حافظه دستان من پر شده از دامان تو
پاسخ : Game Of Thrones | بحث اپیزودیک | فصل هفتم , اپیزود پنجم
« زمزمه های شیطان در وینترفل ؛ هفت متحد وستروس در آنسوی دیوار ؛ صلح موقت ملکه ها »
واقعا باید به جی آر آر مارتین تبریک گفت و کلا به تیم نویسندگی سریال ؛ علارقم اینکه گفته میشه فیلمنامه این فصل با ذهنیت مارتین پیش نمیره ولی مطمنا مارتین نظارت داره و مورد پسندش بوده که ساخته شده پس باید بگیم عملا فیلمنامه این سریال پر از نکات طلایی و پر از بازگردانی وقایع پس از فصل ها رو داره ؛ بعنی امکانش هست نکته ای در فصل اول یا فصل چهارم گفته بشه و دیده بشه ولی الکی و سرسری ازش گذر نمیشه ؛ و ما شاید یک فصل یا دو فصل از اون نکته دور باشیم ولی باز اون بازگردانی وقایع رو به ما نشون میده ؛ و این نکته قابل اهمیت دقیقا توی شیوه پردازش داستان و نوشتن فیلمنامه رعایت میشه که سریال گات به خوبی اونو رعایت کرده ؛ شاید اگر بخوایم مثال مشابهی تنها در داستان پردازی با این سبک و نوع بگیم بتونیم سریال موفق لاست رو نام ببریم .
اما نکات جالب این فصل جدا از داستان پر از کش و قوس و خوب اون ؛ در مرحله اول نابود شدن هر خاندان پس از دیگری رو باید مثال بزنیم ؛ چیزی که در فصول قبل کمتر با اون مواجه میشدیم مرگ یک پادشاه و یا رییس یک خاندان در واقع در تقابلش جنگ بین فرزند اول ذکور و انتقام جویی اون خاندان رو در پی داشت ؛ مثلا پس از مرگ ند استارک در فصل اول ما شاهد این بودیم که اولین فرزند پسر اون یعنی راب استارک جانشین پدر شد و عملا برای انتقام جویی جنگهایی در پیش گرفت و یا پس از مرگ رابرت باراتیون ؛ این برادرش استنیس باراتیون بود که انتقام گیری و جنگ رو در پیش گرفت و یا در ادامه پس از مرگ جافری این تایون لنیستر بود که انتقام و جنگ رو برای بقای خاندان ادامه داد و به همین ترتیب ؛ اما در فصل 7 نکته بسیار قابل اهمیت پیدایش یک نفر حتی اگر حرامزاده باشه برای یک خاندان کفایت میکنه .
اگر یادتون باشه در فصل 5 بود که پسر حرامزاده رابرت بارتیون از طریق سر داووس فراری داده شد ؛ و خب اینبار دوباره باز میگرده به داستان اون هم با شمایل یک قهرمان و اون چکش جالب . نکته ای که باید بهش توجه کرد هم هدف شدن شخصیت های مختلفی که زمانی یا پدرانشون و یا رهبرانشون با هم در دشمنی قرار داشتن ؛ در کنار هم هست .
جان اسنو = به عنوان یکی از نمایندگان استارک ها و حتی تارگرین ها
سر جوراه مورمنت = به عنوان نماینده خاندان مورمنت
گاندری = به عنوان نماینده خاندان باراتیون
دانداریون و سر تورس = به عنوان نماینده خدای نور
سندر کلگین یا هاوند = به عنوان نماینده کینزلندیگ و یا حتی لنیستر ها
تورمند = به عنوان نماینده وحشی ها
این هفت نفر جدا از کاری که میخواهند بکنند یک نماد اتحاد خاندان های وستروس در مقابله با نایت کینگ هست در واقع اینجا ما میبینیم از هر خاندانی مطرحی حداقل یک نفر هست .
در این قسمت پس از مرگ پدر و پسر تارلی ها ؛ باز هم یک شخصیت از یک خاندان رو ما میبینیم که حتی اگر مورد قبول خاندان نباشه وجود داره ؛ سم تارلی که میراث به جا مانده تارلی ها هست .
نکته قابل اهمیت در فصول قبل حداقل در پنج فصل اول دیسیپلین نظامی و درگیری های شسته رفته ارتش های خاندان های مختلف بود ؛ که البته بر آمده از تجارب رئسای خاندان های بزرگ می بود .
شما دقت کنید دنریس تارگرین در فصل اول یک دختری بود که فروخته شد و تجاوز بهش شد .
و یا تیریون لنیستر یک کوتوله بود که خاندانش زجرش دادن و اذیتش میکردن و اصلا قبولش نداشتن
جان اسنو یک حرامزده ای بود که حتی برادرش رابرت و حتی مادرخواندش کتلین باهاش رفتاری خوبی نداشتن
سم تارلی یک پسربچه چاقی بود که خانوادش طردش کردن و وارد نایت واچ شد
جوراه مورمنت یک مزدور فراری بود که پدرش باهاش مشکل داشت و تا حد خیانت به دنریس هم رسید و تبعید شد
و همانطور که میبینم دیگه جنگ ها اونچنان دیسیپلین پدرانشون رو نداره و حتی هدف ها برای جنگ تغییر میکنه ؛ شما میبینید در ایپزود شماره 4 جنگ بین دنریس و جیمی یک جنگ بدون دسپلین هست و هدف مرگ هست به هر شیوه ای میخواد باشه .
یا حتی در اپیزود 2 جنگ بین یورون و برادرزاده هایش دقیقا هدف مرگ و اسارت هست و نه یک جنگ منظم و خاص و یا یک مرگ افتخار آمیز در جنگ .
در این اپیزود چیزی که باور بیننده بود از جنگ اصلی کمی تغییر میکنه شاید اگر به لطف پروموهای قسمت های بعد و لو نرفتن داستان های هر اپیزود بود خیلی از دوستانی که امروز ادعا میکنن که پیشبینی هاشون درست از آب در اومده اینطور نمیشد و اصلا نمیشد پیشبینی کرد .
چرا که در اینجا هم جیمی و هم سرسی به این پی میبرن که دودمان خاندان لنیستر با یک فوت و نفس اژدهای دنریس به خاکستر تبدیل میشه ؛ ترس واقعی در چشمان جیمی به خوبی مشهود هست در زمان برخورد با سرسی اون لحن و بیان در مورد اژدهای دنریس تاکید بر همین داره ؛ و خب اینبار به واسطه سم تارلی هست که سرسی و شاید خاندان لنیستر از جهنم دنریس نجات پیدا میکنن . حالا چرا سم تارلی ؟
سم تارلی دقیقا نقطه عطف گره داستانی سریال در فصل هفت میشه ؛ زمانی که سم تارلی به اولدتاون میرسه و پس از تجربه هایی که با مشقت کسب میکنه با پیدا کردن یک کتاب و نقشه به این پی میبره که در زیر مجموعه دراگون استون یک کوه از شیشه اژدها موجود هست و همین نامه ای میشه واسه جان ؛ و خب جان هم به سراغ دنریس میره و همین میشه حمایت دنریس و جلوگیری از جنگی که فعلا هدف ثانویه هر دو ملکه هست .
سرسی و جیمی به خوبی به این پی میبرن و خب در اینجا مساله خاملگی سرسی و باز شروع بزرگ خاندان لنیستر با وجود یک بچه مطرح میشه و جمله بسیار تامل برانگیز « یه شیر خودش رو نگران نظرات بره ها نمیکنه » در واقع این نشان از قدرت طلبی یک شیر یا یک لنیستر رو داره که حتی با وجود ملکه اژدها باز هم در سلطنت و قدرت میخواد خودش رو در جایگاه اول بدونه .
جیمی در اینجا جدا از شخصیتی که هم میتونه محبوب باشه و هم نامحبوب ولی در قامت یک پدر قرار میگیره ؛ که این فرزند مهر و محکمی بر عشق جیمی بر سرسی داره ولی خب تا پایان راه مطمنا در یک درام عاشقانه باید تراژدی نهفته باشه که خواهیم دید و شاید تجربه ثایت کنه آریا به عنوان no one در قالب جدیدی بازگردانی تاریخ عروسی خونین رو و مرگ همسر برادرش و فرزند در شکم او رو دوباره به جا بیاره و تاریخ دوباره نشون داده بشه انبار در قالب مرگ سرسی و فرزندش .
مطمنا لرد بیلیش هدفی رو دنبال میکنه که سانسا از درک اون عاجزه و آریا مطمنا لرد بیلیش در لیستش قرار داره ؛ ولی زمزمه های شیطان وینترفل چیزی نهفته رو در بر داره که باید منتظرش باشیم ؛ البته به نظر من شاید در اون نامه حرفی از اصل و نسب جان اسنو بیان شده باشه که در واقع برای خلع پادشاهی جان اسنو کافی باشه .
لرد بیلیش مصداق بارز حزب باد بودن و نون به نرخ روز خوردن و سوار هر موجی شدن بسیار از انسان های امروزیه ؛ در واقع در سیاست و در بازی تاج و تخت لرد بیلیش این رو پی برده برای زنده موندن و برای پیشرفت کردن باید در هر موقعیت و در هر زمانی بسته به وضعیت موجود با یک خاندان بیعت کنه و همینطور با خاندان های دیگه هم دوستی خودش رو از دست نده ؛ اگر سیاست رو به عنوان یک کثافت بیان بشه لرد بیلیش مصداق بارز سیاست هست و شیطان نهفته در سیاست ؛ و اینبار در وینترفل .
در اینجا با مرگ بسیار تلخ و وحشتناک تارلی ها ؛ فکر میکنم باید این رو بگم که پس از اتمام فصل بعد یعنی فصل 8 ؛ کارگردان ها و نویسنده های سریال باید اسپین آف و یا حداقل سری مینی سریال هایی در مورد هر خاندان در گذشته و راه و روش و ذهنیت و دلایل و هدفشون ساخته بشه ؛ به شدت سریال توانایی فصل های زیاد تری برای نشون دادن ریز جزییات هر خاندان و دلایل و گذشته های اونها و جنگهای اونها رو بیان کنه .
مثلا ما از والریای قدیم که نابود شده هیچ اطلاعات تصویری نداریم و چیزی غیر از خرابه های نمیدونیم و یا مثلا در مورد فرزندان جنگل و انسانهای اولیه غیر از چند مورد جزیی اونجنان اطلاعتی نداریم و یا حتی اصلا ساخت دیوار و فرماندهان گذشته دیوار .
به شدت سریال قابل ادامه دادن در اسپین آف هست .
ولی خب تا دوشنبه هفته آینده منتظر میمونیم . |