Game of Thrones | بحث اپیزودیک | فصل هشتم , اپیزود اول

[yaser63]

Season 8, Episode 1,Winterfell خلاصه داستان اين قسمت : زمان نبرد بزرگ فرا رسیده است. "دیوار" فرو ریخته و ارتش مردگان "شاه شب" در حال حرکت به سوی "وستروس" می باشند.+ قوانین تاپیک: 1-این تاپیک مخصوص بحث پیرامون قسمت اول از فصل هشتم سریال می باشد پس اگر این قسمت را مشاهده نکرده اید لطفا جهت جلوگیری از آشکار شدن محتوای اپیزود بدون خواندن پست ها,تاپیک را ترک نمایید درغیر اینصورت مسئولیت اسپویل شدن این اپیزود بر عهده خواننده مطلب می باشد. 2-از قرار دادن هرگونه مطلب و اسپویلر مرتبط با قسمت های آتی سریال,بحث درباره پرومو قسمت های بعد در این تاپیک,چتباکس و... خودداری نمایید.اسپویلرهای فصل هشتم سریال صرفا و فقط در این تاپیک قرار خواهد گرفت. 3-از قرار دادن مطالب به صورت کپی/پیستی از سایر سایت های پارسی زبان,لینک دانلود اپیزودهای مجموعه,تصاویر میمیک, خنده دار,تبلیغات,اسپم... در این تاپیک و چتباکس خودداری نمایید. 4-لطفا از ارسال پست های مبهم و فاقد توضیح و یا صرفامحدود به چند کلمه مبهم و کلی مثل این که نمره X دادم وموارد مشابه خود داری بفرمایید 5-لطفا به شخصیت یکدیگر احترام گذاشته و از تبدیل بحث و گفتگو به مشاجره خود داری نمایید.هرگونه مطلب حاوی توهین و تمسخر سایر اعضا بدون اخطار توسط تیم مدیریت پاک خواهد گشت.

[codec_pack]

[Rezaraki]

/-/-/-/-

-/-/-/-

-/-/-/-

[bayani]

این دیالوگی که سرسی گفت من فیل واسه ارتش میخوام رو خیلی دست گرفتن بنظرم یه چیز اضافی بود مطرح کردنش

[ESajad]

این دیالوگی که سرسی گفت من فیل واسه ارتش میخوام رو خیلی دست گرفتن بنظرم یه چیز اضافی بود مطرح کردنش

ارتش طلایی به خاطر داشتن فیل های جنگی و برتری نظامیاز این طریق معروف بودن
به خاطر کاهش هزینه به یک بهانه ای این ویژگی رو نادیده گرفتند
مثل گوست دایرولف جان اسنو که اصلا از سرنوشتش خبری نیست
چون جلوه های ویژه هزینه بری داشت قیدش رو زدن
در صورتی که دایر ولف اریا و جان اسنو زنده هستند

[wishtasp]

گفتنی ها رو دوستان گفتن
فکر میکنم دلیل اینکه بعضیا از جمله خود من خوب ارتباط برقرار نکردن زیاد شدن سرعت اتفاقاته که خوب وقتی 3 سال پیش بعد از فصل 6 اعلام کردن به جای 40 قسمت تنها 13 قسمت خواهیم داشت تا حدودی قابل پیش بینی بود!
به هر حال 8 ساله این سریالو قسمت به قسمت و سال به سال دنبال میکنیم و سیر اتفاقات با این سرعت کمی مارو از حس و حال گیم آو ترونزی بیرون برده.
به نظرم همچنان بهترین اپیزود آغازین همون اپیزود اول فصل 1 بود و این اپیزود میتونه بعد از اون دوم باشه.
برام جالب بود که با شروع سریال به دلیل شباهت های زیاد بین ورود دنریس و ورود رابرت باراتیون به وینترفل رفتم به حس و حال 8 سال پیش، شاید دلیل دیگش موسیقی یکسانی بود که در هر دو سکانس استفاده شده!
معتقدم تصمیم کوتاه شدن و سریع شدن سریال لطمه خیلی خیلی بزرگی به سریال زده چراکه جذابیت اصلی گات پخته شدن داستانهای مارتین در طول زمان بوده.
هر چند لیاقتشو نداره ولی چون 8 سال با گات زندگی کردم 10 میدم

[mahan birabt]

دیشب یه دور دیگه قسمت اولو دیدم به نظرم تک تک سکانساش اساسی و مهم بودن...شاید خیلی ها ایراد بگیرن از فصل هفتم و هشتم که سرعت پیشروی داستان بالاست و این باعث افت کار شده و منم تا حد زیادی موافقم ولی باید اینم در نظر گرفت که دیگه علل خصوص فصل آخر نمیشه مثل اپیزودهای اول کامل به جزییات پرداخت...شخصیت پردازی ها به زیبایی صورت گرفته و شاید دیگر نیازی نیست شخصیت های شکل گرفته سریال رو از نو تعریف کنیم هرچند تغیرات اساسی ان ها به خوبی نمایش داده میشه.مثل سرسی ، اریا ، جان سانسا و...اما بریم سراغ قسمت اول

از همون اول اپیزود به درستی عدم اعتماد شمالی ها به کالیسی دار و دسته اش مشخص شد و طبیعی هم بود..در واقع اگر سانسا و بقیه به راحتی قبولش میکردن مسخره و دور از واقعیت جلوه میداد... از طرفی تو اون ور ماجرا سرسی را داریم که بعد از این که جیمی ترکش کرد دچار چنان ضعفی شده که مجبور میشه به یورون پا بده....خب اگر این اتفاق نمیوفتاد باید تعجب میکردیم چون عملا سرسی دیگر مهره قویی سمت خودش نداره و ناچارا مجبور بود به خواسته یورن تن بده...سرسی یکی از شخصیت های فوق العاده سریاله ( با این که شخصا ازش خوشم نمیاد ) اما از شروع قصه مثل خیلی های دیگه به خوبی شخصیتش پرداخت شده و باید گفت تو بازی تاج و تخت اتفاقا یکی از ماهرترین هاست...

در ادامه راجع به اژدهای دنی هم باید گفت خیلی خوب روشون کار شده...از عدم خوشحالیشون برای ماندن در شمال گرفته تا اون سواری ماهرانه که به جان و دنریس دادن عالی بود..توجه کنید درسته جان اژدها سواری کرد ولی درواقع ریگار ( اگر درست بگم اسمشو ) بود که سواری خوبی به جان داد....خب دلیلش هم دیگر واضحه...جان تارگرینه و همیشه میدونستیم که اژدهاها از هوش بالایی برخوردار بودن...برای مثال در صحنه بعد نگاه عجیبشون به جان .... حتی تریون هم بعید نیست تارگرین باشه که بحثش مفصله ( تئوری تجاوز مد کینگ به مادر تریون و همسر تایوین)

اما تجدید دیدارها: برن در جواب جان میگه تقریبا....خب منظورش اینه که اون دیگه به طور کامل انسان نیست و بیشتر کلاغه سه چشمه!! سانسا و آریا و دفاع آریا از سانسا ، خب آریا در فصل قبل کش مکش جالبی با سانسا داشته و الان مطمئن هست که او باهوشترینه..فراموش نکنیم سانسا از فصل اول از یه دختره ساده که عشق ملکه شدنه به اینجا رسیده و همگی میدونیم چقدر هنرمندانه در این سالها شخصیت او شکل گرفته...منظورم از هنرمندانه پرداخت شخصیت سانساست...دیدار تریون با سانسا هم هم عالی بود..تا قبل از این فکر میکردم تو باهوش ترین مرد دنیایی....سانسا با این حرف به تریون فهموند که گول سرسی رو نباید به این راحتی بخوره هرچند تریون هم فکر میکرد سرسی به دلیل حاملگی اش زنده موندن براش مهمه....خب درسته سرسی انگیزه مضاعفی داره اما دلیل بر این نیست که دشمن همیشگیش را فراموش کنه...سرسی کاملا باهوشه و سانسا هم یه جورایی چند واحد پیشش پاس کرده و باید گفت بهتر از تریون از سرسی شناخت داره

اما سکانس عالیه جان و سموئل : اتفاقا برخلاف خیلی ها به اعتقاد من این سکانس هم عالی بود. قضیه والدین جان در فصل 1 قسمت 4 هم پیش کشیده شد بین این دو ( تو کستل بلک ) جان و سم راجع بهش صحبت کرده بودند و به قول برن چه کسی بهتر از سموئل که این پیام مهم را برسونه! اما آیا واکنش جان طبیعی و باور پذیر بود؟؟ قطعا بله... او سریع از شرافت ند میپرسه و سم هم به درستی دلیل قول ند به لیانا را بازگو میکنه...جان شوکه شده و میگه دنریس ملکه است و این خیانته ولی سموئل پاسخ بهتری میده و میگه حالا نوبت اوست که تاج و تخت رو فدا کنه! البته که این پایان کار نیست و این مهم قطعا در ادامه تاثیرات خودش را نشون خواهد داد اما نحوه گفتن سم به جان هم منطقی بود و هم در مکان و زمان مناسبی بود...سمئول از شنیدن خبر اعدام ظالمانه پدر و برادرش شوکه شده (چقدر خوب بازی کرد ) و جان هم به کل هویت واقعی اش براش روشن شده..جان چنان از درون احساساتی شد که مونده بود چی بگه ...جایی خوندم خیلی ابکی بود این سکانس.خب توقع داشتید جان چیکار کنه ؟؟؟ مطمئن باشید کار به همین جا ختم نمیشه


در مورد اثر هنری نایت کینگ هم دوسه بار دیگه ازش یه همچین کاری رو دیده بودیم (یکیش فصل سوم بود و یه بارم فصل اول اگر اشتباه نگم ) این که چی میخواد بگه مشخص نیست اما خیلی شبیه به علامت خاندان تارگرین ها بود علامتش...نگاه عجیب شاه شب به جان را در قسمت هاردهوم به یاد بیارید !! شاید فهمیده که یه تارگرین دیگه در سر راهش قرار گرفته و احتمالا اون مشکل شخصی با اونا داره...هرچی نباشه نغمه اتش و یخ هست و شاه شب نماد یخ و تاریکی و تارگرین ها نماد آتش و روشنایی!

ببخشید طولانی شد.

[wishtasp]

اما تجدید دیدارها: برن در جواب جان میگه تقریبا....خب منظورش اینه که اون دیگه به طور کامل انسان نیست و بیشتر کلاغه سه چشمه!! سانسا و آریا و دفاع آریا از سانسا ، خب آریا در فصل قبل کش مکش جالبی با سانسا داشته و الان مطمئن هست که او باهوشترینه..فراموش نکنیم سانسا از فصل اول از یه دختره ساده که عشق ملکه شدنه به اینجا رسیده و همگی میدونیم چقدر هنرمندانه در این سالها شخصیت او شکل گرفته...منظورم از هنرمندانه پرداخت شخصیت سانساست...دیدار تریون با سانسا هم هم عالی بود..تا قبل از این فکر میکردم تو باهوش ترین مرد دنیایی....سانسا با این حرف به تریون فهموند که گول سرسی رو نباید به این راحتی بخوره هرچند تریون هم فکر میکرد سرسی به دلیل حاملگی اش زنده موندن براش مهمه....خب درسته سرسی انگیزه مضاعفی داره اما دلیل بر این نیست که دشمن همیشگیش را فراموش کنه...سرسی کاملا باهوشه و سانسا هم یه جورایی چند واحد پیشش پاس کرده و باید گفت بهتر از تریون از سرسی شناخت داره

موافقم سانسا خیلی پیشرفت کرده اما فهمیدن خیانت سرسی رو باید به حساب برن بذاریم، حتی تیریون هم با نگاه عجیبش به برن انگار این موضوعو فهمید، صد در صد برن صحنه جدال لفظی سرسی با جیمی و حرکت جیمی به سمت شمال رو دیده برای همین منتظر ورودش به وینترفل بود

[lady snow]

بخشی از نوشته دانیل داداریو منتقد.

« بازی تاج و تخت در فصل‌های ابتدایی‌اش مجموعه‌ای بود که آجر به آجر و کاملا روشمند قصه را برای مخاطب می‌ساخت. بخشی از لذت دیدن سریال در تعلیقی بود که از انتظار برای رخ دادن وقایع ناشی می‌شد. حال به نظر می‌رسد در قسمت اول به وضوح حرکت به سوی پایان مجموعه و فرصت‌ندادن به داستان برای بیشتر پرورده‌شدن حس می‌شود.
بازی تاج و تخت تا حد ممکن از آخرین توانایی‌هایش استفاده می‎‌کند تا مجموعه را پیش ببرد؛ مجموعه‌ای که از منابع اصلی و اولیه چاپ‌شده داستانی فراتر رفته و این فراتررفتن باعث افت کیفیت شده است.
بازی تاج و تخت به عنوان بزرگترین مجموعه تلویزیونی حال حاضر جهان مجبور است به برخی وظایفش در قبال هواداران عمل کند؛ وظایفی که از فصل‌های ابتدایی روی دوش سریال سنگینی می‌کند. یکی از این وظیفه‌ها انتقال اطلاعات به مخاطبان به ساده‌ترین شکل ممکن است؛ همان اتفاقی که در گفت‌وگوی جان و سمول رخ می‌دهد. صحنه‌ای که بوضوح نشان می‌دهد نگه‌داشتن این بخش قابل‌توجه از داستان برای فصل آخر نوعی اشتباه در محاسبه بوده است.
در عین حال شاهد افزایش و تاکید بر جملات و سخنان کنایه‌آمیز و شوخ‌طبعانه هستیم که به نظر می‌رسد باز هم برای سریال به نوعی انجام وظیفه در قبال مخاطبان تبدیل شده است. تلاشی که برای سبک‌تر کردن فضای کلی مجموعه انجام می‌شود اما گاهی اوقات برای کسانی که از سال ۲۰۱۱ مخاطب بازی تاج و تخت بوده‌اند تغییراتی محسوس به نظر می‌آیند … برای مثال می‌توان به صحنه اژدهاسواری جان و دنریس اشاره کرد؛ صحنه‌ای که اگرچه از نظر بصری بسیار خیره‌کننده است اما شوخ طبعی تازه‌پدیدارشده دنریس در آن واقعا تعجب‌برانگیز است.»

البته کیت هرینگتون هم در مصاحبه اخیرش گفته اهمیتی نمیده به نظر منفی منتقدها
« کوچک‌ترین ارزشی نیز برای منتقدانی که پاره‌ای از وقتشان را برای نگارش قضاوت منفی‌شان راجع به فصل هشتم می‌گذارند، قائل نمی‌شوم. در ذهن من، آن‌ها هیچ اهمیتی ندارند؛ چرا که من می‌دانم چه‌قدر کار برای ساخت این پروژه انجام شده است. »

[mahan birabt]

طرف نوشته اما شوخ طبعی تازه‌پدیدارشده دنریس در آن واقعا تعجب‌برانگیز است.»
نوکرتم خب تازه پدیدار شده چون تازگی عاشق شده

[ESajad]

یک ایردای که تو این قسمت وجود داره اینه که اگر کمی خلاقیت نشون میدادن
از قبل پیش بینی میکردن قسمت اول این همه علامت سوال نداشت
مثلا می تونستند اژدها سواری جان رو تو فصل هفتم قرار میدادن یک فرصتی برای اینکار بوجود می اوردن
مثلا وقتی که جان اولین بار اژدها رو لمس کرد می تونستند یک حرکات پرواز نمایشی رو نشون بدن
یا سکانس پایانی و شوکه کننده فصل هفتم این بود که جان اسنو متوجه میشه که حرام زاده ند استارک نیست
به جای اینکه با دنریس رابطه عاشقانه داشته باشه اگر قرار باشه این همه سرنوشت رو تو یک قسمت بهم ربط بدن
هضم و پردازش این همه ری اکشن اصلا قابل قبول نیست اصلا چه دلیلی داشت
فصل هفتم تو هفت قسمت تموم بشه مثل باقی فصل ها ده قسمتی بود
متسافانه بزرگترین ایراد این سریال اینه که سریال از ذهنیت جورج ار مارتین به ایده های بینوف و وایز تغییر حالت میده