برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 13
  1. #1
    کوه باش و دل نبند
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    محل سکونت
    رشت
    ارسال ها
    356
    سپاس
    16,377
    از این کاربر 6,113 بار در 375 پست سپاس گزاری شده

    [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |


    برادران داردن، ژان پیِر داردن متولد 21 آپریل سال 1951 و لوک داردن متولد 10 مارس سال 1954، یک تیم دو نفره فیلم سازی بلژیکی هستند. آن ها تمامی فیلم هایشان را با همدیگر می سازند و کار نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی آن ها را نیز با هم انجام می دهند. شروع حرفه آن ها به اواخر دهه 70 و ساخت مستند ها بر میگرد، مستند هایی نایابی که امروزه به سختی پیدا می شوند. آنها دو فیلم بلند ابتدایی خود به اسم های فالش (1987) و به شما فکر می کنم (1992) را یک ماجراجویی ناخوش آیند می نامند. شهرت بین المللی و حرفه ای داردن ها به سال 1996 و با ساخت فیلم "قول" بر میگردد. اما آنها اولین جایزه مهم بین‌المللی خود را هنگامی به دست آوردند که فیلم رزتا در جشنواره فیلم کن 1999، برنده نخل طلا شد. رزتا جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره کن را نیز برای امیلی دوکن به ارمغان آورد. همه آثار داردن‌ها از زمانی که در جشنواره کن حضور داشته‌اند، در بخش رقابتی به نمایش درآمده‌اند و در هر دوره برنده یکی از جوایز اصلی آن شده‌اند.
    فیلم های آن ها با تم رئالیسم و همچنین نشانه قرار دادن طبقه های متوسط جامعه و مشکلات آن ها و یا دست آویزهای آن ها از عناصر فیلم سازی آن ها به شمار می رود، آن ها در چندین فیلم خود شیوه مستند سازی خود را ترک نکردند و شبه مستند هایی در قالب فیلم از زندگی روزمره و یا مشکلات شخصیت های ملموس زندگی ساختند.

    برادران داردن در شهر صنعتی سُرَن در استان لیژ به دنیا آمدند و بزرگ شدند. شهری واقع در والونی و فرانسوی‌زبان که تا پیش از سکوت لورنا (2008)، تمامی فیلم‌های خود را در آن ساخته بودند. رزتا نخستین فیلم بلژیکی بود که موفق به کسب جایزه نخل طلا شد. پس از آنکه فیلم کودک (2005) دومین نخل طلا را برای داردن‌ها به ارمغان آورد، آنها را در شمار معدود صاحبان چنین افتخاری قرار داد. کارگردانانی مانند کن لوچ، فرانسیس فورد کاپولا، میشائیل هانکه، بیله آگوست، امیر کوستاریتسا و شوهی ایمامورا تا به امروز موفق به کسب دو نخل طلا شده اند.



    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |
    |


    La Promesse 1996

    »» "قول" را میتوان شروعی باشکوه برای داردن‌ها دانست. مؤلفه های سینمای این دو برادر را به شکل زیبایی در فیلم میبینم. زوایای دوربین همگی به صورت مدیوم شات و کلوز آپ و حرکات های فراوان روی دست دوربین. تدوین عالی، برداشت های کوتاه و "تکه‌تکه‌" و کات های فراوان. (نمونه شاخصش فیلم رزتا)
    شخصیت های اندک و درون مایه ی فیلم بر روی یکی از عناصر پیرامون زندگی. استفاده از یک کاراکتر نوجوان در یک سن متسعد برای کسب هویت.
    در بدو امر آنچه که به نظر میاد – همانگونه که منتقدان هم به آن اشاره کرده‌اند – مضمون اصلی فیلم اشاره به شرایط بحرانی زندگی مهاجران غیرقانونی و مشکلات به وجود آمده برای آنهاست اما در نگاهی عمیق‌تر مضمون اساسی فیلم گیرافتادن پسر بین پدرش و حقیقت است. ("مخمصه های اخلاقی"درخشانی که در سینمای داردن‌ها به وفور یافت میشود!)


    Rosetta 1999

    »» رزتا دختر جوانیست که جویای کار است. او همراه با مادر الکلی اش در فقر زندگی می کنند...
    همین یک خط داستان تقریبا هسته مرکزی تمامی اتفاقات و حوادث فیلم را تشکیل می دهد. از آن سوژه هایی که فقط یک کارگردان زبده و خلاق می تواند آن را به خوبی اجرا کند بدون آنکه برای تماشاگر خسته کننده شود و یا مخاطب با شعور حس کند فیلمساز قصد دارد او را احساساتی کند.
    داردن‌ها قهرمانشان را از آن پیچیدگی روانشناختی سینمای قصه‌گو خالی می‌کنند و به جایش تنها یک غریزه می‌نشانند. او تنها برای بقا می‌جنگند که اینجا در پیدا کردن یک "شغل" تجلی یافته‌است. ما از طریق دوربین روی دست به دل این مبارزه برای بقا در فوریت لحظه و همپای فوران شخصیت کشیده می‌شویم.




    The Son 2002

    »» پسر شاید به لحاظ مضمونی در نگاه اول داستانی تکراری به نظر بیاید. ولی برادران داردن در روایت درخشانشان از این مضمون به ظاهر پیش پا افتاده، چنان به شیوه ­ای یگانه و متفاوت آن را روایت می­کنند که مضمون کهنه در این فیلم چیزی یکسر تازه میشود.
    فیلم داردن‌ها بسیار ساده به نظر می رسد، آنقدر ساده که ممکن است تماشگر خو کرده به سینمای معمول متوجه ظرافتهای بی­ شمارش نشود. این همان سادگی است که فیلم داردن‌ها را به سنتی در سینمای اروپا متصل می کند، سنتی که نامی چون روبر برسون فیلمساز بزرگ فرانسوی را یاد می­ آورد.
    شیوه­ ی مواجه ­ی داردن­ها با این سنت نیز خود تجربه ­ای قابل اشاره است. چه آنجا که وامدار این سنت ­اند (برای مثال در سادگی بیانشان، حذف زواید مثل غیبت کامل موسیقی در پسر یا حذف نماهای معرف) و چه آنجا که سینمایشان در گسست از آن سنت ادامه می­یابد (بازیگری و اهمیت ویژه دادن به آن مانند حضور پر طراوت اولیویر گورمت در پسر). و جزئیات اجرای بسیاری از سکانسها.





    The Child 2005


    »» رسیدن به دو تجربه‌ی رادیکال همچون رزتا و پسر، باید تصمیم‌گرفتن را برای گامِ بعدی سخت‌تر کرده باشد. انتخاب داردن‌ها مشخصاً در دو فیلم بعدی حرکت به سوی سینمایی داستان‌گوتر بود.
    دوربینِ پرتحرک قبلی در کودک بیشتر از شخصیت فاصله می‌گرفت، ایستاتر و همپای آن نظاره‌گرتر می‌شد. سخت نیست که با دیدن حرکت به سوی میانه‌روی این فیلم داردن‌ها را به باد انتقاد گرفت، اما وقتی فکر کنیم که انتخاب‌های سبکیِ فیلم، دوباره، تا چه میزان در پیوندی تنگاتنگ با مضمون فیلم هستند (حتی اگر به قدرت دو فیلمِ پیشین نباشند)، تجربه‌ی کودک بامعناتر می‌شود. اگر رزتا فیلم جنگ بود، این یکی داستان سبکسری و بی‌خیالی است.
    داردن‌ها این‌بار راه‌حل را در "روایت" یافتند، فیلم پُر شد از حاشیه‌روی‌ها و لحظه‌های مرده و غیردراماتیک (لحظه‌های بازی برونو با گل و لگد زدن به دیوار!). و نتیجه بازیگوش‌ترین فیلم داردن‌ها نیز بود.
    کریستین تامپسون زمانی در مورد سینمای اُزو نوشت که همه می‌گویند چرا این فیلم‌ها این‌قدر شبیه هم‌اند اما فقط یک بررسی مستقل در دل کلیت کارنامه‌ی سازنده‌یشان است که نشان می‌دهد چقدر تجربه‌هایی متفاوت از همدیگرند. فیلم‌های برادران فیلمساز نیز به چنین دیدن‌‌های دقیقی نیازمندند.








    Lorna's Silence 2008

    »» سکوت لورنا به مانند فیلم قول به عناصری مانند مهاجرت، طبقه متوسط و سطح پائین بلژیک و "تنهایی" می‌پردازد. لورنا جوانیست در حاشیه جامعه معاصر بلژیک که در دنیای کوچک خود مقصدی معلوم دارد. ولی جامعه، سعی در تغییر سرنوشت، استثمار و خارج کردن لورنا از دنیای خود دارد.
    سکوت لورنا، درام موفقی ست. تمام مشخصه های خوب یک درام کامل را دارد. آدم هایی در آستانه ی دوراهی، فشارهای عوامل بیرونی، محیط متشنج، بُن بست ها و ره یافت ها در ارتباط آدم های اصلی با اطرافشان… همه چیز سر جای خودش قرار گرفته است. ریتم بازگویی قصه، معرفی شخصیت ها همه در تعادلی باشکوه با سبک خالقان اثر که فیلم به فیلم دارد کامل تر می شود عجین شده اند.


    The Kid with a Bike 2011

    »» سیریل کودک شگفت‌انگیز پسربچه با دوچرخه چیزی از جنسِ خود داردن‌هاست؛ لجوج و یک دنده؛ یکسره در حرکت و خستگی ناپذیر. او چیزی بیشتر از پیمودن راه خود نمی شناسد و نمی‌خواهد ...
    داردن‌ها پس از سه فیلم به جهان رزتا بازگشتند. به همان قلمرویی که رمز اصالت و بکربودگی سینمای‌شان را در خود نهان داشته بود. این اما بازگشتی بود که بار تمام این مسیر طی شده را نیز در خود داشت. و نتیجه فیلمی دقیق، زیبا و بی‌نقص شد. فیلمی که چیزی از فوران و انرژی و حرکت رزتا، چیزی از دقت و سنجیدگی محاسبه‌شده‌ی پسر و سبکبالی کودک را همزمان در کنار هم دارد.
    جالب است که این فیلم نیز همچون رقیب اصلی خود در جشنواره کن در همان سال (درخت زندگی)، بنا شده بر هارمونی و حرکت است. اما با یک تفاوت اصلی: آن یکی شکوه یک "سمفونی" بزرگ را دارد و این سادگی و غرابت یک "سونات" به دقت طرح‌ریزی شده را.

    Two Days, One Night 2014

    »» تازه ترین اثر برادران داردن، به سان میوه ی پربار درختی محدود می ماند؛ از قصه ی اصلی که همخوان با عنوان فیلم، در محدودیتی زمانی نهایتاً به درازای دو روز تعطیلات آخر هفته روایت می شود گرفته، تا مکانی تنها به گستره ی یک شهر، پرسوناژهایی معدود به یک شخصیت و مابقی تیپ، طرح داستانی مرکزی به نحیفی یک بند، روایتی خطی بر پایه ی فقط یک خط داستانی ثابت و کم و بیش یکنواخت، دوربینی روی دست اما نه چندان لرزان و میزانسن هایی حتی الامکان ساده و بی تکلف.
    حاصل اما آنقدر رسیده و پربار است که در سیری کاملاً واقع گرایانه و رئالیستی و در بستر درامی ساده و کم موقعیت (و شاید حتی بتوان گفت تک موقعیت) و کم فراز و فرود اما دقیق به لحاظ روان شناختی شخصیتی، با محوریت تقابل فرد با جامعه ی پیرامونی، از سویی شخصیت اصلی خود را به نوعی درمان کرده و به تغییر نگرشی نسبی می رساند و از سوی دیگر، خوانشی هر چند گذرا و مینی مالیستی اما حساب شده و در خدمت درام و به دور از کلیشه نگری، بر افرادی از اقشار متوسط و ضعیف و مرفه طبقه ی متوسط جامعه دارد.




  2. #2
    تاریخ عضویت
    Nov 2012
    ارسال ها
    598
    سپاس
    7,921
    از این کاربر 6,705 بار در 612 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    نقل قول نوشته اصلی توسط days of heaven نمایش پست ها
    The Kid with a Bike 2011

    »» سیریل کودک شگفت‌انگیز پسربچه با دوچرخه چیزی از جنسِ خود داردن‌هاست؛ لجوج و یک دنده؛ یکسره در حرکت و خستگی ناپذیر. او چیزی بیشتر از پیمودن راه خود نمی شناسد و نمی‌خواهد ...
    داردن‌ها پس از سه فیلم به جهان رزتا بازگشتند. به همان قلمرویی که رمز اصالت و بکربودگی سینمای‌شان را در خود نهان داشته بود. این اما بازگشتی بود که بار تمام این مسیر طی شده را نیز در خود داشت. و نتیجه فیلمی دقیق، زیبا و بی‌نقص شد. فیلمی که چیزی از فوران و انرژی و حرکت رزتا، چیزی از دقت و سنجیدگی محاسبه‌شده‌ی پسر و سبکبالی کودک را همزمان در کنار هم دارد.
    جالب است که این فیلم نیز همچون رقیب اصلی خود در جشنواره کن در همان سال (درخت زندگی)، بنا شده بر هارمونی و حرکت است. اما با یک تفاوت اصلی: آن یکی شکوه یک "سمفونی" بزرگ را دارد و این سادگی و غرابت یک "سونات" به دقت طرح‌ریزی شده را
    برخی کارگردانها هستند که جشنوارهای اروپایی برای فیلمهاشون خیلی شلوغ میکنند و ادم دوست داره ببینه فیلمهای این کارگردان ارزش اینهمه سرو صدا را دارند یا خیر
    این فیلم که اگر اشتباه نکنم از رقبای فیلم جدایی فرهادی بود ولی فیلم بسیار معمولی بود یک داستان پیش پا افتاده با یک اجرای معمولی که مطمئنم بعد از دیدن فیلم به عقل داوران جشنوارههای کن و برلین و ونیز شک میکنید این فیلم داردن ها رو نبنید برخی فیلمها ارزش یکبار دیدنم ندارند ولی اگر مثل من عاشق بازی ماریون کوتیلارد هستید فیلم دو روز یک شب رو ببینید شاید از داردنها خوشتون بیاید

  3. 21 کاربرِ زیر از hadi2006mi بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  4. #3
    کوه باش و دل نبند
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    محل سکونت
    رشت
    ارسال ها
    356
    سپاس
    16,377
    از این کاربر 6,113 بار در 375 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    نقل قول نوشته اصلی توسط hadi2006mi نمایش پست ها
    برخی کارگردانها هستند که جشنوارهای اروپایی برای فیلمهاشون خیلی شلوغ میکنند و ادم دوست داره ببینه فیلمهای این کارگردان ارزش اینهمه سرو صدا را دارند یا خیر
    این فیلم که اگر اشتباه نکنم از رقبای فیلم جدایی فرهادی بود ولی فیلم بسیار معمولی بود یک داستان پیش پا افتاده با یک اجرای معمولی که مطمئنم بعد از دیدن فیلم به عقل داوران جشنوارههای کن و برلین و ونیز شک میکنید این فیلم داردن ها رو نبنید برخی فیلمها ارزش یکبار دیدنم ندارند ولی اگر مثل من عاشق بازی ماریون کوتیلارد هستید فیلم دو روز یک شب رو ببینید شاید از داردنها خوشتون بیاید
    ممنون از نظرت هادی جان
    ولی من با شما موافق نیستم! البته این خاصیت هر فیلم بزرگیه که یه عده مخالف و موافق این مدلی داشته باشه. که البته این موضوع در مورد خود سینمای داردن‌ها هم صدق میکنه و هر اندازه که ستایش میشن به عینه دیدم که سینماشون ضعیف و سهل انگارانه خونده میشه
    داردن‌ها حتی زمانی که کودک رو ساختن و دومین نخل طلای خودشون رو به دست آوردند، به‌راحتی میشد اونها رو فیلمسازانی صاحب سبک به لحاظ استفاده از نوع خاصی از دوربین روی دست، بازی گرفتن، روش تقطیع پلان‌های آثارشون و البته پرداخت استادانه و بی واسطه و اغراق به مسائل و مشکلات اجتماعی دونست!
    بعد از سکوت لورنا که البته فیلم خیلی خوبی بود اما متفاوت با ساخته های قبلی داردن‌ها و همه ما میدونیم بکر بودگی و اصالت سینمای داردن‌ها تو 4 فیلم قول-رزتا-پسر و کودک نهفته ست (تا قبل از پسری با دوچرخه)، اونها بازم با یک فیلم "به ظاهر" کوچک و ساده اما فوق العاده عمیق به دنیای بکر و نابی که با رزتا ساخته بودن برگشتن اما تمام تجربه های قبلی رو هم درش وارد کردن! به طوری که میشه گفت پسری با دوچرخه یه معجون بی نظیره از تمام ساخته های داردن‌ها! که البته برای درک کامل این موضوع باید یک بررسی مستقل و "دقیق" در تمام فیلم‌های برادران داردن داشته باشی
    اما یک نکته! دوستان فکر نکنن "فرم" و دوربین روی دست خاص و اورجینال فیلمهای داردنها صرفا 1 "ادا" و خودنمایی تکنیکی هستش! کلی تفکر پشت فقط همین "دوربین روی دست" هر فیلم داردنهاست و "فرم" هر فیلمشون هم هماهنگی و تعادل کامل و حساب شده ای با جهان مضمونی فیلم داره! (مقایسه کنید دوربین روی دست 2 فیلم "رزتا" و "پسر" رو! با وجود شباهت های کلی فرم 2 فیلم ولی دوربین روی دست با 2 ترفند متفاوت و هوشمندانه در جهت هماهنگی و تعادل با جهان مضمونی فیلم ها به کار گرفته میشه! در رزتا دوربین سیال و بی‌قرار داردن‌ها در تمام فیلم اطراف بدن شخصیت اصلی پرسه می­زنه و مدام در نزدیک ترین فاصله نسبت به اون قرار داره و "آشوب درونش" رو از طريق لرزش‌های دوربين به بيننده منتقل میکنه! در پسر اما دوربین سیال داردن‌ها "عدم تعادل" شخصیت اصلی در مواجهه با اتفاقی که براش افتاده و زندگی ش رو کاملا دگرگون کرده رو به زیبایی هرچه تمام تر به تماشاگر منتقل میکنه!)
    همچنین در پشت سر سینمای داردن‌ها (و به گفته‌های مکرر خودشون) امانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی، حضوری بسیار بااهمیت داره. (که خودش فرصت بسیاری میخواد برای بحث درباره ش!)
    در سینمای داردن‌ها برخوردهای فیزیکی بسیار بااهمیت اند. در هر فیلم‌ِ آن‌ها لحظه‌های کوتاهی است بنا شده بر تماسِ دو تن. تماسی فیزیکی میانِ دو انسان. به زبانِ دراماتیک این‌ها سازنده‌ی نقطه‌های عطف‌اند – نقطه‌های که داستان‌ها را در مسیری تازه می‌اندازند. جایی که مسأله‌ی مواجهه‌ی چهره به چهره و نَفَس به نَفَس با «دیگری» معنایی بحرانی می‌یابد. این برخورد‌های کوتاهِ تنانه قلبِ معنایی هر فیلمِ داردن‌ها را به تسخیرِ خود آورده‌اند. (این پاراگراف کپی پیست میباشد)


  5. 24 کاربرِ زیر از Days of Heaven بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  6. #4
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    فیلم پسر به کارگردانی داردن ها در مورد فرد نجاری به نام اولیویر است که در یک مرکز بازپروری که مخصوص نوجوان ها هست,وظیفه ی اموزش نجاری شون رو برعهده داره در این میان شاگرد جدیدی به نام فرانسیس به کارگاهش میاد,ابتدا اولیویر ندیده اون رو پس میزنه,ولی وقتی بعد چهره اش رو میبینه و از نامش اطلاع حاصل میکنه,به دنبالش میاد تا اونرو به کارگاهش بیاره.اما چرا؟چرا اولیویر اینقدر پیگیر این شده که این پسر رو حتما به کاراگاهش بیاره,چه مسیله ایی باعث شده تا او اینقدر علاقه مند به این بچه بشه,شاید اولیویر همجنس بازه یا شاید هم که اون بچه پسرشه,شاید هم هیچکدوم از این مسایل در میون نباشه.برای فهمیدن این راز که چه رابطه ایی بین ایندو شخصیت وجود داره,باید سی دقیقه صبر کنید تا پی به این راز ببرید.


    فیلم پسر فیلمی پر از تعلیقه که شما رو تا پایانش منتظر نگه میداره,فیلمی مستند واره که علاوه بر داستانش به گونه ایی انگار داره اموزش نجاری هم به مخاطبش میده,باید بگم که سی دقیقه ی ابتدایی فیلم پسر به غیر از نحوه ی فیلمبرداری خارق العاده اش که تمام جزئیات رو برای مخاطبش نشون میداد از باز کردن شیر روشویی تا برداشتن چکش و چرخش 360 درجه دوربین و....,جذابیت دیگه ایی برام نداشت یه فیلم کند و سرد بود که روایت درستی هم نداشت,اما صبر کنید بعد از گذشت سی دقیقه هست که فیلم تازه خودش رو نشون میده و شما رو در خودش غرق میکنه,بعد از این بود که من اصلا دوست نداشتم,فیلم پایان پیدا کنه.دیدن اینگونه فیلم ها دقیق مثل امپول زدن میمونه,باید خودتون رو شل کنید,برای دیدن پسر بچه هم باید خودتون رو غرق در دنیاش کنید,اونجاست که فیلم هم شما رو به دنیا خودش وارد میکنه و شما رو سوار بر موجی میکنه که لذت دیدن فیلم رو دو چندان میکنه.....پسر (فرانسیس ) یک ادم رو کشته و پنج سال از عمرش که از یازده سالگی بوده رو در زندان سپری کرده ,بعد از پایان دوره ی زندانش میاد تا نجاری یاد بگیره, فرانسیس دیگه مثل سابقش نیست,اصلا دیگه مثل بچه های همسن خودش نیست,انگار به یه پوچی رسیده,میدونید چرا,چون پنج سال از پایه ایی ترین دورانش رو از دست داده,نه پدری داره و نه مادر درست حسابی که به فکرس باشه,پس اون به اولیویر پناه میاره تا سرپرستش باشه,ولی همون رازه که جلوی اولیویر رو میگیره,پسر از اولیویر شناختی نداره,ولی اولیویر خوب اونو میشناسه.....از قصد کارگردان برای بازیگر پسر از شخصی استفاده کرده که چهره ایی معصوم داشته باشه تا اثرگذاری فیلم بالاتر بره و مخاطب با پسر بچه بیشتر ارتباط و تعامل پیدا کنه و پیدا هم میکنه.....من که سراسر لذت بردم از این فیلم که فقط سه بازیگر داشت(درسته که تعداد بازیگر ها کمه,شاید بشه گفت 2 بازیگره, ولی برادران داردن به قدری شخصیت پردازی قوی انجام دادند که اصلا این کم بازیگر بودن فیلم رو حس نمیکنید).عاشقانه فیلم رو دوست داشتم و کارگردانش رو تحسین میکنم,مخصوصا پایان بینظیر و تکان دهنده اش رو,پایانی که در اخر هیچ مکالمه ایی صورت نگرفت و فقط این چوب ها بودند که جا به جا شدند,به نظر من باید حتما این فیلم رو مسئولین قوه قضاییه ببینند,تا بفهمند اعدام تنها چاره ی کار نیست و گاهی اوقات هم باید بخشید.....از پویان هم ممنونم,امکان داشت تا اخر عمرم این فیلم سرد ولی پر از احساس و قدرتمند رو نبینم...


  7. #5
    کوه باش و دل نبند
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    محل سکونت
    رشت
    ارسال ها
    356
    سپاس
    16,377
    از این کاربر 6,113 بار در 375 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    نقل قول نوشته اصلی توسط Marlon Brando نمایش پست ها
    فیلم پسر به کارگردانی داردن ها در مورد فرد نجاری به نام اولیویر است که در یک مرکز بازپروری که مخصوص نوجوان ها هست,وظیفه ی اموزش نجاری شون رو برعهده داره در این میان شاگرد جدیدی به نام فرانسیس به کارگاهش میاد,ابتدا اولیویر ندیده اون رو پس میزنه,ولی وقتی بعد چهره اش رو میبینه و از نامش اطلاع حاصل میکنه,به دنبالش میاد تا اونرو به کارگاهش بیاره.اما چرا؟چرا اولیویر اینقدر پیگیر این شده که این پسر رو حتما به کاراگاهش بیاره,چه مسیله ایی باعث شده تا او اینقدر علاقه مند به این بچه بشه,شاید اولیویر همجنس بازه یا شاید هم که اون بچه پسرشه,شاید هم هیچکدوم از این مسایل در میون نباشه.برای فهمیدن این راز که چه رابطه ایی بین ایندو شخصیت وجود داره,باید سی دقیقه صبر کنید تا پی به این راز ببرید.


    فیلم پسر فیلمی پر از تعلیقه که شما رو تا پایانش منتظر نگه میداره,فیلمی مستند واره که علاوه بر داستانش به گونه ایی انگار داره اموزش نجاری هم به مخاطبش میده,باید بگم که سی دقیقه ی ابتدایی فیلم پسر به غیر از نحوه ی فیلمبرداری خارق العاده اش که تمام جزئیات رو برای مخاطبش نشون میداد از باز کردن شیر روشویی تا برداشتن چکش و چرخش 360 درجه دوربین و....,جذابیت دیگه ایی برام نداشت یه فیلم کند و سرد بود که روایت درستی هم نداشت,اما صبر کنید بعد از گذشت سی دقیقه هست که فیلم تازه خودش رو نشون میده و شما رو در خودش غرق میکنه,بعد از این بود که من اصلا دوست نداشتم,فیلم پایان پیدا کنه.دیدن اینگونه فیلم ها دقیق مثل امپول زدن میمونه,باید خودتون رو شل کنید,برای دیدن پسر بچه هم باید خودتون رو غرق در دنیاش کنید,اونجاست که فیلم هم شما رو به دنیا خودش وارد میکنه و شما رو سوار بر موجی میکنه که لذت دیدن فیلم رو دو چندان میکنه.....پسر (فرانسیس ) یک ادم رو کشته و پنج سال از عمرش که از یازده سالگی بوده رو در زندان سپری کرده ,بعد از پایان دوره ی زندانش میاد تا نجاری یاد بگیره, فرانسیس دیگه مثل سابقش نیست,اصلا دیگه مثل بچه های همسن خودش نیست,انگار به یه پوچی رسیده,میدونید چرا,چون پنج سال از پایه ایی ترین دورانش رو از دست داده,نه پدری داره و نه مادر درست حسابی که به فکرس باشه,پس اون به اولیویر پناه میاره تا سرپرستش باشه,ولی همون رازه که جلوی اولیویر رو میگیره,پسر از اولیویر شناختی نداره,ولی اولیویر خوب اونو میشناسه.....از قصد کارگردان برای بازیگر پسر از شخصی استفاده کرده که چهره ایی معصوم داشته باشه تا اثرگذاری فیلم بالاتر بره و مخاطب با پسر بچه بیشتر ارتباط و تعامل پیدا کنه و پیدا هم میکنه.....من که سراسر لذت بردم از این فیلم که فقط سه بازیگر داشت(درسته که تعداد بازیگر ها کمه,شاید بشه گفت 2 بازیگره, ولی برادران داردن به قدری شخصیت پردازی قوی انجام دادند که اصلا این کم بازیگر بودن فیلم رو حس نمیکنید).عاشقانه فیلم رو دوست داشتم و کارگردانش رو تحسین میکنم,مخصوصا پایان بینظیر و تکان دهنده اش رو,پایانی که در اخر هیچ مکالمه ایی صورت نگرفت و فقط این چوب ها بودند که جا به جا شدند,به نظر من باید حتما این فیلم رو مسئولین قوه قضاییه ببینند,تا بفهمند اعدام تنها چاره ی کار نیست و گاهی اوقات هم باید بخشید.....از پویان هم ممنونم,امکان داشت تا اخر عمرم این فیلم سرد ولی پر از احساس و قوی رو نبینم...
    ممنون از حضور و یادداشت بسیار خوبت علیرضا
    حرف در مورد فیلم که بسیاره. واقعا یک کلاس آموزشیه "کارگردانی" و "اجرا" این فیلم
    در مورد پایان بندی فیلم

    مشاهده محتوا اسپویلر
    و موضع سخت متمدنانه داردن­ها در قبال مسئله دوگانه انتقام یا بخشش. این شاید ریشه در گونه ای اندیشه­ ی مسیحی هم داشته باشد، چیزی که در نهایت به فیلم گونه­ ای لحن دینی (در عمیق­ترین معنای این کلمه) نیز می­دهد...
    فیلم به انتها می­رسد، دقیقا نمی­دانیم خشم و فکر انتقام اولیویر فرونشسته است یا نه، بخشیده است یا به گونه ­ای مصالحه کرده است. حدس می­زنیم که شاید اولیویر و فرانسیس تجربه ­ای تازه را در زندگی شروع ­کنند. شاید فرانسیس بتواند جای پسر اولیویر را بگیرد و اولیویر چون پدری در کنار فرانسیس باشد. تجربه­ ای دشوار و حتی تلخ است. و بی­رحمی اینجاست که این اتفاق در حضور دائم "گذشته" رخ می­دهد، از گذشته گریزی نیست ولی شاید بخشش راهی باشد به رهایی.

    پایان فیلم پسر همچون پاسخی می ماند. به پرسشی. پرسشی که شاید در همین سینما تا به حال چند بار مطرح شده باشد.( از جمله در چهارصد ضربه ی تروفو )
    اینکه آیا باید کودکان و نوجوانان بزهکار را همانند دیگر مجرمان مجازات کرد؟ مقصر واقعی کیست؟ کودک؟ جامعه؟ برادران داردن پاسخی ساده دارند: الیویر و کارآموز نوجوانش به کمک هم الوارهای چوب را پشت ماشین می گذارند. تیتراژ آغاز می شود.شک داریم که این جا پایان فیلم بود یا آن که ناقص نشانمان دادند؟ اما نه، دیگر چیز یشتری برای گفتن باقی نمانده. پس پذیرفتن چنین پایانی کار سختی نخواهد بود.
    و داردن ها راه حل خود را چنین بیان می کنند: آموزش. بله، در جامعه ی ایده آل آنها، اولیویر تنها یکی از افرادی است که می تواند به قاتل پسرش کار بیاموزد. اولیویر های این جامعه، چنین کاری را انجام می دهند چرا که خوب می دانند مقصر واقعی کیست.


  8. 22 کاربرِ زیر از Days of Heaven بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  9. #6
    کوه باش و دل نبند
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    محل سکونت
    رشت
    ارسال ها
    356
    سپاس
    16,377
    از این کاربر 6,113 بار در 375 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    از یه نکته حاشیه ای میرسم به یه نکته حساس و مهم
    دوستانی که فیلم رزتا رو دیدن میدونن دوربین در فیلم رزتا تبدیل میشه به خود بازیگر و در حرکتی بی امان با کنش های بازیگر و در یک کلام "همه جا" همراهشه و در نزدیک ترین فاصله نسبت به رزتا قرار داره! و دیدم دوستانی که رو که میگن یکی از موضوعاتی که تو این فیلم واسشون جالب بود این بوده که گاهی اوقات یاد بازی های اول شخص که می افتادن که بازی رو از نگاه شخصیت مذکور انجام میدادن! یا حتی سبک بازی هایی که دوربین از روی شانه شخصیت همیشه روایتگر ماجراست! البته منظورشون این نبود که فیلمبرداری طوری بود که انگار دوربین به جای رزتا حضور داشت، بلکه دوربین همیشه و همه جا سعی می کرد به همراه این شخصیت باشه!

    اگه نمونه ی کامل این نوع فیلمبرداری (و کلی ابتکار بکر و ناب دیگه) رو میخواید، "وارد خلاء شو" گاسپار نوئه رو ببینید!
    فیلمبردرای فوق العاده آوانگارد و پیشرویی داره این فیلم و امکانش هست 10-15 سال دیگه (شاید هم بیشتر) همه فیلمبرداری و البته خود فیلم رو از شاهکارهای تاریخ بدونن و اون زمان به درستی درک شه!
    فیلمبرداری "تنگ ماهی" آندرا آرنولد هم شباهت های (نه چندان زیادی البته!) داره با گفته بالا!

    2 مطلب درباره ی این نوع دکوپاژ منحصر به فرد فیلم های داردنها به دست آوردم (یکیش که قسمتی ازش رو همینجا آوردم به مقایسه جنبه ها و رویکرد زیباشناختی دکوپاژ دو فیلم رزتا و تنگ ماهی پرداخته) اما اون یکی دیگه درباره رابطه ی این نوع دکوپاژ (و همچنین سینمای داردنها) با فلسفه اخلاق امانوئل لویناس هستش و نشون میده پشت این سینمای "به ظاهر" ساده چه حرف های بزرگی نهفته ست. ولی برای خوندنش باید قول و پسر رو دیده باشید!

    در قاب گرفتن ِفضای نامرئی : خوانش لویناسی از سینمای برادران داردن

    داردن­ها تکلیف­شان را روشن کرده­ اند، آن­ها با هرگونه دستورِ زبان کلاسیکی برای همذات­ پنداری سرِ ناسازگاری دارند. بدیلی که برای «از چشمِ دیگری دیدن» ارائه می­کنند، «چسبیده به دیگری» بودن است: چسبیدن به او که بدنش دارد از قاب بیرون می‌زند و لمسِ او از نزدیک­ترین فاصله­ ی ممکن، درست پشت سرش با فوکوس کردنِ دوربین بر پشتِ او، یا با کمی فاصله از روبرویش، همان فاصله­ ی دوربین تا کاراکتر که لوک داردن به آن فضایِ «راز» می­گوید. آن­چه داردن­ها به آن نائل می­شوند – به بازیِ خودمان برگردیم و از یادداشت­ های روزانه­ ی داردن­ها هم کمک بگیریم – عبور از پوستِ مدیوم رُزتا و لمس آن بدنِ ناپیدا – همان شبح – زیرِ بدنِ پیداست. دوربینِ بی­ تاب برای آندرا آرنولد اما حکایت دیگری دارد. به خاطر بیاوریم اصرارِ او بر «از چشم دیگری دیدن» را در نگاهِ دوربینِ بین بازوان میا، آن­جا که کانر دخترکِ خواب­زده را در تختوابش می­خواباند.

    منبع: این دخترانِ سرسخت | حرفه، معمار


  10. 21 کاربرِ زیر از Days of Heaven بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  11. #7
    کوه باش و دل نبند
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    محل سکونت
    رشت
    ارسال ها
    356
    سپاس
    16,377
    از این کاربر 6,113 بار در 375 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    پیروِ پست قبلی...

    ادرین مارتین پیروِ آرایِ ژیل دلوز از دو گونه سینما سخن می‌گوید: «دو نوع سینما داریم، یکی رو به سویِ "تن" و دیگری تاکید کننده بر "ذهن". این یک تمایزگذاری سخت یا مطلق نیست: هر فیلمی این دو گرایش را با نسبت‌های مختلف ترکیب می‌کند. اما همچون خیلی موردهای دیگر، مسئله‌ی اصلی درجه‌ی ترکیب و تاکیدی است که به این یا آن سو می‌شود.»
    و در این میان سینمایِ داردن‌ها به شکلی رادیکال به سینمایِ تن گرایش دارد. سینمایی عینی و نه ذهنی؛ تا آن‌جا که هیچ‌وقت نمایی از نقطه دیدِ شخصیت‌هایِ فیلم‌ها‌ نمی‌بینیم؛ به یقین نمی‌دانیم آن‌ها به چه می‌اندیشند و انگیزه‌هایشان از کجا نشات می‌گیرد و بنابراین انگیزه‌ها، اعمالی که انجام می‌دهند چه سرانجامی دارد. دوربینِ داردن‌ها چسبیده به تنِ بازیگرها، با ریتمِ سریعِ حرکتِ آن‌ها و به نفس‌نفس افتادن‌شان، مدام در حرکت است. مصداقِ این ادعا در سینمای آن‌ها، استفاده از مدیوم‌شات و کلوزآپ در غالبِ زمان‌بندیِ فیلم‌ها می‌باشد. مخاطب، تمامِ دنیایِ روایی‌ای که این فیلم‌ها به تصویر می‌کشند را در تعقیبِ تن‌به‌تنِ دوربین با شخصیت‌ها (و نه از چشمانِ آن‌ها) نظاره می‌کند. و در این دنیاهایِ دراماتیک بسیاری از مسائل از دیدِ مخاطب پنهان می‌ماند و تا انتها نیز جوابی برایشان وجود نخواهد داشت.
    کارِ داردن‌ها نشان دادنِ «همه» چیز نیست، آن‌ها بن‌مایه‌ی آن‌چه که روایت بر آن استوار است را در مؤجزترین شکلِ ممکن به تصویر می‌کشند؛ از این روی سینمایِ آن‌ها، سینمایِ درام‌هایِ کوچک است و از پیچیدگی‌های روایی و سخت‌فهم خبری نیست و در یک بازه‌ی زمانی -غالباً چند روزه- از زندگیِ معمولا نوجوان یا جوانی که مشکلِ مشخص و سرراستی در زندگی‌اش دارد، پی گرفته می‌شود. سینمایِ این دو برادر، سینمایی‌ست همیشه درگیر شونده با شخصیت‌ها و کنش‌ها. سینمایی که در تلاش است واقعیت را در میزانسن‌هایِ دقیق طراحی شده‌اش به تصویر بکشد.
    سینمایِ‌ تنِ داردن‌ها متمایز است با نمونه‌های رادیکالی همچون سینمایِ فیلیپ گراندریو، گاسپر نوئه، کاترین بِریا و برونو دومُن. در این‌جا از آن خشونت و عریانی خبری نیست؛ بلکه تن‌های انسانی، فیگورهایی هستند که در عامیانه‌ترین حالتِ ممکن با مشکلات‌شان در زندگی می‌جنگند؛ و در این مسیر نه رفتار و انگیزه‌هایشان به پارامترهایِ روانکاوانه‌ی آشنا تقلیل می‌یابد و نه (غالبا) شوک‌هایی منقلب کننده و ویرانگری که دلیل‌شان وجودِ خشونت‌هایی افسار گسیخته باشد، مخاطب را سرگردان می‌کند. از این جهت سینمای داردن‌ها، قبل از شباهت‌های تماتیک، استتیک و تکنیکی به سینمایِ فیلم‌‌سازانِ افراط‌گراییِ نویِ فرانسوی (New French Extremity) یا همان‌طور که رابین وود اشاره می کند به نئورئالیست‌های ایتالیایی دهه‌ها‌ی 1940 و 1950 و حتی سینماگرانِ دُگما 95ای با دوربینِ روی‌دست و لوکیش‌های واقعیِ فیلم‌هایشان، قابلِ مقایسه با سینمایِ جان کاساوتیس است.

    منبع: وبلاگ فیلم‌ها و احساس‌ها


  12. 17 کاربرِ زیر از Days of Heaven بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  13. #8
    Israel Hands
    تاریخ عضویت
    Sep 2011
    ارسال ها
    6,160
    سپاس
    26,418
    از این کاربر 86,415 بار در 9,070 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    به اصرار پویان بالاخره تصمیم گرفتم یه فیلم از برادران داردن ببینم، از اونجایی که به خاطر ماریون کوتیلارد فیلم آخرشون رو دانلود کرده بودم، با همین هم شروع کردم.
    اول داستان فیلم رو توضیح بدم... داستان درباره ساندرا است که بعد از اینکه توسط 16 همکارش تو یه رای گیری از کار بی کار شده است که تصمیم میگیره برای پس گرفتن کارش تلاش کنه و درخواست یه رای گیری دیگه میکنه. مدیر شرکت هم اخراج ساندرا رو یه گزینه کرده و افزایش حقوق 1000 یورویی کارمندهاش رو یه گزینه دیگه. یعنی اگه ساندرا اخراج بشه به همه 1000 یورو داده میشه. داستان فیلم هم پیرامون این دو روزی میچرخه که ساندرا سعی میکنه همکارهاش رو متقاعد کنه تا بهش رای بدن.
    یه نقل قول از مجله رولینگ استون:

    No se*x, no chases, no cyberterrorism. Just people interacting
    چقدر اینجور درام ها لذت بخشه. اتفاقا ما ایرانی ها هم از این جور داستان هایی که حقیقت اجتماع و تقابل انسان ها باهم دیگه رو نشون میده خوشم مون میاد. نمونه هاش کارهای اصغر فرهادی که فکر میکنم کارش شباهت زیادی به برادران داردن داره. پایان فیلم هم معرکه بود، دقیقا همون چیزی که انتظار داری ازشون... یه پایان تلخ و در عین حال شیرین. مثل پویان بلد نیستم قشنگ قشنگ حرف بزنم:دی فقط پیشنهاد میکنم که این فیلم رو ببینید، از خوب های 2014 بود

    ممنون بابت تاپیک


  14. 19 کاربرِ زیر از Chandler Bing بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  15. #9
    I have a name But never mind
    تاریخ عضویت
    Feb 2012
    محل سکونت
    Gotham City
    ارسال ها
    1,352
    سپاس
    20,421
    از این کاربر 29,511 بار در 1,389 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    امروز فرصتی شد تا "رزتا" اثر برادران داردن رو ببینم
    مسئله ای که برام جلب توجه میکرد درام قوی اثر بود که روایتگر زندگی طبقه تقریبا ضعیف جامعه و دست و پنجه کردنشون با زندگی بودش.
    خودم بشخصه عاشق اینجور داستان ها هستم، جریان واقعی زندگی. همین فاکتور رو توی "دو روز و یک شب" هم دیده بودم.
    مسئله ی دیگه حرکات دوربین در فیلم "رزتا" بود که بسیار هوشمندانه بود و بخوبی عصبی بودن رزتا و تنش هاشو نشون میداد.
    همینطور استفاده نکردن از هیچ موسیقی متنی در سرتاسر فیلم که باعث میشه بدون هیچ واسطه ی احساسی تماشاگر با شخصیت اصلی ارتباط برقرار کنه.
    بازی امیلی دوکن هم که عالی بود. امتیاز من به فیلم 8.5 از 10 هستش.

  16. 12 کاربرِ زیر از aramis2800 بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  17. #10
    تاریخ عضویت
    Jun 2015
    ارسال ها
    7
    سپاس
    19
    از این کاربر 56 بار در 7 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Dardenne Brothers

    مرسی. تاپیک خوبیه
    همچنین درباره فیلم آخرشون باید بگم ارزش دیدن که سهله بلکه ارزش ساعت ها فکر کردن رو هم داره

  18. 8 کاربرِ زیر از David C بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


 

 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

موضوعات مشابه

  1. [تیم سینما] یک هفته ، یک کارگردان ==> Coen brothers
    By Gallow in forum یک هفته یک کارگردان
    پاسخ ها: 8
    آخرين ارسال: 08-02-2017, 11:45 PM
  2. پاسخ ها: 26
    آخرين ارسال: 12-21-2016, 07:25 PM

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.