Game Of Thrones | بحث اپیزودیک | فصل هفتم , اپیزود ششم

[yaser63]

Season 7, Episode 6, Death Is the Enemy خلاصه داستان اين قسمت: .... قوانین تاپیک: 1-این تاپیک مخصوص بحث پیرامون قسمت ششم از فصل هفتم سریال می باشد پس اگر این قسمت را مشاهده نکرده اید لطفا جهت جلوگیری از آشکار شدن محتوای اپیزود بدون خواندن پست ها,تاپیک را ترک نمایید درغیر اینصورت مسئولیت اسپویل شدن این اپیزود بر عهده خواننده مطلب می باشد. 2-از قرار دادن هرگونه مطلب و اسپویلر مرتبط با قسمت های آتی سریال در این تاپیک,چتباکس و... خودداری نمایید.اسپویلرهای فصل هفتم سریال صرفا و فقط در این تاپیک قرار خواهد گرفت. 3-از قرار دادن مطالب به صورت کپی/پیستی از سایر سایت های پارسی زبان,لینک دانلود اپیزودهای مجموعه,تصاویر میمیک, خنده دار,تبلیغات,اسپم... در این تاپیک خودداری نمایید. 4-لطفا به شخصیت یکدیگر احترام گذاشته و از تبدیل بحث و گفتگو به مشاجره خود داری نمایید.هرگونه مطلب حاوی توهین و تمسخر سایر اعضا بدون اخطار توسط تیم مدیریت پاک خواهد گشت.

[nasim777]

آخه شما رو چه استدلالی مطمئنی که کلاغهای ایست واچ ( و کلا کلاغ های نامه بر) از جنس کلاغ های مورد استفاده براندون هستن؟

من دنبال بهانه جویی الکی نیستم چون گات واسم عزیزه وگرنه میتونستم بند کنم به اینکه چطور گندری اون راه رو برگشت و تو اون برف و بوران تو سرزمینی که تازه پا توش گذاشته راهش رو پیدا کرد و گم و گور یا تلف نشد. منتهی ترجیح میدم خیلی وارد این جزئیات نشم و با سریال حال کنم

اگه قراره نوع کلاغ ها متفاوت باشه مشخصه که کلاغ های نامه بر سریع ترین نوع هستند
در راستای تایید حرف های دوستمون دو تا مقاله از کانال وستروس براتون کپی میکنم

تحلیل طرفداران سریال در مورد برخی موارد غیرقابل قبول قسمت ششم

سوالات بسیاری در مورد بعضی صحنه های باور ناپذیر قسمت ششم فصل هفتم توسط فن ها مطرح شد، بسیاری دنبال این هستند که جواب قانع کننده برای اتفاقاتی که در سریال رخ داد پیدا بکنند و مدام غر میزنند که اتفاقات با عقل هیچ انسانی جور در نمی آید. مثلا چرا جان و همراهانش با اسب به آن طرف دیوار نرفتند؟ چرا بریک از شمشیر آتشین خود برای ایجاد گرما و حرارت استفاده نکرد تا گرم شوند؟ چرا آریا تا این حد از دست سانسا عصبانی بود؟ چرا بنجن برای نجات جان آمد و در حالیکه می توانست همراه او برود، نرفت؟ و از همه مهمتر، آیا مدت زمانی که جان و بقیه روی صخره نشسته بودند، آنقدر طولانی بود که دنریس خود را به آنجا برساند؟ آیا هیچ توضیحی برای تایم لاین این فصل از سریال و به ویژه قسمت ششم وجود دارد؟

به طور خلاصه می دانیم که جان، توروس، سگ (هاوند) ، بریک، جوراه و تورمونت و عده ای سرباز ناشناس بر روی صخره ای در وسط یک دریاچه یخ زده به دام افتادند. جان پیش از این گندری را به سمت ایست واچ فرستاد و گفت تنها راه نجات ما دنریس است. آیا ممکن است در این زمان کوتاه گندری به ایست واچ باز گردد، پیغامی از ایست واچ به دراگون استون فرستاده شود و دنریس نیز با فرزندان بزرگ و زیبای خود به دویار باز گردد ؟

اگر نبودِ اسب را با قصد پنهان ماندن از دست وایت واکر ها و سرعت بالای رسیدن گندری به ایست واچ در عرض چند ساعت را بخاطر ترشح سریع آدرنالین در خونِ او توجیه کنیم که البته از لحاظ فیزیکی امکان پذیر است و اینکه آنها تنها یک روز از ایست واچ به سمت شمال دیوار راه افتاده بودند. و حال ایا سرعت رسیدن پیام به دنریس و آمدن او توجیه پذیر هست؟

کلاغ های نامه رسان می توانند در طی دو روز از ایست واچ به دراگون استون (حدس زده میشه فاصله این دو 2000 مایل می باشد) برسند و با این حساب اگر حرکت دنریس به سمت ایست واچ را هم اضافه کنیم، چیزی حدود 4 روز برای رسیدن به آنجا زمان نیاز است. از طرفی هم سرعت حرکت اژدها به مراتب بالاتر از کلاغ است و امکان اینکه اژدها بتواند در عرض یک روز و یا حتی یک نصفه روز به ایست واچ برسد هم بسیار بالاست. پس می توان رسیدن دنریس برای نجات جان اسنو و همراهانش را در طی دو روز و نیم تا حدودی ممکن دانست.

ماندن جان و همراهانش در مدت 3 تا 5 روز روی صخره ها امکان پذیر است. چرا که محکم شدن یخ دریاچه به اندازه ای که لشگری از روی آن عبور کند، تنها در این مدت زمان ممکن است. به عبارت دیگر، توجیه سیر زمانی قابل قبول است. البته به شرطی که شما با مواردی چون دمای هوا، سرعت سفر و انگیزه شاه شب از نکشتن افراد حاضر با نیزه های یخی خود، در حالیکه آنها نمیتوانند کوچکترین دفاعی از خودشان بکنند، کنار بیایید.

مخالفانی نیز در این مورد وجود دارد: طرفدارانی که معتقدند باید جزئیات بیشتری از این صحنه به نمایش در می آمد. این حقیقت که همه چیز تا این حد غیر ممکن به نظر می رسید، چهره خوبی ندارد. حتی اگر بتوان آن را توجیه کرد. بله، طرفداران این سریال همیشه به دنبال راهی برای رمزگشایی اتفاقات بودند. رمزگشایی اتفاقاتی که می توانست در گذشته رخ داده باشد و یا در آینده اتفاق بیفتد. نه بررسی احتمالات اینکه آیا اتفاقات رخ داده ممکن الوقوع است

🔸بنجن استارک چگونه و از کجا فهمید برادرزاده اش به او نیاز دارد؟

طرفداران بازی تاج و تخت پس از اینکه بنجن استارک در فصل شش برن استارک و میرا رید را در جنگل نجات داد دیگر او را ندیدند.

در این فصل پس از نبرد جان و گروهش با وایت واکر ها زمانی که او تقریبا شکست خورده بود سواری ماسک دار زندگی او را نجات داد. نجات دهنده او کسی نبود به جز عمویش بنجن استارک کسی که نجات دهنده برن و میرا هم بود.

ظاهر شدن سریع او سوال‌هایی برای ما ایجاد کرد که او چطور و چگونه می‌دانست دقیقاً چه زمانی جان به او احتیاج داشت.

این اتفاق می‌تواند تنها یک توضیح منطقی داشته باشد اگر به یاد داشته باشید زمانی که بنجن برای نجات برن و میرا آمد به آنها گفت کلاغ سه چشم این درخواست را از او کرده است. و حالا با در نظر گرفتن این حقیقت که برن استارک کلاغ 3 چشم است منطقی است که بگوییم ممکن است او این در خواست را از بنجن کرده باشد.

از آنجایی که برن کلاغ 3 چشم است او می‌تواند تمام اتفاق‌هایی را که در حال وقوع است ببیند و از همه چیز آگاهی دارد حتماً نظاره‌گر نبرد بوده و پس از دیدن مرگ ویسریون و غرق شدن جان از عمویش درخواست کمک کرده باشد مانند زمانی که کلاغ 3 چشم قبلی این کار را کرد.

اگر این طور باشد مشخص است که روز به روز قدرت برن در حال افزایش است و این می‌تواند دلیلی باشن که چرا مدتی است دیده نمی‌شود در حالی که دو خواهرش در حال دعوا هستند. برای او جنگ در مقابل وایت واکرها اهمیت بسیار بالاتری نسبت دعوای میان دو خواهرش دارد.

[Nevah]

سلام به دوستان
اخرین باری که این همه شور و هیجان برای یک سریال یا یک اپیزود خاص دیدم بر می گرده به نیمه دوم فصل اخر برکینگ بد
باعث خوشحالی که کاربران عزیز این تاپیک را با طیف گسترده از نظر های متفاوت پر طرفدار کردن و خدایی خودش شبیه به یه کتابه اینجا که در خصوص این اپیزود نوشته شده
منم نظر خودمو میگم این فصل هر قسمت بهتر از قبل تر و تا الان قسمت ششم بهترین اپیزود این فصل بوده
خدایی من که لذت بردم
یه پیشنهاد هم برای دوستانی که ایراد های کارشناسانه فاقد اعتبارمی کنن دارم
شما دارید سریالی را میبینید که انبوهی شخصیت را دارا میباشد با داستانی فوق العاده و بودجه ی عظیم و غیر قابل تصور خرج این اثر هنری شده ،مجانی هم که دارید میبینید ، پس لطفا ایراد نگیرید ،اگه گله مندید یا عصبانی یا طراح پرسش من پیشنهاد میدم سریال های وطنی عاشقانه و شهرزاد را دانلود کنید که هم قانونیه و هم پولی

[alisoltani87]

جدای از نقاط ضعف و قدرتی که این قسمت داشت، چن نکته جالب درمورد کلیت داستان و قلم مارتین هست که نظرم رو جلب کرده و با شما درمیون می ذارم:

- توی داستان ما با دو خدا روبروییم که به یکی شون «لرد آو لایت یا ارباب روشنایی» و به اون یکی «پادشاه شب» گفته میشه، جدای از این که مبحث دو خدایی به خودی خود جالبه (این که یه دنیای دو خدایی چطور اداره میشه)، ما اینجا دو خدای مرگ و زندگی داریم، خدای مرگ که ظاهرا همین پادشاه شبه، انسان ها و موجودات رو میکشه تا به ارتش خودش ملحقشون کنه، ولی خدای روشنایی گویا تواناییش محدودتره، و یا اون ها رو آتش می زنه که به ارتش شاه شب ملحق نشن، و یا بهشون ویژن یا بینش میده تا بدونن وظیفه شون در خلال این نبرد چیه، به اضافه این که داشتن بعد فیزیکی پادشاه شب، شاید به این معنی باشه که ارباب روشنایی هم بعد فیزیکی داره، ولی آیا میشه انتظار داشت که توی قسمت یا قسمت های آتی ببینیمش؟ اگر تحلیلم درست باشه احتمالا بعد از اتمام ماجرا یه انسان متواضع ببینیم که به عنوان ارباب روشنایی معرفی میشه.
همچنین این که خدایان دیگه ای هم در وستروس هستن، مث خدایان قدیم که بچه های جنگل بهشون باور داشتن و جادوشون از اون خداها بوده و پادشاه شب رو اون ها به وجود آوردن، که آیا اون ها هم وجود دارن و آیا خدای اون ها خدای واقعیه و این پادشاه تاریکی و ارباب روشنایی در حد آفریده های اون ها هسن؟
در کل مبحث خدا توی این داستان برخلاف دنیای واقع بعد ملموس تری داره، و اثراتش رو مستقیم میشه دید.

چیزی که امیدوارم اینه که مارتین تحت فشار سازندگان سریال ناچار نشه و نشده باشه، داستانش رو زودتر تموم کنه، و این که بشینه و سر صبر شاهکاری که مد نظرش بوده رو خلق کنه و جاهای خالی داستان رو پر کنه.

بعد هم یه سوال: آیا ویسیروس از دهانش یخ میاد یا آتش؟

[mahan birabt]

خیلی سوراخ پیدا کرد قصه.....بحث زمانیش حالا هیچی سوتی های فاحش توش زیاد دیده میشد..از این سریال واقعا بعید بود.... مشخصه ضعف فیلمنامه بلای جان فصل هفتم سریال شده.

یه سوال ؟؟؟ اونجا که جان آدرررو کشت همه زامبی ها مردند...چرا پس یکیشون زنده موند؟؟ که اینا تونستند اسیرش کنند!!!؟؟

[alisoltani87]

همون اندازه که شما آزادی این نظر رو بدی، بد نیس این آزادی رو واسه دوستای دیگه هم قائل باشی که نظر هرچند متفاوت خودشون رو بدن. این اندازه راحت درست نیس حق آزادی بیان رو فدای علاقه نداشتنمون به شنیدن نظر مخالف کنیم.
به جاش واسه دوستانی که نمی تونن نظر مخالف رو بپذیرن یه راهکار بهتر دارم همون ابتدا وقتی می بینن که نظر مخالفه نظرشونه از خوندنش صرف نظر کنن، تا آسیبی نرسه به فضای ذهنی ای که دارن ازش لذت می برن.

[alisoltani87]

واسه خودشون هم سوال شد و درموردش بحث کردن، دنیای مردگان دنیای ناشناخته ایه، خودشون این حدس رو زدن که احتمالا اون هایی که مردن رو همون که وایت واکری که کشته شد تبدیل به زامبی کرده بوده و واسه همین مردن

[:: ERFAN ::]

در مورد مسئله زنجیر،وحشی های اون طرف دیوار از زنجیر بهره میبردن،حتی در جریان حملشون به دیوار در فصل چهارم خود سریال هم در صحنه ای نشون داد که برای کنترل ماموت هاشون از زنجیر استفاده میکنن :

خب شاه شب هم که بعد از فتح هاردهوم به هر نوع امکاناتی که وحشی ها داشتن دست پیدا کرد از جمله زنجیرهاشون

[M.Amir]

در مورد مسئله زنجیر،وحشی های اون طرف دیوار از زنجیر بهره میبردن،حتی در جریان حملشون به دیوار در فصل چهارم خود سریال هم در صحنه ای نشون داد که برای کنترل ماموت هاشون از زنجیر استفاده میکنن :

خب شاه شب هم که بعد از فتح هاردهوم به هر نوع امکاناتی که وحشی ها داشتن دست پیدا کرد از جمله زنجیرهاشون

اصلا چرا باید به همچین سوالهایی پاسخ داده بشه؟ این سریال نیازی به توجیه نداره.

یکی نوشته بود بعد از گذشت این همه وقت اینها از سرما یخ نزدن؟
خب برادر من برفرض که اینها با شمشیر آتشین هم خودشون رو گرم کردن. صبح روز بعد تصویری نشون داده بشه که 7-8 نفر نشستن دور شمشیر خودشون رو گرم میکنن مسخره نیست؟! داریم واقعا؟!

اینهایی که دم از ضعف کارگردانی میزنن اصلا کارگردانی یعنی چی؟! بگید ما هم بدونیم.
این قسمت درام محض بود. کارگردانی همیشه فدای درام شده و میشه و خواهد شد!
من هم قبول دارم سرعت اتفاقات این فصل به شدت رفته بالا. این رو افرادی که فصول ابتدایی رو پخش هفتگی میدیدن ممکنه یکم اذیتشون کنه.
اما خب اگر باز هم کند پیش میرفت یوزرها میگفتن چقدر داره کشش میده. (مثل فصول قبل که داشت کاراکترهاش رو به خوبی معرفی میکرد). کلا ایراد گرفتن همیشه راحت هست. با دید ایرادگیری کسی بخواد پیش بره، میتونه!
خلاصه که اگر خیلی از این ایرادهایی که گرفته میشه رو در مقایسه با درام این قسمت بذارین متوجه میشین که واقعا این ایرادها لذت سریال رو از خود شما میگیره فقط. روی ما تاثیری نداره.

[عبدالله]

من خیلی سعی کردم در این تاپیک 19 صفحه‌ای روی سخنم با کسی نباشه. اما این دوستمون New_Sense یه ماله‌کشی هایی انجام میدن که آدم حیرت میکنه
و در حالت عادی اگه یه کاربر ساده‌ی انجمن، این حرفا رو بزنه، خب آدم از کنارش میگذره ولی آدم متعجب میشه از کسی که تگ "تیم سینما" داره یه همچین حرفایی بشنوه

اولا اینکه شما خیلی خیلی احساسی دارین در مورد سریال صحبت میکنید. خیلی صحبت هاتون از منطق به دوره...
مثلا تاپیک اپیزود 5 رو اشاره میکنم که من تو صفحه سوم در مورد نامه سانسا نوشتم که:

این نامه چیز خاصی مثل نامه قبلی سانسا که برای بیلیش نوشت و درخواست کمک کرد، نبود که رمزنگاری بخواد
این همون نامه ای هست که سانسا تو فصل 1 برای برادرش نوشت و از راب خواست بیاد جلوی جافری زانو بزنه

بعد شما چندتا پست بعد تر در یه شبهِ نقد طولانی و بلند بالا ، بدون اینکه پستای قبلی رو نگاه کرده باشید، می‌نویسید که:

البته به نظر من شاید در اون نامه حرفی از اصل و نسب جان اسنو بیان شده باشه که در واقع برای خلع پادشاهی جان اسنو کافی باشه .

که یعنی آگاهی و تسلط چندانی بر بحث های تاپیک و حتی داستان خود سریال ندارید!

یا در مورد فصل آخر فرار از زندان، که عیب‌های اون سریال بر هیچ جنبده‌ای پوشیده نبود، در اپیزودهای اول دفاعیات بلند بالایی نظیر همین کاری که الان در مورد گات می‌کنید، میکردید
که در اواخر فصل خودتون تیتر زدین:

چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی !

فکر کنید به فاصله دو اپیزود ؛ یعنی اپیزود چهارم تا ششم چقدر ممکن هست فیلمنامه و اساس داستان پر از مشکل باشه که بنده بیام الان در موردش بنویسم ؛ فاجعه ای که میتونم بگم این اپیزود کاملا رخ داد

هدفم از این ضغرا کبرا چیدن‌ها این بود که شاید تلنگری بتونم بزنم و یکم شما یا سایر دوستان رو بیدار کنم. یه سریال هیچوقت یهویی و از یه اپیزود مشخص افت نمیکنه
افت کردن سریال ها روندی پیوسته داره. و وقتی از همون اپیزود اول فرار از زندان سوتی ها شروع شدن و در اپیزود 2 ادامه پیدا کردن، میشد به راحتی ادامه‌ی راه رو متصور بود
اما وقتی بخاطر علاقه (هیجان، خاطرات قدیم و نوستالژی و هر چیزی که میخواین اسمش رو بذارید) و به بهانه‌ی لذت میایم چشممون رو، روی مشکلات می‌بندیم، نتیجه‌اش میشه همین عاقل کند کاری!
فصل هشت سریال تموم میشه و پست بلند بالایی از شما میخونیم که سریال چقدر بد شده... اونم وقتی که 19 صفحه در هر تاپیک بخاطر دفاع الکی و ماله‌کشی صرف کردین

من تکرار مکررات نمیخوام بکنم، و صحبت ها رو در این پست (#144) گفتم. از اینکه سرسی هیچ ارتشی نداره و نویسنده‌ها با این مسخره بازی زامبی‌دزدی فقط وقت خریدن تا سرسی مزدور استخدام کنه
با مغلطه و عوض کردن مسیر بحث که کار به جایی نمی‌بریم:

اگر در مورد کشته شدن سیاه‌لشگر هفت سامورایی ایراد وارد کردن همه، بخاطر این نیست که بلد نیستن تعداد آدما رو بشمارن!
بخاطر این هست که کشته شدن سیاه‌لشگر اصلا کارکردی نداره تو اون صحنه ها...
به نقل از زومجی:
"مسئله این است که در طول این اپیزود، دوربین حتی برای یک ثانیه هم که شده هیچکدام از سیاهی‌لشکرها را از نزدیک نشان نمی‌دهد. مشکل اول این است: از آنجایی که ما چهره‌ی آنها را ندیده‌ایم، هروقت یکی از آنها کشته می‌شد برای چند لحظه فکر می‌کردم یکی از اعضای هفت سامورایی کشته شده‌اند و بعد که دوربین جلو می‌رفت متوجه می‌شدم که نه. مشکل بعدی هم این است که آوردن یک سری کاراکتر بی‌خاصیت صرفا برای سلاخی شدن از تعلیق و تنش اکشن می‌کاهد. چون تماشاگر می‌داند اول کاراکترهای اضافی باید حذف شوند تا نوبت به اصلی‌ها برسد."

اگر از سرعت کلاغ نامه بر گفته میشه، بخاطر نحوه‌ی روایت این اپیزود از زمان هست (به اعتراف خود کارگردان این اپیزود الن تایلر) نه بخاطر صحنه‌ی اپیزود 5 که برندون کلاغ ها رو هدایت میکنه
چرا که در اون اپیزود زیاد بودن مسافت و کم بودن سرعت کلاغ ها با کات خوردن های متوالی نشون داده میشه. یک لحظه کلاغ ها در ایست واچ هستن، کات میخورد! و صحنه‌ی بعدی بالای سر واکرها
این به معنای سرعت بالای اونها نیست! این به معنای کات دادن کارگردان برای کوتاه کردن زمان این سکانس هست!

اینکه گندری ‌ای که چطور تاحالا برف ندیده به عمرش، این مسافت رو میدوه و تو این سرما (سرمای شمال دیوار وحشتناک متفاوته) بدون اینکه راه رو گم کنه به دیوار میرسه مشکل هست و اینکه جان گندری رو برای اینکار انتخاب میکنه فاجعه در شخصیت پردازیه.

این صبر کردن نایت کینگ برای یخ بستن دریاچه و هیچ کاری نکردنش پر از تناقضه.

باز به نقل از زومجی:
"دلیل آوردند که شاه شب تمام این اتفاقات را از قبل برنامه‌ریزی کرده بود. اینکه شاه شب برای هفت سامورایی و دنی و اژدهاش تله پهن کرده بود. برخی طرفداران باور دارند شاه شب از آنجایی که مثل برن قدرت سبزبینی دارد (مثلا در اپیزود قبل، او متوجه کلاغ‌های جاسوس برن می‌شود)، پس می‌تواند آینده را ببیند. در نتیجه او از قبل می‌دانسته که هفت سامورایی برای دزدیدن یکی از زامبی‌هایش می‌آیند و در ادامه دنی برای نجات آنها می‌آید و منتظر بوده تا از این طریق به قهرمانان‌مان رودست بزند، آنها را غافلگیر کند و یک اژدها به کلکسیون مردگان متحرکش اضافه کند. طرفداران این تئوری از این طریق سعی می‌کنند تا مشکلات این اپیزود را توجیه کنند، اما خب، این موضوع در نهایت چیزی بیشتر از تئوری دست و دلبازانه‌ای برای توجیه کردنِ ضعف نویسندگی این روزهای سریال نیست. چون حتی اگر این تئوری درست هم باشد، چندین ضداستدلال در همین اپیزود برای آن وجود داشت. طرفداران این تئوری می‌گویند به خاطر همین بود که شاه شب، قهرمانان‌مان را با نیزه‌هایش از راه دور نکشت و به خاطر همین بود که زامبی‌ها برای کشتن آنها به درون آب شیرجه نزدند. شاه شب می‌دانست که دنریس و اژدهایش برای نجات دادن هفت سامورایی از راه می‌رسند و منتظر آمدن آنها ایستاده بود. اما سوال این است که چرا زامبی‌ها بعد از منجمد شدن ‌دوباره‌ی دریاچه به حمله‌شان ادامه می‌دهند؟ نه به خاطر دستور شاه شب، بلکه به خاطر سنگی که سندور به سمت آنها پرت می‌کند. زامبی‌ها آن‌قدر باهوش هستند که متوجه شکستن یخ می‌شوند و از حرکت می‌ایستند، اما هیچکدام از آنها آن‌قدر باهوش نیستند که یخ دریاچه را دوباره چک کنند. در نهایت این سندور است که باعث توجه آنها به یخ می‌شود. اگر سندور آن سنگ را پرتاب نمی‌کرد، احتمالا زامبی‌ها تا زمان یخ زدن و مُردن هفت سامورایی، از سر جایشان تکان نمی‌خوردند. راستی، اصلا چرا قهرمانان‌مان به جای دست روی دست گذاشتن، از چکش گندری برای شکستن یخ‌های دور جزیره استفاده نمی‌کنند؟ همه طوری بی‌کار و بی‌عار منتظر نشسته بودند که انگار صدر درصد از آمدن دنی مطمئن بودند.

اگر شاه شب آینده را دیده است، پس مطمئنا او باید بداند که اژدها بزرگ‌ترین تهدیدشان محسوب می‌شوند. در نتیجه باید خودش و دیگر وایت‌واکرها را با نیزه‌های فراوان مجهز می‌کرد تا به محض رسیدن دنی و اژدهاش، آنها را مورد شلیک رگباری و همه‌جانبه‌ی نیزه قرار بدهد. اگر من شاه شب بودم مطمئنا به یک اژدها قانع نمی‌شدم. تازه اگر شاه شب آینده را دیده است، پس باید بتواند آینده‌ی دورتر را هم ببیند و باید بتواند گذشته را هم ببیند و باید بداند که جان اسنو و دنریس و کسانی که در این ماموریت حضور دارند، تنها کسانی هستند که «واقعا» به تهاجم آدرها اعتقاد دارند و تنها کسانی هستند که می‌توانند جلوی آنها را بگیرند. پس منطقی است که کشتن آنها در اولویت قرار داشته باشد، اما چرا شاه شب بی‌خیال دروگون و سوارا‌نش می‌شود و ویسریون را هدف قرار می‌دهد؟ آهان نویسندگان! بماند که در ویدیویی که اچ.بی.اُ بعد از هر اپیزود سریال پخش می‌کند، سازندگان حرفی از تله‌گذاری شاه شب نمی‌زنند. از این نمی‌گویند که شاه شب از قصد هفت سامورایی را به سمت گرفتار شدن روی صخره‌ی وسط دریاچه هدایت کرده است. بلکه می‌گویند ما دنبال ابزاری برای زنده نگه داشتن طولانی‌مدت کاراکترها علیه زامبی‌ها می‌گشتیم و در آخر به ایده‌ی جزیره‌ای وسط دریاچه رسیدیم. سازندگان از این نمی‌گویند که شاه شب منتظر این لحظه بوده است، بلکه می‌گویند شاه شب با دیدن اژدها، سریعا تصمیم می‌گیرد تا از این فرصت نهایت استفاده را ببرد. پس لطفا سعی نکنید نویسندگی بد سریال را با تئوری‌های زورکی توجیه کنید."

این ها و چندین و چند مشکل دیگه‌ی این اپیزود، همگی مشکل هستند. اگر نمیخواید ببینید باشه! اگر میخواید کورکورانه از این جهالت لذت ببرید باشه! اما لطفا اینگونه ماله‌کشی نکنید!

[KING STANNIS]

خدایی اینقدر ک تمرکز گذاشتین از گات ایراد بگیرین.اگه رو زندگیتون تمرکز میکردین الان همه دکتر حسابی و پروفسور صمیعی بودن.لذتشو ببرین.بدونه هزینه تازه زیرنویس مشتی با مترجمای انجمنمون و سروقت.
What the فاز؟
اگر هم کسی از حرفم ناراحت میشه عذر میخوام.
پست هم پاک شد اکیه.