Game Of Thrones | بحث اپیزودیک | فصل ششم , اپیزود دهم

[HMNN]

Season 6, Episode 10, The Winds of Winter
فصل ششم, قسمت دهم, باد های زمستان

خلاصه داستان اين قسمت : سرسی به خاطر جرایمش محاکمه می شود، در حالی که جیمی همراه با والدر فری پیروزی را در دو قلو ها جشن می گیرند. داووس جان را با اقدامات ملیساندرا مواجه می کند، و لیتل فینگر اغراضش را برای ... برملا می کند.

ویرایش مدیریت:
لطفا جهت احترام به حقوق سایر اعضای انجمن:
از بیان هرگونه مطلب اسپویلری مرتبط با قسمت های آتی سریال خود داری نموده و از بحث درباره محتوای اپیزودها در تاپیک های غیر مرتبط و چتباکس خود داری نمایید.
برای دانلود زیرنویس هم از قسمت بالا به تاپیک مربوطه مراجعه فرمائید.
باتشکر از همه دوستان گرامی.

[ali_k]

با دیدن این دو تا عکس میشه یه نفس راحت کشید

مشاهده محتوا اسپویلر

[Sσнєiℓ]

سخن بزرگان ( لیانا مورمنت ): برام مهم نیست که یه حرامزاده س تا زمانی که خون ند استارک تو رگهاشه پادشاه من تا موق
جا داره یه تشکر ویژه از لیدی مورمنت کنیم که بهترین سکانس سریال رو افرید باشد که در فصلهای اتی بیشتر دیده شود از ایشان و زنده و پایدار باشد .

از نحوه کشته شدن فری خوشم نیومد اریا کی از براووس رسید به اینجا یهو . خیلی سر سری بود انصافا من انتظار بیشتری داشتم که سکانس انتقام بهترین قسمت سریال یعنی

Rains of Castamere ::: Red Wedding:::

بهتر از این حرفا باشه مثل انتقام سرسی از همه اون ادم های داخل سپتون که عالی بود مثل سکانس بلک واتر زیبا بود انفجارش .

سانزا هم با این حرفش که گفت احمقه کسی که به بیلیش اعتماد کنه خیال همه رو راحت کرد.

جان هم که شایعه ها به واقعیت پیوست پسر خلف ریگار هست چون شنیده بودم از قبل جذابیتی نداشت .

در کل سریال داره فمنیسمی جلو میره قدرت کلا افتاده دست زنا مردا دارن میمیرن زنا همه شدن فرمان روا از این خوشم نیومد ولی خوشحالم سرسی به خواستش رسید ایرون ترون.

سلام
اتفاقا من میخواستم به شوخی بگم فمینیستها برن بمیرن میگفتن همه جنگ و خونریزیهای تاریخ به دست مردها بوده ولی الان زنهای قدرتمند سریال چقدر خونریز و خشن هستند. سرسی یا حتی دنی که تیریون مانعش شد شهرها رو به آتیش نکشه. ملکه دورن و دختراش هم که معرف حضور همه هستند.
منظور اینکه این بد بودن زنها در سریال اتفاقا خلاف گفته های فمینیستهاست.

[modern_gesprach]

با اين دو اپيزود آخري كه عالي بودن سطح اين فصل خودش رو حفظ كرد اين سريال و حتي از قبل هم بالاتر برد...
توي قسمت آخر داستان خيلي به جلو رفت و سوالاتي هم جواب داده شدن ... ليانا خواهر ند استارك با ريگار تارگرين
پسر شاه ديوانه رابطه داشته و بچه حرامزاده‌شون ميشه جان اسنو كه خون ند در بدنش جريان نداره... ليانا به ند ميگه
رابرت نفهمه چون ميدونه هر تارگريني رو ميكشه.... فقط معلوم نشد چرا لينا زخمي بود و چه اتفاقي افتاده بود؟!
تيريون لنيستر هم جلوي دنريس استورم بورن زانو زد و بايد منتظر باشيم كه سرسي و جان اسنو هم جلوي دنريس
زانو بزنن و بعد هم پادشاه شب به زانو در بياد

[ssx25]

Winter Has Finally Come
great war is coming

[mahan birabt]

فصل 6 قسمت ده
نمره : ده

این قسمت درسته هیجان قسمت قبل را نداشت اما از لحاظ فنی باز هم عالی بود..به طور کلی سریال در این فصل به اوج خودش رسیده بود.از همه لحاظ..از لحاظ قصه که وافعا قویتر شده بود..دیالوگ ها بهتر و بهتر ...موسیقی متن و بازی ها و همه چی ...البته شاید خیلی ها بگن قابل پیش بینی که من با این هم مخالف هستم..کجاش قابل پیش بینی بود؟؟راجع به این سریال هزارتا حدس میزنیم یکیش دوتاش درست در میاد بعد میگین قابل پیش بینی؟؟کی فکر میکرد در این قسمت در اوج شادی والدر فری اریا ظاهر شود؟؟؟واقعا این قسمت عالی بود

اون قسمت که کتابخونه بزرگ را نشان داد مثل سموئل دهن منم وا مونده بود...چقدر شگفت انگیز بود..یه مقدار سرعت خواجه منو شگفت زده کرد..از دورن تا کشتی ها پیش کالیسی .....دست شدن تریون بازهم یه سکانس احساسی بود..موسیقی های این قسمت همه خدابود..درسته قبلا هم شنیده بودیمشون بیشترشو اما واقعا زیبا بود....صحبت های جان و سانسا هم دوست داشتم..سانسا گویا دیگه قرار نیست بازیچه ی لیتل فینگر شه و این خوبه..دست رد هم به سینش زد و این بار لیتل فینگر به هدفش نرسید (یا فعلا نرسید)

بیشتری ها فکر میکردیم سرسی کل شهرو نابود میکنه اما فقط معبد (به نظرم معقد بهتره) بزرگ را برد رو هوا...واقعا خوب بود..مارجری ؛شوالیه گل ها و از همه مهمتر اون مذهبی بزرگ ترکیدن خیلی خوب کار شده بود..به شخصه زیاد از مارجری بدم نمیومد اما به خاطر همکاریش با اون گنجشک (حیف کلمه گنجشک بیشتر به مار یا روباه میخورد) یا حداقل همکاری ظاهریش حقش بود..هرچند متوجه نقشه در لحظه اخر شد ولی دیگه زمانی برای فرار نبود..تامن هم مشخص شد تا چه حدی مخش شست و شو داده شده بود ..من چند دقیقه هنگ بودم بعد از این حرکت...خیل جالب هست اوایل از سرسی نفرت داشتم اما وقتی اون زنه را اسیر کرده بود ته دلم یه حس رضایت ؛یه احساس پیروزی یه چیزی تو همین مایع ها بهم دست داد..البته بعدش که مانتین امد باز نفرت نسبت به سرسی کمی زنده شد..

نشتن سرسی روی صندلی هفت پادشاهی یه مقدار بی حساب و کتاب بود...یعنی قاعدتا باید یه مردی وارثی (پسرعمو ؛خود عمو یا هرچیز شبیه به این شاه میشد از خاندان براتیون) ولی مگه کسی میتونه مخالفتی با سرسی کنه؟؟؟؟
شاه شمال هم جان اسنو شد اونم درحالی که معلوم شد مادرش کیه (همون r+l=j) .از کودکیش به زمان الانش خیلی خوب کار کرد..دیگه تابلو تر از اون نمیتونست بگه این کودکه جانه ..درسته من و شما که بیننده حرفه ای هستیم میدونستیم ولی بیننده عادی که وقت سرک کشیدن تو نت را خواندن مقاله های مختلف را نداره قطعا شکه شده....

و زمستان شد و کالیسی نیز به سمت وستروس لشگر کشید..گویا هدف اولش کسترلی راک هست.دمش گرم از جای خوبی هم میخواهد شروع کنه ..یعنی بالاخره ما کسترلی راگ هم خواهیم دید؟؟؟فکر کنید که در تیتراژ قسمت اول فصل هفت بعد از کینگز لندن بره اونجا...

درآخر امیدوارم کتاب پنجم هم ترجمش کامل شه بتونیم این یک سالو یه جوری با کتاب ها لاقل سر کنیم.هرچند دیدن کل سریال از قسمت اول فصل 1 به همه دوستان شدیدا توصیه میشود..به شخصه هربار از اول این سریالو نگاه میکنم بیشتر از قبل لذت میبرم

[MOHAMAD_TBAG]

با اين دو اپيزود آخري كه عالي بودن سطح اين فصل خودش رو حفظ كرد اين سريال و حتي از قبل هم بالاتر برد...
توي قسمت آخر داستان خيلي به جلو رفت و سوالاتي هم جواب داده شدن ... ليانا خواهر ند استارك با ريگار تارگرين
پسر شاه ديوانه رابطه داشته و بچه حرامزاده‌شون ميشه جان اسنو كه خون ند در بدنش جريان نداره... ليانا به ند ميگه
رابرت نفهمه چون ميدونه هر تارگريني رو ميكشه.... فقط معلوم نشد چرا لينا زخمي بود و چه اتفاقي افتاده بود؟!
تيريون لنيستر هم جلوي دنريس استورم بورن زانو زد و بايد منتظر باشيم كه سرسي و جان اسنو هم جلوي دنريس
زانو بزنن و بعد هم پادشاه شب به زانو در بياد

عمرا سرسی و جان جلوی دنریس زانو بزنن
جان به خاطره اینکه دنریس عمش هست شاید ولی سرسی تو خواب هم این کار رو نمیکنه
شاه شب هم که اصلا فکرشو نکن

[modern_gesprach]

عمرا سرسی و جان جلوی دنریس زانو بزنن
جان به خاطره اینکه دنریس عمش هست شاید ولی سرسی تو خواب هم این کار رو نمیکنه
شاه شب هم که اصلا فکرشو نکن

منظورم اينه كه تريون هم به ابهت و قدرت دنريس پي برد و زانو زد ... اوناي ديگه كه كار همه‌شون ساخته‌ست
حتي اسنو چون اين موضوع رو كسي نميدونه كه يه رگه حرومزادگي تارگريني داره بازم اگه سر راه تاج و تخت قرار بگيره
مثل بقيه ذغال ميشه

[Sσнєiℓ]

به نظرم دنریس بهتره با شاه شب ازدواج کنه خیلی به هم میان.
بعد هم با هم متحد شن و وستروس رو با خاک یکسان کنند.
این به نظرم فکر خوبیه وگرنه دنریس کارش مشکله بخواد لنیسترها، استارکها و خیلیای دیگه رو شکست بده.
به خصوص که الآن یه تارگرین دیگه هم پیدا شده.

[mkarimifard77]

فداکاری بزرگ جان اسنو برای تبدیل شدن به آزور آهای

همانطور که می دانیم تاریخ در وستروس در حال تکرار شدن است. در افسانه های قدیم وستروس گفته شده که روزگاری دور واکرها و شاه شب به سرزمین انسانها حمله کرده اند و زمستانی بسیار طولانی به همراه شب تاریک ؛ مملکت را در خود غرق کرده است . در آن دوران و در شرایطی که انسانها از شکست ارتش تاریکی ناامید شده اند ، با فرزندان جنگل متحد شده و نهایتا شاهزاده ای در قامت آزورآهای ظهور کرده و به وسیله شمشیر آتشین خود ارتش تاریکی و پادشاه آنها را شکست می دهد. در افسانه ها همینطور گفته شده که آن شاهزاده دلاور ؛ شمشیر خود را بارها ساخته ولی شمشیر ناکارامد بوده تا اینکه آن را در قلب عزیزترین شخص زندگی اش یعنی همسر زیبا و باوفایش فرو کرده و سرانجام شعله آتش از شمشیر بالا زده و او دانست که این همان شمشیر موعود است .

اما اکنون ؛ شواهدی نشان می دهد که تاریخ درحال تکرار است. شاه شب و ارتش مردگان دوباره برای نابودی انسانها برخواسته اند ، از طرف دیگر فرزندان جنگل بازهم برای نابودی آنها به پا خواستند و همانطور که دیدیم خود را برای نجات بران استارک و سایر انسانها قربانی کردند.
در قسمت آخر فصل ششم نهایتا دیدیم که زمستان هم فرا رسید.حال برای تکرار تاریخ تنها یک چیز باقی مانده و آن هم به پا خواستن شاهزاده موعود یا همان آزورآهای است تا او انسانها را در نبرد سرنوشت سازشان با ارتش تاریکی و پادشاه شب هدایت کند.
آنطور که تاکنون روند داستان به ما نشان داده به احتمال زیاد جان اسنو همان فرد برگزیده است. او یک بار با ارتش واکرها جنگیده و تجربیات ارزشمندی از این نبرد کسب کرده ؛ او از مرگ بازگشته و به روایت ملیساندرا همان فرد برگزیده است. از طرفی در تمام طول فصل ششم همه تلاش جان این بوده که وینترفل و شمال را در اختیار بگیرد تا آماده مقابله با پادشاه شب شود و دیدیم که در نهایت موفق هم شد و در شرا یطی دور از انتظار تمام خاندانهای شمالی او را بعنوان پادشاه شمال پذیرفتند.پس تقریبا می توانیم اطمینان داشته باشیم که جان اسنو در قامت همان آزورآهای افسانه ای قرار گرفته است.
حال می ماند دو چیز :

اول - شمشیر موعود کدام است ؟
در قسمتهای قبلی دیدیم که جان اسنو با شمشیر والرین خود یکی از آدرها را از پای درآورد . ضمنا می دانیم که شیشه اژدها نیز آدرها را نابود می کند ؛ درعین حال سم نیز شمشیر والرین پدرش را برداشته که به یقین این کار بی دلیل صورت نگرفت.درنهایت برین و اکنون سرسی نیز هرکدام یک شمشیر والرین دارند. پس شمشیر موعود کدام یک از اینهاست؟
به باور بنده ؛ شمشیر موعود شاید هنوز آماده نباشد ولی به احتمال فراوان که سه شمشیری که غیر از شمشیر جان از آنها نام بردیم هرکدام به یکی از شوالیه های بزرگ وستروس خواهد رسید تا در کنار جان اسنو با ارتش تاریکی بجنگند. و البته تعدادی نیز با خنجرهایی که از شیشه اژدها ساخته شده همراهشان خواهند بود.

دوم - قربانی شمشیر کیست ؟
برای آنکه شمشیر جان اسنو آماده برای نبرد بزرگ باشد ؛ او باید آنرا در قلب عزیزترین کس و احتمالا همسرش فرو کند. حالا و با آشکارشدن قضیه برج لذت می دانیم که جان اسنو برادرزاده دنریس است پس احتمال ازدواج او با دنریس وجود نخواهد داشت . پس همسر جان کیست ؟ به احتمال زیاد جان با کسی که این روزها بسیار به او نزدیک است ازدواج خواهد کرد. بله اشتباه نمی کنید ، منظور من سانسا است . حالا دیگر می دانیم که جان و سانسا خواهر و برادر نیستند پس با توجه به اینکه جان پادشاه شمال شده و سانسا هم استارک است ؛ چه گزینه ای بهتر از سانسا برای ازدواج با جان اسنو.

به هرحال بایستی منتظر ماند و دید که آیا جان اسنو با سانسا ازدواج می کند ؟ وآیا او را برای نجات نسل انسانها قربانی خواهد کرد یا خیر ؟
بی شک دو فصل داغ از سریال هنوز باقی مانده و سوالاتی بی شمار.

[yaldakh]

برای آنکه شمشیر جان اسنو آماده برای نبرد بزرگ باشد ؛ او باید آنرا در قلب عزیزترین کس و احتمالا همسرش فرو کند. حالا و با آشکارشدن قضیه برج لذت می دانیم که جان اسنو برادرزاده دنریس است پس احتمال ازدواج او با دنریس وجود نخواهد داشت . پس همسر جان کیست ؟ به احتمال زیاد جان با کسی که این روزها بسیار به او نزدیک است ازدواج خواهد کرد. بله اشتباه نمی کنید ، منظور من سانسا است . حالا دیگر می دانیم که جان و سانسا خواهر و برادر نیستند پس با توجه به اینکه جان پادشاه شمال شده و سانسا هم استارک است ؛ چه گزینه ای بهتر از سانسا برای ازدواج با جان اسنو

من هم خیلی به گرینه سانسا و جان فکر میکردم ولی اینکه جان برادرزاده دنریس صرفا دلیلی برای ازدواج نکردنشون نیست با توجه که ازدواج با همخون خیلی رایجه بین تایگرین ها و اصلا دلیلی که با غیر همخون ازدواج میکردند مثلا نبود خواهر یا چیزی بود(مثل همون دعوای دنریس و ویسریس که به دنریس میگفت اگه زودتر دنیا میومدی زن ریگار میشدی این اتفاقات پیش نمیومد اونم میگفت تقصیر خودته که دختر نشدی !!و دلایل دیگه خیلی کم بود)



از رو اسم کتاب a song of ice and fire نمیدونم چرا فکر میکنم شاید اسم واقعی جان اونی که ریگار روش گذاشته مثلا هست song یا aesong چون وقتی لیانا تو گوش ند داشت میگفت his name is بعدش قابل فهم نبودولی هرچی بود جان نبود ؟؟من هنوز درگیر اسم جانم