یوهان بهترین است.شاید تنها شخصیتی که بتونه باهاش رقابت کنه دکتر هنیبال لکتره
جوری این شخصیت پردازش میشه که عاشقش شید.یه روانیه باکلاس.یه اینتلیجنت سایکوپث به معنای واقعی!
س*ک/س/ی,زیبا,خوشتیپ,خوش صدا,شاعر,مهربون,دوست داشتنی,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,و یه قاتل بلفطره
من اگه قرار بود یروزی کشته بشم آرزوم اینه که یکی مث یوهان بکشتم یعنی خودم به استقبال مرگ میرم
The Nameless Monster
مشاهده محتوا اسپویلر
Once upon a time, there lived a nameless monster.
The monster was dying to have a name so badly.
So the monster decided to set out on a journey to find itself a name.
But the world was such a large place.
So the monster split into two and went on to two seperate journeys.
One went to the East and the other went to the west.
The monster that went to the east found a village.
There was a blacksmith at the village entrance.
“Mr.Blacksmith, please give me your name” said the monster.
“I can’t give you my name” replied the blacksmith.”
If you give me your name I will jump inside you and make you stronger in return.” said the monster.”
Really? I’ll give you my name if you can make me stronger.”, the blacksmith told the monster.
The monster jumped inside the blacksmith.
The monster became Otto the blacksmith.
Otto the blacksmith was the strongest man in the village.
But one day he said:”Look at me! Look at me!”
“The monster inside of me has grown this big!”
*Chomp, chomp, munch, munch, gobble, gobble, gulp*
The hungry monster ate Otto from the inside out.
The monster then went back to become a monster without a name.
Even though he jumped inside Hans the shoemaker….
*Chomp, chomp, munch, munch, gobble, gobble, gulp*
He went back to being a monster without a name again.
Even though he jumped inside Thomas the hunter…..
*Chomp, chomp, munch, munch, gobble, gobble, gulp*
He still went back to being a monster without a name.
The monster then went to a castle to find a wonderful name.
Inside the castle, there was a very sick boy.
“I’ll make you stronger if you give me your name” said the monster
In reply, the boy told him “I’ll give you my name if you can cure my illness and make me stronger.”
So the monster jumped inside the boy.
The boy became very healthy.
The King was delighted.”The prince is well! The prince is well!” said the King.
The monster became fond of the boy’s name.
He also grew fond of his life inside the castle.
That’s why he endured even when he became hungry.
Every day, even when his stomach became very empty, he endured.
But then he became so hungry….”Look at me! Look at me!” said the boy.”The monster inside of me has grown this big!”
The boy then ate his father, servants, and everyone.
*Chomp, chomp, munch, munch, gobble, gobble, gulp*
Because everyone was gone….
The boy left on a journey
He walked and walked for days…..
One day the boy met the monster that went west
“I have a name” said the boy.
“It’s a wonderful name.”
And then the monster that went west said…”I don’t need a name.”
“I’m happy even if I don’t have a name.”
“Because we’re monsters without names.”
The boy ate the monster that went west.
Even though he now had a name….
There was no one left to call him by his name. Johan
It is a wonderful name.
پایان انیمه هم برخلاف کل انیمه که توش رئالیسم موج میزنه بشدت سورئال هست.دیوونه کنندس.موهای بدن مور مور میشه
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
سکانس طلایی:حاوی اسپویلر
اون قسمتی که پسربچه یتیم میخواد مادرش رو پیدا کنه.بعدشم یوهان با مهربونی خالص بهش میگه که بهت کمک میکنم و دل پسرک رو شاد میکنه.یوهان پسرک رو میبره به بدترین نقطه شهر و اونو اونجا رها میکنه... یجایی پر از فقر و فساد.پسرک سرگردون و تنها همینطوری تو خیابونا و کوچه های تاریک این شهر قدم میزنه بدنبال مادر نداشتش...از جلو هرکسی که رد میشه میپرسه مادر من رو میشناسید؟یه مرد جلوی یه فاحشه خونه بالاخره بهش جواب میده که میشناسم.پسر با خوشحالی میپرسی کجاس؟!!!مرد میزنه زیر خنده میگه کدومشون؟اینجا 50نفر میتونن مادر تو باشن.پسر راهشو ادامه میده.یه زن فاحشه میدوئه پسر رو تو آغوش میگیره.میگه بالاخره پیدات کردم!بچم!.پسر میگه من دنبال مادرم میگردم.یه فاحشه دیگه از زن میپرسه نگو که این بچته.زن فاحشه یه نیگا به بچه میکنه و بعد هولش میده و میگه عمرا!بچه من به این زشتی نمیتونه باشه.پسر اونجا وای میسته و دعوای این زن هارو که سر اینکه اون زن اونقدری زشت هست که مادر همچین پسر زشتی باشه رو نیگا میکنه.پسرک با نامیدی راهشو ادامه میده.تو یکی از کوچه های تاریک و خلوت به یه مردی میرسه...یه معلم.یه معلم که داره رویه یه سطل آشغال با یه فاحشه س*ک*س میکنه.پسرک وقتی که این صحنه رو میبینه قلبش می ایسته.در حالیکه داره از ترس به خودش میلرزه تا میاد از اونجا بره مرد بهش میگه نترس پسر جون!من دوس دارم وقتی یکی نیگام میکنه.بهش یکم پول میده که پسر همونجا بمونه و نیگاش کنه.پسر میاد بیرون...شروع میکنه از اون مکان دور شدن.پسرک معصوم وارد اون شهر شد و حالا با جسد اون معصومیت داره خارج میشه.حالات چهرش نشون میده که همه چیز براش تغییر کرده.همه چیز.دیگه هیچ چیز رو زیبا نمیبینه.یوهان اون رو کشت.یوهان معصومیت رو در اون کشت.یوهان بزرگترین لطفی که یه نفر میتونست در حق این بچه بکنه رو کرد.ناگهان باران میگیره.پسر متوقف میشه و حرفهایی که یوهان قبل از آوردنش به اینجا بهش زده بود به یادش میاد."چه کسی تورو میخواد؟" "هدفت و دلیلت برای زنده بودن چیه؟" "زنده بودن اونقدر هم خاص نیست,تقریبا همه چیز قراره بمیره". پسر زیر لب تکرار میکنه "حالا میفهمم,حالا میفهمم"
پسر به سمت پل میره برای پایان دادن به همه چیز...
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مانستر یک شاهکاره.یوهان یک شاهکاره
10/10
*تنها شخصیتی که بنظرم خیلی رو مخه خود تنما هستش.یکم زیادی مثبته.به فضای داستان یکوچولو لطمه وارد کرده
*از معدود انیمه هایی هستش که دوبله انگلیسیش بهتر از زبان اصلیشه
سلام. مانستر رو استارت زدیم با هومن، روزی سه قسمت می بینیم. تا الان 10 قسمت دیدیم. اگه کسی دوست داره بهمون ملحق بشه، از الان شروع کنه و خودشُ برسونه تا زیاد عقب نیوفته!
سلام. مانستر رو استارت زدیم با هومن، روزی سه قسمت می بینیم. تا الان 10 قسمت دیدیم. اگه کسی دوست داره بهمون ملحق بشه، از الان شروع کنه و خودشُ برسونه تا زیاد عقب نیوفته!