There's no tyrant like a brain
پاسخ : The Dicalogue | تحلیل اپیزودیک قسمت اول
نوشته اصلی توسط
anzalichi
حالا نه کشیشی تو سریال بود نه زمزمه ای ازسوی شخصیت اصلی.. حالا چرا این دومورد تو سریال نیستن رو هم برامون روشن کنی ممنون میشم میکادو هرچند من هنوز تناقض بین مشت زدن و بهم ریختن محراب کلیسا رو با زمزمه های زیرلب از روی پشیمونی نفهمیدم .. بااینکه متن نمایشنامه رو ذکرکردی،هدف کارگردان ازین رفتار دوگانه ی شخصیت اصلی به فاصله ی چندثانیه چی بوده؟؟
فکر میکنم قبلا هم اشاره کرده بودم، چون نویسنده فیلم نامه و سازنده این فیلم ها خود کیشلوفسکی بوده، خودش تغییراتی را بنا به مصلحت در فیلم ها اعمال کرده، فیلم نامه ها خام تر بوده، اما چرا معتقدم خام تر بوده؟
ببینید، در دنیای هنر و داستان گویی و فیلم سازی، یک دسته بندی خیلی مشخص وجود داره، یک عمومیتی در آفرینش اثر ها وجود داره که میخواد تفکری، بینشی، عقیده ای رو تکثیر کنه و اون رو به رُخ شما بکشه یا نهیب بزنه، به قولی میخواد شما رو ارشاد کنه یا عقیده خودش رو به شما تحمیل کنه، بعضی وقت ها این تحمیل به صورت ارادی از طرف سازنده بوده و بعضی وقت ها هم به نظر من در ناخودآگاه اون فرد هست، ما انسان ها تمایل شدیدی در خود راست پنداری داریم، در اینکه بگیم چیزی که من فهمیدم دُرسته و باید تو هم به این عقیده من رو بیاری، حالا این چیز میتونه دین باشه، میتونه عقیده شخصی باشه، یا میتونه انتخاب نوع پیتزا در مراودات روزمره ما باشه، اما چرا اینو گفتم؟
کیشلوفسکی قبل از شروع به ساخت فیلم های سینمایی و تلویزیونی، مستند ساز بود، من خیلی وقت پیش یکی از مستند هایی که ساخته بود رو، روی نوار ویدئو دیده بودم و انصافا کارش خوب بود، یک مستند ساز یک قاضی نیست که قضاوت کنه، مستند ساز فقط روایت میکنه، چیزی که میبینه رو عینا منتقل میکنه، قضاوت به عهده بیننده است، مثل ناظر خاموشی که در ده فرمان می بینید، که فقط بیننده اتفاقاته، اگر خاطرتون باشه و مقدمه کیشلوفسکی بر ده فرمان رو که براتون تایپ کرده باشم خونده باشید، در قسمتی کیشلوفسکی اشاره میکرد به بتهوون که در سمفونی هایش هم خدا رو ستایش میکنه و هم به اون شک میکنه و میگه : "هرکس بخواد یک زندگی، یک احساس یا یک حالت ذهنی را توصیف کند از این امر گریزی ندارد و ما هم مستثنی نبودیم"
کیشلوفسکی در جوانی بسیار به سیاست هم علاقه داشت، حتی در "شانس کور" سعی میکنه به شدت نسبت به عدم توجه به سیاست و آینده سیاسی لهستان هشدار بده، ولی ببینید در اواخر عمر چه واکنشی به سیاست داره: " در اواسط دهه هشتاد، ما دیگر به سیاست علاقه ای نداشتیم. مطابق دیدگاه مرسوم، سیاستمداران افرادی کسل کننده و بی مایه و از نظرگاه تاریخی، نالایق و بی عرضه بودند. دیگر بر این باور نبودیم که سیاست می تواند دنیا را عوض کند، تا چه رسد به این که آن را بهتر سازد. در عین حال من و "پیسیویچ" دریافتیم که واقعا افراد اندکی وجود دارند که بتوانند تغییر و تحولات پیچیده سیاسی را درک کنند و حتی مطمئن نبودیم که خودمان هم به این ظرایف آگاه باشیم. بنابراین از سیاست چشم پوشیدیم."
کیشلوفسکی دیدی بسیار فراتر از این داره که به شما بگه خدایی وجود داره یا نه، به نظر من چنین قصدی هم نداره، شاید من بتونم به شما بگم دید مذهبی اون چه بوده، ولی چه فایده؟ و چرا؟ وقتی خود کیشلوفسکی میگه هدفش از ساخت ده فرمان این بوده که همان سوالاتی که برای خودش به وجود اومده برای شما هم به وجود بیاد. کیشلوفسکی عقیده ای رو نشر نمیده (یا سعی در این کار نداره) بلکه میخواد خودتون به این کشف برسید، کیشلوفسکی همان ناظر خاموشی است که در فرمان های بعدی هم او رو می بینید. امیدوارم به نتیجه نرسید، به اینکه آیا واقعا "کریستف" پشیمان شده، توبه کرده، به راه راست هدایت شده یا نه ، این ها بسیار نتایج سطحی و دم دستی هست، به نتیجه نرسید، به سوال برسید، سوال...