برای استفاده از تمامی امکانات انجمن و مشاهده ی آنها بایستی ابتدا ثبت نام کنید
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 از مجموع 5
  1. #1
    کاش زندگی فست فوروارد داشت
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    محل سکونت
    Day-Dreamer
    ارسال ها
    363
    سپاس
    3,436
    از این کاربر 11,190 بار در 388 پست سپاس گزاری شده

    trash تمام عاشقانه های بن استیلر


    هر وقت از من در مورد عشق سوال میشه و یا میخوام به عشق و گه گاهی شکست هایی که توام با تجربه های تلخ در این راه بدست آوردم با چیزی،فیلمی یا شخصیت و کارکتر سینمایی وفق بدم و برای بقیه تفسیر و توصیف کنم به یام بن استیلر پاکدل می اُفتم.سال 1985 بود که بن استلیر هنوز اسمش به بن تغییر پیدا نکرده بود،اون زمان اسمش تد بود و در دبیرستان شهر کوچکش در حومه کالیفرنیا به دنبال دختری میگشت تا همانند هر پسری عادی دهه ی هشتادی یه دوست دختر داشته باشه،اما ظاهر ژولیده و ساده دلی که در ابتدا ازش یاد بردم همراه با سیمکشی دو فک پایین و بالایی اش باعث میشد به طور غریضی هر دختری رو از خودش دور کنه و فراری میده،تو یکی از روز های نزدیک به امتحان های پایان سال تد به طرز عجیبی دست به کاری ابر قهرمانانه زد و برادر زیباترین دختر شهر و دبیرستانشون را از دست چند تا قُلدر نجات داد.این دختر مری نام داشت و بعد از دیدن شجاع دلی شخلته و دستپاچه ترین پسر شهر از او خوشش آمد و قرار شد در شب جشن پرام با تد برقصد،اما برای تد یا ( بن استیلر امروزی) همیشه بدشانسی همچون سایه ای ترسناک در همه جا حضور داشته است،این بد شانسی در روزی که به دنبال مری رفته بود تا او را با خود به جشن پرام ببرد دوباره و به طرز باورنکردنی که فقط امکانش یک در میلیون است راهی بیمارستان شد.

    سال ها گذشت و او تبدیل به جوانی بالغ شد اما همچنان در تب مری میسوخت به طوری که دیوانه شده بود و باید هفته ای دوبار خودش را با تمامی اتفاقات تکراری شب جشت پرام برای یک روانشناس خالی کند تا کمی بتواند فراغ و دوری اولین و پاک ترین عشق زندگی اش را تحمل کند،او میدانست که مری خیلی وقت است که به همراه خانواده اش از آن شهر کوچ کرده است و هرگز امکان ندارد با زیبایی که او در تمامی عمر خود بیاد نداشته بود،مجرد باشد و با مردی نباشد.تمامی دوستانش عشق زندگی خود را پیدا کرده بودند اما تد تنها با خاطره ای که روز به روز کم رنگ تر میشد،یاد مری و مهربا نی اش را هنوز فراموش نکرده بود.دوستان او وقتی صداقت و وفاداری بی وصف و بی همتایش را در طول سال ها دیده بودند به او پیشنهاد کردند که کاراگاه خصوصی استخدام کند و از طریق ترفند های پلیسی به دنبال مری گمشده اش بگردد.تد وقتی راه دیگری را پیش پای خود نمی دید دست به دامن کاراگاهی خصوصی شد و از او خواست که به دنبال دختر رویاهایش بگردد.این کاراگاه خصوصی دغل باز و موذی وقتی خوب برای کاری که هنوز شروع نکرده بود از تد داستان ما اخاذی کرد و خوب تیغش زد.به جستجوی دختر خیالی این پسر ساده دل گشت و بعد از مدتی او را در میامی پیدا کرد اما نه یک دل بلکه صد دل خودش عاشق مری شد.در واقع مردان زیادی بودند که هنوز مری را معشوقه خود در خیال می دانستند و دوست داشتند با او ازدواج کنند اما تنها و شایسته ترین کاندید، تد داستان ما بود که حتی 13 سال بعد از ترک مری جوان از شهر هنوز و هر ساعت به یاد او بود.در نهایت سختی توانست به مری ثابت کند که واقعا دوستش دارد.اولین عشق زندگی تد یا بن استیلر مری بود. ( با بازی کَمرون دیاز)


  2. #2
    کاش زندگی فست فوروارد داشت
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    محل سکونت
    Day-Dreamer
    ارسال ها
    363
    سپاس
    3,436
    از این کاربر 11,190 بار در 388 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : تمام عاشقانه های بن استیلر


    بعد از اینکه تد توانست به مری،دختر رویاهایش دست پیدا کند تا مدتی خبری از او و عشقش نبود،کسی نمی دانست که آنها کجا هستند و آیا هنوز با هم هستند یا نه،چندین سال بعد ورق روزگار نشان داد که تد از مری جدا شده است و بعد از قبولی در کنکور پزشکی و انصراف از آن به شغل پرستاری در بیمارستان روی اورده است،هیچکس تاآخر عمر نفهمید چرا تد جوان ما از مری جدا شده است و شاید حتی این مری بوده که نتوانسته با تد بسازد و او بوده که پسرک عاشق دل را ترک کرده است.هر طور که بود ما سال 2004 تد را در حالی که تبدیل به پرستاری شده بود پیدا کردیم،البته او دیگر اسمش تد نبود بلکه نام و نام خانوادگی اش را به اسم عجیب و غریبی تغییر داده بود نام او اکنون گرگ **** شده بود.گِرگ داستان ما که زمانی تد نام داشت عاشق دختری به نام پم شده بود که معلم کودکستان بود و اینبار و برخلاف شعله های عاشقانه گذشته اش با مری که خیلی زود به خاموشی سر سپرد قصد داشت تا با پم دختر جدید رویاهایش ازدواج کند.بر خلاف مری عشق اول گِرگ که با مشکلات زیادی همراه بود،پم تنها یک مشکل داشت و آن هم سخت گیر بودن پدرش بود و به گِرگ گفته بود که بخاطر سنگدلی و بدنجسی پدرش تاحالا هیچ پسری نتوانسته است داماد اینده اش شود.گِرگ که کوله بار تجربه فتح فله دل مری را با خود بهمراه داشت با عزمی راسخ در یک اخر هفته بهمراه پم ، همسر آینده اش راهی خانه پدر زن آینده اش شد تا همچون شوالیه ای با سپر طلایی و براق،دختر سخت گیر ترین پدر دنیا را خواستگاری کند.اما همانطور که سال ها قبل و در نوجوانی سایه بد شانسی روی شانه اش نشسته بود باز هم هنگام سفر و دیدار با پدر زن آینده اش بد شانسی نیز همراه و همسفر او شده بود.


  3. #3
    کاش زندگی فست فوروارد داشت
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    محل سکونت
    Day-Dreamer
    ارسال ها
    363
    سپاس
    3,436
    از این کاربر 11,190 بار در 388 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : تمام عاشقانه های بن استیلر


    سه سال گذشت و همگان فکر می کردند که بالاخره گِرگ به همراه پَم برخلاف تمامی سخت گیری های پدر زنش به رستگاری و خوشبختی رسیده است،اما سال 2007 دریافتیم که گرِگ نه تنها از پم و خانواده ی کینه توز اش جدا شده است بلکه برای فراموش کردن گذشته ی عشق های ناکامش نام خود را نیز برای بار دوم تغییر داده است.او اکنون ادی نام داشت و فروشنده ای محترم و مجرد و صاحب بزرگترین فروشگاه لوازم ورزشی شمال شهر سان فرانسیسکو بود.پدر ادی داستان ما همواره پسرش را به دلیل اینکه نتوانسته بود به رستگاری و آرامش بی وصفی که خداوند در انجیل باستان هزاران سال قبل از آن سخن گفته بود،دست پیدا کند پسرش را به باد تمسخر و بی احترامی می گرفت.همواره به پسر می گفت " ادی تو دیگه الان بچه نیستی ، جوان هم نیستی بلکه در میانسالی به سر می بری، دورانی که برای هر مرد سینگل و مجردی از آن به عنوان بحران میانسالی و بدبختی یاد می شود" خود ادی یا تد یا گرِگ سال ها قبل هم از وضعیت دوستی و قهری های با تاریخ مصرف کوتاه خسته شده بود،اما همچنان اعتقاد داشت که تجربه اش و دو شکست قبلی اش در عشق باعث شده که او تبدیل به مرد محکمتری از لحاظ احساسی شود.او همواره با کمک تجربه به این اعتقاد ناب رسیده بود که " آدم بهتره ازدواج نکنه تا اینکه با یه آدم عوضی و اشتباهی ازدواج کنه."

    در بعد از ظهر یکی از روز های نسبتا گرم و آفتابی ماه فوریه که دقیقا روز ولنتاین بود،خیلی تصادفی و اتفاقی با دختری به نام لایلا اشنا شد.در واقع آشنایی آنها خیلی عجیب و غریب بود.شخصی دله دزد سعی داشت کیف پول لایلا را بدزد و ادی بر حسب تصادف همچون دلاور و شجاع دلی که سال ها قبل و در دوران نوجوانی برای کمک به برادر مری در خود دیده بود با حرکتی ابر قهرمانانه توانست جلوی دزد را برای چند دقیقه بگیرد اما متاسفانه دزد خیلی فرز و تند و تیز بود و ادی برای اولین بار در نبرد تن به تن شکست خورد.با وجود شکست ناباورانه اش در نبرد تن به تن ،به تدریج علاقه ای میان او لایلا شکل گرفت و در نهایت پس از چند ماه این پا و آن پا کردن ادی برای باور سوم خود را از سکوی عشق به درون دریای احساس انداخت و با لایلا ازدواج کرد.


  4. #4
    کاش زندگی فست فوروارد داشت
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    محل سکونت
    Day-Dreamer
    ارسال ها
    363
    سپاس
    3,436
    از این کاربر 11,190 بار در 388 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : تمام عاشقانه های بن استیلر


    بعد از فاجعه ی لاس کابوس تا مدت ها، ادی ناپدید شد.هیچکس از او خبری نداشت،برخی بر این باور بودند که او انقدر با لایلا خوشبخت شده است که در همان شهر ساحلی مکزیک ماندگار شده است،برخی دیگر که روایت و سرگذشت زندگی او را می دانستند،بر این باور بودند که ادی برای همیشه از میانشان رفته است و خود را در ناکجا آبادی اسیر تنهایی کرده است.حقیقت این بود که ادی تا مدت ها و سال ها نتوانست عشق و احساسی را که به میراندا داشته بود فراموش کند،انقدر ضربه آهنین و کاری شمشیر عشق بر او زخم های عمیق وارد کرده بود که یارای مقاومت و ایستادگی و حتی بلند شدن از جای خود برای ادامه دادن به زندگی را نداشت،سال ها طول کشید تا ادی بتواند دوباره روی پای خود بایستد،روزی آگهی در مورد پیوستن به ارتش را بر روی پیشخوان سوپر مارکتی دید،همانجا بود که ایده ای همچون رعد و برق از ذهنش عبور کرد،او تصمیم گرفت برای تنبیه خودش و شاید هم برای فراموش کردن سال های عاشقی، به خدمت ارتش در بیاید.او به یگان ویژه ای پیوست که در جنگل های گرم و استوایی ویتنام مشغول جنگ و پیکار با شورشی های مخالف دولت بودند.عکس بالا نشان دهنده ی دورانی است که او قهرمانانه و شجاعانه به جنگ با پیکار جویان ستیزه جو و شورشی پرداخته بود.



    بعد از پایان جنگ ادی به خانه بازگشت و همچون هزاران کهنه سرباز دیگری که از جنگ بازگشته بودند بیکار شد.انقدر سختی و خرج های مربوط به زندگی به او فشار آورد که او مجبور شد نگهبان شیفت شبی در یک موزه تاریخ طبیعی در نیویورک شود.از آن دوران شور و عاشقی که شعله عشق در دلش سوزه می کشید خبری نبود،بیشتر وقت ها در خیالات خود گم می شد و به گذشته های دور فکر می کرد،در حین کار به عنوان نگهبان با حوادت و اتفاقات عجیب و غیر قابل باوری رو به رو شد که باعث شد تمامی ناکامی های عاشقانه اش را فراموش کند.خاطرات و یک سری حوادث عجیب و غریب در موزه او را از دنیای واقعی دور کرده بود و دوستانی عجیب و غیر واقعی پیدا کرده بود.عکس بالا نشان دهنده ی دوران عجیب زندگی اش به عنوان نگهبان یک موزه است.



  5. #5
    کاش زندگی فست فوروارد داشت
    تاریخ عضویت
    Oct 2016
    محل سکونت
    Day-Dreamer
    ارسال ها
    363
    سپاس
    3,436
    از این کاربر 11,190 بار در 388 پست سپاس گزاری شده

    پاسخ : تمام عاشقانه های بن استیلر


    بعد از چند سال خدمت صادقانه به عنوان نگهبان شیف شب و به دلیل هجوم اتفاقات غیر قابل باور در طول شب در موزه تاریخ طبیعی نیویورک تصمیم گرفت از کارش استعفا دهد.تا مدتی بیکار بود تا اینکه در سال 2013 بار دیگر اسم و فامیل خود را به والتر میتی تغییر داد و با کارنامه ی درخشانش که شامل نبرد قهرمانانه با شورشی ها و نگهبانی از پر رمز و راز ترین موزه ی دنیا بود توانست در قسمت عکاسی جلد مجله تایمز مشغول به کار شود.سال ها بود که نجوای عشق را در خود کشته بود و دیگر خبری از آن جوان پر شور که همواره خود را به دل دریای عشق می سپرد خبری نبود.کاری راحت و دوست داشتنی با ذائقه ی تمایلات خود پیدا کرده بود و بیشتر اوقات همواره میان مرز خیال و رویا غوطه ور بود.سعی می کرد از زنان و دختران دوری کند و آخرین تار و پود های وصله شده به زندگی واقعی اش را قطع کند.همان روز ها بود که والتر میتی در یک نگاه عاشق یکی از کارمندان مجله ی تایمز شد،دختری شاداب و طناز به نام شرلی ملهاف.والتر میتی و یا همان ادی یا تد دوران نوجوانی تبدیل به مرد پخته ای شده بود و روزگار از او مردی محکم و قوی ساخته بود،دوست داشت با شرلی دوست شود اما بهتر دید که در رویا او را دوست بدارد، چون میدانست که در زندگی و عشق واقعی همیشه بد شانسی مانع از خوشبختی اش می شود.


    مدتی بعد بار دیگر خود را پیدا کرد و شجاعتی که در دوران جوانی را داشت باز پیدا کرد به شرلی نزدیک می شد و گه گاهی با او به صحبت می پرداخت اما هرگز از راز دوست داشتن خود به آن دختر کلامی به زبان نمی آورد.دنیا عوض شده بود و با دنیایی که او سال ها قبل در طول دوران دبیرستان که خیلی تصادفی با مری اشنا شده بود گذشته بود،تکنولوژی و دوستی های مجازی جای خود را در دل مردم باز کرده بودند و این دنیا با تمام زرق وبرقش برای والتر میتی داستان ما کاملا ناشناخته بود.همواره در رویا با شرلی زندگی می کرد و از این امر هم ناراضی نبود،به تدریج این شری بود که شجاعت و معصومیت از دست رفته ی والتر میتی را به او باز گرداند و باور دوباره عاشق شدن را در دل این پسر پیر شده،زنده کرد.

    سال ها بعد هنگامی که پیر و فرسوده در کنار همسر خود شرلی بر روی ایوان خانه کوچکشان نشسته بود، دورانی را بیاد آورد که حوادث و اتفاقات تلخ و شیرینی،هیجانی و غیر قابل باوری را به یاد می آورد.که تنها فقط در مورد عجیب بنجامین باتن صدق می کرد.او بعد از سال ها سو،تفاهم، حرف ناگفته ی خود را به شرلی گفت و آن دختر هم با خوش رویی از والتر میتی استقبال کرد و در یک روز آفتابی آنها با هم ازدواج کردند و تا سالیان سال در کنار هم زندگی کردند.




 

 

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
  • قدرت گرفته از سیستم vBulletin نسخه ی 4.2.3
  • قالب اختصاصی انجمن TvWorld نسخه ی 1.0
  • طراحی و اجرای قالب : نوژن
  • تمام حقوق مطالب و محتوا برای تی وی وُرلد محفوظ می باشد
Powered by vBulletin® Version 4.2.1
Copyright ©2000 - 2009, Jelsoft Enterprises Ltd.