1) شاید Errol ,پادشاه زردپوش نباشه , اما, او ErlKing هست.......
اگر چه که تاریخ تولد و نام او در هیچ جا ثبت نشده,اما, Errol پسر کلانتر Childress هست, در یک کتاب افسانه ایی و قدیمی المانی,با نام
Grimm's Fairytales شخصیتی با همین نام وجود دارد,که دارای پیچیدگی های خاصی میباشد.........اسم "Earl" ( که در واقع یک لقب اشرافی میباشد),یک کلمه ی انگلیسی میباشد,که در زبان المانی هم,همین کلمه مترادف با "Erlking" میباشد. در فرهنگ فولکلور و عامیانه ی المان ها "Erlking" را به معنی پادشاه Elves (الف ها) میدانند.
یک تصویر خیالی از "Erlking"......
"Erlking"با توجه به تصنیف مشهور (Der Erlkoenig) شاعر بزرگ المانی گوته,به معنی شیطان,قاتل و صیادگر کودکان میباشد....در این تصنیف Erlking کودکان رو فریب میده و سپس با خشونت با پسران کوچک برخورد میکنه و انها رو اسیر خودش میکنه,به این قسمت از شعر توجه کنید:
Do you want to come with me, pretty boy?
My daughters shall wait on you finely;
My daughters will lead the nightly dance,
And rock and dance and sing you to sleep.
اما این تنها توصیف سرد از مراسم های تشریفاتی Erlking بوده, او با دیگر قربانیان خود از جمله Rust هم به همین شیوه (که در شعر بالا گفته شده) برخورد میکنه و اونها رو به همین شیوه هست,که به سمت مرگ میکشاند,او به همین شکل Rust را به درون جنگل پر پیچ و خم Carcosa هدایت میکنه,جوری که ذهن او رو به اعماق این جنگل فرو میبره.او,Rust رو "Little Priest" صدا میکنه و ازش میپرسه,
ایا میخواهی این رو متوجه بشی که من چه بلایی بر سر دختران و پسران می اورم؟
همه ی اینها این رو نشون میده که او,خودش را چیزی بیشتر از یک انسان می پندارد.(اگه دقت کنید زن Errol هم به cohle حرف هایی زده بود:
اون سراغت میاد, حتی بدتر از دیگران
)
تصاویری از Erlking به همراه قربانیان خود......
2) همه ی ما از ساکنان Carcosa هستیم........
بسیاری از لحظات و ارجاعات سریال True Detective,از کتاب افسانه ایی و مرموز The King in Yellow اثر Robert W. Chambers' 1895 اقتباس شده است...... در لحظات پایانی سریالTrue Detective,راست صحنه ایی رو میبینه,که برای یک بار در کتاب The King in Yellow ازش توصیفاتی شده است و به نام به درون بارگاه اژدها هم در این کتاب ازش نام برده شده......
شرح کتاب از لحظه ی دیدن بارگاه اژدها:
چشمان خشکیده ی من به سوی تابش بی انتهای تو قرار گرفت و من تو رو در ستاره های سیاهی که در اسمان ها حلق اویز(معلق) شده اند,دیدم:و انگاه بود که,باد مرطوبی از سمت دریاچه ی Hali وزید(نام دریاچه ایی در سرزمین Carcosa ) و صورت مرا سرد و خنک نمود.....
اما در کتاب دیگری که اثر Ambrose Bierce میباشد,او داستان کوتاهی را با نام "An Inhabitant of Carcosa" مینویسد,که تصویر واضحتری رو برای ما که بیننده هستیم,از اتفاقی که برای Rust در اون زمان و مکان افتاده,روشن میکنه.(Ambrose Bierce یک ژورنالیست بوده که برای داستانش Carcosa را از کتاب The King in Yellow قرض میگیره).....در این کتاب راوی(منظور کسی هست که اون صحنه رو در کتاب دیده,مثل Rust در سریال)خودش را از انسانیت رها میکنه(جدا میکنه) و به جستجوی شهری به نام Carcosa میپردازه.در زمان اوج داستان,راوی به اسمان ها نگاه میکنه و در لحظه ی کوتاهی, قدرت عظیمی رو درک میکنه,که سبب میشه,وجودش را ترس احاطه کند......
توصیفاتی راوی در داستان کوتاه,AN INHABITANT OF CARCOSA از لحظه ی دیدن CARCOSA:
به سمت بالا نگریستم,از میان شکاف ابرها,ستاره های Aldebaran و Hyades ( ستاره ی Hyades: گروهی از ستارگان به شکل ۷ که از نزدیکی Aldebaran شروع میشوند،Hyades نام دارند و صورت ثور را درست میکنند. در این صورت، میتوان بینی و پوزهٔ ثور را مجسمنمود.Aldebaran یا پسرونده : درخشانترین ستارهٔ صورت فلکی گاو است.Aldebaran در اصل یک غول سرخ است و در قدیم به عنوان چشم سرخ گاو خشمگین این صورت فلکی پنداشته میشد. ستاره سَدویس که در اوستا از آن نام برده شده را با Aldebaran یکی دانستهاند.) را دیدم,در میان انها,در ان تاریکی,چیزی نمایان بود---یک سیاه گوش( نام یک حیوان),یک مرد به همراه یک مشعل و یک جغد....هنوز هم میبینم,من حتی ستاره هایی را که در میان تاریکی محو شده اند را میبینم,میبینم.....اما در ظاهر,انها نه دیده میشوند و نه شنیده,چه طلسم مهیب و وحشتناکی وجود مرا فرا گرفته است......
بله,این در واقع چیزی بوده که Rust انرا در ان بارگاهی که در اعماق زمین قرار داشت,دیده بود,او Carcosa را پیدا کرده بود........... |
|