همش بر می گرده به دید افراد. تو این قسمت دیدیم که قهرمان سریال (جان اسنو) به خاطر این که می ترسید آدر ها به جنوب دیوار بیان و حمله بکنن، عملی رو برای پیشگیری ازش انجام داد که فقط باعث شد آدر ها ابزار مورد نیازشون برای آمدن به جنوب دیوار رو به دست بیارن.
حضرت نایت کینگ
(!) بدون اون اژدها به هیچ عنوان نمی تونست از دیوار رد شه. و قهرمان داستان باعث شد اژدهاش رو بدست بیاره.
از نظر من این فیلمنامه نویسی ضعیف نیست. این یه حرکت فوق العاده از جانب نویسنده های سریالِ. هر اشتباهی هم که تو این چند سال داشتند تو این یه مورد اشتباه نکردن.
وقتی نظرات دوستان رو می خوندم یه مسئله خیلی توجهمو جلب می کرد. بعضی ها برداشتی از یک شخصیت دارند و انتظار دارند اون شخصیت به گونهی خاصی رفتار کنه. و وقتی این اتفاق نمی افته به سریال ایراد می گیرند. قطعاً سریال بی ایراد نیست، ولی این احتمال رو هم بدیم که شاید ما برداشت اشتباهی از شخصیتی داریم، یا اون فرد چیزی که ما فکر می کنیم نیست. به عنوان مثال تیریون لنستر. تیریون همیشه شخصیت مورد علاقه من بوده (هر چند مدت ها تو حاشیه بود و الان دیگه خیلی «شخصیت مورد علاقه» شاید نداشته باشم). بازیگر فوق العادهای داره (قطعاً یکی از بهترین بازیگرای سریالِ) و حرف های خیلی جالبی می زنه. و "نوشیدنی" زیاد می نوشه. ولی این فرد آیا نبوغ سیاسی داره؟ یا تجربه نظامی فراوانی داره؟
چون یه نفر فکر می کنه نابغه سیاسیِ دلیل نمی شه واقعاً نابغه باشه. به نظر من تیریون هم زیادی خودش رو باهوش می دونه و بقیه رو دست کم می گیره. (خواهر و برادرش رو).
تو مرین خراب کاری کرد، و با از دست دادن گریجوی ها و دورنی ها
ضربهای بسیار بزرگ به دنریس زد.
یا لیتل فینگر. لیتل فینگر موفقیت های زیادی به دست آورد. تونست یه دسیسه بچینه و جنگ بزرگی به راه بندازه و ازش منفعت ببره. اما لیتل فینگر هیچوقت شکست ناپذیر نبود. لیتل فینگر یه ترول بسیار موفق بود ولی زیاد گندش نکنیم. اشتباهاتی هم داشت مثل دادن سانسا به بولتون ها که باعث شد سانسا هیچوقت نبخشتش. کم آوردن لیتل فینگر از یه خدا (برن)، قاتل (آریا) و حاکمی که از سرسی و لیتل فینگر و ... درس گرفته رو غیر قابل باور نمی دونم. اما شاید می تونستن یکم بهتر پیادش کنن. شخصاً ترجیح می دادم سوپرایزش از بین می رفت اما نحوه تصمیم گیری سانسا رو نشون می دادن. این که تردیدی هم داشته یا نه. با چه کسی حرف زد و ... .
اما به هر حال دو چیز رو همون اول فصل سریال به ما گفته بود: 1- سانسا اون سانسای سه فصل اول نیست و سختی ها باعث شده کاملاً متحول بشه. 2- سانسا اعتمادی به لیتل فینگر نداره.
من هیچوقت
دوست نداشتم جان و دنریس به هم بپیوندن ولی سریال دیزنی بازی در نیاورده و تا الان عملکرد بدی نداشته. همزمان با دیدن معاشقه جان و دنریس، بینندگان سریال از حقیقتی بسیار مهم و سرنوشت ساز آگاه می شن: تارگرین بودن جان و فرزند قانونی ریگار بودنش! این می تونه همه چیز رو عوض کنه. اگر جان فرزند قانونی ریگار باشه تو جانشینی به دنریس اولویت داره. حالا فکر کنید وقتی دنریس این رو بفهمه چه احساسی پیدا می کنه. وقتی شمالی ها بفهمن چی میشه.
اگر این نکته فوق العاده مهم و سرنوشت ساز نبود این همه بهش اشاره نمی شد تو سریال.
و یه نکتهای که سریال بدون هیچ ظرافتی (!) مدام بهمون اعلام می کنه اینِ که دنریس می تونه باردار بشه. باید ببینیم این چه معنایی برای آینده داستان (فصل هشتم و بعد از فصل هشتم!) می تونه داشته باشه.
من به عنوان بیننده سریال، کسی که از دور داره ماجرای شخصیت ها رو دنبال می کنه صلح کردن سرسی رو باور کردم. سرسی خودش می دونست که شانسی در برابر دنریس (حداقل در حال حاظر و قبل از رسیدن مزدور ها) نداره.
وقتی اون واکر رو دید به طور واضحی شکه شد. فوقش می تونست بعداً به نحوی به دنریس از پشت خنجر بزنه. حتی جیمی هم سرسی رو باور کرد و وقتی فهمید سرسی دروغ گفته اینقدر شکه شد که خواست یا بمیره یا ازش دور شه.
تو همچین شرایطی عجیبه که دنریس و جان و تیریون گول بخورن؟
GoT سریال درام هست اما سریال فانتزی هم هست. شخصیت ها چند بعدی بودند و هستند و داستان حداقل برای من که مخاطب عادی هستم جذابیت فوق العادهای داره و بسیار درگیر کننده تر از داستانِ اثری مثل ارباب حلقه هاست. من چند فصل اول سریال (فصول اول تا چهارم) رو شاید بیشتر از از فصل های بعدشون بپسندم. عاشق شخصیتی مثل تایوین لنستر بودم و جنگ شاهان برام جذابیت زیادی داشت. اما تا ابد نمی شد انتظار داشت که بخش فانتزی سریال کم اهمیت باشه. اون اژدها ها بلاخره یه روزی بزرگ می شدن و اون آدر ها هم بلاخره یه روزی به دیوار می رسیدن. زمستون بلاخره سر می رسید. از اول اینا رو می دونستیم و الان نمی تونیم بگیم «من هیچوقت فکر نمی کردم سریال فانتزی تر بشه یا واقعگراییش و درامش کم رنگ تر بشه».
ایرادات زیادی سریال داره و اشتباهات زیادی رو سازنده ها مرتکب شدن. اما نتیجه کارشون بسیار خوب بوده. فکر نمی کنم هیچکس دیگهای می تونست بهتر این داستان رو به تصویر بکشونه. خوشحالم که موفق شدن «گند نزنن». حداقل تا الان.
فیلمنامه هم با وجود این که همیشه هم اونجوری که من می خواستم پیش نرفته وضع خوبی رو داره. این حرف که امسال فیلمنامه افتضاحه و از فصل های قبل ضعیف تر شده رو درک نمی کنم. آیا داستان این فصل رو با فصل اول دارید مقایسه می کنید؟ چون این فصل در سطح فصول پنجم و ششم هست. از فصل پنجم بهتره و از فصل ششم هم چیزی کم نداره.
خلاصه من راضی هستم. امیدوارم فصل هشتم انتظارات دوستانی که ناراضی هستن رو بهتر براورده کنه.