برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 از مجموع 1

Hybrid View

  1. #1
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    ارسال ها
    1,196
    سپاس
    25,320
    از این کاربر 20,370 بار در 1,374 پست سپاس گزاری شده

    [Dada] معرفی انیمیشن کوتاه

    عنوان انمیشن کوتاه: Dada
    سال تولید: 1994
    نویسنده و کارگردان: Piet Kroon
    شرکت تولید کننده:
    Cilia van Dijk Filmproduktie
    کشور تولید کننده: هلند
    زمان: 10 دقیقه
    تاپیک دانلود:
    پیوند: IMDb


    افتخارات:

    1995 برنده بهترین فیلم کوتاه جشنواره بیلبائو
    1995 نامزد بهترین فیلم کوتاه در جشنواره برلین
    1996 برنده بهترین فیلم کوتاه جشنواره ی فیلم فانتزی بروکسل
    1996 برنده بهترین تولید زیر 10 دقیقه از جشنواره اُتاوا
    1997 برنده ی بهترین فیلم جشنواره انیما موندی (جشنواره انیمیشن بین المللی برزیل)
    و ...


    _____________________________________

    ______________________________________________

    خلاصه داستان: انیمیشن کوتاهی در مورد یک جهان که مردمان آن با انبوهی از کتاب های بر روی سرشان رفت و آمد می کنند، هرچه انبوه کتاب های بالای سرشان بیشتر باشد، اشخاص باهوش تری محسوب می شوند. کودکی متولد می شود و نمی تواند حتی وزن یک کتاب را بر روی سر خود تحمل کند، والدین او احساس نا امیدی و حقارت می کنند.


    بد نیست بدانید که پیت کرون سه سال روی این انیمیشن کوتاه صامت کار کرده و قبل از آن تجربیات فراوانی را زیر دست کارگردان های بزرگی همچون استیون اسپیلبرگ کسب کرده بوده ، پیت کرون همواره از این اثرش به عنوان فیلمی که حس خوشایندی از ساختش داشته یاد می کند. همچنین پیت کرون طراح استوري بورد بسیاری از انیمیشن های معروف (همچون من نفرت انگیز ، شرک 2 ، ریو ، عصر یخبندان و ...) بوده و همیشه به عنوان یکی از بزرگان هنر انیماتوری از او یاد می شود.
    همانطور که از اسم این انیمیشن کوتاه نیز مشخص است (دادا) این انیمیشن کوتاه به بحث در مورد یکی از دغدغه های مکتب دادائیسم می پردازد و از عرف ها و فرهنگ های نادرست که انسان ها در روزمره گرفتار آن هستند شکایت می کند. مهمترین ضعف این انیمیشن کوتاه را در زمان نسبتأ طولانی آن (10 دقیقه) می دانم که فکر می کنم سکانس های زاید بسیاری در این انیمیشن کوتاه بود که بهتر بود حذف میشد تا بیننده از دیدن فیلم خسته نشود. مفاهیم فلسفی این انیمیشن کوتاه در همان ابتدای فیلم جلوه می کند و رفته به رفته به جذابیت انیمیشن کوتاه اضافه می شود و سرانجام با یک سکانس پایانی خارق العاده شاهکاری ابدی را رقم می زند. این انیمیشن کوتاه جایگاه های مختلفی را زیر سوال میبرد، جایی که عقل مردم و حتی حیوانی مثل سگ! بر اساس کتاب هایی که بر سرشان است (حفظیات) سنجش می شود! جایی که تعداد کتاب هایی که بر سر مردم است (حفظیات) نشانه ی ارزش و بالا یا پایین بودن شعور انسان ها تلقی می گردد. جایی که مردم به سنگینی بار کتاب ها احترام می گذارند (حفظیات) و نه بخاطر چیز دیگری ، و تحسین و تشویق فقط بخاطر کتاب هایی ست که بر سرشان است. جایی که انسان ها در دادن علم خود به دیگران بخل می ورزند، در سکانی میبینیم که دو مرد بر روی نیمکتی نشسته اند و یکی از آن دو می خواهد بداند بغل دستی اش چه کتابی می خواند ولی طرف مقابل اجازه دیدن نمی دهد و منع می کند تا فقط علم خودش زیاد شود! ولی مرد دست بردار نیست و از کتابی که بالای سر طرف مقابلش است علمش را می دزدد (اصطلاح دزدی علم). این انیمیشن کوتاه نمی خواهد بگوید که ارزش انسان ها به علمشان نیست! ابدأ چنین چیزی نمی گوید بلکه می گوید : ارزش انسان ها به حفظیاتشان و آن چیزهایی که توی مخشان می کنند نیست! می گوید به همه بخاطر ویژگی های انسانی و اخلاقی احترام بگذارید نه اینکه اگر کسی زیر دست شما بود و علمش کمتر از شما بود به او فحش داده و سرکوبش کنید و وقتی عالمی که کوچکترین توجهی به زیردستیان خود ندارد و از جلوی شما رد می شود تا انتهای حد ممکنه برای تعظیم و پاچه خواری او خم بشوید! در این انیمیشن کوتاه با نشان دادن انسان هایی که بر روی سرشان کتاب حمل می کنند علم و دانش (حفظیات) به حیطه ی نقد کشیده می شود و گاهی به آن با دید طنزآمیزی طعنه می زند.
    اعطای این درجات (کتاب های بالای سر!) از یک طرف و از طرف دیگر لغو امتیازات و درجات را شاهد هستیم. در سکانسی فردی که مافوق بقیه است کتاب های بالای سر زیردستش را از روی سرش بر می دارد و او را تهی از اعتبار می کند. جالب اینجاست که مردم هر کدام به اندازه های متفاوت به کتاب(علم) بها می دهند : خدمتکار خانه ای برای اینکه پنجره های خانه را پاک کند ، کتاب های سرش را بر روی زمین قرار می دهد (و فقط یک کتاب بر روی سرش باقی میگذارد) و پایش را به روی آن ها می گذارد تا قدش به پنجره برسد! و در سکانس بعدی شاهد هستیم که بچه ها با کتاب هایشان مشغول بازی هستند! بعد از آن صاحب خانه می رسد و با بی احترامی به خدمتکار پرخاش می کند و همان یک کتابی که بر روی سرش بوده را هم به زمین می اندازد. در این زمانه بچه ای به دنیا می آید که هیچ کتابی بر روی سرش قرار نمی گیرد! و پدر و مادر آشفته این بچه هر کاری می کنند موفق نمی شوند تا حتی کتابی بسیار سبک (حتی یک برگه از کتاب!) را بر روی سرش قرار دهند و یک جورایی این بچه برای آن ها مایه ی ننگ است.
    پدر به درگاه خدا شکایت میکند و می گوید : خدایا من چه گناهی کرده ام که چنین بچه ای به من دادی و ... (البته این انیمیشن کوتاه صامت است!). خلاصه این پدر هر شیوه ای را امتحان می کند تا بلکه بتواند کتابی بر سر بچه اش بگذارد ولی نمی تواند و تصمیم می گیرد او را به نزد دکتر ببرد. دکتر بچه را معاینه می کند ولی نمی تواند بیماری او را تشخیص دهد ، در همین هنگام یکی از بزرگترین پزشکان زمانه! وارد می شود و با اره برقی پوست سر بچه را می برد تا مغزش را مورد مطالعه قرار دهد!! حال کتابی را بر روی مغز بچه می گذارد ولی مغز بچه کتاب را می خورد!! دکتر مغز بچه را در می آورد تا در مورد آن مطالعه کند ولی مغز پسر بچه شروع به بهم ریختن و خوردن کتاب های آنجا می کند و همه را می بلعد! در اینجا به وضوح به مفاهیم ضد دانش (حفظیات) بر می خوریم ، و اما یک سکانس طلایی را شاهد هستیم : مغز پسر بچه به کامپیوتری که مجهز به پرینتر هست می چسبد و اطلاعاتش را پرینت می گیرد! و اینقدر پرینت می گیرد که تبدیل به کتابی می شود که دکتر نمی تواند آن را از زمین بلند کند زیرا محتوای آن بسیار سنگین است! ، دکتر با خواندن محتویات مغز پسر بچه متوجه این عرف و فرهنگ نادرست استفاده از علم و دانش می شود و متوجه می شود که ارزش انسان ها به حفظیات و تعداد کتاب های بالای سرشان نیست و بعد از دانستن این حقیقت تمام کتاب های سرش را پایین می اندازد و می گذارد مغزش هوا بخورد! و از اینکه از شر حفظیات راحت شده احساس آرامش به او دست می دهد و یک جورایی دنیا برای او عوض شده و می فهمد ارزش هایی که در جامعه اش وجود دارند به درستی تعریف نشده اند ، اما چیزی گم شده است!!! آری پسر بچه نیست! پدرش او را بدون مغزش برده است! اما به کجا؟
    او برای مغز بچه اش ارزشی قائل نیست و فقط می خواهد بر روی سر او توده ای از حفظیات قرار بدهد، در سکانس بعدی شاهد هستیم که دکتر سریعأ خود را به خانه ی پدر این بچه می رساند و حقیقت را به او می گوید ولی پدر مغز بچه اش را از او پس گرفته و درب خانه را به رویش می بندد و مغز بچه اش را جلوی گربه می اندازد!، این نشان می دهد که مردم برای علم ارزشی قائل نیستند بلکه برای یک مشت حفظیات و چرت و پرت ها که باعث شود دیگران برای آنها سر خم کنند و تحسین آن ها را برانگیزد و اینکه اعتبارشان را بالا ببرد ارزش قائلند و به عبارتی طبعیت از عرف و فرهنگ جامعه ، پس از آن گربه آن را می خورد و متلاشی می گردد و در آخر پدر به خواسته ی احمقانه ی خود می رسد، به روایت تصویر و بدون شرح:

    Can't find yourself. Lost in your lies


 

 

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.