او كه قرار بود يك موزيسين باشد، پس از تماشاي فيلمهاي اشتروهايم و كينگ ويدور همهي نقشههاي زندگياش را تغيير داد و در دههي
20 در مراكز سينمايي اروپا
– پاريس و برلين
– به جستوجوي تجربههاي سينمايي برآمد. از دستياري در مردم در روز يكشنبه تاثيرهاي مهمي گرفت. در
1929 به هاليوود رفت و در خيل سياهيلشگرهاي فیلم
در جبههي غرب خبري نيست قرار گرفت. دههي
30 زمان شكلگيري شخصيت سينمايي او به عنوان يكي از بهترين كارگردانهاي دههي
50 و
60 بود؛ تجربههاي مستند در به پايان رساندن فيلمي ناتمام از
فلاهرتي در روسيه و ساخت موج در مكزيك، دستياري بازبيبركلي و آموختن نكاتي مهم در حركتهاي دوربين و نقش آن در ضرباهنگ فيلم كه حتما در زمان ساخت موزيكال مشهورش
اكلاهما (1955) به كار آمده است. از سال
1942 شروع به ساختن فيلمهاي بلند داستاني كرد كه در همهي آنها نوعي واقعگرايي بدبينانهي اروپايي به چشم ميخورد، با اين تفاوت كه او صاحب ديدگاهي انسانيتر و به طور مادرزاد يك
اگزيستانسياليست بود.
در لحظاتي كليدي از بزرگترين شاهكارهاي او به انتخاب و گزينش ميرسيم كه مسير زندگي قهرمانان را دگرگون ميسازد:
مانوئل آرتيگز در اسب خاكستري را بنگر در حالي كه ميداند در بيمارستان به كمين او نشستهاند رفتن را برميگزيند، كلانتر
ماجراي نيمروز (1952) بر ترس و تنهايياش غلبه ميكند و به مصاف نابرابر متجاوزان ميرود، شغال در
روز شغال (1973) با اينكه ميفهمد نقشهي عمليات لو رفته ادامه دادن راه را انتخاب ميكند، و سر تامس مور در
مردي براي تمام فصول (1966) اصرار بر حقيقت را حتي به قيمت جانش بر همه چيز ترجيح ميدهد.
قهرمانان زینمان در اين دوراهيهاي اخلاقي به قيمت وجودشان ارزش ارادهي انساني و آزادگي را اثبات ميكنند. آنها به خاطر پافشاري بر اصولي كه در دنيايي مرده و توخالي و عاري از خصلتهاي انساني به فراموشي سپرده شدهاند به مبارزهاي نابرابر دست ميزنند كه در نگاه اول واكنشي رومانتيك و طغياني بيحاصل به نظر ميرسد. زینمان با پيوند اين طغيان به بسترهاي تاريخي و اجتماعي عمقي ديگر به مساله ميبخشد كه از فردگرايي صرف دور شود.
فيلمهاي او حتي در دوراني كه از سينماي زینمان و نسل او گذشته بود طراوتي استثنايي داشتند كه ميتوان در
جوليا (1977) و بيشتر از همه
روز شغال (1973) ديد. بيشتر منتقدان همعصر زينهمان او را براي آثار اوليهاش كه ميتوانستند نطفهي يك نئورئاليسم آمريكايي قلمداد شوند ستايش كردند. آنها كه
جستوجو (1948) و
تزرا (1951) را به همين دليل ميپسنديدند، در ادامه به
Sudowners 1960 و
اکلاهما (1955) روي خوش نشان ندادند. كساني كه
صليب هفتم (1944) را با مضمون ضدجنگش نمونهاي عالي از سينماي زینمان تعبير كرده بودند در دههي بعد از حركت كارگردان در خلاف جهت با
از اينجا تا ابديت (1953) كه اسكارها را درو كرد، جا خوردند و احساس مغبون شدن كردند. تمام اين تغيير مسيرها باعث شد تا به سرعت از فهرست مولفان خط بخورد و منتقداني با گرايشهاي اجتماعي و چپ نيز او را توبهكاري به بيراهه رفته خواندند. در تمام اين احوال زینمان مشغول دست زدن به تجربههاي پرمخاطره
– بيشتر در بيان سينما و كمتر در مضمونها
– بود كه حاصلش را در كمال سينمايي او، مردي براي تمام فصول ميتوان ديد، فيلمي كه وراي تاليف يا تعهد اجتماعي يا هر وصلهي منتقدپسندانهي ديگري يك شاهكار تمام عيار است.
مجموعه آثار زینمان اثبات ميكند كه نقد فيلم زماني با چارچوبهاي از پيش تعيينشده به سراغ فيلمها برود بهناچار با محدوديتهايي در خوانش آثار سينماگر روبهرو ميشود كه بزرگترين قرباني آن كارگردانان تجربهگرا خواهند بود. زينهمان يكي از استثناهاي مهم و قابل مطالعه در تاريخ سينماست كه چگونه كارگرداني ميتواند با بيشتر شيوههاي تحليل فيلم شخصي كماهميت نگاشته شود اما در عمل يكي از خلاقانهترين و پربارترين كارنامههاي سينمايي فيلمسازان باشد.
» منبع ماهنامهي سينمايي فيلم، سال بيست و پنجم، شماره 258
»» High Noon 1952 : براساس فيلمنامهي
كارل فورمن، يكي از هاليووديهاي فهرست سياه در دورهي كميتهي بررسي فعاليتهاي ضد آمريكايي
سناتور مكارتي، كه ظاهرا به شكلي كذايي به همان دوره اشارهها دارد. زینمان در خلق تعليق فيلم كه تمام حادثههاي آن قرار است در يك نميروز اتفاق بيافتد، بسيار حرفهاي نشان ميدهد. با اين حال عنصر مهم كارش، در اينجا مثل ديگر آثارش، بررسي و مطالعهي شخصيتها و رفتارهاست. اين همه بيوفايي و تنهايي بيش از آنكه مناسب ژانر وسترن باشد، ميتوانست مايهاي مناسب براي دنياي فيلمهاي نوآر فراهم بياورد. شايد در پايان فيلم، جايي كه كوپر ستارهي كلانتري نشانهي اقتدارش را بر زمين مياندازد، قصد تحقير اسطورههاي وسترن را دارد.
»» From Here To Eternity 1953 : زینمان در به فيلم درآوردن رمان راديكال
جيمز جونز (به دليل تصويري بيپرده كه از ارتش و جنسيت با زباني هرزه و عاميانه به دست ميداد) دچار مشكلات پيش توليد بسياري بود؛ از جمله اينكه: همه كارهي كلمبيا،
هاريكان، حق اقتباس سينمايي از رمان را به قيمت بالاي
82000 دلار خريده بود و به هر فيلمنامهاي رضايت نميداد. او حتي با بازي كليفت
(كه اينجا يكي از بهترين كارهايش را ارائه ميدهد) و سيناترا نيز موافقتي نداشت. و ارتش كه، طبعا، از ادعانامهي تند جونز عليه نظام خود دلخوشي نداشت از در اختيار قرار دادن امكانات و لوكيشنهاي واقعي خودداري ميكرد. با اين همه اثر با موفقيت بسياري روبهرو شد و هنوز به لحاظ سنديتش در ارائهي برشي از زندگي جوانان درگير جنگ و خشونت زمانهي خود موفق به نظر ميرسد.
»» The Nun’s Story 1959 : فيلمي كه نشان داد
آدري هپبورن تنها ستارهاي زيبا و برازندهي روي جلد مجلههاي مد نيست و استعداد بازيگري او آن هم در نقشي چنين دشوار
(كه تمام ابزار بياني بازيگر به صورت او محدود ميشود) چيزي از ظرافت شگرفش كم ندارد. اين نقش ابتدا براي
اينگريد برگمن در نظر گرفته شده بود كه پيشتر هم در نقش يك راهبه ايفاي نقش كرده بود، اما با توجه به جنجال رابطهي او با روبرتو روسليني در همان زمان تهيهكنندهها فكر كردند كه كسي ديگر برگمن را در شخصيتي اين چنيني نخواهد پذيرفت. فيلم "
دستاوردي بزرگ در كارگرداني و بهترين مطالعهاي كه در باب زندگي مذهبي در سينماي آمريكايي انجام شده" خوانده شد و نامزد هشت جايزه اسكار بود.
»» Behold A Pale Horse 1963 : فيلمي ناموفق از زینمان كه البته خط پيوندي با ديگر آثارش را در آن ميشود رديابي كرد: مردي تنها و مبارز، اسير بحراني ناشي از تعهد اخلاقي خودش ميشود و اطرافيانش هيچ كمكي به او نميكنند. بستر سياسي اثر شعاري است و كنار ديگر مايههاي آن جا نميافتد. در همان سال اعتراف صريح به اين كه فيلمساز قصد حمله به هيچكس و هيچنهادي، بهخصوص كليساي اسپانيا و فالانژها را نداشته، نيز باعث استقبال مردم عامه و منتقدان نميشود. بهترين بازي فيلم را
عمر شريف مصري در نقش كشيش اسپانيايي ارائه ميدهد و بهترين صحنهي فيلم، نماهاي آغازين آن، از مستند پر آوازهي
فردريك روسيف فرانسوي،
مردن در مادريد (1963) فراهم آمده است.
»» A Man For All Seasons 1966 : از بهترينهاي زینمان، براساس نمايشنامهي تحسينشدهي
رابرت بولت، بولت خود فيلمنامه را با گفتوگوهايي نافذ و پر از زير و بم نوشت. زينهمان دوستدار قهرمانان اصولگرا، سازشناپذير و به همين خاطر تنها
(كه اطرافيان دركشان نميكنند)، قاعدتا در اين حكايت سهمگين، منبع غني و پرمايهاي يافته بود. بازسازي او از زمان و مكان درجه يك است و زيبايي بصري خيرهكنندهي فيلم هرگز بر مقاصد دراماتيك سايه نميافكند، بلكه برعكس مكمل و تحكيمكنندهي آنهاست. عوامل فني درخشان هستند: فيلمبرداري تكنيكالز
مور، طراحي صحنهي
جانباكس و موسيقي زيبا و گوشنواز
دلرو به ياد ميمانند. در صدر گروهي از بازيگران درجهي يك،
پل اسكافيلد ميدرخشد كه توفيق بزرگش، ايجاد همدلي ميان تماشاگر با شخصيتي است كه وفاداري صادقانهاش به پاپ متحجرانه مينمايد.
»» Julia 1977 : از كاملترين فيلمهاي متكي بر بازيگر كه نمايانگر توانايي زینمان در كار با بازيگران است. اقتباس از يكي از داستانهاي كوتاه
ليليان هلمن.
ردگريو يكي از درخشانترين بازيهاي خود را ارائه ميكند، هرچند كه نطق سياسياش در مراسم اسكار همان سال منجر به حذف او از نقشهاي مهم فيلمهاي هاليوودي شد. نخستين حضور سينمايي
استريپ در فيلمي از زينهمان اتفاق افتاد.