آدمها در طول تاریخ حدود 500 خدای مختلف را پرستیدهاند؛ در خوشبینانهترین حالت، یکی از این خدایان، ادیان و فرقههای مرتبط با آنها از چیزی حقیقی صحبت میکردند. سوالی که در طول تاریخ ذهنهای بسیاری را درگیر خود کرده، این است که موسسین و مبلغین این سیستمهای فکری تا چه حد به آموزههای خود باور داشتهاند.
پاسخ به این سوال همیشه با دشواریهای زیادی روبرو بوده. بخشی از مشکل ناشی از این است که اطلاعات تاریخی کمی از سالهای ظهور بسیاری ادیان و فرقههای بزرگِ باستانی موجود است. برای مثال درباره عیسی موسس پرپیروترین دین موجود در جهان، اطلاعات تاریخی بهشدت کمی وجود دارد. تنها سه واقعیت تاریخی درباره مسیح مورد اجماع اکثر محققین تاریخ مسیحیت است. فردی بهنام مسیحی وجود داشت. غسل تعمید داده شد و به صلیب کشیده شد.
چنین عدم اطمینانی پیرامون تقریبا اکثر ادیان وجود دارد. به جز اسلام که در صورت نادیده گرفتن دیدگاههای تاریخی آلترناتیو، جزئیات تاریخی حوادث سالهای ظهورش مورد اجماع غالب تاریخدانان است، از نحوه تاسیس باقی ادیان مشهورِ باستانی کوچکترین اطلاعی در دسترس نیست.
بااینحال پیشرفتهای علم روانشناسی، در کنار رونق گرفتن کار ادیان و فرقههای تازه تاسیس، شانس رسیدن به جواب این سوال را بالاتر بردهاند. در روانشناسی بررسی رابطه شیزوفرنی با تجربیات شبهمذهبی و همچنین اختلالات روانیای مثل سندروم اورشلیم، باعث شدهاند که بعضی از محققان، غالب این ادعاها را صادقانه و ناشی از عدم سلامتِ روانی فرد بدانند.
از طرف دیگر ادیان جدیدی که در سالها و سدههای اخیر بهوجود آمدهاند باتوجه به حجم بالای اسناد مستدل و مستقل از ادعاهای مذهبی وجوه دیگر این مسئله را روشن کردهاند.
مورمونیسم که در سال 1830 توسط جوزف اسمیت آمریکایی تاسیس شد درحال حاضر یکی از پرسرعتترین رشدها را در بین مذاهب دنیا تجربه میکند. در سال 2014 پیروان این مذهب از 15 میلیون نفر گذشت. یکی از تفاوت این فرقه با فرق باستانی در این است که زندگی و وقایع سالهای ابتدایی زندگی اسمیت و دوران ظهور مورمونیسم در روزنامهها و همچنین اسناد دولتی و محلی آن زمان ثبت شده و موجود است. برای مثال اسناد مربوط به دادگاهی شدن او، چهار سال قبل از ادعای پیامبری و اعتراف او به کلاهبرداری، مستند شده است. اطلاعاتی مشابه درباره بسیاری از موسسین مذاهب جدید و همچنین عرفانهای شرقی و غربی بهاین ظن دامن زده که تاسیس چنین دستگاههای فکریای، صرفا تلاشی آگاهانه برای فریب و سواستفاده از پیروان بوده است.
"ریچارد بروکس" که اقتباسهای سینمایی او از رمانها بزرگ، مشهور است، بعد از ساخت فیلمهایی مانند "گربه روی شیروانی داغ" و " مدرسه اوباش و اراذل " بهسراغ معروفترین رمانِ نویسنده برنده نوبل ادبیات، "سینکلر لوئیس " رفت.
"المر گنتری" (با بازی Burt Lancaster ) فروشنده دورگردی است که در جوانی بهخاطر مشکلات اخلاقی از مدرسه دینی اخراج شده و در یکی از سفرهای کاریاش به خواهر "فالکنر" (با بازی Jean Simmons) علاقهمند میشود و تصمیم میگیرد وارد دار و دسته مبلغین او شود.
نویسنده/کارگردانِ فیلم، فراز و نشیبهای زندگی "المر" در این مسیر را محملی برای ورود به دنیای فکری تیپها و شخصیتهای مذهبی داستان کرده است و بهنوعی سعی در پاسخ دادن به سوال بالا دارد. فیلم بر خلاف بسیاری آثار مشابه محدود به تیپهای سطحی، (مومن مقدسنما و عوام کالانعام و...) نمیماند و به لایحههای مختلف شخصیتهای اصلی داستان میپردازد.
بدون شک شاهکار "بروکس"، فاصله گرفتن هوشمندانه از شخصیتپردازی کتاب و خلق دوباره پرسوناژ "المر گنتری" است. المرِ بروکس مرتبا مخاطب را متعجب میکند. مرزهای بین دستهبندیها را از بین میبرد. تا پایان فیلم بارها ببینده را مجبور میکند قضاوت خود را درباره "المر گنتری" عوض کند و خودِ اصالت دستهبندی مومنمتوهممتقلب را زیر سوال میبرد.
وودی آلن در فیلم پرفروش خود "نیمهشب در پاریس" بهسراغ یکی از موضوعات آشنا برای غالب آدمها میرود. در این فیلم شخصیت اصلی داستان که نویسندهای ناموفق است، از شر این تفکر خلاصی ندارد که جایگاه او در پاریس بین دوجنگ در کنار هنرمندانی مثل فیتزجرالد و همینگوی و... است، نه زمان حال و نه آمریکا. در ادامه داستان، شخصیت اصلی با پرشی نیمهتخیلی به پاریس دهه 1920 پرت میشود و پس از گذر هیجان اولیه متوجه میشود که افرادی که در آن دوران زندگی میکنند، حسرت روزگار خوش پیش از جنگ، دهه پایانی قرن نوزدهم، را میخورند و مردم قرن نوزدهمیای حسرت عصر خوش رنسانس را.
این احساس که زندگی دورانی در جایی زیبا بوده و در از مقطعی از روال خارج شده، تقریبا حسی مشترک در بین تمام آدمهاست. در ابعاد فردیِ زندگی معمولا از این حالت روانی بهعنوان نوستالژی یاد میشود. این احساس بهطور معمول با گذر سن در افراد تقویت میشود و گهگاه ابعاد بیمارگونهای پیدا میکند که فرد را یکسره از زندگی واقعی جدا کرده و وارد عرصه خیالت میکند. در رمان دنکیشوت، یاد دوران پهلوانی و جوانمردی لحظهای قهرمان داستان را رها نمیکند و وضعیت کیشوت بهقدری حاد میشود که تصمیم میگیرد که نیزه بهدست گیرد و دوباره رسم مروت را در جهان احیا کند.
این حسرت ایام گذشته و تصمیم به احیا روزگار پیشین همیشه در سطح فردی باقی نمیماند. گاهی افراد زیادی در جامعه اعتقاد شکوهمندی منحصربهفرد دورهای از تاریخ را دارند و احساس میکنند که تاریخ از نقطهای به بیراهه رفته است. در اروپا عصر حاضر هم خردهفرهنگهایی اعتقاد دارند که با شروع قرن بیستم و جنگ، هبوط بشر آغاز شد و دائما در حسرت دوران پیش جنگ، عصر زیبا (belle epoque)، هستند. در ایران هم شیفتگان تاریخ باستانی بهشکلی در همین دسته جای میگیرند. کسانی که تاریخ را نه انباشتی از فرهنگ و دانش بشری که بهصورت مقطع و بریده میببیند. افرادی که به جد معتقدند که مردمی میتوانستند دوهزار سال قبل از تمام بشریت اعلامیه حقوق بشر منتشر کنند.
مومنین نیز داستان "انحرافِ تاریخ و تلاش برای بازگشت به ریشهها" مخصوص به خود را دارند. معمولا قرائتها، فرقه و مذاهب جدید نمونهای از چنین تفکری در درون ادیان هستند. این گرایشها گاهی در حد جنبشها و نحلههای فکری باقی میمانند و گاها در حد ایجاد مذهب یا حتی دین جدید پیش میروند. ولی بهطور معمول این حرکتها خود را در قالب جنبشهای بنیادگرا یا احیاگرا نشان میدهند.
احیاگرایی(revivalism) بهجنبشهایی گفته میشود که هدفشان احیای مذهب باستانی و بازگرداندن آن به زندگی روزانه مردم است. این جنبشها که معمولا در مناطق روستایی پا میگیرد و رویکرد عوامگرایانه دارد و غالبا مُبَلِغ ارتباط مستقیم و بیآدابوترتیب با خدا تبلیغ میکند. مشهورترین نشانه اینگونه گروهها خیمههای عظیمی است برای گردهمایی مردم برپا میشود و در فیلم بارها و بارها شاهد اشاراتی به آنها هستیم.
فیلم مانند رمان با نگاهی انتقادی به سراغ یکی از این جنبشهای بازگشت به خوشیتن ِخویش در یکی از دورانهای اوج مذهبگرایی در آمریکا رفته است. داستان در دهه 20 میلادی میگذرد. سالهایی که خریدوفروش الکل بنا به قانون جرم محسوب میشد. در سطح ملی عصر خروج آمریکا از انزوا؛ عصر تقلا برای رستگاری جمعی.
داستانِ "المر گنتری"، داستان ترکیبِ توهماتِ بازگشتگرایانه با تعالیم مرگاندیشانه و گناهانگارانه باستانیـست که همراه با ورود حکومت به عرصه اخلاق به محشرِ بیمانند میانجامد. فیلم، داستان مردمی سودایی است که در عین اعتراف بهگناهکاری، در مقام اجتماع به چیزی کمتر از پاکی و پالایش مطلق قانع نیستند.
هر نوشتهای درباره فیلم، بدون اشاره به مستندِ برنده اسکار "مارجو" (Marjoe) چیزی کم دارد. نویسنده رمان "لوییس" جهت تحقیقات برای نوشتن کتاب، به کانزاس سفر کرد. با تعدادی از معروفترین مبلغهای آن زمان دیدار کرد. به تعدادی زیادی از جلسات این گروهها رفت تا روایتی دقیق از رفتار مبلغین و جو این جلسات بهدست دهد. ولی با این وجود برای بیننده باورصحنههای وعظ، حالات شرکتکنندگان این جلسهها و همچنین رفتار واعظها بسیار سخت است.
مستند "مارجو " که هفت سال بعد از تولید فیلم و 45 سال بعد از نوشتن رمان ساخته شده، یکبار دیگر مخاطب را وارد دنیای مبلغین مذهبی (Evangelist) میکند. با این تفاوت که این بار قصهای در کار نیست.
"مارجو گارتنر" از سن سه و نیم سالگی، بهاجبار پدر و مادر مبلغش موعظهخوانی را شروع میکند. او با درخشش بر روی صحنه بهسرعت در محیطهای مذهبی معروف میشود و به القا پدرومادرش وانمود میکند خطبههایش به او وحی میشود و نظر کرده خداست. ولی درحقیقت والدینش باتنبیههای سخت او را مجبور میکنند مانند واعظها رفتار و وانمود کند که با ماورای طبیعه در ارتباط است. [صحنههایی از وعظهای مارجو در کودکی را
اینجا ببنید]
مارجو بعد از چند سال برای همیشه از پدرومادرش جدا میشود و از محیطهای دینی دوری میکند تا اینکه در سالهای اولیه جوانی در عین بیاعتقادی بهخاطر مشکلات مالی دوباره شروع به وعظ خواندن میکند.
بالاخره در سال 1972 مارجو در سن 27 سالگی تصمیم میگیرد به زندگی دوگانه پایان دهد و حقههای مبلغین مذهبی را افشا کند. مارجو در آخرین تور خود با گروه مستندسازی همراه میشود و به شرح ترفندهای خود میپردازد.
وعظهای "مارجو گارتنر" که شباهت عجیبی به وعظهای "المر گنتری" دارد، پر از صحنههایی از بهوجد آمدن حاضرین، غش کردن و شفا پیدا کردن آنهاست. با این تفاوت که مارجو قبل از حضور بر روی صحنه رو به دوربین مینشیند و توضیح میدهد که با چه ترفندهایی یک فرد بیاعتقاد، مومنین را فریب میدهد و آنها را سرشار از شور مذهبی میکند. [یک
نمونه را اینجا ببینید]
فیلم "المر گنتری" برداشت وفادارانهای از کتاب نیست. رمان داستان "المر" را از دوران جوانی در کالج مذهبی شروع میکند و قصه بعد از پایان داستان فیلم هم همچنان ادامه پیدا میکند. بعلاوه "بروکس" در برداشت سینمایی تعدادی زیادی از شخصیتهای رمان را حذف میکند یا تغییرات اساسی میدهد. برای مثال شخصیت "جیم لفرت" در رمان یکی از همدانشگاهیهای "المر" است و از دوران جوانی با اون آشناست ولی در فیلم "لفرت" در لباس یک روزنامهنگارِ برنده پولیتزر ظاهر میشود.
با این حال "بروکس" تا حد زیادی به روح رمان مشهور "لوییس" وفادار مانده. برای مثال همان شخصیت "لفرت" با وجود دگردیسی کامل، از ایدههای نویسنده رمان فاصله زیادی نگرفته. "لوییس" رمان خودش را به H.L. Mencken تقدیم کرده؛ روزنامهنگاری که مانند "لفرت" در ماجرای "
دادگاه میمون" نامش برسر زبانها افتاد؛ عقاید و سبک کار مشابهای دارد و بهشکلی "لفرت" پرترهای از شخصیت "منکن" است.
از نظر سینمایی، بهیادماندنیترین ویژگی فیلم بازیهای برت لنکستر در نقش ِ "المر گنتری" است. "لنکستر" که قبل از بازیگری در سیرک فعالیت میکرد از مهارتهای خودش برای سرگرم کردن مخاطبان در این فیلم بهخوبی بهره گرفته و نقش واعظ عوامگرا را بسیار باورپذیر بازی میکند. لنکستر برای بازی در این فیلم، سهجایزه اسکار، گلدن گلوب و بفتا را برده.
فیلم در مجموع در 5 بخش در اسکار کاندید شد که علاوه بر جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد، جایزه بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین بازیگر نقش مکمل زن را هم دریافت کرد. "شرلی جونز"(در نقش لولو برینز) که به اصرار "لنکستر" و بر خلاف نظر "بروکس"، کارگردان فیلم برای این نقش انتخاب شد، بازی تحسین برانگیزی بهنمایش گذاشته و تنها اسکار دوران بازیگری خود را برای بازی در این فیلم به دست آورد.
فیلم در مجموع جز اقتباسهای موفق سینمایی به حساب میآید. نویسنده با تغییرات هوشمندانه در داستان اصلی، داستان گیرایی را روایت میکند. کارگردانی خوب، درکنار بازیهای قوی، باعث شده علیرغم زمان نسبتا طولانی فیلم، با اثری سرگرم کننده طرف باشیم.
فیلم که با یک تذکر بلند بالا درباره احترام به آزادیهای مذهبی و احترام با عقاید دیگران شروع میشود، هم بهخاطر زمان ساخت فیلم، دهه 60 میلادی و هم به انتخاب بروکس، بیش از رمان با موضوع محتاطانه برخورد کرده. کارگردان سعی کرده با حفظ دید انتقادی داستان، تا حد امکان از تعمیمها و نتیجهگیریهای کلی پرهیز کند.
- Bill, see how many of those dear people can match God's bountiful gift with their own offerings.
[To crowd] You darlings can't make milk, and God just won't make money
نویسنده: صفرسه
این فیلم بهدرخواست ایرج (Irag) در ادامه پروژه "
آنچهشماخواستهاید" ترجمه شده. اگه فیلم خوبی دیگهای میشناسید که بدون ترجمه مونده میتونین توی تاپیک "
صندوق پیشنهادات ترجمه " معرفیـش کنین تا توی دور بعدی پروژه توی نوبت ترجمه قرارش بدیم.
این فیلم زیرنویس فارسی نداشت ولی دوبلهای از فیلم توی اینترنت هست. خودم دوبله رو ندیدم، نمیدونم که کامله یا نه و اینکه کیفیتـش چطورـه. ولی با توجه به اینکه، بخش قابلتوجهای از فیلم به سرودها و سخنرانیهای مذهبی اختصاص داره، فکر میکنم دیدن فیلم با زبان اصلی لذتبخشتر باشه.
تا جای ممکن سعی کردم وفادارانه ترجمه کنم و خیلی هم توضیحات اضافه نکردم.اگه علاقهمند باشید میتونید درباره ارجاعات فیلم و در کل درباره مسیحیت و مکاتب احیاگری مطالب زیادی توی اینترنت پیدا کنید، بههمین خاطر احساس کردم نیازی به توضیحات زیاد درون خود فیلم نیست. پس هللویا!