Game Of Thrones | بحث اپیزودیک | فصل هفتم , اپیزود هفتم

[HMNN]

Season 7, Episode 7, The Dragon and the Wolf فصل هفتم، قسمت هفتم، اژدهـا و گـرگ خلاصه داستان اين قسمت: ... قوانین تاپیک: 1-این تاپیک مخصوص بحث پیرامون قسمت نخست از فصل هفتم سریال می باشد پس اگر این قسمت را مشاهده نکرده اید لطفا جهت جلوگیری از آشکار شدن محتوای اپیزود بدون خواندن پست ها,تاپیک را ترک نمایید درغیر اینصورت مسئولیت اسپویل شدن این اپیزود بر عهده خواننده مطلب می باشد. 2-از قرار دادن هرگونه مطلب و اسپویلر مرتبط با قسمت های آتی سریال در این تاپیک,چتباکس و... خودداری نمایید.اسپویلرهای فصل هفتم سریال صرفا و فقط در این تاپیک قرار خواهد گرفت. 3-از قرار دادن مطالب به صورت کپی/پیستی از سایر سایت های پارسی زبان,لینک دانلود اپیزودهای مجموعه,تصاویر میمیک, خنده دار,تبلیغات,اسپم... در این تاپیک خودداری نمایید. 4-لطفا به شخصیت یکدیگر احترام گذاشته و از تبدیل بحث و گفتگو به مشاجره خود داری نمایید.هرگونه مطلب حاوی توهین و تمسخر سایر اعضا بدون اخطار توسط تیم مدیریت پاک خواهد گشت.

[lady snow]

عاقا یادم رفت. هیچ بعید نیست فصل بعد یه ریگار کوچولو یا لیانا کوچولو بزارن بغلمون. باتوجه به دیالوگ بین جان و دنی سر بچه دار نشدنش. هر دفعه جانو میبینه میگه ببین‌ من بچه دار نمیشما.
منم موافقم. انصافا جلوه های ویژه تو این سریال حرف نداره. هر قسمت مث یه فیلم سینمایی درجه یک هالیووودی کار شده

[nosheh]

من خیلی مثل شماها فلسفی و اینها به داستان نگاه نمیکنم
ولی در مورد سیاست و حذف لیتل فینگر... شما خودتون بردیدین و دوختین که سانسا تحت تاثیر لرد بیلیش هست وگرنه من به عنوان یه خانم اصلا همچین حسی رو از سانسا نگرفتم! بعد از مرگ ند استارک جلوی سانسا شوک بزرگی بهش وارد شد و همون جا نقطه عطف تغییر شخصیت سانسا شروع شد و این شد که در این فصل دیدیم!
و یک نکته به نظر من وقتی آریا نامه رو به سانسا نشون داد و آریا راز خودش رو مبنی بر بی چهره بودنش رو گفت حرفهای بیشتری بینشون رد و بدل شد که تو فیلم نشون نداد... همون جا با برن تصمیم گرفتن این شو رو برای لرد بیلیش نشون بدن...

در مورد تیریون هم باید گفت سرسی هم هم خون اونه و قاعدتا سیاست های همدیگه رو حس می کنن... و نمیشه گفت از دستش داده!
و وقتی پشت در اتاق عروس دوماد بود من بیشتر از اینکه احساس کنم تیریون حسادت کرده به خاطر عشق به دنی... انگار مهره شطرنجش درست حرکت نکرده و فکر می کنم شاید با سرسی حرفهای بیشتری بعد از خوردن مشروب زدن که ناگفته مونده!

نظریه ها شخصی و حسی است

[New_Sense]

شاهکاری به ابهت نایت کینگ خب این اپیزود شاهکار به معنای واقعی رو دیدیم و این اپیزود مهر محکمی بر حرفهای من زد در اپیزود قبل ؛ همانطور که بعضی از دوستان در اپیزود قبل ؛ اندیشه های یک منتقد نابلد رو برای خودشون زمزمه میکردن و جولان میدادن ؛ من نوید بخش اپیزود قوی و شاهکاری رو دادم که بی شک یکی از بهترین اپیزود های این سریال هست . و همانطور که هنوز ایراد های بنی اسرائیلی فاقد هرگونه منطق رو میبینیم به سراغ این اپیزود میرم ؛ اپیزودی که بی شک علت و معلول خیلی از حرفهای اپیزود قبل رو دقیقا بیان میکنه . اینکه سانسا و آریا در پیچیدگی روابط قرار میگیرن در اپیزود قبل و تا میز محاکمه لرد بیلیش و تا زمانی که سانسا تمام اتهامات رو به لرد بیلیش بخواد بزنه ؛ بیننده کاملا در تفکر این هست که نکنه سانسا میخواهد آریا را محاکمه کند ؟ و این دقیقا مصداق درام و شاهکار فیلمنامه نویسی این سریال هست ؛ وقتی در اپیزود قبل گفته شد به اینکه چرایی هر سوال به اپیزود قبل و یا بعدش بر میگرده رو در اینجا شما شاهدش هستید . میز محاکمه ای و چینشی که دقیقا برای محاکمه لرد بیلیش ایجاد میشه ؛ مصداق هوشمندی استارک هایی هست که زمانی در فصل اول این سریال به عنوان بچه های بازیگوش مطرح میشوند و امروز در فصل 7 به عنوان مشاوران ؛ فرماندهان و جلادانی مطرح میشوند که توانایی سیاست پیچیده لرد بیلیش را بر ملا میکنند . شاید اگر سانسا تنها بود و تنها بدون وجود برن و آریا میخواست در چنین محاکمه ای لرد بیلیش را رسوا کند ؛ توانا نبود ؛ در اینجا جدا از روش پرداخت به داستان و فیلمنامه بسیار قوی این اپیزود به این دقت کنید که حتی پشت پرده هایی که زمانی از فصل اول ؛ نامشخص بود یا حداقل در ابهام قرار داشت به خوبی و کامل بیان میشود ؛ شاید باید اینجا از لرد بیلیش تشکر کرد برای همه اون نقشه ها و المان ها و اون تفکر و اون سیاستی که باعث به وجود آمدن این همه جنگ مرگ و ستیز شد و باعث شد امروز ما با لذت و افتخار از یک اپیزود عالی تعریف کنیم . با اینکه مرگ لرد بیلیش برای دوست داران این شخصیت یک تراژدی عظیم رو رقم میزنه اما بی شک سریال تا امروز این رو به همه ثابت کرده ؛ که هر سیاستی و هر دسیسه و فتنه ای تا ابد مخفی نمیمونه و مطمنا در زمان های غیر منتظره ما اسیر اشتباهات خود میشویم . و لرد بیلیش با اینکه دقیقا برای نفاق سانسا و اریا تلاش میکرد ؛ و شاید بهترین هدفش از نگاه یک سیاستمدار این بود که اریا را از سد راه بردارد ؛ و حتی اگر شده باشد با روشی جان اسنو را در هدف بعدی به عنوان نفر دوم در سد راه سانسا بگذارد ؛ اما این مشاوره خوب برن استارک در مقام کلاغ سه چشم و نقشه دو نفره سانسا و اریا برای بر ملا کردن هویت یک شیطان سیاستمدار در دادگاهی علنی ؛ باعث به وجود آمدن مرگ لرد بیلیشی شد که زمانی سودای نشستن بر تخت آهنین را داشت ؛ و نکته دوم نشان دادن اقتدار سانسا در برابر نیروهای خود که با مرگ لرد بیلیش نمایان شد . سریال همیشه در نشان دادن تنش های دشمنان از هم در زمانهای که در روبرو و کنار هم قرار میگیرند ؛ عالی عمل کرده هست ؛ حتی زمانیکه در فصل اول ند استارک در قامت دست پادشاه در کنار رابرت باراتیون قرار گرفت و در روبرو اون دشمنانی همچون سرسی را داشت ؛ اینبار دو ملکه بالاخره در روبروی هم و برای مذاکره قرار گرفتن ؛ و نشان دادن تنش های افراد این دو ملکه و همچنین صحنه بسیار عالی آزاد سازی اون واکر و ترس هایی که در چهره سرسی و جیمی نشان داده شد ؛ به خودی خود یکی از جالب ترین رویدادهای سریال با موجودات خارجی را نشان میدهد ؛ و در این مذاکره باز هم دقیقا همانند قبل دسیسه سرسی و صداقت دنریس رو شاهدش هستیم ؛ سرسی همانند اپیزود های قبل که کسترلی راک را فدای هایگاردن کرد ؛ اینبار نیز با وعده دروغین نشان داد ؛ که چند پله از پدرش هم نیز در دسیسه چینی تبحر دارد ؛ تا جایی که جیمی به عنوان شخصیتی که از فصل های قبل تا امروز به عنوان شخصیت محبوب برای بیننده ها نشان داده شده است ؛ اسیر دسیسه سرسی میشود ؛ در اینجا جیمی به حرفای بانو النا در آخرین دیدار میرسد . جیمی جدا از پدر شدن ؛ در این اپیزود به نظر بنده حتی در قامت ند استارک در شرافت ظاهر میشود ؛ شاید اگر زمانی در فصل اول آن جیمی در برابر شرافت ند استارک هیچ چیز نبود ؛ در این فصل به اندازه قول و قرار یک استارک عمل میکند . شاید حرکت سرسی در برابر دنریس و دسیسه او به نظر خود سرسی یک حرکت رو به جلو هست ؛ اما نجنگیدن در جنگی که مصداق بارز آرماگدون می باشد ؛ و یاری نکردن با نیروهایی انسانی و زنده هرچند اگر لفظ دشمن بر آنها گذاشته شود ؛ از اشتباهات جبران ناپذیر سرسی میتواند باشد . جان اسنو با دنریس و عشقی که در میان آن دو به مرور رقم میخورد و این اپیزود به معاشقه میرسد ؛ شاید پیش بینی جالب لرد بیلیش را برای بیننده رقم میزد ؛ لرد بیلیش در آخرین دیالوگ دو نفره با سانسا ؛ در مورد مجرد بود هر دو آنها و ازدواج آنها صحبت میکند ؛ که با تعجب سانسا همراه میشود ؛ و خب مشخص شدن دقیق اسم جان اسنو و وضعیت ازدواج پدر و مادر او ؛ در این اپیزود ؛ شاید مشکلات بیشتری را برای جان اسنو در فصل بعد ایجاد کند . ( دقت کنید سریال در این فصل یک حرکت خیلی خوب جهت پیش برد داستان به صورت سریع و هم نشان دادن اتفاقات و لحظه ها رو در نظر گرفته ؛ استفاده از نریشن ؛ یک حرکت معقولانه هست در زمانهایی که سریال یا فیلم ها بخواهند ریتم سریال رو کند نکنند ولی از جذابیت اون هم نکاهند ؛ استفاده از نریش برن استارک بر روی تصاویر معاشقه جان و دنریس و همچنین فلش بک به گذشته ؛ همچنین در اپیزود چهار یا پنجم ؛ نریشن تیریون بر روی فتح کسترلی راک توسط آنسالید ها ) و اما نایت کینگ در قامت اژدها سوار ؛ به خوبی وحشت و دلهره را برای بیننده ها رقم میزند ؛ در فصل های قبل تر بر این باور که چگونه میتوان دیوار به آن عظمت را خراب کرد ؛ بودیم ؟ و مطمنا تا این اپیزود این سوال مطرح میشد ؛ اما در سکانس نهایی به خوبی این نشان داده شد ؛ که نایت کینگ در واقع جدا از هویتش به عنوان وایت واکر و یا پادشاه مردگان ؛ هوشمندانه عمل میکند ؛ استفاده از اژدهایی که اگر وایت دراگون اسمش را بگذاریم به عنوان وسیله ای برای خراب کردن دیوار ؛ به خودی خود بسیار جالب و قابل اهمیت است ؛ شاید زمانی اگر دنریس سوار بر اژدهایش ابهتی داشت ؛ امروز ابهت این اژدها سواری را نایت کینگ دارد . و در آخر نمیتوان از آن همه صحنه ها و سکانس های بی نظیر این اپیزود گذر کرد و سکانس تخریب دیوار را چشم پوشی کرد . و همه چیز دست در دست هم میدهد که یک اپیزود شاهکار و قوی را شاهد باشیم .

[codec_pack]

دوست عزیز که میگی بازیگرا خوب بازی نکردن! مشکل از بازیگرا نیست! کسایی مث بازیگرای سرسی، جیمی، لیتلفینگر، واریس و ... خودشونو قبلن اثبات کردن و نشون دادن چقدر قابل هستن! مشکل از داستان سریال هست که از قبل ضعیف تر شده و ما نمیتونیم از بازی کردن بازیگرا مث قبل لذت ببریم! همینطور درباره کارگردانی! یعنی بزرگ ترین جوکی که شنیدم توی نظرات همین بوده که کارگردانی ضعیف بوده! شما میدونی وظیفه کارگردان چی هست؟ :دی

[WALKING DE4D]

فصل قبل داستان کمی کند جلو رفت ، درسته اما این فصل اصلا چیز به اسم آب بندی نداشتیم ! اتفاقا اسیب اصلی رو روند تند داستان به سریال زد ، جائیکه باید حداقل بین سقوط کسرتلی راک و فتح های گاردن یه قسمت آروم میداشتیم اما بی هیچ فاصله ای چندتا جنگ پشت سرهم اتفاق افتادن، این اصلا آب بندی نیست، ضعف سریال از هرجایی باشه مطمئنا ربطی به روند کند و آب بندی نداره

این قسمت اخر در حد یک قسمت ۱ بود نه در حد قسمت ۱۰ کل خط داستانی این فصل بی نتیجه و هیج انتهایی واسشون نداشتیم و بسته نشدن

جان و دنریس و سرنوشت و گذشتش
جیمی
تیون و گریجوی ها
سرسی که مشخص شد چه نقشه ای کشید خیلی از خط داستان بی سرانجام موندن این قسمت در حد یک قسمت ۱ بود هیچ شور اشتیاقی برای فصل بعد بوجود نیومد


یه سوال بزرگ مگه سرسی ارتششو از دست نداد؟! یک مهره سوخته ای به اسم سرسی با کل قوا و ارتش اومدن سمت سرسی که چی بشه وقتی جیمی از قدرت دنریس اگاه چرا تمام قوا اومدن این سمت در صورتی که خطر بزرگ تری به اسم واکر بودن الان یه عده میان میگن خب ممکن بود سرسی خیانت کنه ولی جواب منطقی نیست
اخر سریال واکر از دیوار گذشتن و وارد شمال شدن اونوقت وقت سریال صرف یه مهره سوخته ای به اسم سرسی کردن تو این راه یکی از ازدها از دست رفت که سرسی بهشون خیانت کنه
به ما نشون ندادن بین سرسی و تریون چی گذشت که سرسی قبول کرد و بیاد یه دروغ مصلحتی بگه در اخر نگاه معنی دار تریون به دنریس و جان اسنو که ممکن تریون خیانت کرده باشه
فصل اخر باید درگیری بین جان اسنو دنریس با واکر و سرسی ببیینیم چون مشخص شد سرسی بهشون خیانت کرده یک انتها باز کاملا بیخود برای فصل ۷ داشتن که خیلی مورد انتقاد قرار میگیرن....

بازم تاکید میکنم این یک قسمت ۱ بود نه یک قسمت ۱۰

[lady snow]

تیریون خیانت نکرده بدبخت. فقط دنبال جانشینی دنریس هست.

[mohammad1992]

اپیزود شگفت انگیزی بود صحبت های سِر گرِگور کلگِین با برین خیلی خوشم اومد به نظرم زیبایی سریال به پیتر بیلیش بود دیوار هم فرو ریخت اول فک کردم اژدهای دنریس یه دفعه نایت کینگ سوارش بود و اتش ابی سوپرایز شدم چقدر سرعت اژدها لحظه فروریختن دیوار زیاد شده بود ادم ناامید میشه وقتی ارتش مردگان میبینه با خودت میگی جهان مال ایناست امتیازم 10/10

[Rust Cohle]

این قسمت اخر در حد یک قسمت ۱ بود نه در حد قسمت ۱۰ کل خط داستانی این فصل بی نتیجه و هیج انتهایی واسشون نداشتیم و بسته نشدن

جان و دنریس و سرنوشت و گذشتش
جیمی
تیون و گریجوی ها
سرسی که مشخص شد چه نقشه ای کشید خیلی از خط داستان بی سرانجام موندن این قسمت در حد یک قسمت ۱ بود هیچ شور اشتیاقی برای فصل بعد بوجود نیومد


یه سوال بزرگ مگه سرسی ارتششو از دست نداد؟! یک مهره سوخته ای به اسم سرسی با کل قوا و ارتش اومدن سمت سرسی که چی بشه وقتی جیمی از قدرت دنریس اگاه چرا تمام قوا اومدن این سمت در صورتی که خطر بزرگ تری به اسم واکر بودن الان یه عده میان میگن خب ممکن بود سرسی خیانت کنه ولی جواب منطقی نیست
اخر سریال واکر از دیوار گذشتن و وارد شمال شدن اونوقت وقت سریال صرف یه مهره سوخته ای به اسم سرسی کردن تو این راه یکی از ازدها از دست رفت که سرسی بهشون خیانت کنه
به ما نشون ندادن بین سرسی و تریون چی گذشت که سرسی قبول کرد و بیاد یه دروغ مصلحتی بگه در اخر نگاه معنی دار تریون به دنریس و جان اسنو که ممکن تریون خیانت کرده باشه
فصل اخر باید درگیری بین جان اسنو دنریس با واکر و سرسی ببیینیم چون مشخص شد سرسی بهشون خیانت کرده یک انتها باز کاملا بیخود برای فصل ۷ داشتن که خیلی مورد انتقاد قرار میگیرن....

بازم تاکید میکنم این یک قسمت ۱ بود نه یک قسمت ۱۰

خوب دوست عزیز من هم همینو میگم ، ضعف داستانی ، هرچند که با قسمت هایی از گفته هاتون مخالفم اما با متن کلیش موافقم ، اما این آب بستن نیست،این سرهم بندیه و شلختگی نویسنده فیلنامه رو میرسونه، وگرنه داستان هیچ کجا به آب بسته نشد و کش نیومد

[alimori]

آقا کوشن اونایی که هی میگفتن شاه شب چرا قسمت 6 منتظر مونده بود و به دار و دسته جان حمله نمیکرد. اینم دلیلش. اژدها رو لازم داشت واسه ریختن دیوار.

just be quiet

قسمت آخر به نظرم یکی از بهترین پایان بندی های فصل های اخیر رو داشت. مسیر تمام کاراکترها رو واسه فصل آخر مشخص کرد.

سرسی اگه سر حرفش میموند من تعجب میکردم. ینی تمام شخصیت پردازیش به فنا میرفت. جیمی هم که بالاخره جلو سرسی واستاد تا به یکی از شخصیت های محبوب من تبدیل بشه و مطمئنا نقش پر رنگی تو جنگ نهایی داره

کل اپیزود یه طرف اون سکانس آخرم یه طرف. وقتی اژدها آتیش آبی زد بیرون مات و مبهوت شدم. جلوه ویژه هم که سنگ تموم گزاشت.

فصل زیبایی بود من که شدیدا راضیم از این فصل. دست سازنده هاش درد نکنه. فقط شیش اپیزود تا پایان شاهکار

[Rust Cohle]

شاهکاری به ابهت نایت کینگ خب این اپیزود شاهکار به معنای واقعی رو دیدیم و این اپیزود مهر محکمی بر حرفهای من زد در اپیزود قبل ؛ همانطور که بعضی از دوستان در اپیزود قبل ؛ اندیشه های یک منتقد نابلد رو برای خودشون زمزمه میکردن و جولان میدادن ؛ من نوید بخش اپیزود قوی و شاهکاری رو دادم که بی شک یکی از بهترین اپیزود های این سریال هست . و همانطور که هنوز ایراد های بنی اسرائیلی فاقد هرگونه منطق رو میبینیم به سراغ این اپیزود میرم ؛ اپیزودی که بی شک علت و معلول خیلی از حرفهای اپیزود قبل رو دقیقا بیان میکنه . اینکه سانسا و آریا در پیچیدگی روابط قرار میگیرن در اپیزود قبل و تا میز محاکمه لرد بیلیش و تا زمانی که سانسا تمام اتهامات رو به لرد بیلیش بخواد بزنه ؛ بیننده کاملا در تفکر این هست که نکنه سانسا میخواهد آریا را محاکمه کند ؟ و این دقیقا مصداق درام و شاهکار فیلمنامه نویسی این سریال هست ؛ وقتی در اپیزود قبل گفته شد به اینکه چرایی هر سوال به اپیزود قبل و یا بعدش بر میگرده رو در اینجا شما شاهدش هستید . میز محاکمه ای و چینشی که دقیقا برای محاکمه لرد بیلیش ایجاد میشه ؛ مصداق هوشمندی استارک هایی هست که زمانی در فصل اول این سریال به عنوان بچه های بازیگوش مطرح میشوند و امروز در فصل 7 به عنوان مشاوران ؛ فرماندهان و جلادانی مطرح میشوند که توانایی سیاست پیچیده لرد بیلیش را بر ملا میکنند . شاید اگر سانسا تنها بود و تنها بدون وجود برن و آریا میخواست در چنین محاکمه ای لرد بیلیش را رسوا کند ؛ توانا نبود ؛ در اینجا جدا از روش پرداخت به داستان و فیلمنامه بسیار قوی این اپیزود به این دقت کنید که حتی پشت پرده هایی که زمانی از فصل اول ؛ نامشخص بود یا حداقل در ابهام قرار داشت به خوبی و کامل بیان میشود ؛ شاید باید اینجا از لرد بیلیش تشکر کرد برای همه اون نقشه ها و المان ها و اون تفکر و اون سیاستی که باعث به وجود آمدن این همه جنگ مرگ و ستیز شد و باعث شد امروز ما با لذت و افتخار از یک اپیزود عالی تعریف کنیم . با اینکه مرگ لرد بیلیش برای دوست داران این شخصیت یک تراژدی عظیم رو رقم میزنه اما بی شک سریال تا امروز این رو به همه ثابت کرده ؛ که هر سیاستی و هر دسیسه و فتنه ای تا ابد مخفی نمیمونه و مطمنا در زمان های غیر منتظره ما اسیر اشتباهات خود میشویم . و لرد بیلیش با اینکه دقیقا برای نفاق سانسا و اریا تلاش میکرد ؛ و شاید بهترین هدفش از نگاه یک سیاستمدار این بود که اریا را از سد راه بردارد ؛ و حتی اگر شده باشد با روشی جان اسنو را در هدف بعدی به عنوان نفر دوم در سد راه سانسا بگذارد ؛ اما این مشاوره خوب برن استارک در مقام کلاغ سه چشم و نقشه دو نفره سانسا و اریا برای بر ملا کردن هویت یک شیطان سیاستمدار در دادگاهی علنی ؛ باعث به وجود آمدن مرگ لرد بیلیشی شد که زمانی سودای نشستن بر تخت آهنین را داشت ؛ و نکته دوم نشان دادن اقتدار سانسا در برابر نیروهای خود که با مرگ لرد بیلیش نمایان شد . سریال همیشه در نشان دادن تنش های دشمنان از هم در زمانهای که در روبرو و کنار هم قرار میگیرند ؛ عالی عمل کرده هست ؛ حتی زمانیکه در فصل اول ند استارک در قامت دست پادشاه در کنار رابرت باراتیون قرار گرفت و در روبرو اون دشمنانی همچون سرسی را داشت ؛ اینبار دو ملکه بالاخره در روبروی هم و برای مذاکره قرار گرفتن ؛ و نشان دادن تنش های افراد این دو ملکه و همچنین صحنه بسیار عالی آزاد سازی اون واکر و ترس هایی که در چهره سرسی و جیمی نشان داده شد ؛ به خودی خود یکی از جالب ترین رویدادهای سریال با موجودات خارجی را نشان میدهد ؛ و در این مذاکره باز هم دقیقا همانند قبل دسیسه سرسی و صداقت دنریس رو شاهدش هستیم ؛ سرسی همانند اپیزود های قبل که کسترلی راک را فدای هایگاردن کرد ؛ اینبار نیز با وعده دروغین نشان داد ؛ که چند پله از پدرش هم نیز در دسیسه چینی تبحر دارد ؛ تا جایی که جیمی به عنوان شخصیتی که از فصل های قبل تا امروز به عنوان شخصیت محبوب برای بیننده ها نشان داده شده است ؛ اسیر دسیسه سرسی میشود ؛ در اینجا جیمی به حرفای بانو النا در آخرین دیدار میرسد . جیمی جدا از پدر شدن ؛ در این اپیزود به نظر بنده حتی در قامت ند استارک در شرافت ظاهر میشود ؛ شاید اگر زمانی در فصل اول آن جیمی در برابر شرافت ند استارک هیچ چیز نبود ؛ در این فصل به اندازه قول و قرار یک استارک عمل میکند . شاید حرکت سرسی در برابر دنریس و دسیسه او به نظر خود سرسی یک حرکت رو به جلو هست ؛ اما نجنگیدن در جنگی که مصداق بارز آرماگدون می باشد ؛ و یاری نکردن با نیروهایی انسانی و زنده هرچند اگر لفظ دشمن بر آنها گذاشته شود ؛ از اشتباهات جبران ناپذیر سرسی میتواند باشد . جان اسنو با دنریس و عشقی که در میان آن دو به مرور رقم میخورد و این اپیزود به معاشقه میرسد ؛ شاید پیش بینی جالب لرد بیلیش را برای بیننده رقم میزد ؛ لرد بیلیش در آخرین دیالوگ دو نفره با سانسا ؛ در مورد مجرد بود هر دو آنها و ازدواج آنها صحبت میکند ؛ که با تعجب سانسا همراه میشود ؛ و خب مشخص شدن دقیق اسم جان اسنو و وضعیت ازدواج پدر و مادر او ؛ در این اپیزود ؛ شاید مشکلات بیشتری را برای جان اسنو در فصل بعد ایجاد کند . ( دقت کنید سریال در این فصل یک حرکت خیلی خوب جهت پیش برد داستان به صورت سریع و هم نشان دادن اتفاقات و لحظه ها رو در نظر گرفته ؛ استفاده از نریشن ؛ یک حرکت معقولانه هست در زمانهایی که سریال یا فیلم ها بخواهند ریتم سریال رو کند نکنند ولی از جذابیت اون هم نکاهند ؛ استفاده از نریش برن استارک بر روی تصاویر معاشقه جان و دنریس و همچنین فلش بک به گذشته ؛ همچنین در اپیزود چهار یا پنجم ؛ نریشن تیریون بر روی فتح کسترلی راک توسط آنسالید ها ) و اما نایت کینگ در قامت اژدها سوار ؛ به خوبی وحشت و دلهره را برای بیننده ها رقم میزند ؛ در فصل های قبل تر بر این باور که چگونه میتوان دیوار به آن عظمت را خراب کرد ؛ بودیم ؟ و مطمنا تا این اپیزود این سوال مطرح میشد ؛ اما در سکانس نهایی به خوبی این نشان داده شد ؛ که نایت کینگ در واقع جدا از هویتش به عنوان وایت واکر و یا پادشاه مردگان ؛ هوشمندانه عمل میکند ؛ استفاده از اژدهایی که اگر وایت دراگون اسمش را بگذاریم به عنوان وسیله ای برای خراب کردن دیوار ؛ به خودی خود بسیار جالب و قابل اهمیت است ؛ شاید زمانی اگر دنریس سوار بر اژدهایش ابهتی داشت ؛ امروز ابهت این اژدها سواری را نایت کینگ دارد . و در آخر نمیتوان از آن همه صحنه ها و سکانس های بی نظیر این اپیزود گذر کرد و سکانس تخریب دیوار را چشم پوشی کرد . و همه چیز دست در دست هم میدهد که یک اپیزود شاهکار و قوی را شاهد باشیم .

من چندتا انتقاد کوچیک به نقدتون از این قسمت داشتم :

1- چه طور کاراکتری با هوش و نبوغ واریس در طول این قسمت (خصوصا در طول نشست ) حتی یک کلمه تاثیر گذار نزد؟ حتی اگر سکوتش در برابر سرسی رو نتیجه گذشته تاریک این دو نفر بدونیم ، چه طور واریس حتی تلاشی برای مشورت کردن با تریون نکرد ، چه طور حتی از جان انتقاد نکرد ، چه طور در طول نشستی به این مهمی کلا هیچ کاری نکرد؟! این رفتار برای شخصیتی مثل واریس غیر قابل انتظاره .. بماند که حتی دیگر کاراکترها هم عملا هیچ توجهیی به واریس نداشتن، انگار واریس کلا این قسمت صرفا به عنوان observer حضور پیدا کرده که برای من طرفدار سریال قابل قبول نیست.

2- تریون یک لنیستره و زمانیکه تایوین لنیستر رو کشت و از کینگزلندینگ فرار کرد عملا نسبت به باطن خانواده خودش آگاهی پیدا کرد ، پس چه طور ممکنه شخصیتی با نبوغ سیاسی تریون لنیستر به این راحتی فریب حرف های خواهری رو بخوره که همه لنیسترها اذعان دارن نزدیک ترین شخص به تایوینه؟ حتی اگر از پیش بینی های غلط تریون که یکی پس از دیگری موجب نابودی بخشی از سپاه دنریس شد رو نادیده بگیریم، فهم اعتماد کامل تریون به سرسی و مشاوره اون دنریس در جهت اعتماد کامل به سرسی و لشکرکشی به شمال اصلا منطقی نیست ، چه طور کاراکتر رنج کشیده ای مثل تریون در طول تنها یک قسمت میتونه به خواهری اعتماد کنه که چندین سال از دست خشم او فرار کرده...این رفتار احساسی از شخصیت تریون قابل قبول نیست ( هرچند که خلاء عدم وجود واریس این جا هم احساس میشه ، اینکه چرا در مورد سرسی هیچ مشاوره ای نداد ! )

3- در ادامه باید به سانسا اشاره کنم...دختری که بلوغ فکریش در طول فصول مختلف به آرامی به تصویر کشیده شد ، اما سوال اینه که چرا تا به این حد ناگهانی؟ صرف وجود آریا و برن ، سانسا شجاع شد؟ آیا این شجاعت نمیتونست زمانیکه جان در وینترفل حضور داره بروز پیدا کنه؟ در حالیکه نفرت جان از بیلیش به مراتب بیشتر از بقیه بود؟ اینکه ما حرکت سانسا رو ناشی از نبوغ اون بدونیم و همه چیز رو حاصل یک تفکر حساب شده خطاب کنیم چندان منطقی نیست ، چون به این ترتیب هر کاراکتری هر جای سریال میتونه خلاف شخصیت خودش عملی رو انجام بده و منتشر تحسین تماشاچی باشه !! البته من مشکلی با مرگ بیلیش نداشتم ، هرچند لیتل فینگر بزرگترین تئوریسین سیاسی سریال بود و عملا خالق جنگ 5 اقلیم ، اما انتظار میرفت موقع مرگ تلاش بیشتری به خرج بده یا حداقل دیالوگ تاثیر گزار تری به کار ببره ، وگرنه گفتن این دیالوگ های کلیشه ای از هر کسی انتظار میره، عکس العمل بیلیش در مقابل سانسا اصلا در حد و اندازه های خودش نبود و به نظرم اون مردی با دریات و نبوغ بیلیش میتونست حداقل دو تا جمله تاثیر گذار تر بگه...

در اخر باید بگم تریون لنیستر ، لرد واریس و پیتر بیلیش سه کاراکتر خاص سریال بودن که بارها نبوغشون رو تحسین کردم و به هوش سیاسیشون ایمان داشتم ، اما این قسمت هر سه این نفرات رو در حد جان آرین پائین اورد ، انگار نه انگار که این سه مرد از سیاست مدار ترین مردان وستروس هستن...همین نزول عقلی این سه نفر موجب شد تا من این قسمت رو اصلا در حد و اندازه شاهکار ندونم و به نظرم با شاهکار بودن خیلی فاصله داشت این قسمت