برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 10
  1. #1
    Master and Margarita
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    ارسال ها
    524
    سپاس
    2,569
    از این کاربر 7,648 بار در 751 پست سپاس گزاری شده

    The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول



    فرمان 1

    هشدار: بعد از دیدن "فرمان اول" مطالب را بخوانید.

    فرمان: من خدای هستم، پروردگارت. جز من نباید پروردگار دیگری داشته باشی.

    درباره فیلم: به عنوان بخش اول ده فرمان، لحنی جدی و فکورانه ی کل اثر را به خوبی بازتاب می دهد و می کوشد تا برای نمایش کردن تقابل جهان روحانی و جهان عقلانی، یکی از دردناک ترین و درک ناپذیر ترین داستان ها - مرگ یک کودک - را دستمایه خود قرار دهد، درون مایه ای که در فرمان های دو، پنج و نیز هشت نکرار می شود. موضوع تقدیر از همان آغاز برجسته می شود. در یکی از نما های اولیه قیلم، تصویر پاول در تلوزیون نشان داده می شود . بعد ثابت می ماند (درست همان طور که زیر دریاچه یخ زده منجمد می شود): کودکی که سرنوشتش پیشاپیش رقم خورده است و برگشتی در کار نخواهد بود. کیشلفسکی فیلک را به گونه ای سختگیرانه و غیر احساسی اما فکربرانگیز ادامه می دهد.
    در این جا تنها پرسش وجود دارد و پاسخی در کار نیست. چرا پاول می میرد؟ چرا یخ تالاب شکسته می شود؟ چرا مرکب ریخته می شود؟ چرا کامپیوتر خود به خود روشن می شود؟ کامپیوتر برای چه کاری آماده است؟ و بلاخره سوال خود پاول: بعد از مرگ چه می شود؟ پاسخ نامشخص پدر این است که تنها خاطره ای از هر کس باقی می ماند: این که مهربان بوده اند، این که دندان افتاده ای داشته اند، یا لبخندشان. همان طور که به طرز درد آوری تنها چیزی که از پاول برای ما و عمه اش، ایرنا، باقی می ماند، چهره شادی از او است که یکی گروه فیلمبرداری در مدرسه شا از او گرفته اند، فیلمی که ایرنا پس از مرگ پاول به آن نگاه می کند.
    درباره علت شکستن یخ، کیشلوفسکی هیچ توضیح معقولی ارائه نمی دهد.کیشلوفسکی پیه سیه ویچ در فیلمنامه به مولد برقی اشاره کرده بوند که بدون هشدار آب گرم را وارد دریاچه می کند. این موضوع بعدا به هنگام فیلمبرداری حذف شد و به جای آن در نسخه نهایی نوعی دخالت الهی پیشنهاد می شود که گویی تنبیهی است برای اعتقاد افراطی به علم و تکنولوژی. پدر عقل گرا پاول در کلاس درس اش می گوید که سرانجام روزی کامپیوتر ها مزایای زیبایی شناسانه ی خودشان را خواهد داشت و حتی شخصیت پیدا خواهند کرد. از طرفی پاول قادر است کامپیوترش را چنان برنامه ریزی کند که بتواند در ها را باز و بسته کند یا شیر های آب را باز کند و ببندد. او حتی می تواند آن ر به گونه ای برنامه ریزی کند که بفهمد مادر غایبش در هر لحظه از روز دارد چه کاری انجام می دهد. اما کامپیوتر نمی تواند به او مادرش چه خواب هایی می بیند: واقعیت های ناخوادآگاه و ماوراءطبیعی حتی از دست رس چنین کامپیوتری هم خارج اند. کامپیوتر ها نمی توانند پاسخ دقیقی ارائه دهند. اما، مثل بازی شطرنج که پاول مشتاقانه بازی می کند، به ما می آموزد که همواره چند راه می تواند برای ما وجود داشته باشد. انتخاب راه درست دشوار ترین کار است، هما گونه که در ده فرمان دو چنین وضعیت دشواری ترسیم شده است.

    شاهد: ده فرمان یک شاهد خاموشی را معرفی می کند که نسب به بقیه قسمت های مجموعه هم به دفعات بیش تر و هم به شکل آشکارتری در فیلم ظاهر می شود. فیلم با نمای غم انگیزی از دریاچه ی یخ زده آغاز می شود. در این جا تنها شکل حیات، مرد جوانی است که کنار آتشی دودناک نشسته است و با خیرگی به دوربین نگاه می کند. او در ده فرمان یک چندین بار دیده می شود: وقتی ایرنا، با دیدن پاول بر صفحه تلوزیون، اشک می ریزد فیلم برش می خورد به نمایی از شاهد که او قطره اشکی را از صورتش پاک می کند (گرچه، مثل همیشه، کیشلوفسکی در اینجا هم شفاف نیست و معلوم نیست شاهد دارد با ایرنا همدردی می کند یا تنها دوده ای را از چشم اش بیرون می آورد)؛ همچنین شاهد به دنبال نمایی از کلیسا نشان داده می شود؛ بعد از این که ایرنا خدا را برای پاول تعریف می کند به دنبال بازدید پسرک از تدریس پدرش در کلاس درس و سرانجام بعد از این که گریشتف برای بررسی ضخامت لایه ی یخ روی دریاچه و توانایی آن در تحمل وزن پاول، شبانه از خانه بیرون می رود. در پایان، وقتی پلیس برای یافتن اجساد مانده در زیر یخ شکسته شده جست و جو می کند، کریشتف متوجه آتش مرد جوان می شود. اما آتش خاکستر شده و جای شاهد به وضوح خالی است.

    تصاویر کلیدی:
    مایعاتی که نمی توان مهار کرد. در حالی که فیلم با یخ در یاچه ی منجمد شده آغاز می شود، آخرین نما ی فیلم تصویری است از پاول که بر صفحه تلوزیون منجمد می شود. درست مانند جسدش در زیر یخ دریاچه. مرکب که به شل غیر قابل توضیحی کاغذ های کریشتف را لکه دار می کند، هشداری است که به او مایعات را نمی توان مهار کرد. همین طور شیر، نوشیدنی تازه و نمادین مادر عایب پاول، فاسد می شود یا یخ می بندد. حتی آب مقدس (که کریشتف در کلیسا روی پیشانی اش نگه می دارد) منجمد شده است.

    دقت کنید: شاهد به شکل های متنوع در سراسر مجموعه ده فیلم ظاهر شده است.

    ارزش فیلم: آغازی بهت انگیز و فراموش نشدنی. عالی


  2. #2
    جمله مورد علاقه ندارد
    تاریخ عضویت
    Oct 2012
    ارسال ها
    1,354
    سپاس
    16,112
    از این کاربر 30,047 بار در 1,455 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول



    اپیزود 1 رو دیدم . بنظر میرسه 9 اپیزود بعدی هم به همین شکل آروم و یخ زده باشن.تمام نماهایی که دیدم بنظرم با فکر نشون داده میشدن.. فقط یک احساسی دارم و اون اینه که مطمئن نیستم اپیزود 1 رو به خوبی درک کرده باشم.. یا مشکل از منه یا کارگردان دوست داره همین حس خشک رو دربیننده ایجاد کنه. دو نکته ای که تواین متن بهش اشاره نکردید ولی من حواسم بود :

    1) پاوله در یکی از سکانسها برای نشون دادن مهارتهای کامپیوترش به عمه ی خودش میگه برو تو حموم و شیرآب رو نگاه کن ولی به هیچ چیز دست نزن. عمه ی پاوله میره حموم و شیرآب رو میبینه که با کامپیوتر از راه دور باز میشه و آب جاری میشه >> عمه به آب دست میزنه.. این سکانس نمیتونه به همین سادگی باشه مطمئنن یه توضیحی باید برای این رفتار وجود داشته باشه.

    2) عمه ی پاوله در گفتگویی که باهاش داره میگه که برادرش (پدر پاوله) فرد معتقدی نیست (حالا به هرچی) و بعد پاوله ازش میپرسه تو به خدا اعتقاد داری و درجواب "بله" رو میشنوه.. نمیدونم رسمه مردم لهستانه یا نه ولی اگر متوجه شده باشید در اواخر اپیزود 1 وقتی جسد پاوله از دریاچه بیرون کشیده میشه همه مطمئنن که مرده و به احترام روحش زانو میزنن ولی پدر قصه همچنان سر پا ایستاده و تماشاچیه.


    >> سکانس نهایی رو هم درک نکردم..پدر وارد کلیسا میشه و میزی رو به هم میریزه و بعد تکه یخی رو میزاره روی پیشونیش.

    درکل از همون سکانس اول و نمای بسته ای که از مرد ساکت کنار دریاچه نشون میده معلومه سریال "خیلی پر" هستش و میشه ساعتها درموردش حرف زد..

    موسیقی متن چرا اینقدر عالی بود؟؟

    هنوز برای لفظ "شاهکار" دادن بهش عجله نمیکنم ولی چیزی که من دیدم خیلی حرف واسه گفتن داشت.. حامد جان اگر بقیه ی اپیزودهارو هم نم نم بزاری من ممنونت میشم

  3. 14 کاربرِ زیر از anzalichi بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  4. #3
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول

    قسمت اول رو دیدم.....واقعا تحلیل خوبی رو انجام دادید.....
    اما در مورد پایان فیلم که محمد عزیز سوال داشت.....به فرمان اول دقت کن که چی میگه:
    من خدا هستم، پروردگار تو... هیچکس را جز من خدای خود مدان. هیچ بتی برای خود مساز... نزد آنها سجده مکن، و آنها را عبادت منما
    شاید بشه اون لحظه رو که کریشتف اون قطعه یخ رو بر سرش گذاشت,سجده تلقی کرد.......

  5. 11 کاربرِ زیر از Marlon Brando بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  6. #4
    جمله مورد علاقه ندارد
    تاریخ عضویت
    Oct 2012
    ارسال ها
    1,354
    سپاس
    16,112
    از این کاربر 30,047 بار در 1,455 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد علی کلی نمایش پست ها
    قسمت اول رو دیدم.....واقعا تحلیل خوبی رو انجام دادید.....
    اما در مورد پایان فیلم که محمد عزیز سوال داشت.....به فرمان اول دقت کن که چی میگه:
    شاید بشه اون لحظه رو که کریشتف اون قطعه یخ رو بر سرش گذاشت,سجده تلقی کرد.......

    قبل از رسیدن به ظرف آبی که توش یخ وجود داره، یه بخشی از محراب رو که روش شمع اینا هست رو خراب میکنه..این رفتار با سجده ی بعدش در تناقضه .. اینو من نگرفتم

  7. 7 کاربرِ زیر از anzalichi بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  8. #5
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط anzalichi نمایش پست ها
    قبل از رسیدن به ظرف آبی که توش یخ وجود داره، یه بخشی از محراب رو که روش شمع اینا هست رو خراب میکنه..این رفتار با سجده ی بعدش در تناقضه .. اینو من نگرفتم
    خب باید هم در تناقض باشه.....
    مشاهده محتوا اسپویلر
    با اینکه کریشتف پسر خودش رو از دست داد...ولی باز ما میبینیم که او به سمت خدا نمیاد و میره به یک جسم که یخ هست,سجده میکنه......همون یخی که سبب مرگ پسرش شد....یا وقتی که همه به احترام پسرش زانو میزنند,باز اون زانو نمیزنه....یا بازم به کامپیوتر که عبارت i m ready روش نوشته خیره میشه(به جای اینکه کامپیوتر رو بشکونه)و میره.......همه ی اینها و صحنه ایی که به اون صومعه میره و اون میز رو خراب میکنه و به یخ سجده میکنه نشون میده که این فرد هنوز هم به راه راست کشیده نشده.......حتی مریم مقدس هم براش اشک میریزه.....تو این صحنه.....

    اینا همه نظر من هستش,کلا فکر کنم,خود کیشلوفسکی هم نمیدونست چکار داره میکنه.....

  9. 10 کاربرِ زیر از Marlon Brando بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  10. #6
    There's no tyrant like a brain
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    804
    سپاس
    9,058
    از این کاربر 18,348 بار در 1,172 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول

    نفرمائید کیشلوفسکی خودش هم نمیدونه داره چی کار میکنه، تحلیل های هر فردی از صحنه شاید بنا به پیشینه مذهبی و ذهنی خودش نزدیک باشه، دلیلی بر رد یا تاییدش نظرات شما نمی بینم، ولی یکبار اشاره کردم، اگر واقعا این مجموعه رو دوست دارید فیلم نامه اون رو بخونید، در مورد قسمت آخر و یخ که دوستان بهش اشاره میکنند، قسمتی از متن فیلم نامه رو می نویسم:

    کریستف دوباره به سرعت وارد کلیسا می شود. شمع کنار محراب با نوری زنده و یکپارچه می سوزد. کریستف خود را میز چوبی می رساند، برای لحظه ای با همه وجود به تصویر زل می زند. سپس ناگهان با همه قوا مُشتی بر شمع روشن می کوبد. صدای بمی در ساختمان سیمانی می پیچد. محراب به لرزه می افتد. شمع ها می افتند و موم روی تصویر مقدس چکه میکند. کشیش از اتاق اعتراف بیرون می آِد، روی زمین سیمانی زانو می زند و دستانش را به نشانه ی دعا روی هم قرار می دهد. کریستف به محفظه آب مقدس - که مثل بقیه چیزها سیمانی است- نزدیک می شود. دستش را داخل آب فرو می کند. دستش در آب به قطعه یخی می خرود، یک قطعه یخ مسح شده. آن را بیرون می آورد و روی صورتش قرار می دهد. از بین انگشتانش قطرات آب روان می شود: آب است یا اشک؟ از شمع دیگری که خاموش شده، باقی مانده های موم می چکد و مانند قبل به طرف تمثال می رود تا روی آن جمع شود. کشیش غرق مناجات است. کریستف چیزهای نامفهومی به زبان می آرد، پس از چندین بار تکرار، سخنان او را در می یابیم:
    کریستف: ... چه کسی... با چه کسی.... با چه کسی سخن.... با چه کسی سخن باید گفت؟ ... با چه کسی باید سخن گفت؟ با چه کسی؟


    // برای من جالب بود که کسی به ناظر اشاره نکرد...


  11. 12 کاربرِ زیر از Mikado بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  12. #7
    جمله مورد علاقه ندارد
    تاریخ عضویت
    Oct 2012
    ارسال ها
    1,354
    سپاس
    16,112
    از این کاربر 30,047 بار در 1,455 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول

    این چندخطی که تو فیلمنامه بود ولی تو سریال شبیهش بود رو اگر دقیق ما تو سریال میدیدم نتیجه گیریمون یه چیز دیگه میشد و نیازی به بحث درموردش نبود..... حالا نه کشیشی تو سریال بود نه زمزمه ای ازسوی شخصیت اصلی.. حالا چرا این دومورد تو سریال نیستن رو هم برامون روشن کنی ممنون میشم میکادو هرچند من هنوز تناقض بین مشت زدن و بهم ریختن محراب کلیسا رو با زمزمه های زیرلب از روی پشیمونی نفهمیدم .. بااینکه متن نمایشنامه رو ذکرکردی،هدف کارگردان ازین رفتار دوگانه ی شخصیت اصلی به فاصله ی چندثانیه چی بوده؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Mikado نمایش پست ها
    برای من جالب بود که کسی به ناظر اشاره نکرد...
    پست دوم اینجانب :


    نقل قول نوشته اصلی توسط anzalichi نمایش پست ها
    درکل از همون سکانس اول و نمای بسته ای که از مرد ساکت کنار دریاچه نشون میده معلومه سریال "خیلی پر" هستش و میشه ساعتها درموردش حرف زد..

  13. 8 کاربرِ زیر از anzalichi بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  14. #8
    تاتاکاعه
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    ارسال ها
    807
    سپاس
    13,825
    از این کاربر 12,768 بار در 817 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول

    خب در مورد خود سريال بايد بگم که از اون دسته از آثار سينماست که نميشه به کسي توصيه اش کرد.درک اثر سوادي مي خواد که بيننده از سينما بدست آورده ممکنه يکي رو به فکر ببره و يکي رو به گريه بندازه يا يکي شيفت دلتش کنه
    فرمان اول
    صحنه هاي زيادي رو از کنترل پدر و پسر بر مايعات مي بينيم از محاسبه مقاومت يخ تا کنترل جريان دوش آب حمام با کامپيوتر و ...
    طرز فکر پدر که کاملا" به ذهن پاول احاطه داشته .پاول براي هر چيزي محاسبات کامپيوتري رو ملاک قرار مي ده حتي از کامپيوترش ميخواد خواب مادرش رو براش بگه و صحبت های بین پاول و عمه اش و پدر و پسر نشانه ای از بی ایمانی اونا هستش. حتی در اون صحنه ای که عمه داره با کریستف درمورد بردن پاول به کلیسا صحبت می کنه فکر پدر و پسر فقط به کامپیوتر هست تا صحبت های عمه هست که نشانه بی توجهی اونا به دین هستش
    و اون سکانسی که پدر از پسر بچه تو آخرای فیلم می پرسه که پاول رو دیده و در جواب میشنوه که اون با ما بازی نکرد متفاوت بودن پاول از بقیه هم سن و سالاش رو نشون میده که این متفاوت بودن شاید به خاطر بی ایمانی اون باشه
    برخلاف پاول پدر ش با رفتن شبانه برای سنجیدن مقاومت یخ نشون میده که هنوز باورش به کامپیوتر کامل نیست . اون مرد کنار دریاچه هم به نظرم به نشانه ی روزنه ی امیدی برای پدر هستش که کریستف با دیدن اون ازش رو بر می گردونه و اون سکانس هایی که کریستف شکسته شدن یخ دریاچه میشنوه و میبینه و بی اعتنا هستش به دلیل باور کامل اون به کامپیوتر هستش که با رفتن کنار دریاچه باورش نابود میشه.
    به نظرم یخ مهم ترین نماد این سریال هستش شکسته شدن یخ دریاچه و سر خوردن پاول روی یخ بعد از بیرون اومدن از مدرسه همه مرگ پاول رو تداعی می کنن اون صحنه آخر گذاشتن یخ روی پیشونی ، به نظرم نشانه ای از قبول سرنوشت هستش .
    هرچند کریستف باید کامپیور خونه رو داغون می کرد ولی هنوز باورش داشت .به نظرم اتفاق پیش اومده رو پدر قبول کرد مجازات اعمالش هست ولی بازم تو گمراهی موندش.
    انصافا" تک تک سکانس ها کلی حرف پشتش بود نمی دونم کیشلوفسکی خودش می دونه چکار کرده؟

  15. 9 کاربرِ زیر از MrP بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  16. #9
    There's no tyrant like a brain
    تاریخ عضویت
    Oct 2011
    محل سکونت
    تهران
    ارسال ها
    804
    سپاس
    9,058
    از این کاربر 18,348 بار در 1,172 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول

    نقل قول نوشته اصلی توسط anzalichi نمایش پست ها
    حالا نه کشیشی تو سریال بود نه زمزمه ای ازسوی شخصیت اصلی.. حالا چرا این دومورد تو سریال نیستن رو هم برامون روشن کنی ممنون میشم میکادو هرچند من هنوز تناقض بین مشت زدن و بهم ریختن محراب کلیسا رو با زمزمه های زیرلب از روی پشیمونی نفهمیدم .. بااینکه متن نمایشنامه رو ذکرکردی،هدف کارگردان ازین رفتار دوگانه ی شخصیت اصلی به فاصله ی چندثانیه چی بوده؟؟
    فکر میکنم قبلا هم اشاره کرده بودم، چون نویسنده فیلم نامه و سازنده این فیلم ها خود کیشلوفسکی بوده، خودش تغییراتی را بنا به مصلحت در فیلم ها اعمال کرده، فیلم نامه ها خام تر بوده، اما چرا معتقدم خام تر بوده؟

    ببینید، در دنیای هنر و داستان گویی و فیلم سازی، یک دسته بندی خیلی مشخص وجود داره، یک عمومیتی در آفرینش اثر ها وجود داره که میخواد تفکری، بینشی، عقیده ای رو تکثیر کنه و اون رو به رُخ شما بکشه یا نهیب بزنه، به قولی میخواد شما رو ارشاد کنه یا عقیده خودش رو به شما تحمیل کنه، بعضی وقت ها این تحمیل به صورت ارادی از طرف سازنده بوده و بعضی وقت ها هم به نظر من در ناخودآگاه اون فرد هست، ما انسان ها تمایل شدیدی در خود راست پنداری داریم، در اینکه بگیم چیزی که من فهمیدم دُرسته و باید تو هم به این عقیده من رو بیاری، حالا این چیز میتونه دین باشه، میتونه عقیده شخصی باشه، یا میتونه انتخاب نوع پیتزا در مراودات روزمره ما باشه، اما چرا اینو گفتم؟

    کیشلوفسکی قبل از شروع به ساخت فیلم های سینمایی و تلویزیونی، مستند ساز بود، من خیلی وقت پیش یکی از مستند هایی که ساخته بود رو، روی نوار ویدئو دیده بودم و انصافا کارش خوب بود، یک مستند ساز یک قاضی نیست که قضاوت کنه، مستند ساز فقط روایت میکنه، چیزی که میبینه رو عینا منتقل میکنه، قضاوت به عهده بیننده است، مثل ناظر خاموشی که در ده فرمان می بینید، که فقط بیننده اتفاقاته، اگر خاطرتون باشه و مقدمه کیشلوفسکی بر ده فرمان رو که براتون تایپ کرده باشم خونده باشید، در قسمتی کیشلوفسکی اشاره میکرد به بتهوون که در سمفونی هایش هم خدا رو ستایش میکنه و هم به اون شک میکنه و میگه : "هرکس بخواد یک زندگی، یک احساس یا یک حالت ذهنی را توصیف کند از این امر گریزی ندارد و ما هم مستثنی نبودیم"

    کیشلوفسکی در جوانی بسیار به سیاست هم علاقه داشت، حتی در "شانس کور" سعی میکنه به شدت نسبت به عدم توجه به سیاست و آینده سیاسی لهستان هشدار بده، ولی ببینید در اواخر عمر چه واکنشی به سیاست داره: " در اواسط دهه هشتاد، ما دیگر به سیاست علاقه ای نداشتیم. مطابق دیدگاه مرسوم، سیاستمداران افرادی کسل کننده و بی مایه و از نظرگاه تاریخی، نالایق و بی عرضه بودند. دیگر بر این باور نبودیم که سیاست می تواند دنیا را عوض کند، تا چه رسد به این که آن را بهتر سازد. در عین حال من و "پیسیویچ" دریافتیم که واقعا افراد اندکی وجود دارند که بتوانند تغییر و تحولات پیچیده سیاسی را درک کنند و حتی مطمئن نبودیم که خودمان هم به این ظرایف آگاه باشیم. بنابراین از سیاست چشم پوشیدیم."

    کیشلوفسکی دیدی بسیار فراتر از این داره که به شما بگه خدایی وجود داره یا نه، به نظر من چنین قصدی هم نداره، شاید من بتونم به شما بگم دید مذهبی اون چه بوده، ولی چه فایده؟ و چرا؟ وقتی خود کیشلوفسکی میگه هدفش از ساخت ده فرمان این بوده که همان سوالاتی که برای خودش به وجود اومده برای شما هم به وجود بیاد. کیشلوفسکی عقیده ای رو نشر نمیده (یا سعی در این کار نداره) بلکه میخواد خودتون به این کشف برسید، کیشلوفسکی همان ناظر خاموشی است که در فرمان های بعدی هم او رو می بینید. امیدوارم به نتیجه نرسید، به اینکه آیا واقعا "کریستف" پشیمان شده، توبه کرده، به راه راست هدایت شده یا نه ، این ها بسیار نتایج سطحی و دم دستی هست، به نتیجه نرسید، به سوال برسید، سوال...

  17. 13 کاربرِ زیر از Mikado بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  18. #10
    تاریخ عضویت
    Feb 2014
    ارسال ها
    87
    سپاس
    770
    از این کاربر 860 بار در 87 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول

    سکانس نهایی رو هم درک نکردم..پدر وارد کلیسا میشه و میزی رو به هم میریزه و بعد تکه یخی رو میزاره روی پیشونیش.
    این نظر منه و قطعا میتونه اشتباه باشه:دی. به نظرم این که پدره وارد کلیسا میشه و میز رو به هم میزنه، یه جور نشون دهنده این هست که در گذشته چیزایی از دین دیده بوده که دین زده شده بوده. اگر اشتباه نکنم، عمه پاول که فرد مذهبی ای بود، در مورد خودشو و پدر پاول میگه که در یک خانواده کاتولیک بزرگ شده. بعدش از این میگه که راهش عوض شد و به سمت علم رفت. بعد بهش می گه به نظرش (به نظر عمه هه)، گاهی اوقات هنوز پدر پاول شک می کنه ولی زیر بار نمی ره.
    فکر می کنم پدر پاول تحت تاثیر خانواده مذهبی اش، یه جورایی بین علم و دین قرار می گیره و گذشته اش طوری بوده که از دین تنفر پیدا می کنه. و این که دین رو میزاره کنار بیشتر به عنوان دشمنی یا لجبازی بوده تا یک اعتقاد قلبی. و اینکه اواخر فیلم میاد و کلیسا رو به هم میریزه، نشون دهنده اینه که اون اعتقاد به خدا همیشه در ته ذهنش وجود داشته ولی بخاطر دشمنی یا لجبازی حاضر به پذیرشش نبوده و صحنه اخر حالت یجور شکایت و گله مندی داشته.

    یه نگاه کلی هم اگر از قسمت اول بخوام داشته باشم، در مورد علم و دین و سازگاری و ناسازگاری این دو تا هست. فرمان اول در مورد خداست و نداشتن خدای دیگه ای جز اونه (نفی بت پرستی) . و در فیلم زمانی رو نشون می ده که کامپیوتر، به عنوان بت امروزی، انسان رو از نیازهای اساسی خودش دور کرده (تکبر علم). شاید کامپیوتر نماد پیشرفت مادی انسان هاست ، ولی این پیشرفت به گونه ای بوده که انسان هارو از لحاظ معنوی دور کرده. به گونه ای این قسمت داره تلنگر میزنه که تکنولوژی به همراه خودش، وابستگی هم میاره و ارزش های معنوی انسان رو کم تر می کنه و علم و دین در صورتی که کنار هم قرار بگیرن، نتیجه ی بهتری حاصل خواهد شد.

  19. 9 کاربرِ زیر از TOXIN بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


 

 

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.