I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
کسی انیمه kimetsu no yaiba رو میبینه؟
قسمت 7 اش چقدر خوب بود
از شروع طوفانیش ... تا رسیدن به توکیو با طنزی عالی ... تا معرفی نقش منفی انیمه ، کیبوتسوجی موزان ، که به حق خوب کار شده بود در نگاه اول ، با یک اهنگسازی عالی
همه اش داشتم فکر می کردم این سکانسی که موزان بچه اش رو بغل کرده و نشون میدن ویلیان انیمه خودشو قاطی انسانها کرده رو کجا دیدم ... بعد کنکاش درونی فهمیدم که یک الهام گیری ماهرانه از کینگ برادلی فول متال هست که اونجا هم وقتی با سلیم میبینیمش غافل گیر میشیم که هومونکولوس بچه داره ! اینجا هم همونه ! دقیقا شیطان زن و بچه انسانی داره !
کلا همه انیمه های فصل چند هفته ای هست دارن قسمتهای عالی میدن بیرون ، واقعا برام سخته بگم کدوم تو این فصل موفقتر بودن
اتک ، دورورو ، کارول تیوزدی ، کیمتسو نو یایبا ، سگهای ولگرد بانگو و حتی فرویت بسکت
بجز وان پانچ من که معمولی ه و نقش بوگیپاپ رو در فصل قبل داره ایفا می کنه
kimetsu no yaiba تو چند قسمت اول خودش آنچنان طوفانی نبود. هر چند آرک خوب و داستان به نسبت جذابی داره، ولی این روند تکاملیش تقریبا تو انتهای قسمت هفتم شروع شد. به نظرم باید تو قسمت های آتی ببینیم میتونه رویه شخصیت منفی خودش خوب کار کنه و اون رو نشون بده یا نه. ولی این که به جای اپیزودیک کردن کار اون رو به شخصیت منفی اصلی رسوندن تو سه قسمت 7 رو میشه نشونه خوبی برای پیشرفت کار به حساب آورد.
در مورد دوررو هم به نظرم تو نیمه دو انیمه تا حدی افت کرده و حتی قسمت 18 هم چندان جذاب نبود. نبردش با برادرش اونچنان هیجان آور نبود. حتی آرت انیمه هم تا حدی افت کرده.
وان پانچ من تویه فصل دوم به جز چند قسمت و حتی چند صحنه..(برخورد سایتاما با سویرو تویه قسمت 7) از اون شخصیت کمدی و فان جذاب استاد اعظم سایتاما داره فاصله میگیره. نمیدونم وقتی سایتاما هست، چرا باید رویه شخصیتی مثل جنوس مانور دارد، آخه... ولی هنوزم سایتاما ارزش تماشا کردن رو داره...
Attack On Titan - Season 3 Part 2 - Episode 4
قسمت چهارم (پرفکت گیم) در واقع یکی از کمنقصترین اپیزودهای کل فصول انیمه حمله به غول بود. دوست دارم به چند مورد از ویژگیهای منحصر به فرد این قسمت اشاره کنم. البته عیوب انیمه رو هم نباید نادیده گرفت ولی به نظرم عیوب انیمه در مقابل ویژگیهای مثبت بسیار زیاد این انیمه قابل چشمپوشی هست.
دیالوگها عالی بودن خصوصأ دیالوگهایی که بین اروین و لیوای رد و بدل شد و اون صحبتها و فریادهای حماسی اروین فراموش نشدنی هست. واقعأ درجه تأثیرگذاری دیالوگهای این انیمه بسیار بالا هست و دیالوگهای روان و قابل تأملی داره.
به جرأت میگم اکشن انیمه دقیقأ در اوج خودش قرار داره. عجب اتمسفری داشت این قسمت!! رسیدیم به خفنترین بخشهای مبارزاتی این انیمه و سکانسهایی سرشار از خون و خونریزی. اینطور که در این قسمت مشخص شد باید در قسمت بعد شاهد هنرنمایی لیوای باشیم. بدون شک لیوای یکی از محبوبترین کاراکترهای داستان هست و شخصیت رُک، قهرمان، بیرحم و منحصر به فردی داره که در مهارتهای جنگی رو دست نداره. در مورد شخصیت باحال لیوای همین بس که بعد از شنیدن درد و دلها و آرزوی اروین، خیلی راحت بهش گفت: "رؤیات رو بذار کنار و بمیر! تازهواردا رو به جهنم بفرست!! منم ترتیب تایتان هیولا رو میدم".
شدیدأ منتظر مبارزه لیوای و تایتان میمون (تایتان هیولا) هستم و به نظرم کارگردان در قبال این مبارزه مسئولیت سنگینی داره. امیدوارم سکانس جذابی بشه. حالا اینکه واقعأ نبرد لیوای و تایتان میمون به کجا کشیده میشه و چه حقایقی آشکار میشه در قسمت بعد معلوم میشه.
به نظرم روی طراحیها و گرافیک انیمه خوب کار شده به خصوص تایتان هیولا (تایتان میمون) خیلی مهیب به نظر میاد ولی تنها نقصی که در طراحیها میبینم طراحی کاراکتر غول عظیم الجثه هست که معمولأ وقتی اندامش از دور نشون داده میشه کیفیت لازم رو نداره (حتی اسلوموشن و سرعت حرکات بدنش هم گاهی تناسب لازم رو نداره) ولی چهرهاش از نزدیک قابل قبولتر و با کیفیتتر طراحی شده.
درام انیمه هم در این قسمت در سطح بالایی قرار داشت. ناامیدی توی این قسمت موج میزد! یک تراژدی محض بود.
این دنیا بیرحمه!! این یکی از مفاهیمی هست که انیمه بارها قصد داره به مخاطب منتقل کنه. به درگیری و آشفتگی ذهنی اروین با خودش، هدفش و آرزویی که داره به گور میبره!!! به بهترین شکل ممکن در این قسمت پرداخته شد. حالا تشویش ذهنی سربازان و شک و تردیدهاشون بیشتر شده و در یک قدمی مرگ هستن، برای همین دچار شک شدن که واقعأ با چه هدفی دارن میمیرن؟ و آیا در ازای دادن جانشان پردهای از حقایقی که پشت این جهان بیرحم وجود داره کنار زده میشه یا دارن برای هیچ و پوچ میمیرن و همین باعث آشفتگی ذهنی اونها شده. پایان این قسمت هم شاهد سکانس غمانگیزی بودیم که قبلأ زمینهاش فراهم شده بود. مرگ یکی از کاراکترهای مهم داستان...
لیوای انتقاممون رو بگیر!!
امتیاز من به قسمت 4 از پارت دوم فصل سوم: 9.8/10
دقت کردید چه قدر انتظار کشیدن برای فرا رسیدن قسمت بعدی سخت شده؟
Can't find yourself. Lost in your lies
Attack On Titan - Season 3 Part 2 - Episode 5
این متن حاوی اسپویل است.
با اطمینان کامل میگم یکی از بهترین و خفنترین اپیزودهای تاریخ انیمهها بود!!!!! هیچوقت اینقدر از دیدن یک اپیزود کیف نکرده بودم. سه بار تا به الآن دیدمش و به نظرم کارگردان (تتسورو آراکی) بالاخره زهر خودش رو ریخت و خودش رو با این اپیزود در دل مخاطبان جاودانه کرد.
اصلأ فکرش رو هم نمیکردم که بعد از اون نبرد فوق خفن لیوای با تایتان هیولا (تایتان میمون)، نبردهای فوق خفن دیگری هم در این اپیزود شاهد باشیم و صد البته سکانسهای شوکه کننده و غمانگیزی که وقتی مخاطب چند بار این اپیزود رو میبینه بیشتر اون سکانسها و دیالوگها رو درک میکنه و شاید اشکش هم در بیاد از بعضی از فداکاریها و مفاهیم زیبایی که توی انیمه هست.
برای کسانی که عشق اسکرین شات گرفتن هستن باید بگم که این اپیزود خدای هرچی سکانس خفن، دیوانهکننده و شوکه کنندهست و منم تمام تلاشم رو میکنم کمتر شات بذارم (عمرأ اگه بتونم:دی).
در نظر بگیرید نبردی که فرمانده پیشتازت رو همون اول از دست بدی! ولی حرفاش هنوز توی گوش سربازا پیچیده که برای رسیدن به هدفشون و معنی بخشیدن به مرگ همرزمهاشون جان خودشون رو فدا کنن. اینجا مهلکهای هست که هر کدوم از این سربازا به یاد زن و بچههاشون میفتن و اینکه چرا اینجا باید آخرِ خط باشه! و تمام اون روزهای خوش و آرزوهاشون رو به گور ببرن.
جالب اینکه در این اپیزود تایتان هیولا با خودش در مورد تکرار شدن تاریخ سخن میگفت و حقیقتی که مردم فراموش کردن!
میتونم بگم نبرد لیوای با تایتان هیولا یکی از جذابترین و خفنترین نبرد تاریخ انیمهها بود. لیوای جوری دخل تایتان هیولا رو آورد که اصلأ نظیرش دیده نشده. قدرت لیوای قهرمان! اینجا غوغا میکنه. شاید هیچوقت لیوای رو اینقدر جسور ندیده بودم. بعد از اینکه تایتان چهاردستوپا که حکم دیدهبان دشمن رو داشت، اومد و تایتان هیولا رو نجات و فراری داد، لیوای نمیتونست خودش رو ببخشه که نتونسته به قول خودش وفادار بمونه و اینجا خشم لیوای رو فرا میگیره.
این وسط ممکنه یک معجزهای هم رخ بده و فردی سالم از اون مهلکه به در ببره و چنین شخصی از خودش میپرسه چرا فقط من زنده موندم؟ و الآن مسئولیت من چیه؟
شاید فکرش رو هم نمیکردم که بعد از نبرد سنگین لیوای و تایتان هیولا، در همین اپیزود شاهد نبردهای خفن دیگری هم باشیم! از هنرنمایی میکاسا گرفته تا هنرنمایی ارن و فداکاری و شجاعت آرمین.
غم انگیزترین بخش این اپیزود جایی بود که باهوشترین کاراکتر داستان رو از دست دادیم!!!! اصلأ فکرش رو هم نمیکردم که آرمین از داستان حذف بشه اونم چقدر احساسی و غمانگیز، چطور تونستن کلأ وقتی مغز تفکر اینا اینجوری خودش رو فدا کرد، من موندم این خنگولا چطور میتونن حقیقتی که پشت این قضایا وجود داره رو کشف کنن:دی.
فلش بکی که به گذشته آرمین و ارن زده شد خیلی بجا و عالی بود. آرمین هیچوقت فرار نکرد و حرفهایی که آرمین با خودش توی این اپیزود زد دیوانه کننده بود: "تحمل کن! ول نکن! همهاش رو به ارن میسپارم... رؤیام، زندگیم، همهچی... دیگه چیزی برای از دست دادن برام نمونده. مطمئنم... ارن میتونه به اقیانوس برسه! اون باید... به جای هر دومون ببینه!!" (منظورش جهان آن سوی آبهاست).
امتیاز من به قسمت 5 از پارت دوم فصل سوم: 100/100
Can't find yourself. Lost in your lies
راجع به اتک که ماشالا اقا پیمان سنگ تموم گذاشتن و حق مطلب رو ادا کردن ، بله واقعا همه چی کامل بود تو این قسمت ، درام ، اکشن و...
یه چیزم بگم که خوشحال بشین ، قسمت بعدم با توجه به مانگاش در همین حدود زیبا خواهد بود ، البته بر خلاف این قسمت درامش بیشتره تا اکشن
.
.
اقا من یه سوال راجع به این قسمت دورورو برام پیش اومد ، با توجه به اون ویژنی که سابوروتا در داخل هیاکیمارو دید و اون سکانس داخل تالار جهنم ، الان اون شیطانی که از اول یه قسمت از هیاکیمارو رو نخورده ، رفته داخل هیاکیمارو؟
یعنی هیاکیمارو ترکیب انسان و شیطانه ؟ وقتی قسمت شیطانیش یک شیطان رو میکشه ، اون تیکه از بدنش برنمی گرده ؟
بعد مرگ شیطان ، در تالار جهنم اینطور القا کرد که اون شیطان ه این یکی رو کشته
سکانس تلاش بی فایده هیاکیمارو برای نجات دورورو هم خیلی خوب و ناراحت کننده بود
با توجه به تصویری که از اون مشخص بوده، به نظر می رسید قلبش که باعث شد باقی بمونه ماله خودش نبود و شیطانی بود. سوالی هست که میتونه جوابش چند قسمت آخر رو جذاب کنه.
الحق و انصاف که ایپزود خیلی خوبی بودی. با این شات ها و مطالبی که پیمان گذاشته بود، خیلی کامل بود. یه نکتهی خیلی جالبی که بهش اشاره شد. در مورد حافظهی تاریخی بود. قطعا ادامهی مسیر در مورد این حافظهی تاریخی خواهد بود ...
kimetsu no yaiba
قسمت نخست
خب... در ابتدا اصلا تمایلی به دیدن این انیمه نداشتم چون فقط تصویر رو جلدشو دیده بودم و با خودم فکر نمیکردم یه انیمه ی شونن باشه و تنها تصورم ازش یه انیمه عاطفی-رمانس-و کلا فاقد از صحنه های اکشن و جذاب بود؟ولی بعد از دیدن تریلر انیمه که فقط از روی کنجکاوی بود[نیشخند] تصوراتم در هم شکست و اقدام به دیدن انیمه کردم و کاملا برام راضی کننده بود. از همون قسمت اول مجذوب صحنه های جذاب و پیش اهنگ های هماهنگ با سکانساش شدم و دارم دنبالش میکنم ,یه سری هم به مانگاش زدم ولی پشیمون شدم[نیشخند] کیفیت طراحی با کیفیت خود انیمش قابل مقایسه نبود البته بعد از دیدن انیمه چون طاقت منتظر موندن نداشتم رفتم همون نقاشی های خط خطی رو تا اخرین ریلایزش خوندم
ماجرای اصلی:در رابطه با خواهر و برادریه که از همون اول با یه تراژدی غم انگیز داستانشون رو شروع میکنن .
شخصیت های اصلی داستان با نام های Nezuko و Tenjiro نقش قهرمانان داستان رو ایفا میکنن و در مسیر پر فراز و نشیب خودشون دوستانی پیدا میکنن که با یه هدف مشترک اون ها رو به سمت جلو سوق میدن.
ژانر های داستان از کمدی گرفته تا اکشن و ماورائی در این انیمه دیده میشه.
طبیعتا تو اکثر داستان های شونن برای مقدمه یه اتفاق ناگوار یا یه تلنگری باید به شخصیت های اصلی زده بشه تا داستان شکل بگیره و اینم یکی از هموناست با این تفاوت که کسی که نقش اصلی رو ایفا میکنه یه دختر بنام نزوکوئه نه برادرش!کل داستان بخاطر همین شکل گرفته و داره به نوع خودش خیلی خوب پیشرفت میکنه.
خب حالا میریم سراغ داستان اصلی:
و باید بگم اگه این انیمه رو دراپ کردین(که فکر نکنم) بسیار ضرر کردین چون هنوز قسمتای داغش مونده.
خب خلاصه ای از قسمت اول
تنجیرو که پسر وظیفه شناسیه تو یه خانواده ی پر جمعیت زندگی میکنه(یه محیط گرم و صمیمی) و یه روز به دلیل کارش که برداشت زغال سنگ و فروشش به مردم بود به شهر میره و تا ساعاتی از شب اونجا گرفتار میشه و به پیشنهاد یکی از اهالی اونجا شب رو در کلبه ای چوبی سپری میکنه و در نهایت این اتفاق باعث میشه که نتونه خانوادشو از حمله ی هیولا ها نجات بده , تنها باقی مانده از خانواده ی تنجیرو خواهر کوچکش که با هم اختلاف سنی زیادی نداشتن (نسبت به بقیه) نزوکو بوده که متاسفانه بدلیل اینکه با هیولا درگیر شده بوده تبدیل به یه هیولا میشه و کنترلش رو از دست میده و توسط یه شکارچی هیولا به دام میفته ولی تنجیرو اجازه ی کشته شدنش رو نمیده و بهش اعتماد میکنه ,ولی شکارچی کار خودش رو انجام میده پس تنجیرو برای نجات خواهرش دست به کار میشه و همون لحظه که نقش زمین میشه نزوکو از دست شکارچی در میره و به سمت برادرش هجوم میاره شکارچی تا بخواد دست به کار بشه نزوکو به برادرش میرسه و شکارچی در کمال تعجب با یه صحنه ی جدید رو به رو میشه که تا به حال ندیده بوده نزوکو با وجود مقدار خونی که ازش رفته بود تصمیم میگره از برادرش در مقابل شکارچی دفاع کنه شکارچی تصمیم میگیره اونا رو زنده بزاره و بهشون یه سر پناه بده تا بتونن راه حلی برای برگردوندن نزوکو به شکل انسانیش پیدا کنن.
لایو اکشن هایی که توسط بیننده ها پخش میشه مطالب جالبی راجب هر قسمت میگن که بنظرم یه چند تاشون رو بیان کنم بد نیست.
من فقط یه لایو اکشن رو دنبال میکنم و اون راجب به قسمت اول میگه :از لحاظ گرافیکی و داستانی خوبه ولی چطور ممکنه که شخصیت اصلی داستان بعد از دونستن اینکه هیولا ها وجود دارن نگران خانوادش نشه و شبو راحت تو یه کلبه ی چوبی بخوابه! لازم به ذکر که دلیل خوابیدنش تو یه کلبه ی چوبی بخاطر حرف فرد میانسالیه که اون دور و بر زندگی میکرده و به گفته ی اون هیولا ها شبا وارد کلبه ها میشن و شکارشون رو شروع میکنن ولی حالا چرا وارد کلبه ی پیرمرد میشن و هیچکاری نمیکنن رو نگفته...و اینکه حملات تنجیرو در صحنه ی مقابله با شکارچی هوشمندانه بوده و با وجود نبرد نابرابر تقریبا موفق جلوه کرده.
خب در مورد تغییراتی که در نزوکو ایجاد شده بگم که دلیل اصلیش امیخته شدن خون هیولا با خون انسان بوده و این موضوع باعث شده سلول های خونی واکنش نشون بدن و اون رو تبدیل به یه موجود ماورائی کنن,و باید بگم این قدرت یه ویژگی هایی داره ،مثل تغییر سایز اندام های بدن و قوی تر شدن نیروی جسمانی پس از خوردن مقداری از خون انسان.
اسپویل:
[البته اینکه با خوردن خون انسان این اتفاق میفته یه دروغ ظالمانست و اتفاقا برعکسه,خود انیمه و همینطور مانگاش این رو ثابت کرده.]
قدرت رکوری بالا و ایجاد چند بدل از بدن اصلی و قدرت هایی که هنوز نامشخصن.
ولی معایبش خیلی بیشتر از مزایاشه به عنوان مثال هیچ کنترلی روی خودشون ندارن و در مقابل مقدار خیلی کمی از نور افتاب جزغاله میشن و هر لحظه ممکنه توسط شکارچیا یا رئیسشون کشته بشن.
خب اینم اطلاعاتی در مورد داستان و خلاصه ای از قسمت 1 انیمه ی جذاب KIMETSU NO YAIBA
تا بیشتر از این وسوسه ی اسپویل کردن به سرم نزنه بحث رو تا اینجا تموم میکنم.
تا بعد
Attack On Titan - Season 3 Part 2 - Episode 6
این متن حاوی اسپویل است.
یک اپیزود دیوانهکننده دیگر... اتمسفر این قسمت خیلی سنگین بود! جالب اینکه تا اواخر آخر این قسمت بجز اندکی صداگذاری، تقریبأ دیگر هیچ موسیقی پخش نمیشد و به نظرم خیلی هوشمندانه بود (اما همچنان این سکوت دیوانهوار همراه با تشویش و تلاطم بود). لیوای به نظرم قهرمان واقعی این قسمت بود! دلیلش اینه که با اون روحیه غد و یکدنده خودش مقابله کرد و کاری رو کرد که ازش انتظار نمیرفت. لیوای کاملأ بین یک دوراهی مونده بود و باید تصمیم درست رو میگرفت... بدون شک از نظر جنبه اکشن اپیزود 5 بهترین اپیزود و از نظر جنبه درام و داستانی قسمت 6 این فصل بهترین اپیزود تمام فصول بود. درگیریها و تشویش ذهنی در این قسمت بیداد میکرد... اینجا دیگه دشمن از پا دراومده (البته فکر نمیکنم اسمشون رو بشه دشمن گذاشت!) ولی خودیها هستن که به جون همدیگه افتادن!! به نظرم کارگردان روی روحیات کاراکترها و طراحیشون در این قسمت سنگ تموم گذاشته بود. اپیزود شوکه کنندهای بود خصوصأ میکاسا که شوک مغزی شده بود اصلأ نمیتونست تصمیم درست رو بگیره و اون هم مثل ارن احساسی تصمیم میگیره.
از تمام اینها بگذریم میرسیم به سکانسها و دیالوگهایی که ذهن مخاطب رو به شدت قلقلک میده (همون خارش ذهنی:دی). مرموزترین دیالوگ این قسمت اینجا بود که تایتان هیولا وقتی در شکل بدن انسانیش بود به ارن گفت:
"اصلأ شبیه پدرت نیستی! لطفأ حرفم رو باور کن. درک میکنم که چی کشیدی. ما هردومون قربانی اون مرد هستیم!!! پدرت تو رو شست و شوی مغزی داده!"
ولیییییییی چیزی که فوق العاده عجیب بود میدونین چی بود؟ به این سکانس دقت کنید (توجه کنید که هر دو تصویر در این سکانس پشت سر هم قرار داده شدن!):
فکر میکنید هدف کارگردان از این سکانس چی میتونه باشه؟ بدون شک یک ارتباط بین گریشا و این آقا (همون تایتان هیولا) هست. دو تا احتمال وجود داره: 1- یا این شخص برادرِ گریشا هست. 2- یا این شخص برادرِ ارن (حالا یا برادر تنی یا برادر ناتنی) هست (از اونجایی که گفت ما هر دومون قربانی اون مرد (گریشا) هستیم احتمال این گزینه بیشتر هست).
هرچی هست این شخص خیرخواه ارن هست چون به ارن گفت: "ارن، یه روزی برمیگردم تا نجاتت بدم."
در این اپیزود دو جبهه وجود داشت. ارن و میکاسا که دچار تصمیم احساسی شده بودن.
اون شخصی که توی اون مهلکه جان سالم به در برده بود و اروین رو حمل کرده بود تا بلکه شاید بتونه نجاتش بده هم به همراه لیوای و هانجی در یک جبهه بودن که میخواستن اروین (این شیطان بزرگ!!) رو احضار کنن و حرفشون این بود که تنها کسی که میتونه بشریت رو از دست دشمن نجات بده یک شیطانه!
سکانسی که اروین یه جورایی دست رد به زندگی در این جهنم زد! و مثل دوران بچگیش دستش رو بالا گرفت تا از معلمش سوال بپرسه!! واقعأ دردآور، قابل تأمل و زیبا بود...
قهرمان این قسمت بدون شک لیوای بود. به دو دلیل: دلیل اول اینکه وفاداریش رو به اروین با راحت کردنش از این جهنم ثابت کرد!!! دلیل دوم در واقع شاید خواست خودش نبود و اصلأ براش اهمیتی نداشت ولی به هر ترتیب با خواست خودش مقابله کرد و جان آرمین رو نجات داد. هیچوقت لیوای رو اینقدر مردد ندیده بودم ولی به هر ترتیب تصمیم درست رو گرفت و شاید در چنین شرایطی بهترین کسی که میتونست تصمیم بگیره لیوای بود.
در انتهای این اپیزود میبینیم که سکوت دیوانهوار موسیقی شکسته میشه و موسیقی حماسی انیمه اوج میگیره!
امتیاز من به قسمت 6 از پارت دوم فصل سوم بدون شک: 10/10
Can't find yourself. Lost in your lies
تشکر به خاطر موشکافی کاملت پیمان جان....
البته اصل این قسمت فوق العاده انتخاب بین آرمین بود و اروین ( شباهت اسمی هم دارن تا حدی ) خیلی از لحاظ ذهنی روانشناسانه و جالب بود. تصور این که بین دو تا شخصیت فقط قدرت زندگی بخشیدن به یکی رو داری. یکی نفر از ارزشهای گذشته که تو ان جهنم به شیطان تبدیل شده و تمام جوخه خودش رو فدای شکست تایتان ها میکنه (به قول خودشون تبدیل به شیطان میشه) و نفر بعدی که نمادی از امید به آینده است. آیندهای که کم از اروین نداره و با فدای جون خودش نشون داده که اون هم حاضره که به یه شیطان تبدیل بشه . قطعا این که آرمین انتخاب میشد به خاطر همین واضح بود. ولی، نحوهی دعواها به هم پریدنها ارن و میکاسا، سکوت محض، صدای فریادها هم با هم دیگه ای جوری کنار هم چیده شده بودن که تاثیرگذاری کار بالاتر ببره. الحق که این قسمت حرف نداشت. امیداوارم انیمه بعد از این شروع طوفانی نیم فصل دوم از فصل سومش، هنوز هم بتونه خودش در اوج نگه داره ....
پ.ن: بالاخره قسمت بعد هم معلوم میشه بعد از بیش از 50 قسمت تو اون زیرزمین کوفتی چی هست. برای کسایی مثل من که فقط انیمه رو دنبال میکنن. واقعا سوال جدی هستش....
Attack On Titan - Season 3 Part 2 - Episode 7
این متن حاوی فرضیات و اسپویل است.
جالب اینکه این اپیزود که بسیار ضعیف بود و شاید خیلی از مخاطبان به چشم یک فیلر دیدنش، به نظرم به شدت افشا کننده حقایق بود!!! و خیلی برام عجیب بود که کسی در مورد این اپیزود حرفی نزد! با دیدن این اپیزود، فرضیات عجیبی توی ذهنم شکل گرفت که خیلی دوست دارم مانگاخوانها حدسیات بنده رو ارزیابی کنن و ببینن چند درصدش درسته.
قبل از هر چیز بگم این اپیزود از نظر طراحیها، تدوین و کارگردانی افتضاح بود. البته چند سکانس خوب هم داشت و موسیقی این اپیزود بسیار خوب بود و بیشتر از نظر داستانی (افشای حقایق) تونست من رو جذب کنه. هر لحظه با خودم میگفتم چرا اینقدر کیفیت این اپیزود پایینه و از زمین تا آسمون با دو اپیزود قبلی فرق داشت. به طوری که فکر میکنم انگار یک نفر دیگر کارگردان این اپیزود بود و از نظر کیفیت تصاویر شبیه فیلر بود اما از نظر داستانی به هیچ وجه! این اپیزود بیشتر شبیه وقت تلفی بود ولی اواخر این اپیزود (جایی که به گذشته گریشا میپرداخت) کمی ریتم و کیفیت انیمه بهتر شد و به نظر میرسه اپیزود بعدی هم از نظر داستانی خوب باشه.
این اپیزود رو هم با دقت دیدم و به نظرم چند نکته اساسی داشت:
نکته اول: در این اپیزود شاهد این هستیم که گریشا و خواهرش در بچگی در کشوری (یا منطقهای) بودن که تکنولوژیهاش پیشرفتهتر از منطقههایی هست که غولها و انسانها به جان همدیگر افتادن و انسانها حتی نمیدونن اونطرف آبها چه میگذره و چه آبادیهای دیگری میتونه وجود داشته باشه. کافیست به بالونـی که گریشا و خواهرش در آسمان دیدن اشاره کنم. اون موقع بشر به همچین تکنولوژی رسیده بوده که سفر هوایی رو انجام بده در حالی که حالا ارن و دوستانش در منطقهای گیر افتاده بودن که دور تا دورشان را با دیوارها پوشانده بودن و غولها رو هم به جانشان انداخته بودن، شاید بخاطر اینکه نذارن وارد اون کشوری (یا منطقهای) شوند که گریشا قبلأ در اون زندگی میکرده.
یعنی گریشا (پدرِ ارن) میدونسته اونطرف آبها چه خبره و از منطقهای اومده که پیشرفت تکنولوژی آن خیلی بیشتر بوده. همونطور که در یادداشتی که گریشا در پشت اون عکسی که در زیرزمین برای بشریت برجا گذاشته بود نوشته بود که: "...من از جایی خارج از دیوارها اومدم. جایی که مردم غرق در تجمل بودن..." توجه کنید که گریشا یک دکتر بوده (و احتمالأ یک دانشمند!) و این زیرزمین هم پر از کتاب، دارو و مواد مختلف بوده که نشون میده اون سُرنگها و دارویی که به انسانها تزریق میشده و اونا رو تبدیل به غول میکرده رو انگار گریشا اختراع کرده بوده! اما احتمالأ به دست نااهلش افتاده (مثلأ کلیسا!) و اونا از این علم و تکنولوژی سوء استفاده کردن و عامل این حوادث بودن...
نکته دوم: زیرزمین یک نکته بسیار جالب برای من داشت (جا داره تأکید کنم که این اپیزود از نظر تدوین افتضاح بود و خیلی لفتش داد تا به زیرزمین برسن!) و اونم اینکه گریشا از خودش مدرکی برای ارن و بقیه برجا گذاشته بود تا نشون بده خارج از این دیوارها هم کشورهای دیگری وجود داشتن که تکنولوژیشون پیشرفت بیشتری داشته! میدونین به چی دقت کردم؟ توی همین اپیزود بعد از دیدن عکسی که گریشا در زیرزمین مخفی کرده بود مشخص شد که این یک نقاشی نیست! بلکه یک عکس هست که با یک تکنولوژی (دوربین عکاسی) که بشریتی که بین دیوارها محبوس شده بودن هنوز به آن دست نیافتهاند، گرفته شده. گریشا با این عکس احتمالأ میخواست ثابت کنه که این مردم قبلأ در کشور دیگری زندگی میکردن که از اونجا رانده شدن و به احتمال خیلی زیاد همین مطلب هست که این مردم فراموش کردن!! در واقع طبق شواهد فصل سوم (هم در پارت اول و هم در پارت دوم) خاندان ریس گذشته این مردم رو از حافظهشون پاک کردن... یعنی جایی که اونها قبلأ زندگی میکردن؟!
امتیاز من به قسمت 7 از پارت دوم فصل سوم: 8.5/10
Can't find yourself. Lost in your lies