برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 12
  1. #1
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    معناگرای کبیر



    اینگمار برگمن,سینماگر بزرگ سوئدی در سال 1986,در اخرین سال حیات آندری تارکوفسکی(1932-1986),در مصاحبه ای با نشریه ی سینمایی سایت اند سوند گفت : " کشف نخستین فیلم تارکوفسکی برایم معجزه ایی بود,به ناگاه خویشتن را در استانه ی اتاقی بازیافتم که تا ان دم,کلیدش را نداشتم.اتاقی که ورود به ان همواره ارزویم بود و او در ان چه ارام,چه رها گام می زد,دلگرم ام کرد,به هیجان ام اورد.یک نفر همه ی ان چیزی را بیان میکرد که عمری میخواستم بگویم.اما راه اش را نمی دانستم,تارکوفسکی به چشم من بزرگترین است.کسی که زبانی تازه و خوانا را برای ماهیت ابداع کرده تا زندگی را به سان اندیشه ای یا رویایی تسخیر کند."
    تارکوفسکی با همان اولین فیلم بلندش,کودکی ایوان,به فیلمساز مهمی در کشور زادگاهش,شوروی مبدل شد.در سینما و ادبیات شوروی در دوره ی پسا-استالین,جنگ به یک مضمون محوری مبدل شده بود.اما ناگهان این امکان فراهم شد تا از تکنیک های روایی مدرن برای بیان ابعاد گوناگون انسانی و تعارض های واقعی استفاده شود.این در واقع نوعی مخالفت پنهان با سبک واقع گرایی سوسیالیستی بود که برای دهه ها امکان هر گونه شکوفایی و خلاقیتی را در عرصه ادبیات,سینما و دیگر هنرها در شوروی از بین برده بود.تارکوفسکی جوان,به عنوان یک سینماگر مستقل,در اولین فیلمس توانست" سوررئالیسم سوسیالیستی "(یا به قول ژان پل سارتر,که در غرب به حمایت از کودکی ایوان برخاسته بود) و " اکسپرسیونیسم سوسیالیستی " را جایگزین سبک تحمیلی واقع گرایی سوسیالیستی بکند.او با همین نخستین فیلم اش توانست در بین سینماگران جوان شوروی به جایگاه رهبری دست یابد و الگویی برای نسل تازه ی سینماگران کشورش باشد,موفقیت های جهانی کودکی ایوان, همچنین مانع از این شد که صدای تارکوفسکی به مثابه ی یک سینماگر ازاد و اندیشمند برای همیشه سرکوب شود.حکومت شوروی در دو دهه ی اتی موانع زیادی بر سر راه تارکوفسکی گذاشتند,از سانسور و ممنوع النمایش کردن فیلمهایش تا جلوگیری از خروج خانواده اش از شوروی به غرب..اما تارکوفسکی به یمن موفقیت های پیاپی اش در جشنواره های معتبر اروپایی.سرانجام بر همه ی این موانع غلبه پیدا کرد.میراث او,تعدادی از بهترین فیلمهایی که تاریخ سینما به خود دیده
    است : اندری روبلف(1966),سولاریس(1972),استاکر(1974),نوستالگیا(1983) و ایثار(1985).
    تارکوفسکی معتقد بود که عشق تنها راه حل برای برطرف کردن معضل و مصائبی است که بشر امروز به ان مبتلاست,اهمیت سینمای تارکوفسکی ,در انسان محور بودن اش است.این خصوصیت در تعارض با سینمای فرمایشی شوروی بود,سینمایی که ایزنشتاین در ان" قهرمان جمعی"(گروهی از کارگران,گروهی از نظامیان و...) را جایگزین "قهرمان فردی" کرده بود.کوروساوا یکی از فیلمسازان محبوب تارکوفسکی بود زیرا این فیلمساز ژاپنی نیز در جامعه ای که به فردیت بهای چندانی داده نمیشد در فیلمهایش به سراغ فرد و دلمشغولی هایش رفته بود.چنین گرایشی در نظام شوروی بسیار خطرناک ارزیابی میشد و به همین خاطر انگ فیلمساز "فردگرای نخبه ی گرای ارمان گریز" بر پیشانی تارکوفسکی زده شد.تارکوفسکی حتی در فرم و تکنیک نیز علیه سینمای سنتی شوروی قیام کرد.ان سینمای مبتدی بر تدوین –که بر امده از تئوری ها و فیلم های سینماگران پیشگامی همچون ایزنشتاین و بود-هیچ نسبتی با سینمای مورد علاقه ی تارکوفسکی نداشت.تارکوفسکی به "تدوین نرم و آرام" در فیلمهایش رو اورد,او از تعداد نماهای فیلمهایش را به شدت کاست(تعداد نماهای تارکوفسکی تقریبا نصف یک فیلم معمولی بود)و به نماهای چند دقیقه ای و حرکت اهسته رو اورد,رویکردی که مطلقا هیچ قرابتی با سینمای سنتی شوروی,که از طریق تدوین کوبشی و پرضرباهنگ نماها فرصت اندیشیدن را از تماشاگر سلب و ذهنیت او را معطوف به پیام های سیاسی و ایدئولوژیک خاص کرده بود,نداشت.
    دیگر وجه مهم سینمای تارکوفسکی ,تاکیدات مکرر او در فیلمهایش بر نقش مهم مسئولیت فردی در مواجهه با مشکلات و مصائب محیط سیاسی و اجتماعی اطرافمان است,شاید هیچ سینماگری به اندازه ی تارکوفسکی در فیلمهایش روی اخلاق و معنویات تاکید نکرده است.او با فیلمهای زیبایش به ما جهانیانی که در زندگی مادی مان غرق شده ایم یاداور شد که معنویت را پاک از بین برده ایم و راه نجاتمان احیای این معنویت از دست رفته است.او نگران این بود که انسان جایگاه خود را در این جهان اکنده از بحران,فاجعه,جنگ,خشونت و دلهره از دست بدهد و به ورطه ی هلاکت ابدی بیفتد.تارکوفسکی در بیانیه ایی که در سال 1986 به مناسبت نمایش فیلم ایثار منتشر کرد- بیانیه ایی که در حکم وصیت نامه اوست-به ما یاداور شد : " دنیای کنونی جهانی مادی و عاری از هر نشان معنوی است.....اگر در برابر انسان,تنها داده های تجربی قرار گیرند,انچه بدست میاید,نتیجه ایی دهشت بار خواهد بود و زندگی ناممکن خواهد شد,ما قادر به زندگی نخواهیم شد,مگر انکه امکان تکامل معنوی را فراهم اوریم."

    پیچیدگی سادگی


    در پایان دهه ی 90 میلادی, مجله ی فیلم کامنت در یک نظر سنجی از منتقدان و کارگردان های مطرح دنیا خواست تا "شاخص ترین" فیلم و فیلمساز دهه ایی که گذشت را انتخاب کنند.نظرسنجی که در ان افراد بسیاری به کیارستمی یا فیلمی از او رای دادند.این که منتقدان صاحب نامی چون رابین وود,دیوید بوردول,جانتان روزنبام و یا جف اندرو, کیارستمی را به عنوان مهمترین فیلمساز دهه 90 معرفی کرده اند,به خوبی میزان تاثیر گذاری این فیلمساز ایرانی بر سینمای جهان در ان سال ها را نشان میدهد.به این اضافه کنید تعریف های ستایش امیز بزرگانی چون آکیرا کوروساوا,مارتین اسکورسیزی و ژان لوک گدار را که هر کدام به گونه ایی سینمای کیارستمی را تحسین کرده اند.این موضوع را حتی مخالفان کیارستمی نیز باید بپذیرند که او در دهه ی 90 با فیلم هایی
    نظیر کلوز اپ(1990),زیر درختان زیتون(1994),طمع گیلاس(1997) و باد ما را خواهد برد(1999) ,بر قله ی سینمای هنری دنیا قرار گرفت و تاثیر فراوانی را بر فیلمسازهای نقاط مختلف جهان گذاشت,تاثیری که به راحتی میتوان در اثار کارگردان های مطرحی چون میشاییل هانکه,برادران داردن,نوری بیگله جیلان,لورن کانته و یا نانی مورتی مشاهده کرد. کیارستمی در عرصه ی فیلم های هنری و مستقل,زبان جدیدی به سینمای دنیا پیشنهاد داد,پیشنهادی که موجب شکل گرفتن جریانی شد که اکثر محافل هنری و روشنفکری دنیا را در خود درگیر کرد.جریانی که همچنان به حیات خود ادامه میدهد,هنوز هم در جشنواره ی کن میتوان فیلمهایی را دید که کاملا تحت تاثیر سینمای کیارستمی ساخته شده اند.به همین دلیل است که مجله ی گاردین,این فیلمساز ایرانی را به عنوان یکی از ده کارگردان برتر دنیا معرفی کررده است. کیارستمی در اثارش با استفاده از چشم انداز های غیر شهری و کمپوزیسیون های ابستره از طبیعت,توانست نظرها را به سوی خود جلب کند.او با حذف کاگردانی و درام به شیوه ی معمول و مرسوم و بازی های فرمی با روایت,صدا,تصویر,به زبانی خاص در سینما رسید که برای بسیاری از هنر دوستان بکر و تازه بود. کیارستمی در فیلمهایش تلاش کرد داستان را به حاشیه رانده و برای مخاطب یک تجربه ی حسی بدیع را رقم بزند.او بود که با رویکرد متفاوت اش به سکون و سکوت,سینمای متکی به حذف را وارد مرحله ی جدیدی کرد و از تکرار و تقارن به شیوه ایی دیده نشده در ساختار اثارش بهره برد.جالب اینجاست که عده ای به اشتباه تصور میکنند که ساختار فیلمهای کیارستمی بسیار معمول و قابل تقلید است,در حالی که فیلم های او شاید در ظاهر ساده به نظر برسند,اما در واقع از میزانسن های به شدت دقیق و حساب شده ایی تشکیل شده اند که نشان دهنده ساختاری هندسی و ریاضی وار است.شاید بتوان گفت که کیارستمی موفق شده به سادگی از پیچیدگی برسد و این بسیار تفاوت دارد با سادگی آماتوری و برآمده از عواملی چون کمبود امکانات.از این رو میتوان سبک فیلمسازی کیارستمی را سهل و ممتنع دانست.سبکی که تماشاگر دقیق,متوجه ریزه کاری های فراوانی در ان خواهد شد,سبکی مملو از جزئیات,چه در فیلمنامه و چه در اجرا,که مشخص است توسط هنرمندی باهوش,تیزبین و البته تجربه گرا شکل گرفته است,هنرمندی که با پرداخت های غیر دراماتیک اش از موضوعات دراماتیک ,رویکرد جدیدی را در بحث "چگونه نشان دادن" در سینمای دنیا بوجود اورد و در مواردی چون نحوه استفاده از صدای خارج از قاب و یا نحوه ی استفاده از نماهای داخل خودرو,تاثیر انکار ناپذیری بر فیلمسازهای پس از خود گذاشت.از طرفی یکی دیگر از مهمترین دلایل موفقیت کیارستمی در جشنواره های بین المللی را میتوان جاری ساختن نگاهی فرامرزی در دل اثاری بومی دانست,نگاهی هستی شناسانه که در اغلب موارد با تلفیق شاعرانگی و واقع گرایی به تقابل مرگ و زندگی و رابطه انسان ها با یکدیگر میپردازد و با طنزی ظریف جهان معنایی چند لایه ایی ,را پیش روی مخاطب قرار میدهد.جهان معنایی ای که کیارستمی با شیوه ی در انتقال اطلاعات,لذت کشف ان را به تماشاگر پیشکش میکند.از این رو فیلم های او هم به خاطر ارزشهای زیبا شناختی شان در سراسر دنیا مورد توجه قرار گرفته اند و هم به خاطر زاویه نگاه شان به رابطه ی انسان با محیط پیرامونش.نکته جالب اینجاست که نگاه کیارستمی به ذات زندگی بر خلاف بسیاری از فیلمسازان محبوب سینمای روشنفکری,خوشبینانه است.او اگرچه در مورد موضوعاتی چون رابطه ی زن و مرد نگاهی بدبینانه دارد,اما به طور کلی به زندگی امیدوارنه نگاه میکند.اتفاقا این نگاه امیدوارانه را نیز میتوان یکی از دلایل محبوبیت کیارستمی دانست,رویکرد شرقی او به موضوعات انسانی,همواره برای سینما دوستان غربی جذاب و تازه بوده.انها در فیلمهای کیارستمی ,چه در فرم و چه در مضمون,چیزهایی را جستجو کردند که نمونه اش در سینمای اروپا و با آمریکا پیدا نمیشد.به همین خاطر هم بود که کیارستمی توانست در مدت زمانی کمتر از ده سال به فیلمسازی جریان ساز و پیش رو تبدیل شود که توانست سینمای پس از خود را تغییر دهد.برخی صرفا کارگردان های خوبی اند و برخی علاوه بر خوب بودن,چیزی به سینما اضافه میکنند,عباس کیارستمی بدون شک در دسته دوم قرار دارد.

    منبع: مجله دنیای تصویر


  2. #2
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    فاتح هنرهای رزمی سینما




    اگرچه "وونگ فی هانگ" از اولین و مهمترین قهرمانان هنرهای رزمی در سینما و تلویزیون بود,اما بدون شک باید "بروس لی" را بازکننده درهای سینما بر روی هنرهای رزمی شرقی در دنیا دانست.او اولین کسی بود که به ساخت و بازی در یک فیلم سراسر رزمی پرداخت ,با معرفی هنرهای رزمی هنک کنگی-چینی و ابداع به کارگیری سبک "جیت کاندو" در سینما تحولی بزرگ ایجاد کرد و منشا توجه بیشتر و تولید فیلم های رزمی شد.بسیاری "بروس لی" را یکی از تاثیرگذارترین رزمی کاران قرن بیست و نماد فرهنگ گونه ای خاص از سینمای اکشن میدانند,هر چند زندگی و مرگ مرموز او در 32 سالگی,مجالی برای ادامه حضور او بر پرده ی نقره ای نداد,اما تاثیر او بر سینما و فرهنگ عمومی تا به امروز نیز احساس میشود. "لی" در محله چینی های سان فرانسیسکو در کالیفرنیا بدنیا امد ,اما در هنگ کنگ بزرگ شد و پس از ورود به آمریکا اموزش هنرهای رزمی خود را اغاز کرد.او به پیروی از یک سبک اعتقاد نداشت و معتقد به استفاده از بهترین تکنیک ها از سبک های مختلف رزمی بود,بعد از انجام یک نمایش سرشار از تکنیک های رزمی,یک کارگردان که اتفاقا در سالن حضور داشت به ملاقات "بروس لی" رفت و از وی خواست در سریال زنبور سبز به ایفای نقش بپردازد."بروس لی" پذیرفت و این مقدمه ای برای ورودش به سینما شد.فیلمهای رزمی که او در سینمای هالیوود و سینمای هنگ کنگ بازی کرد,موجب ارتقای فیلم های رزمی هنگ کنگی شد و تحسین های عامه را برانگیخت و موجی از علاقه مندی به فیلم های هنرهای رزمی شرقی در جهان را بوجود اورد.دنیا دیگر او را به چشم ستاره ای بزرگ و شکست ناپذیر نگاه میکرد که فیلم هایش با فروش بالا مواجه میشود.قابلیت های بالای بازیگری او در کنار مهارت های بی پایانش در کونگ فو و جیت کاندو,در دوره ای که بدون کوچکترین استفاده از جلوه های ویژه ی کامپیوتری و حقه های سینمایی,ان را انجام میداد,الگویی بوده و هست که سرمشق بسیاری از بازیگران بزرگ دنیا چه در ژانر اکشن و غیر از ان قرار گرفته است.پس از مرگ "بروس لی" معلوم شد که او نه تنها بر فیلم های سینمای اکشن,بلکه بر نوع نگاه استودیوها و فیلمسازان نیز تاثیر گذاشته و جریانی سترگ در دنیای سرگرمی سازی بوجود اورده است.شمایل مردانه باوقار,عضلات ورزیده و در هم پیچیده,شکست ناپذیری,انعطاف پذیری و انجام و اجرای فنون رزمی بی نظیر و در کنار ان,منش و رفتاری که از او در فیلمهایش می شد دید,بی شک با حضور این قهرمان هنرهای رزمی شکلی تازه و نو به خود گرفت.سال ها پس از مرگ "بروس لی" تهیه کنندگان و کارگردانان هنگ کنگی,فیلم هایی کاملا شبیه با فیلم های او می ساختند و از بازیگرانی با ظاهر و فیزیک مانند او و حتی با نام و تلفظ"بروس لی" فقط با تفاوت در املای اسامی,در این فیلم ها استفاده می کردند,ولی هیچ کدام از این بازیگران نتوانستند ذره ای از شهرت و محبوبیت او را بدست بیاورند و فیلم ها نیز با موفقیت چندانی مواجه نمی شدند.دلیل اصلی این بود که در تکنیک ها,مبارزات و رفتار "بروس لی"مردانگی,گذشت و عزت نفس را به وضوح می شد دید و حتی ذره ای غرور و تکبر در او نبود.تاثیر و سایه حضور او در بسیاری از فیلم های اکشن هالیوود مانند ماتریکس,ببر خزان,اژذهای پنهان و باشگاه مشت زنی دیده می شود.
    بازیگران و کارگردانان بزرگی از او تاثیر گرفته اند.تاثیر مستقیم او روی سینمای رزمی و نقش او در محبوبیت ستاره های این گونه از فیلم ها مانند "جت لی","جکی چان","ژان کلود ون دام" و "جیسون استاتهم" که از او کاملا پیروی میکنند,غیر قابل انکار است."انگ لی","جان وو" و "کوئنتین تارانتینو" هم از جمله فیلمسازانی هستند که بارها از نقش این اسطوره هنرهای رزمی بر نوع نگاه شان به سینما یاد کرده اند.نفوذ و تاثیر عجیب و عمیق"بروس لی" بر سیاه پوستان آمریکایی,چنان زیاد بود که انگار خود او سیاهپوست است.در نیویورک دهه 80 میلادی,کمتر جوان سیاه پوستی را در خیابان میشد دید که با لباسی به سبک "بروس لی" مشغول انجام ورزش نباشد,همین تاثیر باعث شد "ران وان کلیف" از بزرگترین بازیگران سیاهپوست رزمی سینما,لقب "اژدهای سیاه" برای خود انتخاب کند و از یک پلیس تبدیل به بازیگری مهم در سینمای اکشن رزمی شود.هنوز هم بسیاری از رسانه ها در سالگرد مرگ او که در روز 20 ژوئیه 1973 اتفاق افتاد,بخشی از برنامه های خود را به این شخصیت مشهور دنیای ورزش و سینما اختصاص می دهند.در گونه های دیگر سرگرمی از جمله موسیقی,بازی های کامپیوتری و حتی ادبیات هم کاملا میتوان حضور و تاثیر "بروس لی" را مشاهده کرد.بسیاری از قهرمانان ورزشی در دیگر رشته ها نیز از طرفداران پرپاقرص او هستند, "کوبی برایانت" بازیکن مشهور بسکتبال حرفه ای همیشه از تاثیری که "بروس لی" بر او داشته یاد میکند.طراحی های بسیار زیادی در دنیای لباس و مد با الهام از نوع پوشش و رنگ هایی که در فیلمهای مهمش بر تن داشته انجام گرفته است. "آی فون" یک برنامه کاربردی ساخته که با اجرای ان هر بار گوشی خود را تکان می دهید,صدای جیغ معروف "بروس لی" که نوعی امضا برای او محسوب می شد را میتوان شنید.
    "بروس لی" بازیگر و استادی است که تاثیرش نه تنها پا را فراتر از سینما گذاشته,بلکه به حوزه های وسیعی از فرهنگ عامه دنیا نیز دست یافته است.

    منبع: مجله دنیای تصویر


  3. #3
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    عالیجناب بازیگری



    شاید یکی از نفرات اولی بود که قاطعانه در این لیست قرار میگرفت.اگر هم یک نظرسنجی انجام می شد,بعید بود بین نفرات صدر فهرست نباشد,دلیلش شاید انقدر ساده باشد که نشود ان را نوشت: او مثل هیچ کس نیست و از همه تاثیرگذارتر در تاریخ سینما,هر چه بیشتر از او بنویسی و تحلیلش کنی انگار از ارزش اش کم کرده ای.به شدت محبوب استلا آدلر بود و شاگر باهوش آکتورز استودیو,بازیگری که برندش را از نام خودش به تک تک تصاویر فیلم ها منتقل کرد نه از در کنار "اسم" دیگران بودن.حتی چاپلین نابغه هم در برابرش حرفی برای گفتن نداشت و مجبور شد به خاطر رفتار زننده اش در پشت صحنه ی کنتسی از هنگ کنگ(1967) رسما از او عذرخواهی کند.گفت به اقای چاپلین بگویید اگر تا 20 دقیقه دیگر به اتاق من نیاید و از من عذرخواهی نکند,دیگر من را سر صحنه ی فیلم اش نخواهد دید.البته زمانی کمتر از 20 دقیقه طول کشید تا نابغه مغرور جلوی او کم بیاورد.اعتبار او بسیار فراتر از فیلمهایی بود که بازی کرد.پدرخوانده اگر پدرخوانده شد,به دلیل حضور او بود,کاپولا کار خودش را کرده بود,ماریو پوزو هم,اما دون کورلئونه عالجیناب براندو هیچ نسخه دومی ندارد. از همان قدم های اول نقطه ی عزیمتی بالاتر از فیلم هایی که بازی کرد را برای خود متصور بود.بعضی ادم ها افقی دارند که میتوانند انرا برای خود ترسیم کنند,پس اتوبوسی به نام هوس(1951) را به چالش کشید و شد مشکل اصلی الیا کازان,وقتی کازانبرای نقش استنلی کوالسکی روی او ریسک کرد,تازه فهمید که هم میتوان به او اعتمادکرد و هم خطری بالقوه برای فیلم اش با دست خود بوجود اورده است.مشکل الیا کازان این بود که نمایشنامه ای که قرار بود حول محور بلانش استوار شده باشد,در بست در کنترل مارلون براندو قرار گرفته بود,براندو بدون اینکه یک کلمه را پس و پیش کند,معنای درونی مورد نظر نویسنده ی نمایشنامه,تنسی ویلیامز را زیر و رو کرده بود.شاید به این دلیل که از استنلی و بی رحمی های این شخصیت متنفر بود.در ضمن از این می ترسید که شخصیت او در وحشی(لزلو بندک,1953) بیش از اینکه برای جوانان هشدار تلقی شود,مورد تقلید قرار بگیرد,که گرفت.براندو اما نقش جوان عاصی را ادامه داد,همزمان با مارلون براندو ,جیمز دین هم در گوشه ایی دیگر از هالیوود داشت همین شکل را عرضه میکرد و اتفاقا رقیبی جدی برای براندو بود.شانس هر دوی اینها این بود که با الیا کازان که ان زمان مشهور بوده به "کارگردان بازیگران" کارشان را اغاز کردند.,جیمز دین با شرق بهشت(1954) و براندو در دومین فیلمش پس از مردان (فرد زینه مان,1951) با اتوبوسی به نام هوس.هر دو از یک مکتب بازیگری درس اموخته بودند و هر دو هم انقدر خاص بودند که هیچوقت کوتاه نیایند.البته جیمز دین با مرگ غیرقابل پیش بینی اش میدان را برای ترک تازی براندو خالی کرد. براندو ماند و عالمی که ساخت,شد الگوی جوانانی که به دنبال نوزایی قهرمان خودشان بودند.
    طبیعی بود که در ابتدا بازی اش درک نشود و خود نیز به این سو تفاهم دامن زد,اما مثل همه پدیده ها گذشت زمان به نفع اش کار کرد و ان هجمه های اولیه جایش را به تحلیل شکل بازیگری براندو داد که پیش از این "شورشی و عاصی بد دهن" یا یک " بشر اولیه با خصوصیات حیوانی" نامیده شده بود.واقعیت زندگی براندو انچنان در فیلم هایش منعکس بود که خیلی تفاوتی میان ان دو نمی شد دید, براندو همانطور که در زندگی شخصی اش بود,مقابل دوربین هم بود.دهه شصت برای براندو دهه ی افول بود,دهه ای که درخشش چندانی از متد اکتینگ مورد علاقه اش نمیشود در ان دید,انگار دارد بازی میکند تا از حقیقت زندگی فاصله بگیرد و کمی برای خودش رویاپردازی کند و نان در بیاورد! حتی تنها فیلمی هم که کارگردانی کرد,سربازان یک چشم(1961) نتوانست ادامه دهنده را بازیگریش باشد.اما براندو بازگشت,مثل هر پدیده ی دیگری,بازگشت تا اخرین برگ از درخشش خیره کننده اش را نشان بدهد و برود.پدرخوانده (فرانسیس فورد کاپولا,1972) نقطه درست تقدیر مارلون براندو بود.جایی که یکی از مهمترین نقش های تاریخ سینما,دون ویتو کورلئونه را بازی کرد و خود را به فهرست تاثیر گذارترین ادم های تاریخ سینما تحمیل کرد.اگر دون کورلئونه پدرخوانده نبود,شاید نام براندو با تردید در این فهرست جای می گرفت.او دون کورلئونه را جوری بازی کرد که بعد از این نقش هر خانواده ایتالیایی را یک خانواده ی مافیایی و سرپرست ان را هم یک پدرخوانده میبینیم.
    همزمان با پدرخوانده ,اخرین تانگو در پاریس(برناردو برتولوچی) چالش دیگری از عالیجناب براندو بود.اگر دون کورلئونه خدای سرزمینی بود که در ان می زیست.پل,هیچ انگارترین ادمی بود که تماشاگر تا ان زمان دیده بود,دو نقش در دو طرف ایستاده بودند و همدیگر را به مبارزه می طلبیدند.اینک اخر الزمان(فرانسیس فورد کاپولا,1979) یکی از اخرین ردپاهای حضور موثر براندو در تاریخ سینما بود و عملا فیلم های بعدیش تا زمان مرگ(2004) دیگر سراغی از ان بازیگر متد اکتینگ نبود.زمانی که کاپولا فیلمنامه اینک اخر الزمان را به براندو داد تا زمانی که نوبت به بازی او برسد,فاصله ایی وجود داشت که صحنه های دیگر فیلم برداری شود,براندو قرار بود به محل فیلمبرداری با پرواز اختصاصی بیاید,زمانی که کاپولا به استقبالش امده بود برخلاف شخصیت کلنل کرتز-که عکسش را پیش از این تماشاگر دیده بود- با مردی روی هواپیما روبرو شد که موهایش را از ته تراشیده بود و حدود 20 کیلو اضافه وزن پیدا کرده بود.کاپولا خشمگین از این چهره جدید,علت را از براندو جویا شد : وقتی نقش را خواندم,به نظرم امد که کرتز باید این قیافه را داشته باشد! راه و روش منحصر به فرد عالیجناب براندو در اینجا هم مانند سال های دهه ی پنجاه,خود را برای ماندگاری در تاریخ سینما اجرا شد و زمان ثابت کرد که براندو چقدر درست فکر کرده است.سرنوشت تقدیری او بیشتر به نظر یک تقدیر خود ساخته می امد تا روند معمول یک زندگی,مسئله اصلی هم این بود که هیچ چیز برایش برنامه ریزی شده نبود,خیلی ها هم خواستند مثل براندو باشند و مثل او بازی کنند,اما نفهمیدند باید مثل براندو زندگی کنند تا بتوانند مثل او بازی کنند.
    تقریبا بعد از الیا کازان, با هیچ کارگردانی بزرگ تر از خودش کار نکرد,در هر فیلمی از مارلون براندو بی شک نام او بود که حرف اول را می زد.نه با فورد کار کرد نه با هاکس و نه حتی هیچکاک,اگر مورد چاپلین را ازکارگردانهایی که با او کار کردند کنار بگذاریم,نفر دومی را نمی شود بزرگ تر از براندو در فیلم هایش سراغ گرفت.اما عالیجناب در زندگیش هم همانقدر نگاه تقدیری اش همراه اش بود که در مسیر بازیگری اش.براندو از اوایل دهه 80 سعی کرد به زندگی شخصی متلاشی شده اش برسد و با فرزندانش وقت بگذراند.تاریخ سینما بسیار مدیون عالیجناب براندو بزرگ است,اما او به قول کازان استعدادش بیشتر از توانایی اش بود.سوای شش یا هشت فیلم درخشانی که بازی کرد,بقیه ی فیلم هایش اثار ماندگاری نبودند.اما حتی مجموعه ی همه ی ان فیلم های بد هم نتوانستند به اعتبار و ارزش او لطمه بزنند.او پدید اورنده ی سنتی است که ازجیمز دین تا رابرت دنیرو و آل پاچینو و دیگران تداوم یافته است.پالین کال در اواخر دهه 60 درباره اش نوشت : عظمت براندو چنان است که در این فیلم های معمولی نمی گنجد....

    نمیخواستم این بیوگرافی رو امروز قرار بدم,ولی از اونجاییکه امروز عالیجناب براندو فوت میکنند,گفتم ادای دینی هر چند کوچک نسبت به ایشون کرده باشم.

    منبع: مجله دنیای تصویر


  4. #4
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    پدرخوانده دو




    در سال 1972 قرار بود در نقش مایکل کورلئونه بازی کند که متاسفانه و یا خوشبختانه توسط سردمداران استودیوی مربوطه,رد شد.یک سال بعد با فیلم خیابان های پایین شهر خودی نشان داد تا همگان را مجاب کند که او مایکل کورلئونه نیست,او خود ویتو کورلئونه است.از سال 1974 تا به حال,پدرخوانده ی جوان کسی نیست جز رابرت دنیرو,جالب اینکه با همین نقش افرینی,اولین جایزه اسکارش را هم بدست اورد.در عالم بازیگری,همین که حرکت و یا دیالوگی به فرهنگ عامه راه پیدا کند,یعنی بازیگر کارش را درست انجام داده.دیالوگ معروف دنیرو در فیلم راننده تاکسی(داری با من حرف میزنی؟)که محصول بداهه پردازی اوست,یکی از معروفترین و محبوب ترین دیالوگ های تاریخ سینماست.دیالوگی که مستقیما از فیلمنامه نیامده,اما شعور و درک درست بازیگر از فیلمنامه ان را متولد کرده,جمله ایی به یاد ماندنی که در طول سال,بارها از این طرف و ان طرف می شنویم,از برنامه های شبانه تلویزیونی گرفته تا مردم کوچه و بازار......
    برای جکسون پولاک,نقاش بی نظیر تاریخ هنر یک موضوع همواره دغدغه بوده,اینکه کارهایی که پیکاسو قبلا انجام داده را دوباره تکرار نکند.برای بازیگری که برای امریکای بعد از براندو کار می کند و البته جاه طلب است همین موضوع به شکل دیگری مطرح است.برای بهترین بودن باید چیزی به میراث براندو اضافه کرد,دنیرو از همانجایی امده که از مارلون,براندو ساخته شده.متد اکتینگ وجه اشتراک بزرگی است اما برای بهترین بودن هرگز کافی نیست.دنیرو برای بازی در گاو خشمگین,27 کیلو اضافه کرد,شکل دندانهایش را برای فیلم تنگه ی وحشت تغییر داد,برای پدرخوانده 2,مدتی را در سیسیل سپری کرد,برای راننده تاکسی,چند هفته ایی پشت فرمان تاکسی نشست,برای ایفای نقش بهتر در فیلم نیویورک,نیویورک ساکسیفون زدن را تا حدی یاد گرفت و دوباره برای بازی در نقش آل کاپون,وزن اضافه کرد.اصطلاحا او برای رسیدن به نقش و پردازش بهتر کاراکترهای روی کاغذ هر کاری میکند,حتی با مدل و شیوه ی بازی توانست کاری کند که به قول جری لوئیس,او دوربین و همه چیز را فراموش کند و فقط به فکر خفه کردن دنیرو فکر کند.این ها همه شیوه ها و متد بازیگری متفاوت دنیرو را برای تاریخ سینما معرفی می کنند.جری لوئیس اول کار چندان از کار دنیرو خوشش نمیامد,اما خیلی زود نظرش تغییر کرد,چرا که غول اول نمایشی متفاوت با انچه تاکنون دیده بود را از غولی دیگر میدید.اما کار دنیرو تنها یک روش پیچیده برای ارائه بازی بهتر نیست,بلکه او کار میکند که بازیگر مقابل هم انچه ضروری است را به نمایش بگذارد,باز مثالی از سلطان کمدی میزنم,عصبانی کردن جری لوئیس,بخشی از نقشه او برای ایفای نقش بوده.خبر خوبی هم در راه است,ظاهرا قرار است مارتین اسکورسیزی یار همیشگی دنیرو و آل پاچینو دوباره با هم,همبازی شوند.(البته این خبر برای یکسال پیشه)بخشی از اهمیت و تاثیر تاریخی دنیرو به همین همکاری با مارتین اسکورسیزی مربوط می شود,در تاریخ سینما از این مدل رابطه کارگردان-بازیگر کم نیست.اما چه چیزی این دو یا بهتر بگویم دنیرو را برجسته میکند؟دنیرو فقط مجری نیازهای هنری و دراماتیک مارتین اسکورسیزی و یا هر کارگردان دیگری نیست,واژه کمک شاید سطحی و دم دستی به نظر برسد,اما او کمک میکند تا همه ذهنیت و ایده های اسکورسیزی به عینیت بدل شوند,مدل اماده شدن دنیرو برای نقش ها ادعای بالا را ثابت میکند,البته بی انکه بعدا خودش را در جهان فیلمنامه مدعی معرفی کند,همه چیز را در سطح بالایی از درک و شعور رقم میزند.از طرفی اگر نرینگی امریکایی(هالیوودی) را به عنوان یک شمایل تاریخی غیر قابل انکار به حساب بیاوریم,دنیرو تاثیر به سزایی در تغییر این شمایل و پیشرفت ان در نگاه و ایدئولوژی فیلمیک داشته است,کافی است به دو فیلم سال گذشته یعنی گرگ وال استریت و کلاهبرداری آمریکایی نگاه کنید.یک دوجین بازیگر نشسته اند و سعی میکنند فقط دنیرو باشند.مدلی از مردانگی که دنیرو بر پرده ی سینما اورده,شاید اخرین و یا بی نقص ترین انها باشد.بقیه فقط همان را متناسب با زمان و فرهنگ کنونی شان به پیش میبرند.اما در مورد دنیرو نکته ی دیگری وجود دارد که برای نگارنده بیشترین اهمیت را دارد. دنیرو به شکل عجیب و خاصی دیالوگ می گوید,خیلی از جمله های معروف تاریخ سینما به نام دنیرو ثبت شده اند(دو مورد ذکر شده).مدلی که دنیرو دیالوگ می گوید,مدلی که جملات را عصبی و بعضا با بلاهتی از طبقه متوسط آمریکایی تکرار میکند,مدلی که لب و دهان خود را به نشانه تفکر کج و کوله میکند و خیلی نشانه های دیگر از دیالوگ گویی,همگان را به تقلید از او واداشته,البته بخشی از این کج حرف زدن به دی کاپریو هم سرایت کرده,شاید همه این ها از اول زیر سر اسکورسیزی بوده.
    دنیرو چند سالی است که با سرطان پروستات دست و پنجه نرم میکند,ولی فقط چند روز از سال را به استراحت در خانه ویلایی مدیترانه ایش میگذراند,بقیه روزهای سال او مشغول کار با جوانان و استعداد های تازه سینمایی است ان هم با کمترین دست مزد ممکن,هراز گاهی هم جلوی دوربین دوستان قدیمی می رود,میل به کار و بازی نه تنها در او نمرده که هر روز به تولد و رشد این میل در دیگران نیز کمک هم میکند.برای من بزرگترین تاثیر همین است.نبرد دنیرو با سرطان بی شباهت با نبرد پایانی جیک لاموتا در فیلم گاو خشمگین نیست,جایی که دنیرو به حریف اش می گفت: " تو من رو از پا ننداختی ری,می شنوی؟تو من رو از پا ننداختی."

    منبع: مجله دنیای تصویر


  5. #5
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    پدیده ی
    هزاره ی جدید


    کاری که کریستوفر جاناتان جیمز نولان (متولد 30 ژوئیه 1970 در لندن) در فیلم هایش انجام می دهد,در مقیاس تاریخ سینما کار عجیب و غریبی نیست.قطعا می توان نمونه های مشابهی از پبچیدگی های فرمی,روایی و مضمونی اثار نولان را در فیلم های کمتر دیده شده ای در تاریخ سینما پیدا کرد.اما اهمیت کار نولان بعنوان یکی از مهمترین فیلمسازان هزاره جدید در این است که ایده ها را در حوزه ی جدیدی به مرحله اجرا در اورده است.شاید 15 یا 20 سال پیش,کسی فکرش را هم نمی کرد که یکی از فیلم های پرفروش و عامه پسند سال های اینده,فیلمی چون یادآوری- با این میزان از رفت و برگشت های زمانی و لایه های متعدد داستانی و مضمونی- باشد.همان طور که شاید کسی نمی توانست تصور کند که پدیده ای مثل بتمن (که ممکن است در ذهن بسیاری از افرادی که به طور دقیق با کمیک های این شخصیت آشنایی ندارند یک پدیده ساده و تک بعدی به نظر اید ) در دستان برادران نولان به شکلی متفاوت با فیلم های قبلی این مجموعه پرداخته شده و مورد استقبال عموم هم قرار گیرد.نکته ی کلیدی کارنامه ی نولان این است که او در طول این سال ها – از زمانی که اولین فیلم بلندش,تعقیب,را با بودجه ایی 6 هزار دلاری ساخت تا به امروز که چند تا از مهمترین و پرهزینه ترین پروژه های جریان اصلی سینمای آمریکا را به سرانجام رسانده-مسیرش را تغییر نداده است.بازی ها و ایده های نولان در فیلم سرآغاز همان قدر بکر و پیچیده است که در فیلم اول او,تازه و باطراوت به نظر می رسیدند.پیشنهاد و مسیر تازه ایی که نولان با فیلم هایش برای سینما ایجاد کرده,کم رنگ شدن هر چه بیشتر مرز میان سینما به عنوان " تبلور ایده های خلاقانه ی شخصی" و سینما به عنوان یک "صنعت عامه پسند" است,میتوان پا را فراتر گذاشت و به این اشاره کرد که چطور نولان ,ایده ها و مفاهیمی را در برخی از فیلم هایش به مخاطب انتقال می دهد که پیش از این به نظر می رسید فقط در فیلم های مرسوم به "هنری" مورد توجه قرار میگرفتند.به عنوان مثال,نگاه نولان به مقولاتی مثل رویا و تکنولوژی در یادآوری , تا حدی یاداور نگاه فیلم سازی چون آندری تارکوفسکی به این مفاهیم در فیلم هایی چون سولاریس و ایثار است.اما به جز این نگاه کلی و مشترک,به سختی میتوان شباهتی میان یادآوری و اثار تارکوفسکی پیدا کرد.
    نشانه های نبوغ نولان را از همان اولین فیلم بلندش,تعقیب(1999),میتوان ردیابی کرد.اما توانایی های نولان در مقام فیلم نامه نویس و کارگردان,فقط یکی از دلایلی بود که راه ورود او را به سینمای آمریکا هموار کرد.در پس داستان تعقیب,شکل پنهانی از یک نوع نگاه سیاسی قابل ردیابی بود که انتخاب فردی مثل نولان را نه فقط یک اقدام هوشمندانه,که حرکتی نبوغ آمیز جلوه می دهد,شاید در نگاه اول چنین حرفی عجیب به نظر برسد,اما واقعیت این است که با برداشتی نمادین,می توان تعقیب را حتی فیلمی در ستایش بازار قلمداد کرد: فیلمی درباره اینکه اگر کسی عرضه و توانایی داشته باشد,می تواند تمام اقدامات پیچیده و بی رحمانه اش را پیاده کرده و در دل جمعیت محو شود و فردی که هوش کمتری دارد,نه تنها شکست می خورد,که ناچار است بار گناهان فرد باهوش تر را هم به دوش بکشد! ادامه ی همین نگاه بود که در مقیاسی بسیار بزرگ تر و به شکلی مستقیم تر,در شوالیه تاریکی بر می خیزد,نمود پیدا کرد.وقتی نولان به شکلی کاملا اشکار به ماجرای تسخیر وال استریت پرداخت و نگاه اصلی را نه متوجه صاحبان سرمایه,که متوجه تسخیر کنندگانی دانست که فریب شعارهای پوپولیستی بین- تبهکاران چپ گرای فیلم – را خورده اند.
    موفق ترین فیلم نولان از نظر تعداد جوایز کسب یا نامزد شده,یادآوری است.با این وجود نولان با سه گانه ی بتمن ( به خصوص شوالیه تاریکی) بود که توانست بر جریان اصلی سینمای آمریکا تاثیر گذاشته و مسیر حرکت بلاک باسترها را تغییر دهد.می گویند بسیاری از ایده هایی که نولان در سه گانه بتمن به تصویر کشید,پیش از این به شکل های مختلف – و گاه حتی رادیکال تر از انچه در فیلم های نولان شاهدیم-در کمیک های این شخصیت مطرح شده بودند.راستش را بخواهید,اهمیتی ندارد.هر چه که باشد,کریستوفر نولان بود که این پیچیدگی و عمق را در سینما تثبیت کرد و در نتیجه اش,حرکت فیلم های ابرقهرمانی در این سال ها به سمت بلوغ و پیچیدگی بیشتر است.همانطور که در بخشی از فیلم انتقام جویان(جاس ودون) تلاش می شود تا شخصیتی کم و بیش مشابه هاروی دنت شوالیه تاریکی خلق شود.از سوی دیگر,مرد عنکبوتی شگفت انگیز(مارک وب) را تماشا کنید تا ببینید با نسخه سام ریمی,چقدر بالغ تر و پیچیده تر شده است.نولان بود که راه را برای پیچیده تر شدن ابرقهرمانان هموار کرد.روند پیشرفت نولان در سینمای امروز,مصداق بارز یک معامله برد-برد است.از یک طرف نولان حالا این امکان را پیدا کرده که ایده های شخصی اش را در قالبی جاه طلبانه تر و یا امکاناتی به مراتب بیشتر به تصویر بکشد و از سوی دیگر,نگاه سیاسی متفاوت او و البته فروش بالای اثارش,باعث می شوند تا جایگاه او در سینمای آمریکا,فعلا تضمین شده باشد.به یمن موفقیت کارگردانانی مثل نولان است که حالا-بیش از هر زمان دیگری-استعدادهای مستقل و نگاه های تازه می توانند خود را در جریان اصلی سینمای آمریکا تثبیت کنند.

    منبع: مجله دنیای تصویر


  6. #6
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    شماره یک سینما



    تازه ترین تجربه ایی که با او دارم : در این مورد خاص,میخواهم دو خاطره برای تان تعریف کنم,یکی قدیمی و یکی جدید.تازه ترین خاطره که مربوط به هفته قبل است,وقتی که با بچه های کافه سینما دور هم جمع شده بودیم و سعید,نسخه بلو-ری خوشه های خشم را اورده بود.نشستم که این بار با کیفیتی فراتر از وی اچ اس های درب و داغان قدیمی که برای اولین بار فیلم را دیدم و دی وی دی فایو کپی شده,فیلم را تماشا کنم و سه صحنه را انتخاب کردم,اول نمای کوتاه جاده ای که در ابتدای فیلم هنری فاندا,قد یک نقطه در انتهایش دیده می شود,بعد صحنه خداحافظی مادرش در اواخر فیلم,وقتی سایه هنری فاندا دیده می شود که میگوید : "هر جا مردمی که....."و زنده باد تکنولوژی,یک مواجهه تازه بود.خاطره بعدی اما قدیمی است,برای روزگار سیزده چهارده سالگی و دوران همان وی اچ اس های بد کیفیت.داشتم سه پدرخوانده را نگاه می کردم که رسید به صحنه ای که هری کری جونیور دارد میمیرد و پدرو آرمندایز برایش دعا میخواند و دوربین عوض نمایش جوان محتضر,در حالی ضد نور,جان وین را در حالی نشان میدهد که با کلاه اش,روی صورت رفیق در حال مرگ,سایه انداخته و صدایی خارج از کادر می آید که : "در اغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود...." احساس کردم که روحم در مقابل فیلم تسخیر شده است و در سال های بعد هم,برابر هنر فورد,تسخیر شده ماند,به جز این نمی دانم چطور باید درباره عالیجناب بنویسم.همه شخصیت هایی که در این ویژه نامه دربارشان نوشته ایم,در خدمت سینما بودند و سینما خودش در اختیار اقای جان فورد.ان چیزی که او از دوربین بیرون میکشید,همان چیزی نیست که باقی فیلمسازان بدست اش میاورند.یا درباره ی او صحبت میکنید و یا درباره باقی کارگردان ها.در طبیعت تصرف میکرد و ابر و باد و مه و خورشید,در خدمت اش بودند.فیلمسازان بزرگ,دنیای خودشان را دارند و جان فورد خود دنیا را در اختیار داشت.
    همچنان بزرگترین چالش در زمینه ی نقد فیلم,نوشتن درباره جان فورد و اثارش است.چطور می شود زیبایی اش را به بند کشید و روابط میان شخصیت هایش را تحلیل کرد؟چکش نقد در ان مثال معروف,برای خراب کردن این ساعت,جواب نمی دهد.فورد برای آمریکا تاریخ ساخت و گذشته ای خلق کرد تا دیگر فیلمسازها با استفاده از این تاریخ و اسمان و کوه ها و ابرهایی که فورد برای شان ساخته بود,جهان های شخصی خودشان را بسازند.انگار که بقیه فیلم سازان تاریخ,زیر مجموعه ایی از فورد هستند.با این حال فیلم های فورد ظاهر ساده ایی دارند,حرکت دوربینی در کار نیست و بازی جلوه گرایانه ای.او حتی در سر تدوین اثارش هم حاضر نبود,از جمله تفریح های دلچسب سینمایی,یکی هم این است که بنشینی و خاطره دیگران از فورد ,سر صحنه فیلم هایش را بخوانی.که چطور فیلم هایش را ظاهرا جدی نمی گرفته و تهیه کننده فیلمهایش را مچل می کرده و ناظری را که استودیو می فرستاده,دک و منتقدهایی که از مضامین اثارش میپرسیده اند,دست می انداخته.اما آدرس های اشتباهی را که خودش میداد باور نکنید,در آثارش جادو وجود داشت,در میز خانواده در دره من چه سرسبز بود و در آرمان شهر/کافه مرد آرام,در ملاقات های جان وین و ورا مایلز در مردی که لیبرتی والانس را کشت,تا سکانس حرف زدن هنری فاندا با قبر برادرش و همچنین سکانس اجرای هملت در کافه کلمنتاین عزیز من,درنوری که گرگ تولند,فیلمبردار فورد در خوشه های خشم به صورت آدم ها میداد,تا هنری فاندا,وقتی کفل اسب کالسکه ی مادر نگران فرزند را,در اقای لینکلن جوان,نوازش می کرد.از نخستین مواجهه دوربین با صورت جان وین در دلیجان,تا سکانس وضع حمل کلر ترور و صحنه های مربوط به احتضار مرد در سفر طولانی به خانه,از دعای چارلی گریپوین فقیر نزد خدا,با کلاه کهنه ایی که در دستش فشار می داد در جاده تنباکو,تا کادو گرفتن جان وین از سربازان اش در دختری با روبان زرد و درد دل اش با همسر از دست رفته اش.
    در این مجال اندک(در محضر فورد,مجبورم لفظ قلم حرف بزنم!),البته می شود از سادگی مومنانه اش در فیلم های نخست گفت,تا سایه های تردید و پیچیدگی جویندگان و مردی که لیبرتی والانس را کشت,می شود درباره ی سلیقه اش در قاب بندی و استعداد اش در ترکیب اجزای درون نما نوشت(تنها موردی که حاظر شد در گفتگوی معروف اش با پیتر باگدانوویچ,چند کلمه ای درباره استعداد و هنرش حرف بزند),و طنز چند وجهی اش که همیشه به کمک اش می آمد و پرسونایی که از بازیگران محبوب اش ساخت.نوشتن درباره فورد را هم گذاشتم به عنوان اخرین شخصیت این ویژه نامه,که راهی برای گنجاندن بحر در کوزه,پیدا کنم.حالا اما دلم خوش است که ان چه نوشتم,همین یادداشت بی سر وته ای که خواندید,شبیه هیچ کدام از دیگر نوشته هایم برای بقیه فیلمسازان موثری که دوستشان دارم,نشد.خوب یا بد,یک چیز دیگر شد,مثل خود عالیجناب فورد,گروه U2 یک ترانه دارد با اسم: ONE,موقع نوشتن این یادداشت مدام به این ترانه و اسم اش فکر می کردم.تنها جمله ای را هم که درباره ی او خواندم و به نظرم رسیده راه مناسبی برای توصیف فورد است,اورسن ولز گفته :" جان فورد,میداند که توی زمین چیست."دیگر نپرسید که یعنی چه.

    منبع: مجله دنیای تصویر


  7. #7
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    نواهایی از جان


    این آهنگساز و رهبر ارکستر ایتالیایی یکی از پرکارترین آهنگسازان تاریخ سینما به شمار می رود و برای بیش از 500 فیلم و سریال تلویزیونی موسیقی متن ساخته است.این تازه به جز اهنگ های کلاسیکی است که در دوران معاصر برای اجرای ارکسترها ساخته است.از سال 1946 آهنگسازی را شروع کرد ولی در دهه 60 برای ساخت موسیقی های وسترن اسپاگتی های ایتالیایی به کارگردانی سرجیو لئونه و سرجیو کوربوچی بود که به شهرت رسید.استفاده از تم هایی که تداعی گر غرب وحشی بود و سازهای عجیب و کمتر شنیده شده ای مانند زنبورک کنار سازهای ارکسترال ویژگی منحصر به فرد کارهایش بود.اخرین کار سینمایی اش هم سال گذشته در بهترین پیشنهاد جوزپه تورناتوره بود که جایزه آکادمی اروپا را هم به خاطرش گرفت.
    یک دلیل اینکه موریکونه را جزو آهنگسازان اثر گذار سینما می دانیم به کارنامه کاری پر و پیمانش بر میگردد.موریکونه تقریبا برای هر نوع ژانری در سینما موسیقی متن ساخته است و خالق صدها ملودی ماندگار است.اگرچه تم های موسیقی اش برای هر اثر کاملا منطبق با محتوای آن فیلم است اما به طرز غریبی ویژگی مولف بودن اش را هم حفظ کرده و اگر مخاطب کارهایش باشید سریع می توانید تشخیص بدهید که فلان موسیقی ساخت موریکونه است یا نه.نکته مهم دیگر این است که مهم نیست کار موریکونه روی یک شاهکار سینمایی به گوش برسد یا یک فیلم متوسط یا حتی ضعیف,موسیقی موریکونه به خودی خود می تواند یک نقطه قوت برای هر اثر سینمایی باشد.بدون شک خیلی از آثاری که موسیقی متن شان را ساخته فیلم های ضعیفی هستند اما کاری به این ندارد که فیلم یا کارگردان اش چقدر مطرح و معتبر است.موریکونه همیشه بهترین چیزی را که در توان دارد ارائه می دهد.جمله ی معروفی میان دوستداران موریکونه وجود دارد که می گوید: "آلفرد هیچکاک,برنارد هرمان را داشت.فللینی,نینو روتا و دنیا انیو موریکونه را دارد."و مورد سوم که از همه مهمتر است درباره موسیقی موریکونه است.او آهنگساز ملودی هاست.ساخت ملودی سخت ترین کار دنیاست.آهنگ ها را می شود روی اصول موسیقی کلاسیک و گام ها و آرپژها ساخت اما در ساخت ملودی علاوه بر اصول آهنگسازی نیاز به قریحه و استعداد ذاتی است .شاید بشود به شعر تشبیه اش کرد,اگر ذوق اش را نداشته باشی و از درونت الهام نگیری یک مشت واژه بی معنا دنبال هم خواهد بود که فقط وزن و قافیه و ردیف دارد.کمتر آهنگسازی در دنیا وجود دارد که ذهن اش توانایی تولید این همه ملودی ماندگار را داشته باشد,ملودی هایی که به طرز غریبی تازه و جدید هستند.گستره الهام هیچ آهنگسازی به اندازه موریکونه باز نیست.تقریبا از همه ژانرهای موسیقی از کلاسیک گرفته تا جاز و بلوز و حتی راک برای ساخت قطعاتش الهام می گیرد و استفاده می کند.قطعاتی که می سازد میتواند همه سلیقه ها را ارضا کند از مردم عادی گرفته تا کسانی که خودشان در موسیقی دستی بر اتش دارند.ملودی مشهور خو,بد,زشت را همه مردم میتوانند با سوت بزنند و در طبقه بندی کارهای عامه پسند قرار می گیرد,اما همین قطعه سازبندی جدید و ساختار شکنانه ای دارد که برای هر محقق موسیقی مطالعه درباره آن جالب خواهد بود یا برعکس موسیقی فیلم های دسته سیسیلی ها یا ای مثل ایکار خیلی خاص است و بعید است که هر گوشی بتواند انها را به عنوان یک قطعه موسیقی جداگانه دوست داشته باشد اما وقتی روی فیلم هستند مردم عادی را هم مجذوب می کند.تاثیر موریکونه حتی تا قلمرو موسیقی پاپ هم گسترش یافت و خیلی از تم های ملودهای او (به عنوان مثال خوب,بد,زشت) با ریمیکس دوباره ضبط شدند و فروش افسانه ایی هم داشتند.گروه های مختلف موسیقی در ژانرهای متنوع,کارهای موریکونه را هنوز اجرا می کنند بی انکه گذر زمان ذره ای از تاثیر انها کم کرده باشد.دورترین موسیقی به اثار موریکونه مثلا می تواند پانک باشد اما حتی گروه پانکی به اسم Modern Eon تحت تاثیر موریکونه آهنگ هایشان را می سازند.موریکونه روی گروه های موسیقی زیادی تاثیر گذاشته که سبک هایشان هیچ ربطی به هم نداشته: از کلاسیک بگیرید تا اپرا و راک و جاز یا حتی متال.
    چیزی که باعث می شود موریکونه از همه آهنگسازان دیگر دنیای سینما متمایز شود جهان شمول بودنش است.مهم نیست در چه زمان و جغرافیایی زندگی می کنی,موریکونه شبیه آهنگسازان بزرگ کلاسیکی مثل باخ( که به نظر میرسد بیشتر از هر اهنگ ساز کلاسیک دیگری رویش تاثیر گذاشته) از ظرف زمان و مکان فراتر می رود و ملودی هایش مخاطب را تسخیر می کند.موریکونه فقط در سینما یک چهره تاثیر گذار نیست.ملودی های او جدا از تصویر هم اثرگذار و از نظر موسیقایی شگفت انگیزند.رنه فلمینگ,خواننده مشهور اپرا در آمریکا و از اعضای افتخاری آکادمی سلطنتی موسیقی یکی از کسانی بود که در سال 2007 در کنار بزرگان دیگر موسیقی مانند آندره آ بوچلی و یویو ما آلبومی منتشر کردند تحت عنوان "ما همه موریکونه را دوست داریم."فلمینگ درباره تاثیر موریکونه می گوید :" نه تنها صنعت سینما,بلکه صنعت موسیقی در حوزه ی وسیعی عمیقا مرهون کمال و خلاقیت این آهنگساز فوق العاده است که آثارش گونه های بسیاری را در بر میگیرد.طبیعت خاطره انگیز کار او تخیل دیداری را به طور چشمگیری افزایش می دهد و در ژرفای احساسات ما طنین انداز می شود."شگفت انگیز است که یک اهنگساز در ذهنش اش این قدر ملودی داشته باشد و با اینکه خودش به موسیقی ارکسترال علاقه مند است تا این حد پذیرای چیزهای جدید در موسیقی باشد و بتواند با ترکیب انها هر دفعه یک نوای جدید و گاهی عجیب و غریب خلق کند و حتی به برخی از قطعاتش فضای کاملا مدرن ببخشد.(و با این حال ان امضای مشترک رمانتیک کارهایش هم برقرار باشد) یکی از دلایلی که موریکونه و قطعاتش هیچ وقت کهنه نمی شوند همین علاقه او به تجربه دنیاهای مختلف در عین صاحب سبک بودن است.


    منبع: مجله دنیای تصویر

  8. 26 کاربرِ زیر از Marlon Brando بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  9. #8
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    بانوی تمام عیار




    در سال 1929 با نام اشرافی آدری کاتلین راستون در بلژیک متولد شد از پدری انگلیسی و مادری اشراف زاده از خانواده های مهم هلند.از کودکی تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت و از 5 سالگی به کلاس های باله می رفت.پدرش عضو اتحادیه فاشیست ها بود و بعدها به نازی ها علاقه مند شد.آدری نوجوان بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند با اینحال همیشه ارتباط اش را تا زمان مرگ پدرش با او حفظ کرد و از لحاظ مالی تامین اش کرد.در نوزده سالگی یک بالرین مشهور شده بود و با اجرای نمایش برای اعضای نهضت مقاومت هلند پول جمع می کرد.کار نمایش را با تئاتر موزیکال لندن شروع کرد,بعد نقشی کوتاه در یک فیلم نه چندان مهم به او پیشنهاد شد تا اینکه سرانجام ویلیام وایلر تحت تاثیر تست بازیگری اش قرار گرفت و او را برای نقش اصلی تعطیلات رمی علیرقم فشار استودیو برای بازی الیزابت تیلور در این نقش انتخاب کرد و برای همین نقش اولش هم اسکار را بدست اورد.
    آدری هپبورن به دو دلیل در سینما تبدیل به یک شمایل ماندگار شد : بخشی از ان به شخصیت اش خارج پرده بر می گشت.مناعت طبع و بلند نظری و کارهای خیره ای که ریشه در شجره ی اشرافی اش داشت,اما به جز ان آدری برای کسانی که از کارهایش خبر نداشتند و فقط روی پرده سینما او را می دیدند هم تاثیرگذار بود و دلیل اش شخصیتی بود که حتی از روی پرده هم خودش را به مخاطب نشان می داد,ستاره ای بود متفاوت با همه ی ستاره های ان دوران : تر کیبی از معصومیت و جلال و شکوه که هر وقت می خواست شیطنت یک کودک هم به ان اضافه می شد.او فقط یک بازیگر نبود,یک "بانو" بود.در هر نقشی که بازی می کرد,چه زن اشراف زاده بود چه دختر عامی,کاملا واضح بود که نمی تواند معمولی باشد.در وجودش علاوه بر ستاره بودن,یک جور شیکی کلاسیک داشت.مثل الیزابت تیلور پر زرق و برق یا مثل آوا گاردنر فم فتال نبود.جذابیت منحصر به فرد خودش را داشت.فرقی نمی کرد که لباس ژیوانشی تن اش باشد یا یک پیراهن کهنه,جلوی درخشش آدری را نمی شد گرفت.بیلی وایلدر به عنوان یکی از کارگردانانی که همکاری هایش با آدری,سابرینا و عشق در بعدظهر جزو کارنامه های درخشان هر دو نفر بودند با زیرکی خودش دلیل تاثیر گذار بودن آدری هپبورن را خیلی خوب تشریح می کند :" بعد از اینکه تعدادی زیادی از این خدمتکاران سرپایی تبدیل به ستارگان سینما شدند.وقتی واقعا در سینما قحطی ستاره بود,یکدفعه یک بازیگر باکلاس و شخصیت پدیدار شد.کسی که به مدرسه رفته بود و میتوانست بخواند و بنویسد و احتمالا پیانو هم بزند.ممکن است آدری یک موجود لاغر و ترکه ای باشد اما وقتی این دختر را می بینید واقعا متوجه حضور و شخصیت اش می شوید,این نشانه و خاصیتی است که بعضی از مردم دارند و بعضی دیگر نه.او پایه گذار یک چیز جدید بود,آدری یک نوع از شخصیت را پایه گذاری کرد.هم او و هم ان هپبورن دیگر,کاترین."از این ها گذشته هپبورن روی نحوه لباس پوشیدن یک نسل هم تاثیرگذار بود.او با خودش نوع جدیدی از شیک پوشی را به سینما اورد.ساده,هوشمندانه,ظریف و در عین حال مدرن بود.
    بازیگران بر روی پرده نمی توانند به مخاطب دروغ بگویند,مصداق بارز از "کوزه برون تراود که در اوست."اگر هپبورن تا این حد در فیلم ها مجذوب کننده بود به خاطر کاراکتر ویژه خودش بود.اواخر دهه 60 از بازیگری کنار کشید و تمرکزش را بیشتر روی فعالیت های انسان دوستانه اش گذاشت,به عنوان سفیر صلح یونیسف بارها به کشورهای آفریقایی سفر کرد و به خاطر تمام گرسنگی هایی که خودش در زمان نوجوانی و جنگ جهانی دوم کشیده بود,عهد کرد تا جایی که می تواند نگذارد کودکی گرسنه بماند.بنیاد خیریه آدری هپبورن طبق وصیت او هنوز هم فعال است و به کودکان محروم جهان کمک می کند.معصومیت هپبورن فقط مربوط به شخصیت هایی که بازی می کرد,نبود.این کاراکترهای فیلم بودند که از شخصیت آدری وام می گرفتند.از چشمان درخشان و سرشار از هوش و معصومیت اش.سینما ستاره های زن زیادی به خود دیده است اما آدری هپبورن میان آنها یک ژانر منحصر به فرد است که حالا خیلی ها تلاش می کنند شبیه او شوند ولی بعید است به نتیجه برسند.



    منبع: مجله دنیای تصویر

  10. 26 کاربرِ زیر از Marlon Brando بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  11. #9
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    سرآمد کودکان ستاره



    شرلی تمپل (1928-2014) ستاره فیلم های کودک و نوجوان دهه 1930,در سه سالگی به روی صحنه رفت و در شش سالگی با فیلم چشمان درخشان (1934) که مخصوصا برای جلوه گر کردن استعداد های او طراحی شده بود,به شهرت بین المللی دست یافت.در دهه 1930,پیاپی فیلم های پرفروش بازی کرد و محبوبیت اش با هر فیلم چنان بالا گرفت که با استفاده از شکل و شمایل اش عروسک و اسباب بازی ساخته شد و تصویرش بر اثاثیه خانه و لباس بچه ها نقش بست.اما سن بلوغ که رسید,ستاره بخت اش افول کرد و در نوجوانی بعد از بازی در تعدادی فیلم موفق و ناموفق دیگر,سرانجام در 1950 در 22 سالگی,به طور کامل از سینما کناره گرفت.تمپل در اواخر دهه 1950 به دنیای نمایش بازگشت و تا اواخر دهه 1960 هرازگاه در تعدادی برنامه و سریال تلویزیونی شرکت کرد.او در 1969 به عنوان نماینده آمریکا در سازمان ملل رسما وارد دنیای سیاست شد و تا این اواخر گاه به عنوان سفیر در کشورهایی چون غنا,چکسلواکی نیز خدمت کرد.
    فیلم های تمپل در دهه 1930- که غالبا با بودجه های قلیل (حدود 200 تا 300 هزار دلار) ساخته میشدند – تقریبا همگی کمدی/درام های بودند همراه با قطعات موزیکال.در این فیلم ها گاه او مادر نداشت یا پدر نداشت و گاه یتیمی بود که در یتیم خانه ایی غم انگیز نگهداری می شد.( حداقل در 9 فیلم نقش کودک یتیمی را داشت که در پایان خانواده ای می یافت و در 4-5 فیلم دیگر,با پادرمیانی,بین بزرگ ترها آشتی برقرار می کرد.)در برخی از فیلم ها,کودک پولداری بود که با پیشخدمت سیاه پوست اش می رقصید و آواز می خواند و در کوچکترین یاغی و ویلی وینکی کوچولو (1937),مثل یک دیپلمات عمل می کرد.(کاری که بعدا در باقی عمر انجام داد.)عناصر قصه های جن و پری در تاروپود داستان فیلم هایش گره زده می شد و در دست آخر,خیر بر شر,ثروت بر فقر,ازدواج بر طلاق,یا اقتصاد شکوفا بر رکود و بحران مالی فائق می آمد.
    فراموش نکنیم که پدیده شرلی تمپل در اوج بحران و رکود اقتصادی در آمریکا شکل گرفت و یا در واقع,ساخته و پرداخته شد.دولت و بنیاد های خصوصی دنبال انواع و اقسام راه حل ها برای کمک به آدم های نیازمند می گشتند که با بالا گرفتن بحران اقتصادی بر تعدادشان افزوده می شد (درست یه مانند همینکاری که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران انجام میدهد.) و در این میان,فیلم های تمپل ساده ترین و طبیعی ترین راه حل را در اختیار مردم می گذاشت : با هم مهربان باشید,هوای هم را داشته باشید,به هم کمک کنید,آقای پولدار,به جای تلنبار کردن ثروت,انها را در کارهای عام المنفعه به کار بگیر,با ثروت کار ایجاد کن و با ایجاد کار از میزان فقر در جامعه کم کن!شخصیتی که برای تمپل آفریده می شد,یخ وجود آدم های سنگ دل را آب می کرد,حتی آدم های جانی و خلاف هم در برابر اخلاق نیک این دختر بچه,یارای مقاومت نداشتند و در پایان به اردوگاه آدم های خیر و نیکوکار می پیوستند.شخصیت سینمایی شرلی تمپل در آن سال ها چنان نفوذ داشت که روزولت رییس جمهور وقت آمریکا اعلام کرد : " عجب اتفاق فرخنده ای که حالا یک آمریکایی می تواند فقط با پرداخت 15 سنت به سینما برود و با نگاه متبسم یک دختر بچه,مشکلات اش را فراموش کند."امروزه,بعد از گذشت 8 دهه,هیچ بازیگر کودک دیگری نتوانسته محبوبیت و شهرت او را پیدا کند.او در واقع محصول شرایطی خاص در آمریکا بود که دیگر تکرار نشد.تمپل نمادی از خوش بینی بود و به مردم امید می داد,همانطور که گراهام گرین,در نقدی بر روی یکی از فیلم های تمپل و شخصیت سینمایی اش نوشت (و البته به خاطر همان حرف,کارش با شکایت خانواده ی تمپل و کمپانی فاکس به دادگاه هم کشید.),نوعی "روح بزرگسال" در شخصیت سینمایی تمپل حس می شد,گویی آدم بزرگسالی در جلد کودکی فرو رفته باشد,اما کودک بزرگسالی که موقع بازی جلوی دوربین بازی همه بازیگرهای بزرگسال فیلم را تحت الشعاع قرار میداد.مضمون فیلم هایش,همانطور که گفته شد,ساخته و پرداخته و " بسته بندی " می شد و بنابراین مهم نبود توسط چه کسی کارگردانی می شوند. شرلی تمپل,در فیلم هایش و در دنیای واقعی,یک دیپلمات واقعی باقی ماند,در کودکی از طریق فیلم هایش بین طبقات و کشور ها صلح برقرار کرد و در بزرگسالی,وقتی نتوانست دیگر از طریق سینما به منظورش برسد,وارد دنیای سیاست شد.


    منبع: مجله دنیای تصویر

  12. 27 کاربرِ زیر از Marlon Brando بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


  13. #10
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    ارسال ها
    510
    سپاس
    16,105
    از این کاربر 12,950 بار در 502 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : چهره‌های تأثیرگذار تاریخ سینما

    چشم های کودکی بی پناه


    آلفردو جیمز پاچینو,متولد 25 آوریل 1940 در نیویورک,شاگرد چارلز لافتون و لی استراسبرگ و از بزرگترین بازیگران پرورش یافته در آکتورز استودیو است.پیش از ورود به سینما,شهرتی در تئاتر بهم زده و حتی جایزه تونی را -- که مهمترین جایزه تئاتر در سطح جهانی است – را دریافت کرده بود.با ایفای نقشی کوتاه در فیلم من,ناتالی (فرد کو) در سال 1969 وارد عرصه سینما شد.دو سال بعد ,اولین نقش اصلی سینمایی اش را در وحشت در نیدل پارک ( جری شاتزبرگ) ایفا کرد و پس از ان بود که فرانسیس فورد کاپولا او را کشف کرد و نقش کلیدی مایکل کورلئونه را در پدر خوانده به او سپرد.این اتفاق,اغاز دوران آل پاچینو بود.با ان قد کوتاه و تردیدی که ته چشمانش پیدا بود,به نظر نمی رسید پاچینو کاریزمای ستاره شدن را داشته باشد.ظرافت او کجا و قاطعیت ذاتی ستارگان مرد کلاسیک سینما کجا؟ اما پاچینو به یکی از شمایل های سینمای دهه هفتاد و یکی از بزرگترین بازیگران تمام ادوار بدل شد.حتی در دهه متفاوت و سنت شکن هفتاد,آل پاچینو با بازیگران دیگر متفاوت بود و شاید بیش از هر بازیگری,بازتاب روح دهه هفتاد.در دورانی که انگار تمام ارزش ها قدیمی داشتند زیر سئوال می رفتند.معصومیت و شکنندگی ذاتی پاچینو در اختیار کارگردانانی قرار گرفت که به خوبی توانستند از ان استفاده کنند.به یمن زمان مناسب ورود به سینما و توانایی هایش در نمایش شکل جدیدی از شخصیت ها, پاچینو (در کنار دیگر بزرگان بازیگری دهه هفتاد سینمای آمریکا) مسیر بازیگری را دستخوش تغییر کرد.اگر مارلون براندو در اتوبوسی به نام هوس با یک عرق گیر,اتو کشیدگی و خوش پوش بودن ستاره های کلاسیک را به پایان راه نزدیک کرده بود,پاچینو در دهه هفتاد با آسیب پذیری اش آغازگر نمایش شکل جدیدی از قهرمانان و ضد قهرمانان بود.این تردید و دوری گزیدن از اجتماع خشمگین,در تمام نقش های دهه هفتاد پاچینو به چشم می خورد.مهم نبود که پاچینو در نقش یک مافیایی سنگ دل ظاهر می شد (پدرخوانده) یا پلیسی که راه اش را با اراده تمام ادامه می دهد ( سرپیکو ) و یا جوانکی که تحت فشاری خرد کننده از سوی محیط قرار می گیرد (مترسک) .حتی در پدرخوانده 2 و در اوج قدرت و ابهت هم,زمانی که مایکل کورلئونه جلوی مادر زانو می زد و از تردیدها و ناتوانی های درونی اش سخن می گفت,بیش از هر چیز یادآور کودکی بی پناه بود که فقط ادای بزرگ شدن را در می اورد.همان طور که حتی در سرپیکو و...و عدالت برای همه هم که مسیر حرکت پاچینو را از نوعی تردید به یقین و اطمینان به تصویر می کشیدند,اطمینان او نسبت به کاری که قرار بود انجام دهد در قالب شک کردن به بخش مهمی از اعتقادات قبلی او به تصویر کشیده می شد.ضمن اینکه هر دو فیلم به شکل کنایه امیزی به نمایش تنهایی شخصیت پاچینو در دل جمع پایان می یافتند تا تاکیدی باشند بر اطمینانی که او با جداشدن از اجتماع به دست می اورد.
    پاچینو در ان دوران نماینده تمام عیار رشد یافتگی سریع و غیر عادی نسلی بود که هنوز باید جوانی می کرد و حالا باید با تناقض ها و فشار های کمر شکن ناشی از این رشد یافتگی بی موقع روبرو می شد.یک دهه پیش از پاچینو,آلن دلون شکل کم و بیش مشابهی از شکنندگی را در تعدادی از فیلم هایش به نمایش گذاشته بود و پاچینو در دهه هفتاد این شمایل را وارد جریان اصلی سینمای آمریکا کرد.ضمن اینکه بعد از ظهور بازیگران عصیانگری چون مارلون براندو,جیمز دین و پل نیومن که در دهه 50 اولین تغییرات مهم را در شکل و شمایل قهرمانان سینمای آمریکا ایجاد کردند.با حضور بازیگرانی چون پاچینو,دنیرو و هافمن در دهه هفتاد بود که نه تنها قهرمانان سینمایی ,زمینی تر از هر زمان دیگری شدند.که اساسا مرز میان قهرمانان و ضد قهرمانان به کم رنگ ترین حد خود تا ان زمان رسید.بدین ترتیب پاچینو را می توان یکی از پیشگامان ورود نسل جدیدی از شخصیت های محوری به سینمای آمریکا در نظر گرفت.تغییراتی که با فیلم هایی چون ایزی رایدر و بانی و کلاید در شیوه ی بازیگری سینمای آمریکا اغاز شده بود,با حضور ستاره ای چون پاچینو به تثبیت رسید.
    با گذر از دهه هفتاد,پاچینو این فرصت را پیدا کرد که جنبه های دیگر توانایی هایش را به رخ بکشد.او میتوانست شخصیتی را به تصویر بکشد که فقط ادای قدرتمند بودن را در می اورد( به دو شکل متفاوت در صورت زخمی و بوی خوش زن) توانایی این را داشت که در قالب جلوه ی کاریکاتوری این قدرتنمایی بدرخشد (دیک تریسی), می توانست کاملا برخلاف تصور دهه هفتادش نقش ادم هایی با اراده و مدبر را ایفا کند (گلن گری گلن راس,مخمصه و وکیل مدافع شیطان) و البته هنوز این قابلیت را داشت که تصویر شکننده دهه هفتادش را با استادی هر چه تمام,در قالب جدید بازسازی کند (دنی براسکو و بی خوابی) .قدرت و توانایی پاچینو در حرکت سریع میان تردید و یقین ,و میان حس کمیک و لحن تراژیک,مخصوص خودش بود و هنوز هم هست.با این وجود هنوز که هنوز است,پاچینو را بیش از هر چیز با هنرنمایی های دهه هفتادش به یاد می اوریم.با تردید پشت چشمانش,با معصومیتی که زیر فشار محیط اطراف له می شد,تردید و معصومیتی که تا دهه هفتاد و ظهور آل پاچینو,هیچ گاه نتوانسته بود به این شکل جای خود را در جریان اصلی محکم کند.


    منبع: مجله دنیای تصویر

  14. 20 کاربرِ زیر از Marlon Brando بخاطرِ این مطلب مفید سپاس گزاری کرده اند :


 

 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.