فیلم در سال 1996 آغاز می شود; جایی که دانش آموز دبیرستانی, رابی ویردیکت با بازی
دوینی جانسون, که دارای اضافه وزن نیز می باشد, در حال دوش گرفتن در رختکن است و جمعیتی در سالن ورزشی دبیرستان نیز حضور دارند. پس از مدتی, به دست عده ای به کف سالن کشیده می شود و تمامی حضار نیز نظاره گر او می باشند. این اتفاق در مقابل چشمان مدیر دبیرستان اتفاق می افتد. حال و پس از 20 سال, گنده دبیرستانی به نمونه بارز یک انسان خوش فرم تبدیل شده است و نام خود را نیز به باب استون تغییر داده است.
اکنون و پس از 20 سال, باب در پی ملاقات با تنها دوستش در دوران دبیرستان, کالوین جوینر با بازی
کوین هارت, می باشد; کسی که لباسش را به او داده بود تا با آن خود را بپوشاند. اما نکته اینجاست که کالوین دوست باب نبود و صرفا به دلیل نجابت درونی اش, لباسش را به باب داده بود. در حالی که 20 سال از آن ماجرا می گذرد, باب هم چنان در درک انگیزه های کالوین ناتوان است چرا که به مانند زمان حال, در دوران دبیرستان نیز دوستی نداشت و در واقع نجابت را به عنوان نشانه دوستی تلقی کرد.
باب که اکنون در سازمان
CIA کار می کند, به دنبال تعقیب جنایتکاری به نام
بلک بجر نیازمند کمک می باشد و اما رئیس او در سازمان, پاملا هریس با بازی
امی رایان, معتقد است که بلک بجر در واقع خود باب می باشد و در پی مدارکی برای اثبات این ادعاست. در پی چرخش روزگار, کالوین اکنون به یک حسابدار قانونی تبدیل شده است و دارای مهارت هایی است که باب در پی پیداکردن بجر, به آن ها نیاز دارد.
در این بین, کالوین نیز مشکلات خود را دارد. او در دبیرستان شاگرد ممتاز بود و اکنون با هضم این که به آنچه استحقاقش را داشت نرسیده است, مشکل دارد و این در حالی است که همسرش, مگی با بازی
دنیل نیکولت, را به ندرت می بیند. با ورور باب, زندگی کالوین سخت تر هم می شود; CIA که متصور به گروگان گرفته شدن کالوین به دست باب است, هیچ گونه رحمی در شلیک به باب ندارد, حتی وقتی کالوین در خط آتش باشد.
سنترال اینتلیجنس در واقع فیلمی است که دارای رگه هایی از کمدی هایی چون
Romy and Michele's High School Reunion می باشد و اما در دست یابی به سطح شوخی این گونه فیلم ها, ناتوان است. فیلم نامه دارای حفره های زیادی است و بیننده از ابتدا, قادر به فهم حقیقت مربوط به شخصیت بلک بجر می باشد و درک این نکته که چرا توربر سعی در ایجاد تعلیق در مورد این حقیقیت آشکار دارد, گیج کننده است به اضافه این که برخی صحنه های کمیک, فاقد بار طنز کافی هستند.
با درنظر گرفتن تمامی این مشکلات, سنترال اینتلیجنس فیلمی است که تحت تاثیر ارتباط میان جانسون و هارت می باشد. وقتی جوک ها به بی مزه بودن متمایل می شوند و یا وقتی نزاع میان آن دو به نظر مسخره می آید, حضور جانسون و هارت در کنار یکدیگر و در یک قاب, تمامی این مشکلات را به دست فراموشی می سپارد و اما فیلم به نظر دچار نوعی سردرگمی است; باب در صحنه ای هدف متحرک را با یک شلیک مورد اصابت قرار می دهد و اندکی بعد در مجموعه ای از شلیک های پشت سر هم, در هدف گیری آن ناتوان است.