خلاصه داستان اين قسمت : در حالی که Wayne در تلاش برای حفظ خاطرات و درک واقعیت می باشد سرانجام راز سر به مهر پرونده Purcell آشکار می گردد.+
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
خلاصه داستان اين قسمت : در حالی که Wayne در تلاش برای حفظ خاطرات و درک واقعیت می باشد سرانجام راز سر به مهر پرونده Purcell آشکار می گردد.+
I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
حس چندگانه ای دارم نسبت به این فصل .
اینکه بازی ها فوق العاده بود و سریال از نظر فنی نکات خوبی داشت بر کسی پوشیده نیست ; اما حتی بدترین سریالهای HBO هم در این بخشها همیشه قوی عمل میکنن و اگه کیفیت ساخت سریال در این سطح نبود جای تعجب داشت.
انتقاد اصلیم به سریال اینه که داستان به هیچ وجه به اون حد و اندازه ای که زور میزد به مخاطب بقبولونه که پیچیده ست و گنگ و نامفهوم ، پیچیده نبود و سازنده ها فقط قصد داشتن ذهن مخاطب رو به سمت نکات جانبی که در نهایت فهمیدیم چندان اهمیتی نداشتن منحرف کنن .
کلا به نظرم همه از اواسط سریال چند و چون داستان رو پیش خودمون درست حدس زدیم اما با توجه به دو فصل قبلی اینطور تصور میکردیم که امکان نداره همه چیز انقدر ساده و قابل پیش بینی باشه و حتما دستهای پشت پرده ای درکاره .
اگه دوباره پیش خودتون مرور کنید که در این فصل چه اتفاقاتی افتاد ، میبینید پلات فوق العاده پیش پاافتاده ای داشت این فصل ; منتها کاراگاه های داستان به طرز احمقانه ای هر بار از حل ماجرا عاجز موندن.
کشته شدن این همه آدم در قالب این داستان ساده و سرراست اصلا منطقی نبود و فقط برای افزایش بار درام ماجرا بود . اینکه Brett woodard صرفا چون یه عده بهش مظنون بودن همه رو به گلوله بست فقط برای این بود که در تریلر سریال دو تا صحنه اکشن وجود داشته باشه و مخاطبین بیشتر راغب بشن به تماشای سریال.
رونمایی از جولی قرار بود بزرگترین Revelation سریال باشه اما حقیقتا هیچ ایده ای براش نداشتن ; قشنگ معلومه سازنده ها با خودشون گفتن اگه مستقیما بریم سراغ قضیه ازدواج با همکلاسی دوران بچه گی _که اونم به خودی خود فقط برای افزایش بار درام داستان بود_بیننده ها بهشون برمیخوره پس اول میگیم طرف به ایدز مبتلا شده و مرده ، بعد میایم و به طور مثلا فک اندازی میگیم نه زنده ست ، با اون پسره که یه بار به طور هنرمندانه بهتون نشونش دادیم ازدواج کرده و صاحب یه دختر قشنگ شده و اسمشم لوسیه، هم اسم مادرش ; هاها چقدر ما باحالیم و همیشه از بیننده ها یه قدم جلوییم و مغزمون خوب کار میکنه .
در کل از این فصل *خود پیچیده پندار* راضی بودم.حداقلش اینکه از فصل دوم بهتر بود .
به چشم های وین دقت کنید ، این چشم های ادمیه که جولی رو شناخته اما نمیخواد به روش بیاره
پایان درخوری نداشت انصافا . از سه اپیزود قبل داستان دو میشد حدس زد .من خودم تو بحث اپیزودیک چندقسمت قبل گفته بودم تئوریه این فصل چیه .
اثلا خوب نبود این بخش دایتان ولی بازیها و لوکیشن و دیالوگها عالی و بعضا از لحاظ احساسی عولی تر بود .
به نظرم اگه دیگه فصل چهاری در کار نباشه خیلی بهتره و حسن ختامی میشه واسه یه سریال خوب .
اصولا خودم تو این ژانر همیشه تحت تاثیر آثار آگاتاکریستی بودم و هستم و همش انتظار یه پرونده مخوف و پیچیده که به سختی حل میشه رو در این دست فیلم و سریال ها دارم. فصل اول این دلخواه منو داشت فارغ از بازیگر ها و بازی ها و داستان و... / اینا رو گفتم شاید به خودم تلقین کنم که اشتباه از منه که همش انتظار چنین پایان بندی های هیچانی و شوکه کننده رو دارم! از ایپزود 1 تا 7 بطور افراطی از این خط داستانی با تمام پیچیدگی ها و سوال های بیخودش طرفداری میکنم ولی بابت این پایان بندی ایپزود آخر هیچ جوره نمیتونم خودم رو راضی کنم که اره بالاخره میشه یه سریالی در حد کاراگاه واقعی با اون عقبه اینطور آب دوغ خیاری تموم بشه. حس کردم داشتم کاراگاه علوی میدیدم (که تو خیلی از داستانا پایان بندی اونو به این ترجیح میدم).
با نظر دوستمون فرزان موافقم پیچیدگی بیخودی برای یک داستان تلویزیونی کوچولو که تمام این بازی دادن بیننده رو پشت بازی های عالی، موسیقی عالی، فضاسازی عالی و... پنهون کرد و تهش شد این! حداقل می شد خیلی بروتال تر و دارک تر همین داستانک رو تو این 8 سیزن جمع میکردن. شایدم از این وجه میشه نگاه کرد که این سیزن فقط برای کاراکتر کاراگاه هاش ساخته شده و حالا یه داستانی هم این وسط با آب و تاب و فلش بکای جذاب و تو سه خط تعریف بشه! از این طرف میتونیم خودمون رو قانع کنیم که یک مینی سریال عالی دیدیم.
.
نیک پیزولاتو نشون داد که هرجا بخواد میتونه سیزنی فراتر از فصل اول بسازه ولی نمیدونم چرا اینکار رو نمیکنه! شاید میخواد اون فصل سمبلیک تو کارنامش بمونه!
8 نمره منصفانه ای برای این فصل میتونه باشه.
عکس دوست بالایی کاملا با این فصل تطابق داره. پایان بسیار ضعیف که باعث شد فصل یک و دو رو به این فصل ترجیح بدم. اونقدر ساده تموم شد که شک کردم که واقعا نکته مخفی خاصی توی داستان بوده و ما نفهمیدیم یا نه. در کل این فصل جز بازی های خوب چیزی نداشت.
فقط سکانس آخر رو متوجه نشدم چی بود ؟
اینکه وین هیز تو کل زندگیش یک hunter و tracker بوده و خواهد بود
___________
ولی خندم میگیره میگید پایان سریال ضعیف بود. اما خب به هر حال هر کسی نظری داره.
اصلا این فصل راجع قاتل نبود که میگید چرا این قدر ساده تموم شد. اینکه هویت پشت قضیه بود از قسمت چهار معلوم بود.
این فصل راجع کارکتر ها و روابط بین شون بود. این که چجوری این حادثه زندگی شون رو تغییر داد. چجوری رابطه دو همکار رو تغییر داد. چطوری رابطه پدر و دختر رو تغییر داد. چطوری رابطه مرد و زن رو تغییر داد
اینکه رولد وست چجوری از شخصیتی که تو اپیسود اول میخواد اون روباه رو بکشه ، تبدیل میشه به ادمی کلی سگ نگه میداره.
اینکه وین هیز در ابتدا حادثه یک زندگی ارامی داره و به دنبال جولی ِ گم شده میگرده و در پایان داستان جای این دو عوض میشه و این جولیه که زندگی ارامی داره و وین هیز که گم شده.
و هزار تا چیز دیگه که حوصله توضیح ش نیست
1- خنک ترین پایان در هر سه فصل بود.
2- ساده ترین داستان در هر سه فصل بود
3- اما در کل فصل با کیفیت و راضی کننده ای بود. بهتر از فصل دو بود. البته من از کسانی که فصل دو رو میکوبند نیستم
4- هیز کاملا جولی رو شناخت. ممکنه حتی اولش وقتی سوار ماشین بود یادش رفته بود که کجاست و واسه چی اومده اما بعدا موقعی که داشت آب میخورد حواسش اومد سرجاش و قشنگ هم جولی رو شناخت اما ترجیح داد به آلزایمر ادامه بده و خودش رو به کوچه علی چپ بزنه. ایده ای در این سریال چند بار مطرح شد که اگه پلیس بخواد جولی رو پیدا کنه، افراد دیگه ای هم هستن که بخوان پیداش کنن. اتفاقا اولین بار در سال 1990 خود هیز این ایده رو مطرح کرد و در همون دوره و در ابتدای همین اپیزود هویت هم تکرارش کرد. هیز در سکانسی که جولی رو دید، همین رو مد نظر قرار داد. جولی ظاهرا خوشبخته و زندگی شادی با مردش و دخترش داره. چه کاریه که واسه به سرانجام رسوندن یه پرونده قدیمی این خانواده شاد رو در معرض ریسک قرار بده ؟؟؟؟؟
فکر کنم هیچوقت حتی قضیه رو به رولند وست هم نگه و این راز رو با خودش به گور ببره
5- این وسط فقط طفلک ویل و بینوا تام
واقعیتش اپیزود آخر من رو نا امید کرد. هفت قسمت جلو اومدن و قسمت هشت یهو آب بستن به همه چی به اون همه معمایی که مطرح کرده بودن و اون همه پیچ و خم. اصلا داستان اونقدرها هم جنایی نبود و هویت اونقدرها هم خطرناک نبود که این همه کشته بجا بزاره. این همه آدم مردن بخاطر یه چیز بیخود میخوام بگم اصلا داستان جوری تعریف شد که اون همه قتل رو نتونست توجیه کنه
اما با بخشی از نظرات کاربر heisen_berg موافقم. روابط انسانی که در این سریال نشون داده شد و تاثیری که یه اتفاق در طولانی مدت تو ززندگی آدمها میزاره و حتی شخصیتهاشون رو تغییر میده خیلی خوبه.
اما این یه سریال جنایی بود و بیننده انتظار داشت در پایان بندی استانداردهای یک سریال جنایی رو داشته باشه که اصلا نداشت
شاید بهتر بود از اول الکی معما پشت معما نسازن که بعدش تهش بمونن که چه کنیم با این همه معما
شاید بهتر بود بی خیال معما بشن و فقط یه داستان تعریف کنن از زندگی آدمها
بهرحال من 8 میدم به فصل. بخاطر بازی ماندگار زوج کارگاه تو تمام رده های سنیشون
فقط اومدم بگم پس از مدت ها یه سریال دیدم که ارزش وفت گذاشتن رو داشت شخصیت پردازی ها خیلی خوب بودند بازی ها بی نظیر بود. گریم ها فوق العاده بودند. به نظر من داستان حتی از فصل اول هم قوی تر بود. تنها چیزی که به نظر من به فصل اول برتری نسبی میداد مثلا سکانس تعقیب و گریز 6 دقیقه ای بدون کات بود. شاید این فصل نقطه اوج اونجوری نداشت. پایان سریال هم به نظر من فوق العاده بود حتی خیلی بهتر از فصل اول. فصل اول فسمت اخرش کاملا بیهوده بود به نظر من بر خلاف این فصل که حرف های زیادی برای گفتن داشت و پاسخ سوالات زیادی هم داده شد.تنها دو تا نقطه ضعف داشت به نظر من یکی اینکه شخصیت فوق العاده رولند وست میتونست بیشتر بهش پرداخته بشه و کمتر شخصیت نچسب املیا زن وین رو ببینیم