در این تاپیک می توانید پیرامون فصل سوم و پایانیِ سریال The Leftovers بحث و تبادل نظر کنید. لطفا برای جلوگیری از اسپویل شدنِ داستان برای دیگر کاربران، عدد اپیزود مورد بحثتان را در ابتدای پست ذکر کنید و در صورت لزوم از تگ اسپویلر استفاده نمایید.
در این تاپیک می توانید پیرامون فصل سوم و پایانیِ سریال The Leftovers بحث و تبادل نظر کنید. لطفا برای جلوگیری از اسپویل شدنِ داستان برای دیگر کاربران، عدد اپیزود مورد بحثتان را در ابتدای پست ذکر کنید و در صورت لزوم از تگ اسپویلر استفاده نمایید.
.:SiSiBK:.,125yahel,Admini3trator,ahmady45,Alireza-cRm,aliys73,amin_orang,AMIRREZA RV,amir_24,aramis2800,Arash_72,ARCTIC,arso,ashley_1986,Charlie,D O R D I,d@vid,Days of Heaven,dazraf,Dexter_171,Duran,erfani,ESajad,ESR,fasol,hadi2006mi,hosseinf722,Hossein_124,ShInOdA,Joey,Julie,KawasaKi,KING STANNIS,kingnessi,KOOROSH,linkinpark20,Luca Brasi,m-dx,M.Amir,matiyo,MeHr@n,Mia_3D,mr67,MrP,Nevah,peyman_eun,raha_91,S@eeD-Mj,Saber-j,Samankaka,sh2012,TrUe.MadnesS,vahid-fcb,white_beard,wlh,yaldakh,yaser63,_Tara_
چقد خوب تموم شد، چقد غم انگیز و نوستالژیک بود. من جزء اونایی هستم که روایت نورا رو باور ندارم، اما مساله لیندلف هیچ وقت «حقیقت» نبوده، بلکه «معنابخشی» افراد به اتفاقاته. به تعبیر لکان، نمادین کردن هسته سخت امر واقعی. امر واقعی همون واقعیت بی معناییه که ما (کوین، نورا، مت و...) در تمام زندگی سعی داریم معناش کنیم (نمادینش کنیم). «هدف زندگی» نمونه اصیل امر واقعیه. چرا باید زندگی کنیم و هدف از زنده موندن چیه؟ در اینجا هم مهم نیست حقیقت چیه، بلکه مساله معناییه که ما به واقعیت میدیم. اما فارغ از شیوه ای که واقعیت رو معنا می کنیم، فارغ از شیوه ای که امر واقعی رو معنا می کنیم، این هسته سخت هربار به شخص حمله می کنه و کل اون معنایی رو که ساخته، نابود می کنه. تضاد اصلی هم همینجاست. هیچ شیوه تعبیر کردنی کافی نیس. مساله این نیست که اتفاقات پیرامون رو علمی تعبیر کنیم، یا دینی، یا ماورایی، مساله اینه که هیچ کدومشون کافی نیسن. همیشه بخشی از واقعیت بی معنا باقی می مونه و همون مازاد باقی مونده مجددا حمله می کنه و ساختار معنادهی زندگیمون رو از هم فرو می پاشونه. و در آخر اینکه مکالمه خدا و مت فوق العاده بود.
واقعا اثر عجیبی بود! نه اینکه هر فیلم یا سریالی، طعم و مزهی خاص خودشو نداشته باشه اما لفتاورز چیزی بود که تجربهاش رو تو رویا و خواب میتونم داشته باشم! این سریال هر چی مرز و قانون وجود داشت شکست ... هر چیزی که شمارو به نحوی صحیح یا خطا محدود میکرد رو زیر سوال برد. عروج کردن اون عده فقط و فقط بهانهای برای شروع بود ... شروعِ یک دیوانگی محض!
سریالهای داستانی اغلب در انتها موضوعی رو بعنوان پیام نهایی انتقال میدند ... "انسان خوبی باش" ... "خانواده اهمیت داره" ... "خدا وجود نداره" ... "نژادپرستی بده" ... "در لحظه زندگی کن" و و و ... اما لفتاورز حامل پیامی نبود برای من. مثلِ سفرهای پُر بار بود که پهن شده و هر کسی نسبت به اشتها و علاقهاش لقمه میزنه! اگر مذهبی هستید این سریال حرفایی برای گفتن داره اما اگر مخالفِ این جریانید، باز هم برای شما میتونه جذاب باشه! لفتاورز همه چیز رو بیمعنا میکنه و در انتها بهمون نشون میده که چقدر به این "بیمعناها" نیازمندیم! بهمون نشون میده که خدایِ مت پوچ و خیالیه ... به مت ثابت میکنه که یک عمر به دیوار سنگ زده اما اگر مت به دیوار سنگ نزنه پس چکار کنه؟! لفتاورز به نورا یاد میده که چطور گذشته و خانوادهی سابقش رو فراموش کنه اما اگر واقعا اونارو از یاد ببره پس خانواده چی میشه؟!
این سریال مرزِ جنون و آشفتگی بود، چون چیزی به بیننده نمیگفت! قهرمان و ضد قهرمانی وجود نداشت ... هیچ کس کارِ درست رو انجام نمیداد ... همه دیوانه بودند ... پندِ اخلاقی و نصیحت و پیامهایی که به شکل زیرپوستی به بیننده تزریق میشند، وجود نداشت.
بدترین اتفاقاتی که ممکنه اتفاق بیوفتند رو در این سریال دیدم اما همچنان میگمlife must go on
.:SiSiBK:.,Admini3trator,afshin2014,ahmady45,Alireza-cRm,ali_n540,Arash_72,ARCTIC,Charlie,d@vid,Days of Heaven,dazraf,Duran,ESajad,ESR,hosseinf722,Hossein_124,KawasaKi,KEVIN GARVEY,KING STANNIS,Little Ghost,MeHr@n,MEHRDADMVZ,Mia_3D,milad6513,mr67,peyman_eun,Saber-j,Samankaka,Samya,shayan____sa,Sherlock,TrUe.MadnesS,yaldakh,_Tara_
گفتنیها رو همۀ دوستان گفتند! و چقدر هم خوب گفتند. بیشتر از هر چیزی این دیدگاه هایی که اینجا خوندم حالم رو خوب کرد. البته نه همۀ دیدگاهها. بعضی از دوستان کلاً یه نوع برداشت خاص و منحصر به فردی از این سریال داشتن، که گویا این سریال قرار بوده یه سری معما مطرح کنه و آخرش هم اون معماها رو به نوعی حل کنه. گرچه شخصاً پاسخی که انتظار داشتم رو به طور کامل از این سریال گرفتم، ولی دوست دارم به این نکته اشاره کنم که این سریال با Westworld متفاوت هست. حالا چرا یهو پریدم رفتم سراغ Westworld؟ آخه هیچ ربطی به هم ندارن! مسأله اینه که اگه وست ورلد رو دیده باشید، میدونید که ابتدای فصل اول با یه سری معما مواجه هستید و در پایان فصل تقریباً به تموم معماهایی که مطرح شده بوده به شکل استادانهای پاسخ داده میشه. وست ورلد در نوع خودش بی نظیر هست. بعضی از مخاطبان و طرفدارانش، تا اواسط فصل اول سریال تئوری هایی رو مطرح کرده بودن که حتی اون آخر بعضیهاشونم درست از آب دراومدن. چون قصد و غرض سریال این بود که راز و رمزی رو مطرح کنه و نهایتاً بهش جواب بده. برای همین در طول فصل به شکل های مختلفی نشونه هایی رو قرار میداد.
اما "The Leftovers" اونطوری نیست. یعنی نباید با اون دید بشینید و این سریال رو ببینید. اصلاً تموم اِلِمان هاش زمین تا آسمون با Westworld و امثالهم فرق می کنه. اگه بتونید این تفاوت رو تشخیص بدین، بعد دنبال یه جواب مشخص نیستید و نهایتاً متوجه میشید چرا با وجود اینکه این سریال به خیلی از سؤالاتی که داشتید پاسخ نداده، انقدر مورد تمجید و تقدیر دوستان قرار می گیره.
من 3 سال پیش، فقط با دیدن یه قسمتش شیفتهـش شدم! بیشتر شیفتۀ فضای سریال شده بودم. فضایی که توی هیچ سریال دیگه ای ندیده بودم.
اون موقع دوست داشتم بقیه هم این سریال رو ببینن و نظرشون رو در موردش بگن، ولی خب با هر کسی در موردش صحبت می کردم، این جواب رو میگرفتم: "خیلی خسته کنندهـس!". برام عجیب بود که چرا امتیاز پایینی داخل IMDb داره؟ چرا انقدر کم لطفی میشه بهش؟ نه اینکه اونقدر IMDb برام اهمیتی داشته باشه؛ ولی خب خیلی ها حداقل با دیدن امتیاز هم که شده می رفتن سراغش و میتونستن بفهمن شاهکار یعنی چی! متأسفانه هنوزم که هنوزه این سریال امتیازی که شایستهـش هست رو داخل IMDb نگرفته. (البته اگه این نمودارو نگاه کنید، متوجه میشید که امتیاز قسمت به قسمت اون خیلی هم بد نبوده).
به هر حال، اون موقع ها فکر می کردم که شاید من بیش از حد دلبستۀ فضای سریال شدم و انتظار دارم همه هم مثل من یه دل نه صد دل عاشقش بشن!
فکر می کنم بعد از فصل اول بود که وارد تی وی ورلد شدم و دیدم که اینجا کلی طرفدار داره! توی این مدتی هم که کم و بیش تی ورلد اومدم، بهم ثابت شده که دوستانی که اینجا فعالیت می کنن، اکثراً خلاف جهت آب شنا می کنن! نگرش متفاوتی دارن. اینکه بفهمم تنها نیستم، و افراد دیگه ای هم هستن که حسی مشابهِ حس خودم نسبت به این سریال دارن، برام ارزشمند بود.
فکر می کنم یه چنین حس مشترکی باعث شد یه تیم ترجمۀ حرفهای (ستایش، محمد، مرتضی، داود)، یه چنین ترجمۀ بینظیری رو برای فصل سوم ارائه کنن که دیدن این شاهکار به یادماندنی رو لذت بخش تر کنن. چون فقط ترجمه کردن نبود، و مشخص بود که مترجمها عاشق این اثر هستن. گواه این قضیه توی همین تاپیک هم هست؛ دیدگاه های بی نظیر داود و ستایش نسبت به این سریال.
خيل خوب بود حيف تموم شد به شخصه فصل دومش رو خيلي خيلي دوس داشتم اصلا نميشد هيچ جاش رو پيش بيني كرد كه قراره چي بشه همينش خوب بود
من كه لذت بردم
اونايي كه نديدن توصيه ميكنم ببينن ارزش اين كه جز سريال هاي ديده شده باشه رو داره
[CENTER]یه مش آپ خوب از کل فصلهای سریال
Dwnload 720p HD
MediaFire: http://yon.ir/SerMovLeft
[Password: dream]
برای رخ دادن یکسری اتفاقات تنها یک روز انتظار کافی هست مثل دیدن طلوع خورشید....برای یکسری اتفاقات دیگه یک ماه ، یک سال ، یک دهه....
به نظرم تو دنیای سریال های تلوزیونی هم همینطور هست تقریبا هر سال حداقل یک سریال خوب می آد که حتی سخت گیر ترین مخاطب ها رو هم برای دیدن خودش وسوسه میکنه و از مخاطب های خودش دلبری میکنه. اما Leftovers یگانه پدیده ای بود (هست!) که برای مزه کردن دوباره اون، زمان خیلی زیادی لازم هست شاید مثل Lost که یک دهه گذشت تا یادش برامون زنده بشه ، نمیدونم شاید برای Leftovers دیگه، مثل "دنباله دار هالی " دفعه بعد شانس اونقدرا هم با خیلی از ماها یار نباشه که باشیم و از خود نمایی نادر اون لذت ببریم .........
به قول شاعر سریال های قبل از تو سوتفاهم بود...
By what right does The wolf judge The lion
هرگز قرار نیس بفهمیم سر اون 2 درصد چی اومده
دوستان سلام من سریال را دانلود کردم اما هنوز ندیدم ممکن هست راهنمایی کنید موضوع کلی سریال چیست؟ یا شبیه به کدام سریال است ممنون می شوم
سال پیش که سریال اومد به نسبت الان هنوز تب و تاب بیشتری برای سریال دیدن داشتم. بیشتر سریالای هفتگی و روتین رو دنبال میکردم. با دیدن شاهکار هایی مثل لاست، بریکینگ بدو دکستر یواش یواش شروع کرده بودم به دیدن سریالای قدیمی تر و به شدت داشتم جذبشون می شدم. به شدت توی سایت ها و فروم ها فعال بودم و روزی 20-30 تا پست و لسپم میزاشتم. تا اینکه پسران آنارشی رو شروع کردم به دیدن. هیچ جا هیچ صحبتی ازش نیبود به جز همین تی وی ورلد. عجب دنیایی داشت. سنت دیدن سریالای به دردبخور رو ادامه دادم. سالی2-3 تا سریال درجه یک مثل فارگو، قسمت های جدید گیم اف ترونز- house of cards - hannibal و امثالهم میومد. منم سالی دست کم 2-3 تا از سریالای درجه یک قدیمی رو میدیدم. توی همون بره زمانی این سریال اومد. اخبار ساختشو دنبال کرده بودم. خالقش خالق لاست بود پس معلوم بود گه چه ذهن مریضی داره. قسمت اول اومد دانلود کردم ولی فرصت نشد ببینم. قسمت های بعد رو که خواستم دانلود کنم به imdb سر زدم و دیدم نمرش زیر8 هست. یه قانون ناوشته برا خودم درست کرده بودم که سریالی نمرش بیاد زیر8 خوب نیست - بهمین اینکه زخم خرده بودم از سریالای نمره 7ی و هم اینکه کلاسم رفته بود بالا بعد از دیدن چنتا سریال خوب-
.
.
.
فلش فوروارد به تابستون سال 96..... تموم شدن دانشگاه و پایان نامه..... فرصت استراحت یک ماهه.....
توی این یک ماه تقریبن خودمو خفه کرده بودم از سریال دیدن. یه صبح تا ظهر فقط 5 قسمت سوپرانوز دیدم. خلاصه که ته توی هرجی سریال که داشته بودم رو درآورده بودم. چه قدیم چه جدید. هرچی سریال میدیدم دیگه به دلم نمی نشست و فقط بخاطر اینکه یه چیزی دیده باشم میدیدم . حتی حاضر شده بودم قانون مندرآوردی خودم رو هم زیرپا بزارم. طبق عادت روزانه به سایت زومجی سر می زدم. نویسندش اپیزودیک فصل سوم رو نقد میکرد. هر هفته تیتر هایی که براش می زد بهتر بود. شروع کردم سریال رو دیدم. عجب چیزی بود. دوباره منو به دنیای سریال ها امیدوار کرد. موسیقی متن دیوانه کننده که مو به تن آدم سیخ میکنه. همون سکانس اول که بچه توی ماشین غیب شد اونقدر منو تحت تاثیر قرار داد که تا حالا کمتر سریالی تونسته بود این کارو با من بکنه. تک تک لحظاتشو دوست داشتم و ازشون لذت بردم. دقیقن همه جیز به اندازه بود. هر ایده ای که مطرح می شد به اندازه روش مانور داده می شد و به محض اینکه می خاست تکراری بشه یا جذابیتش کم بشه تکلیفش مشخص می شد. برخلاف لاست پایان سرراست تری داشت گرچه بازم دوپهلو بود ولی در هر حالتی نتایج قابل قبول و مشخضی داشت.
.
.
.
فلش فوروارد به امشب
به طور اتفاقی متوجه شدم که سریال رو بعد از حدود 2-3 ماه که تمومش کردم هنوز پاکش نکردم و روی لپ تاپ مونده. اتفاقی یکی از قسمت هاشو بازکردم....... باز اون موسیقی دیوونه کننده..... در عرض 2-3 ثانیه منقلب شدم و درجا به چند نفر سریال رو معرفی کردم . تا یه مطلبی دربارش نمینوشتم نمیتونستم با خودم کنار بیام.
وای از عمری که داره میگذره و بخش به بخشش رو لا به لای این سریال های لعنتی میگذاریم و مجبوریم که بگذریم. دیشب لفت اورز رو تموم کردم و حس تهی شدن و پوچی مزخرف بعد از اتمام هر سریال که همه باهاش اشنا هستن دیوونه کننده بود. چه ایپزودی بود این اپیزود و چه پایانی داشت این سریال.
این شخصیت نورا درست چه کرد با ما و چه کرد کری ک و ن با این شخصیت
مکس ریکتر لعنتی با اون موسیقی اعجاب انگیزش
داستان ... شخصیت پردازی ... فضاسازی... موسیقی... تیم بازیگری... همه و همه خارق العاده بودن.
چه ایپزودهایی داشت فصل اخر. چقدر رستگاری شخصیت های مختلف رو خوب نشون داد. لعنتی سکانس به سکانس داره تو ذهنم مرور میشه. تا دیشب از بین همه شخصیت های تلویزیونی که دیده بودم فقط یه نفر بود که پرچمش بالاتر از همه باد میخورد و فقط یه سریال بود که اگه تا اخر عمرم وقت بکنم دوباره میبینمش و اون هم شخصیت دکتر هاوس و سریال هاوس بود. اما دیشب نورا درست پرچمش کاشت کنار دکتر هاوس و لفت اورز خودش رسوند به سریال هاوس.
هر چقدر هم که کلمات و جملات رو قشنگ بذاری کنار هم باز هم حق مطلب در مورد این سریال ادا نمیشه ... فقط باید نشست و این سریال رو به دیده جان تماشا کرد.
ممنون از داود عزیز و مرتضی مرده و همچنین ستایش و محمد که الحق زیرنویسی لایق سریال ارایه می کردن. دست مریزاد