فیلمهای «ترنس مالیک»، که تنها هفت فیلم در 43 سال تجربه فیلمسازی اش ساخته، شعرهایی چشمنواز و رویایی هستند، به خاطر علاقهی بی حد و مرزش به زیباییهای طبیعت، او به دنبال احساسی کردن بیخودی فیلمهایش یا به درد آوردن قلب مخاطبان برای اندکی توجه بیشتر نیست. او در سال 1973 فیلم بدلندز (زمین های لم یزرع) را ساخت و اولین فیلمش او را به عنوان استعدادی بزرگ در سینما معرفی کرد. سپس «روزهای بهشت»، دومین فیلم و کوتاهترین فیلم خود در سال 1978 ساخت و توانست جایزه بهترین کارگردانی در جشنواره کن را از آن خود کند.
امروز، با ادراکی که خط باریک سرخ، دنیای نو، درخت زندگی و به سوی شگفتی به ما اعطا کردهاند، واضح است که درواقع این روزهای بهشت بود، نه بدلندز، که سبک و سیاق ممتازِ فیلمسازی او را آشکار کرد. در حالی که اولین کارش یا فیلمنامهی دقیق و محکمی ساخته شده بود، کار بعدیاش، تعمدا، ساختاری رهاتر و بیقاعدهتر داشت. روزهای بهشت دراماتیک است، روایتی سریع دارد، از طریق موسیقی صدای طبیعت تصاویر و یک نریشن جذاب روایت می شود. و به قول ایبرت توسط مردی ساخته شده که می داند چگونه چیزی را احساس کند و راهی برای بیرون کشیدن آن از ما بیابد.
مالیک شاعر حقیقیِ چیزهای زودگذر است: ظواهری که فیلمهای او را میسازند، که با روزهای بهشت آغاز شد، آنهاییاند که ناگهان شعله میکشند و به همان سرعت خاموش میشوند، با بیان یک خط دیالوگ (مثل "او عاشق مزرعهدار بود")، پرواز یک پرنده یا بلندشدن یک هواپیما، سوسو زدن یک شمع یا عبور یک باد بر فراز چمنزار. در فیلمهای او بر هیچچیز تاکید یا مکث نمیشود؛ بههمین خاطر است که هر بار که میبینمشان آرایش متفاوتی از رویدادها، مودها و معانی را زیرکانه آشکار میکنند. چون همهچیز در حال جنبوجوش و حرکت است، همهچیز بهسرعت میگذرند، و اِلمانهای هر لحظهی تکسلولی خیلی زود تعمیم داده میشوند و به لحظههای دیگر دگردیس میشوند.
مالیک ثابت میکند که سینما تنها در موردِ داستانگویی نیست و این تصویرها هستند که سینما حرکت میدهند و آن نیروی انتقالِ و قدرتِ به دست گرفتن احساسات از دلِ تصویر و صدا. روزهای بهشت، تمامی فرضها و احتمالات دربارهی مالیک را به هم ریخت. او پروژه را بی سر و صدا سازماندهی کرد، با برت و هارولد اشنایدر، تهیه کننده، و همکاران صمیمی و نزدیک که شامل جک فیسک، طراح صحنه میشد، و در گندمزارهای آلبرتا، کانادا، در 1976 فیلمبرداری کرد و از تصویربردارش خواست تا آنجا که می تواند در ساعتهای جادویی فیلم بگیرد. سپس دو سال را در اتاق تدوین با دوستی دیگر، بیلی وبر، به شکل دادن به مصالحشان گذراند، تا به آن فضا و حال و هوایی که از ابتدا رویایش را دیده بود دست یابد: "قطرهای از آب در دریاچه، لحظهای از کمال."
جوایز
برنده و نامزد جایزه اسکار: بهترین فیلمبرداری، بهترین موسیقی متن، بهترین صدا و بهترین طراحی لباس
برنده جایزه بهترین کارگردانی و نامزد دریافت نخل طلای جشنواره کن