چرخش امور در Book of the Stranger وارد بخش های جالبی کرد ما رو. اپیزودی با سرعت مناسب و نظم جالب امور در Game of Thrones. بریم غرق شیم درش !
استارت کار بازم در کسل بلک زده میشه. تا الان تمام اپیزود های فصل , اینجا شروع شده. به جز این قسمت همشونم در کسل بلک تموم شدن. دنریس این رویه رو شکست.
در بین صحبت های دلروس اد و جان , سانسا - برین و پادریک به قلعه سیاه می رسن. عجب صحنه ای هست این صحنه. فراموش نمی کنن هوادارا این صحنه رو. می شه این صحنه رو کسی
ببینه و حداقل حس گریه بهش دست نده ؟ جان انگار که روح دیده. بعد از شش فصل. سانسا در پوست خودش نیست. الان دیگه قدر تک تک اعضای باقی مونده خانوادشو می دونه. خونواده براش معنایی ماورای
اون چیزی رو پیدا کرده که فصل اول داشت. چه موسیقی همراهی می کنه صحنه رو.
تورمند کمپلت تو کف برین مونده
سانسا نشون می ده حداقل چیزی که در کینگزلندینگ یاد گرفته تاثیر گذاشتن روی مخاطبش هست. وقتی جان رو ترغیب می کنه به پس گرفتن وینترفل. بهش تاکید می کنه بدون این کار خبری از امنیت
جانی برای هیچ کدومشون نیست. " وینترفل خونه ماست. متعلق به ماست. " جان اما خسته از جنگیدنه. شایدم واقعا حق داره. از همون ورودش در فصل اول به کسل بلک در حال جنگیدنه. " من جنگیدم ... شکست خوردم ".
انگار بازتاب اخرین کلمات سر الیسر رو از اپیزود قبل می شنویم اینجا ! انگار نفرینی که سر الیسر روی جان گذاشته عین سنگینی روی ذهنش افتاده. سانسا تسلیم نمی شه. " می خوام که کمکم کنی. اما اگه مجبور بشم
خودم تنهایی سعی می کنم." حداقل سعی می کنم. تمام افرادی که ارزو داشتن سانسا محکمتر عمل کنه و قاطع تر باشه به ارزوشون رسیدن. دیر اید ولی خوش اید!
پرس و جوهای سر داووس در مورد شیرین داشت بانوی سرخ رو وادار به اعتراف می کرد که برین نجاتش داد ! رسمی ترین نوع تایید مرگ استنیس براتیون و خط بطلان بر تئوری های زنده بودنش.
یه تهدید سفت و سخت واسه ملیساندر هم اومد که در نوع خودش جالب بود.خیلی واضح اعلام کرد که اگه بتونه شرط ببنده سر اینکه کی جادوی سیاهی بلده که بشه باهاش یه شبه سیاه فرستاد برای قتل رنلی ,
شرطو سر ملیساندر می بنده! این گیر ملیساندر به منتخب بودن جان هم بیشتر نگران کنندست تا دلگرم کننده با توجه به ایراد اساسی گیرنده های این خانم! چه بلایی سر استنیس اومد با همین حرفا.
هر چند ملیساندر زیاد خودش نیست و بعیدم می دونم حتی اگه بتونه به خودش برگرده به این زودیا ببینیمش.
می ریم جلوتر تا رابین ارین رو ببینیم. اینجا در vale با معنای دقیق واژه حیف نون اشنا می شیم
بیلیش بعد از ملاقات با سرسی و ملکه خارها و اشوب کشیدن کینگزلندینگ بر می گرده!
در جا مخ رابین رو می زنه با یک هدیه از نوع شاهین. لرد رویس که کلا با بیلیش حال نمی کرد الانم حال نمی کنه. این حال نکردن داشت باعث پروازش از مون گیت می شد که فعلا ازش جست! یا باید با
لیتلفینگر حال کنی یا هدایای بهتری نسبت به بیلیش به رابین ارین بدی
این که شرایط رو لیتلفینگر به سمت دخالت نظامی شوالیه های vale برده هم جالبه.