The Handmaid's Tale :بحث و تبادل نظر پیرامون فصل سوم

[yaser63]

در این تاپیک می‌توانید پیرامون فصل سوم سریال The Handmaid's Tale که انتشار آن با یک پخش سه قسمتی توسط سرویس Hulu از پنجم ژوئن 2019 (پانزدهم خرداد 98 ) آغاز شده است ،بحث و گفتگو کنید. لطفا اگر می‌خواهید در مورد قسمت خاصی بحث کنید، در ابتدا عنوان قسمت موردنظرتان را بیان کنید، تا دیگران متوجه بحث شما بشوند، و از اسپویل شدن مطلب برای دوستانی که هنوز قسمت مورد نظر را ندیده‌اند، جلوگیری شود. در موارد ضروری استفاده از تگ اسپویلر را نیز مد نظر قرار دهید. »» لطفا از طرح مطالب غیر مرتبط بویژه سی.ا.سی در تاپیک جدا خودداری نمایید.

[lady snow]

اپیزود اول رو دیدم. اون چند دقیقه ای که امیلی میدوید یا اون لحظه تو رودخونه نمیتونستم نفس بکشم. انگار خودم بودم که داشتم فرار میکردم. آخرش که موفق شد گریم گرفت از شدت استرس. و لحظه آتشسوزی انگار خودم بودم که اونجا رو به آتش کشیدم. لعنتی چه کردی با ما. عجیب ما رو با خودش همراه کرده.
از ابتدای این سریال منتظر خروش سرینا بودم. درون ناآرام این زن یه جایی باید میترکید. باید بپذیریم برای تغییر جامعه، جون ها و سریناها باید کنار هم قرار بگیرن. حالا ببینیم در ادامه چی میشه. امتیاز افتتاحیه 9/10
البته یه چیزی از فصل قبل تو ذهنم مونده. اون فرمانده چطوری تونست هماهنگی رو با مارتاها بوجود بیاره و چرا خواست جون رو فراری بده. شاید جوابش این فصل مشخص بشه
جای خاله/عمه لیدیا هم خالی. نحوه دیالوگ گویی بازیگرش رو دوست داشتم

[َAmirFrb]

اپیزود اول رو دیدم. اون چند دقیقه ای که امیلی میدوید یا اون لحظه تو رودخونه نمیتونستم نفس بکشم. انگار خودم بودم که داشتم فرار میکردم. آخرش که موفق شد گریم گرفت از شدت استرس. و لحظه آتشسوزی انگار خودم بودم که اونجا رو به آتش کشیدم. لعنتی چه کردی با ما. عجیب ما رو با خودش همراه کرده.
از ابتدای این سریال منتظر خروش سرینا بودم. درون ناآرام این زن یه جایی باید میترکید. باید بپذیریم برای تغییر جامعه، جون ها و سریناها باید کنار هم قرار بگیرن. حالا ببینیم در ادامه چی میشه. امتیاز افتتاحیه 9/10
البته یه چیزی از فصل قبل تو ذهنم مونده. اون فرمانده چطوری تونست هماهنگی رو با مارتاها بوجود بیاره و چرا خواست جون رو فراری بده. شاید جوابش این فصل مشخص بشه
جای خاله/عمه لیدیا هم خالی. نحوه دیالوگ گویی بازیگرش رو دوست داشتم

فرمانده لورانس یه جورایی خودشم با این اتفاقاتی که تو گیلیاد میافته مخالفه به نظرم.

هر سه قسمت رو دیدم. همچنان عالی. اشکمون هم در آورد از همون قسمت اول. تقابل سرینا با جون ، فراره امیلی و....
یکم ریتم و سرعت داستان پایین تر هست ولی داره وارد یه فاز دیگه میشه داستان همونجوری که توی تریلر دیده بودیم که میگفت من به همپیمان نیاز دارم.

به نظرم امتیاز این سریال باید بالاتر از چرنوبیل یا بقیه باشه. البته شاید بخاطر اینه که با این سریال خیلی حال میکنم که همدردی میکنم براشون و شاید برای یه آمریکایی اینقدر ملموس نباشه این چیزا و پیش خودش بگه مگه ممکنه همچین خفقانی حاکم باشه بر زندگی؟

همچنان مونولوگ های جون عالی

[MovieCT]

اپیزود اول رو دیدم. اون چند دقیقه ای که امیلی میدوید یا اون لحظه تو رودخونه نمیتونستم نفس بکشم. انگار خودم بودم که داشتم فرار میکردم. آخرش که موفق شد گریم گرفت از شدت استرس. و لحظه آتشسوزی انگار خودم بودم که اونجا رو به آتش کشیدم. لعنتی چه کردی با ما. عجیب ما رو با خودش همراه کرده.
از ابتدای این سریال منتظر خروش سرینا بودم. درون ناآرام این زن یه جایی باید میترکید. باید بپذیریم برای تغییر جامعه، جون ها و سریناها باید کنار هم قرار بگیرن. حالا ببینیم در ادامه چی میشه. امتیاز افتتاحیه 9/10
البته یه چیزی از فصل قبل تو ذهنم مونده. اون فرمانده چطوری تونست هماهنگی رو با مارتاها بوجود بیاره و چرا خواست جون رو فراری بده. شاید جوابش این فصل مشخص بشه
جای خاله/عمه لیدیا هم خالی. نحوه دیالوگ گویی بازیگرش رو دوست داشتم

توی قسمت سوم همین فصل جواب رو میگیرید. من توضیح نمیدم اسپویل میشه واستون.

[FARMANDEH]

The Handmaids Tale S3 E6 سازنده‌های سریال خودشون خسته نشدن از تکرار همچین نماهایی؟! 😑 این قسمت به طور مستقل قسمت خوبی بود ولی در مقایسه با دو فصل اول میشه گفت مثل قسمت‌های قبلی فصل سوم در مجموع متوسط و بعضاً رو به ضعیف! هرچند 2-3 تا نکته جدید و شوکه کننده داشت مثل ندیمه‌های پایتخت و گذشته نیک و... امّا شخصیت پردازی و نشون دادن ظلم و بدبختی جون هم حدی داره دیگه، بالاخره باید اتفاق مهمی بیوفته یا نه؟ چند قسمت قبل‌تر نشونه‌هایی از اتفاقات جالب رو مطرح کردن ولی خبری نشد و همچنان شاهد کمی آب‌بندی هستیم! البته بعید نیست مثلا به دلایل سیاسی بخوان پیاز داغشو زیاد کنن و همچنان ادامه بدن. ما هم حرفی نداریم 10 فصل ادامه بدن امّا به شرطی که داستان واسه گفتن داشته باشن و جذابیت رو حفظ کنن. امیدوارم در نیمه دوم فصل سوم شاهد اتفاقات خفن و قابل توجهی باشیم و سرانجام سریال رو خراب نکنن. امتیازم به فصل سوم تا قسمت ششم: 6/10

[matiyo]

ندیمه ! ندیمه ! ندیمه !
کلمه ای که مختص یک جنس خاص نیست.گاهی ممکنه یک بچه همان ندیمه باشد،
گاهی حتی یک مرد میتواند ندیمه باشد !یا حتی یک ملت...
اما سریال ندیمه چه چیزی را روایت میکند؟
این که چطور یه عده ای به خودشون اجازه میدهند مسیر زندگیت رو تغییر بدهند ، مجبور به فرار از کشوری که روزی به نام وطن میشناختیش...
داستان ندیمه داستان یک چنین رویدادی هست.
داستانی که در آن بهت تلقین میکنند، با زور اجبارت می کنند، وادار به اطاعتت می کنند ، مغز شوییت میکنند.
گاها این مغز شویی رو مپذیری ، مانند اف متیو و گاهی وانمود میکنی که پذیرفته ای ، مانند سایر OF های سریال!
گاها دیوانه میشوی مانند جانین ، گاها به سیم آخر میزنی مانند امیلی مالک و گاها با وجود اینکه با تمام وجود مخالفی اما نمیتونی مقاومتی بکنی ، مانند جون .

بر جسمت تازیانه میزنند ، متعلقات مالی، جسمی و جانی ات را می گیریند بر عقایدت شخم ارتداد میزنند و بالاجبار بر مزار آرمانهایت تابویی از خواسته های خود را می سازند
وهیچ دستگیری برای آزادی و رهایی نداری.
این که سرنوشتت دستخوش ظالمه ترین تفکرات ابداعی عده ای آرمانگرای دینی شده و انسانیت و روحت را در ورطه ی نابودی قرار دهد ، از درونت فریاد بزنی و تنها گوشهای خودت بشنوند، آنقدر عاجزانه و ملتمسانه فریاد بزنی که دیگر گوشهایت توان تحملش را نداشته باشند و هیچ حق یا وسیله ای برای بروز احساسات نداشته باشی جز چشمانت!
به نظرتون کسی که این رمان رو نوشته اهل کدام کشور بوده؟! چقدر جالب و چقدر ایرونیک و طعنه آمیزه که این اتفاقات درست در جا در دوره ای از تمدن و کشوری می افته که سالهاست چنین موضوعاتی درش فقط در حد همین سریالها و فیلم های تخیلی- فیکشن هالیوودی دیده میشه . شاید نمیخواستن خاطر کسی آزرده بشه!
داستان ندیمه داستان برده داری نوین.برده داری فکریست !
جایی که حقوق عده ای پایمال میشه تا ، حقوق عده ای دیگر که از نظر عقیدتی و وجودی به نظر خودشان شایسته تر هستند ، احقاق بشه.
در سریال ندیمه شاهد عده ای هستیم که به نام موجودی بالاتر سخنان و عقاید خودشان را به واسطه قوه ی قهریه به سان لشکری از وحشی های مغول به جانِ تمام وجودِ عده ای ، از همه جا بی خبر می اندازند تا برتمام منابع و ثروتهای آن از همه جا بی خبران مسلط شوندو گویی که این مقدار هم کافی نبوده در صدد رخنه در روحشان و مزرعه کردنِ وجودشان هستند !
و اوج مقاوت ندیمه ، فقط تحمل کردن و صبر کردن است.
شاید تنها سریالِ با این شدت درامی باشه که دنبال میکنم و بیشتر هم به خاطر امپاتی و سمپاتی بوده و نه بیشتر!

[smh2011]

پایان بندی فصل دوم رو که پارسال میدیدم خودمو به این بر اون بر میکوبیدم از تصمیم غیرمنطقی جون.... درسته دلیل نرفتنش هانا بود ولی پرداختش خیلی کمتر بود. اینجوری بگم که ت.ج.اوز ها و بلاهایی که سر جون توی 2فصل اومده بود خیلی خیلی خیلی تاثیرگذارتر و درشت تر از این بود که هانا بخاد جلوی جون رو برای رفتن بگیره. البته همه اینا درلحظه بود و یکم که گذشت تصمیم جون برام قابل درک تر شد ولی بازم باهاش مشکل داشتم.
و اما فصل سوم...
نماهای تکراری و کلوزآپ های صورت جون اونقدر زیاد بودن که تاثیرگذاریشون رو نسبت به قبل از دست داده بودن. نویسنده تمام شخصیت پردازی کاراکتر سرینا رو توی دو فصل اخیر رو نادیده گرفته بودن.. سرینا توی فصل قبل با اینکه ته ذهنش میدونت که نیکول بچه خودش نیست ولی بازم بخاطر حس مادریش فهمید که سرنوشت خوبی در انتظار نیکول توی گیلیاد نیست و فرستادش بره. حالا داره به هر دری میزنه تا نیکول رو برگردونه ( توی این مسیر باگ های منطقی و داستانی خیلی زیادی وجود داره.... اون پخش زنده که هر لحظه جون میتونست همه چیزو بهم بریزه... دعوای لفظی جوان با سرینا جلوی مجسمه نابود شده لینکلن با اون همه ندیمه و فرد پشت سرشون... پادرمیونی سوییس توی مذاکرات) درواقع فقط و فقط این خط داستانی رو آورده بودن تا یجوری سرینا رو بکشونن کانادا...
سفر به دی سی هم باوحود جذاب بودنش بازم خیلی مشکلات داستانی داشت. بسته موندن دهن ندیمه ها با فلز با منطق سریال جور در نمیاد.. ندیمه هایی که مهم ترین دارایی گیلیاد هست چجوری میخان با دهان بسته غذا بخورن؟ وقتی حامله شدن این مشکل خیلی به چشم میاد. سریال میتونست و باید به همون دهان بند های قرمز رنگ اکتفا میکرد و اصلن باید بیشتر روش مانور میداد نه اینکه بلافاصله بعد از اینکه عمه لیدیا دهن بند جون رو براش میزنه سکانس بعد جون میکشتش پایین و یه دعوای پرسر و صدا با سرینا میکنه. کل تاثیرگذاری رهن بند و خفقان آوریش رو همون دعوا از بین برد.
جون هم که به شدت ضدضربه شده توی فصل سوم... خیلی راحت با النور میره بیرون - فک کنم اولین باری بود که شاهد پیاده روی دونفره یه ندیمه و زن فرمانده بودیم) میرن کنار یه مدرسه و جون میره دور و بره دیوار های مدرسه... پلیس میبینتش.. منطقن باید یه تیر حداقل به پای جون زده بشه ولی اتفاقی که میفته اینه که درنهایت احترام بهش میگن خانم بیا اینبر... بیا این زن فرماندتو جمع کن سرمونو برد داره داد میزنه !!!!
تعاملات بین ندیمه ها خیلی راحت تر شده...
یه بلاهایی هم نویسنده ها داشتن سر عمه لیدیا میاوردن که یکم خاکستری ترش کنن ولی خدارو شکر دیگه ادامه ندادن... اینو هم بگم که شخصیت پردازی فصل دوم عمه لیدیا به خوبی خاکستری بودنشو نشون داد. - درکل فصل دوم توی نشون دادن این که آدما فارغ از عقایدشون در سیستم حل میشن خیلی خوب عمل کرده بود-
یکی از بهترین جاهای فصل سوم وقتی بود که جوزف به جون گفت برای باقی موندن گیلیاد هراز گاهی باید چنتا ندیمه یا مارتا رو بفرسته اونبر... مصداق بارز اینه که زلزله های خفیف و مداوم بهتر از یه رلرله قوی با ریشتر بالا هست ، بود. درکل شخصیت جوزف پرداخت به نسبت خوبی داشت ولی بازم به حدنهایی پتانسیلش نرسید...
پایان بندی فصل سوم هم به شدت تاثیرگذار بود و منو تا لب مرز جاری شدن اشک هام برد - کاری که کمتر فیلم و سریالی تونسته انجام بده- نویسنده ها به هرصورتی که شده میاخن جون رو توی گیلیاد نگه دارن چون هیچ شخصیت دیگه ای نیست که بتونن باهاش سریال رو ادامه بدن از داخل گیلیاد. شاید توی این 3 فصل باید یه مارتا یا ندیمه دیگه رو تمرکز میکردن روش تا جون بالاخره از گیلیاد میرفت
ولی مهم تر از همه اینا پیامد هایی هست که توی فصل چهارم باید منتظرش باشیم. به عبارتی فصل چهارم هست که عیار این اتفاقات رو تعیین میکنه. بالاخره همه چیز علنی شده... ماست مالیش خیلی سخت هست

[saeedporreza9]

فصل 3

نیمه اول سریال چنتا قسمت تکراری و خسته کننده داشت ولی نیمه دوم بهتر شد.اتفاقات پایانی این فصل میتونه یه تنوعی توی فصل 4 ایجاد کنه. در کل فصل خوبی بود.

7.5/10