با نام هلنه برتا آمالي ريفنشتال، در اوت
1902 در برلين، آلمان به دنيا آمد و اين آغازي بود بر يك زندگي طولاني، پر فراز و نشيب و پربار. او در مدرسهي رقص ماري ويگمان در درسدن و مدرسهي رقص يوتا كلامت برلين، در رشتهي بالهي روسي تحصيل كرد. كار هنرياش را به عنوان رقصنده شروع كرد و در دههي
1920 بازي در ژانر آلماني
"فيلمهاي كوهستاني
" به كارگرداني آرنولد فرانك را آغاز كرد. در سال
1932 نيز اولين فيلم خودش
"نور آبي
" را كارگرداني كرد كه به عنوان همكار فيلمنامهنويس و بازيگر هم در آن حضور داشت. در
1933 هيتلر او را به مقام
"كارشناس سينمايي حزب ناسيونال سوسياليست
" منصوب كرد. در همان سال ريفنشتال فيلم
"پيروزي ايمان
" را ساخت كه به نوعي مقدمهاي شد بر شاهكار درخشانش
"پيروزي اراده
" (1935) كه در همان سالها جوايزي از برخي جشنوارههاي معتبر اروپا دريافت كرد. چند سال بعد، در
1938، او شاهكار ديگرش
"المپيا
" را ساخت كه آن هم در جشنوارهها ستايش شد. اين دو فيلم در طول سالهاي متمادي توسط منتقدان و كارشناسان در كنار بهترين آثار مستند تاريخ سينما، به شدت ستايش شدهاند.
در آن زمان خود هيتلر نيز شخصن يكي از ستايشگران پروپاقرص او بود و بر اين گمان بود كه توانايي و استعداد ريفنشتال، اين امكان را دارد تا كاملترين ابزار سينمايي را براي انتقال افكار و ايدههاي او به مردم آلمان بيافريند. او دربارهي ملاقاتش با هيتلر ميگويد:
"آدم محجوب و آرامي به نظر ميرسيد. من به او ايمان داشتم." پس از شكست آلمان در جنگ جهاني دوم و پايان يافتن جنگ در
1945، ريفنشتال فاصلهي زماني
1948 تا
1945 را به اتهام فعاليت در جهت اهداف و مقاصد نازيستي، در زندانهاي متعدد نيروهاي متفقين سپري كرد. خودش ميگويد:
"در دادگاه نورنبرگ كه بعد از جنگ تشكيل شد به من اتهام تبليغ براي نازيها زدند نه يك عضو فعال حزب نازي. اما همين اتهامها مرا منزوي كرد. فيلمهاي من در واقع سند تاريخي و همواره تحسينكنندهي قدرت، زيبايي، سلامتي، سرزندگي و شادابي هستند آنها زيبايي آن فيلم و جنبههاي درخشان هنري آن را ناديده گرفتهاند.
" ولي سرانجام دادگاه برلين در سال
1952 او را از اين اتهامها تبرئه كرد و اجازهي كار مجدد در صنعت سينما را به ريفنشتال داد. از زبان خودش:
"سايهي آن اتهامها همواره با تبليغات محافل صهيونيستي بر من سنگيني ميكرد. سالهاي زيادي را از دست دادم و هيچكس به من كار نميداد. قرار بود با ژان كوكتو فيلم والتر و فردريك را بسازيم كه آن هم نافرجام ماند.
"
در
1956 ريفنشتال كه در آن هنگام در آفريقا مشغول كار بود، با خوششانسي از يك تصادف سهمگين هليكوپتر در سودان جان سالم به در برد، اما دندههايش شكست و ريهاش به شدت آسيب ديد. سالها بعد، در 1972، نشريهي تايمز
(لندن) او را عازم ماموريتي براي عكاسي از المپيك مونيخ كرد. بالاخره در
1974 جشنوارهي فيلم تلورايد، كلرادو، در حالي كه گروههاي ضدنازي در طول جشنواره حضور پررنگي داشتند، از ريفنشتال تقدير كرد. در سال
1993 ري مولر مستندي با نام
"زندگي شگفتانگيز و هولناك لني ريفنشتال
" (Die Macht der Bilder: Leni Riefenstahl 1993) براساس زندگي او ساخت. كارگردان فيلم، مولر، پس از نمايش فيلم در جشنوارهي نيويورك توضيح داد:
"او زن آزادهاي بود، آن هم پيش از اينكه اين واژه اصلن به وجود بيايد.
" او در هشتم ستامپر
2003 درگذشت. حكم نهايي را شايد خودش دربارهي خودش داده باشد:
"من حقيقت را همان طوري كه آن موقع بود به فيلم برگرداندم. نه بيشتر."
»» منبع: ماهنامه سینمایی فیلم،سال بیست و یکم (1382)، شماره 310
»» The Blue Light 1932 : او در زمان بازي در فيلمهاي كوهستاني آرنولد فرانك كه استادش بود، شروع به فراگيري فيلمسازي كرد. خودش هم يك فيلم كوهستاني ساخت به نام نور آبي كه در آن براي ايجاد مه، از دود حاصل از انفجار بمب استفاده كرد. در لنز دوربينش با وجود اعتراضهاي فيلمبردار از فيلتر قرمز و سبز استفاده كرد تا تاثير جادويي بديعي بيافريند. اين فيلم محبوب خود ريفنشتال هم هست كه آن را داستان زندگي خوش ميخواند. او در اين فيلم به عنوان همكار فيلمنامهنويس و بازيگر هم حضور داشت. فيلم، نشان نقرهايي جشنوارهي ونيز را گرفت. هيتلر نور آبي ستود و از او خواست از كنگرهي حزب نازي در نورنبرگ فيلمبرداري كند ريفنشتال هم موافقت كرد تا فيلم پيروزي ايمان را بسازد كه نمايش عمومي نيافت.
»» Triumph of the Will 1935 : "هواپيما بر بالاي تكه ابري پرواز ميكند. گاهي ابرها آن را ميپوشانند،اما مجددن آشكار ميشود. بالاخره دوربين زمين را نشان ميدهد. برجهاي شهر نورنبرگ در هالهاي از مه و غبار قرار دارد. سايهي هواپيما روي شهر است و جمعيت به بالا نگاه ميكند و منتظر است. با فرود هواپيما و پياده شدن پيشوا، صداي جمعيت برميخيزد و شعارهاي تبليغاتي روي فيلم ظاهر ميشود. دوربينها به بيان واقعيتهاي زمان پرداخته و هرگز دورغ نگفتهاند.
" اين جملات قسمتي از توصيف سكانس ابتدايي مستند پيروزي اراده از زبان ريفنشتال بود. هيتلر از او تقاضا كرد از گردهمايي بزرگ سال
1943 حزب نازي فيلمبرداري كند. پيروزي اراده، اثري خارقالعاده است كه از راه رسيدن پيشوا را با هواپيما براي حضور در گردهمايي نشان ميدهد. او از ميان خيابانهاي پر از ازدحام نورنبرگ پيش ميرود و براي لشگريان نظامي و غيرنظامي سخنراني ميكند و رژهاي پنجساعته را تماشا ميكند. ريفينشتال در رابطه با مقدمات فيلم به گري موريس، ميگويد:
"هيتلر بعد از نور آبي اصرار داشت كه حتمن من بايد اين فيلم را بسازم. من هم با شرطهايي پذيرفتم. اول آن كه هيتلر و گوبلز در اين كار دخالت نكنند و راشهاي فيلم را نيز كسي نبيند. مؤسسهي يوفا بودجهي زيادي در اختيارم قرار داد. همچنين يك گروه
120 نفري شامل شانزده فيلمبردار برجسته، دستياران آنها، تكنيسينهاي صحنه، سي دوربين فيلمبرداري بهعلاوه چندين كاميون حاوي ابزار و آلات صدابرداري،
22 اتومبيل با رانندههايي كه اونيفرم پليس بر تن داشتند و ساختمان بزرگ مبلهاي با تجهيزات در نورنبرگ در اختيارم گذاشتند. هيتلر اهميت فيلمسازي در تبليغات را ميدانست و در همه جا مرا يكتاز ميدان سينما معرفي كرد. ماهها روي تدوين فيلم كار كردم. پيروزي اراده در
1935 از نمايشگاه جهاني پاريس به عنوان يك فيلم هنري و نه تبليغاتي مدال طلا گرفته بود.
"
پيروزي اراده اولينبار در
29 مارس سال
1935 به نمايش درآمد، شاهكار خوانده شد و سپس سه جايزه گرفت. فيلم در زمينهي اجراي صحنهها، پرسشهايي را پيش ميكشد: آيا اين گردهمايي براي اين برپا شده تا بتوان از آن فيلمبرداري كرد
؟ آيا فرايند ساخت فيلم، اين گردهمايي را شكل داد و به آن معنا بخشيد
؟
»» Olympia 1938 : فيلم بعدي او،
"المپيا
" نام داشت. تكنيكهاي پيشرفتهاي كه ريفنشتال در ساخت پيروزي اراده به كار گرفت، در المپيا به طرز گستردهتر و كاملتر استفاده شدند. او و گروهش شانزده ساعت در روز و هفت روز هفته كار ميكردند. المپيا هم مثل پيروي اراده با صحنههاي هوايي آغاز ميشود. فيلم در دو بخش ساخته شده و نقطهي اوج بخش اول آن، كار بزرگ جسي اوئن در مسابقه دو و ميداني است. نقطهي اوج بخش دوم المپيا هم صحنههاي شيرجه است. ريفنشتال در گفتوگويي با گوردن هيچنز به سال
1964 چارچوب كارش در ساختن المپيا را آشكار كرد. او به اين دليل تصميم گرفت به جاي يك فيلم، دو فيلم بسازد كه
"فرم ميبايد محتوا را برانگيزد و به آن شكل دهد ... قانون فيلم، ساختار است، تعادل است. اگر تصوير ضعيف است، صدا را تقويت كن و برعكس؛ تاثير نهايي بر تماشاگر بايد صد در صد باشد.
" او تاييد كرد كه راز كاميابي المپيا، صداي آن بود كه كاملن در لابراتوار ساخته شده بود. ريفنشتال يك سال و نيموقت صرف تدوين فيلم كرد. المپيا در بيستم آوريل
1938 براي اولين بار به نمايش درآمد و شاهكار ناميده شد و چهار جايزه گرفت.
كارنامهي حرفهاي ريفنشتال پس از آغاز جنگ جهاني دوم، مركب از چندين پروژهي ناتمام است. او در
1939 "پنتسيلا
"، در
1943 "ونگوگ
" و در
1944 "زمين پست
" را آغاز كرد كه آخري در
1954 نمايش داده شد. در اين درام مربوط به كشمكشهاي ميان مالك و دهقان، ريفنشتال علاوه بر كارگرداني مشترك در كنار گئورك ويلهلم پابست، نقش دختري اسپانيايي را نيز بازي كرد. او با ديدار از آفريقا در
1956، فيلم
"محمولهي سياه
" را دربارهي تجارت برده كارگرداني كرد، ولي خطاهاي لابراتواري فيلم را نابود كرد. در دههي
1960 ريفنشتال با قبيلهي
"مساكين نوبا
" در آفريقا زندگي كرد و از آنها عكس گرفت.
»» پ.ن: برای آشنایی بیشتر لطفن به لینک رو به رو مراجعه کنید: Nazicenter