Better Call Saul | بحث اپیزودیک | فصل ششم ، اپیزود اول

[wlh]

Season 6 Episode 01 خلاصه داستان : ناچو برای نجات زندگیش فرار می‌کند. جیمی و کیم نقشه‌ای می‌چینند. مایک به وفاداریش شک می‌کند. نویسنده : Peter Gould کارگردان :("Quite a Ride", "The Guy for This", "Wexler v. Goodman") Michael Morris تاریخ پخش : April 18, 2022 (29 فروردین 1401) برای اطلاعات بیشتر در مورد فصل ششم سریال، پیش بینی ها و نظرات کاربران میتوانید به تاپیک های زیر مراجعه کنید... Better Call Saul | پایان اینجاست! Better Call Saul | سرنوشت شخصیت هایی که در B.B نبودند چه می شود؟

[kingnessi]

?Do You Know My Voice سکانس اول!!!! بهتر از این نمیشد قسمت اول رو نوشت. تمام سرنخ ها رو دنبال کردیم. همه شخصیتها رو دیدیم. حرکت بعدیشون رو متوجه شدیم و همه اینها بدون توضیح اضافه و ادا و اطوار الکی انجام شد. به اون سکانسی که لالو رفت سراغ جنازه ش دقت کنید؛ با چنان اعجازی توی یه سکانس کوتاه کل ماجرا رو برامون روشن کرد و تمام. قاب های این قسمت شاهکار بودن. جدا بودن مایک و گاس و اینکه همیشه مانع و دیواری بینشون بود نشون از اون اعتماد از دست رفته بینشونه که به هر حال یه جوری باید دوباره بدست بیاد (از وقایع BB میدونیم) پس میشه به سرنوشتی روشن واسه ناچو امیدوار بود چون ناچو تبدیل شده به خط قرمز مایک و هیچ جوره ازش نمیگذره. نقشه کیم و جیمی واسه هاوارد مطمئنا شکست میخوره. این نقشه فصل اول و دوم جواب میداد ولی الان دیگه نه. اون فضای سرخوشانه دیگه تموم شده و الان همه چیز خطرناکتر و جدی تر از اونیه که حتی بشه پیش بینی ش کرد. جیمی به شدت ترسیده و میخواد از کیم محافظت کنه، معلومه دلش با این نقشه نیست و شاید حتی بخواد پاشو از این قضایا بکشه بیرون ولی این بار اونی که دستور میده کسی دیگه س. کیم از فصل قبل شروع کرد و اواخرش تبدیل به کاراکتر ترسناکی شده که در عین خوب بودن خیلی خطرناکه. حالا دور دورِ کیمبرلی وکسلره.

[codec_pack]

اون تیکه که سال فیلم ضد یهود رو بازی کرد، مهم ترین سکانس کل سریال بود. همچین چیزی، توی 2022 اونم!!! **** های حق گوی وینس گیلیگان، طرفدارای woke culture رو خوب قهوه ای کرد!

همین صحنه کافی بود که کل لجن بودن فصل آخر بروکلین99 که دو روز پیش دیدم رو از ذهنم پاک کنه! خوبه که هنوزم این سریال هست که یادمون بیاره کیفیت چیه و استاندارد هامون پایین نیاد!

[wlh]

وقتی بار اول این کروات‌ها رو دیدم و اون اولی‌هاش سیاه و سفید بودند گفتم ای وای دیدی نظر الکس درست دراومد و این همون انتقاله‌ست ولی بعدش چندین بار نگاه کردم و خیالم راحت شد که این اون نیست ولی بعدش یاد پیش بینی کینگی افتادم که گفت شروع باید یه سکانسی از اتفاقات مربوط به سال بعد از بی.بی ـیه ولی خب با یه تقریبی میشه گفت اونم نبود ... جدی یکی به من توضیح بده پس چی بود؟ به نظر خودم یه فصل مشترکی بین تایم‌لاین هاست ولی چی ازش درمیاد؟؟؟ به نظرم مهمترین بخش قسمت اول همین بود. ما اگه تایم لاین ها رو بررسی کنیم این سکانس‌ها تقریبا یه جایی اون وسط داستانند ولی به نظرمون هیچوقت مهم نبودند این اون پیچشیه که دوست دارم ببینم "از هیچی داستان ساختن." به نظرم اون درب بطری که قبلا کیم به عنوان یادگاری از اولین شیادی مشترکشون با جیمی برداشته بود به عنوان، یاد آوری از کیم، برای ساله ولی اینجوری بازم نمیشه قاطع راجع به سرنوشت کیم نظر داد ولی بیهوده هم اون در بطری اونجا نبوده. تمام نماهایی که از داخل ساختمون سال دیدم فقط به تنها بودنش اشاره داشت و این خیلی غم‌انگیز بود... بعد از اون سکانس‌های ابتدایی تقریبا همه چیز همونجوری پیش رفت که هممون حدسش رو زده بودیم البته بگم همه غیر از هومن داداش همه رو اشتباه زدی تنها نکته ثانویه اون صحبت های لالو با هکتور بود و چقدر غصه‌ام شد که لالو مستقیم داشت میرفت سراغ گاس، لعنتی تو برای خودت بدمنی هستی این سطحی بازی‌ها چیه؟؟؟؟ ناامید شدم واقعا میگم... بعدش لالو میگه من کلی وقت توی شمال صرف زیرنظر گرفتن گاس کردم ولی هیچی به هیچی یهو همه چیز برمیگرده سمت جنوب و اینجاست که دارم به مغز تعطیل کینگی اعتماد پیدا میکنم قطعا ناچو اون proof ـه نیست پس چیه؟ به نظرم میتونه همون قضیه سانتیاگو باشه تنها چیزی که میتونم حدس بزنم فعلا همینه... ببینید گاس نقطه ضعفی غیر از سابقه‌ش تا قبل از سانتیاگو نداشته و اولین بار هم که مایک اون رو بررسی کرد طی مکالمه شون مایک گفت که اگه من نتونستم پس هیچ کس دیگه ای هم نمیتونه سابقه تو تا قبل از ورود به مکزیک(یا آمریکا) رو پیدا کنه... چرا هکتور از اون راز باخبره ولی تا حالا ازش استفاده نکرده شایدم نتونسته اثباتش کنه؟ ببینید اگه یه خورده به تاریخچه خانواده سالامانکا بیشتر توجه بشه احتمالا پدر لالو به همراه پدر اون دو تا دوقلو به همراه هکتور از جمله کسایی بودند که مواد رو از جنوب (آمریکای جنوبی) به شمال میاوردند و سر این راه خونشون ریخته شده (همونجایی که هکتور میگه سالامانکا بلاد) پس اگه توی کارتل کسی بدونه که راز جنوب چیه باید یکی از همین سالامانکاها باشه ولی اثباتش اونقدری سخت بوده که هکتور ترجیح میداده زیاد ریسک نکنه ... اگه ادامه نمیدم چون هنوز زنجیره ای که باید تو ذهنم شکل میگرفت کامل نشده در نتیجه مطمئنا دارم به بیراهه میرم. از همه اینها که بگذریم به نظرم سال بیقراره، تشویش ذهنی‌ش منجر به اون اشاره به "لالو" شد که مطمئنا با اون "آنچه خواهید دید" آخری، فکر کنم پرونده دگوزمان برای سال دردسر درست کنه و نمیدونم چجوری میتونه نجات پیدا کنه؟ و نقش کیم چیه؟ آیا کیم به خاطر همین پرونده باید قربانی سال بشه؟؟؟؟؟ برگردیم به همون تشویش ذهنی اون رو درک نمیکنم؟ یعنی از میزان خطر کیم آگاه شده یا کلا ترس از دست دادن کیم این بلا رو سرش آورده؟؟؟ من کلا به این نماهای زیبا و سکانس های فوق العاده و شات های بینظیر اعتقادی ندارم من دنبال داستانم پس اینها رو میذارم به عهده بقیه ولی در کل من از قسمت اول لذت بردم همه چی سر جاشه... کلا به نظرم لالو بمیره بهتره تا اینقدر خفت بکشه ولی حیف بدمن خوبی بود...

[Alpachin0]

وقتی بار اول این کروات‌ها رو دیدم و اون اولی‌هاش سیاه و سفید بودند گفتم ای وای دیدی نظر الکس درست دراومد و این همون انتقاله‌ست ولی بعدش چندین بار نگاه کردم و خیالم راحت شد که این اون نیست ولی بعدش یاد پیش بینی کینگی افتادم که گفت شروع باید یه سکانسی از اتفاقات مربوط به سال بعد از بی.بی ـیه ولی خب با یه تقریبی میشه گفت اونم نبود ... جدی یکی به من توضیح بده پس چی بود؟ به نظر خودم یه فصل مشترکی بین تایم‌لاین هاست ولی چی ازش درمیاد؟؟؟ به نظرم مهمترین بخش قسمت اول همین بود. ما اگه تایم لاین ها رو بررسی کنیم این سکانس‌ها تقریبا یه جایی اون وسط داستانند ولی به نظرمون هیچوقت مهم نبودند این اون پیچشیه که دوست دارم ببینم "از هیچی داستان ساختن." به نظرم اون درب بطری که قبلا کیم به عنوان یادگاری از اولین شیادی مشترکشون با جیمی برداشته بود به عنوان، یاد آوری از کیم، برای ساله ولی اینجوری بازم نمیشه قاطع راجع به سرنوشت کیم نظر داد ولی بیهوده هم اون در بطری اونجا نبوده. تمام نماهایی که از داخل ساختمون سال دیدم فقط به تنها بودنش اشاره داشت و این خیلی غم‌انگیز بود... بعد از اون سکانس‌های ابتدایی تقریبا همه چیز همونجوری پیش رفت که هممون حدسش رو زده بودیم البته بگم همه غیر از هومن داداش همه رو اشتباه زدی تنها نکته ثانویه اون صحبت های لالو با هکتور بود و چقدر غصه‌ام شد که لالو مستقیم داشت میرفت سراغ گاس، لعنتی تو برای خودت بدمنی هستی این سطحی بازی‌ها چیه؟؟؟؟ ناامید شدم واقعا میگم... بعدش لالو میگه من کلی وقت توی شمال صرف زیرنظر گرفتن گاس کردم ولی هیچی به هیچی یهو همه چیز برمیگرده سمت جنوب و اینجاست که دارم به مغز تعطیل کینگی اعتماد پیدا میکنم قطعا ناچو اون proof ـه نیست پس چیه؟ به نظرم میتونه همون قضیه سانتیاگو باشه تنها چیزی که میتونم حدس بزنم فعلا همینه... ببینید گاس نقطه ضعفی غیر از سابقه‌ش تا قبل از سانتیاگو نداشته و اولین بار هم که مایک اون رو بررسی کرد طی مکالمه شون مایک گفت که اگه من نتونستم پس هیچ کس دیگه ای هم نمیتونه سابقه تو تا قبل از ورود به مکزیک(یا آمریکا) رو پیدا کنه... چرا هکتور از اون راز باخبره ولی تا حالا ازش استفاده نکرده شایدم نتونسته اثباتش کنه؟ ببینید اگه یه خورده به تاریخچه خانواده سالامانکا بیشتر توجه بشه احتمالا پدر لالو به همراه پدر اون دو تا دوقلو به همراه هکتور از جمله کسایی بودند که مواد رو از جنوب (آمریکای جنوبی) به شمال میاوردند و سر این راه خونشون ریخته شده (همونجایی که هکتور میگه سالامانکا بلاد) پس اگه توی کارتل کسی بدونه که راز جنوب چیه باید یکی از همین سالامانکاها باشه ولی اثباتش اونقدری سخت بوده که هکتور ترجیح میداده زیاد ریسک نکنه ... اگه ادامه نمیدم چون هنوز زنجیره ای که باید تو ذهنم شکل میگرفت کامل نشده در نتیجه مطمئنا دارم به بیراهه میرم. از همه اینها که بگذریم به نظرم سال بیقراره، تشویش ذهنی‌ش منجر به اون اشاره به "لالو" شد که مطمئنا با اون "آنچه خواهید دید" آخری، فکر کنم پرونده دگوزمان برای سال دردسر درست کنه و نمیدونم چجوری میتونه نجات پیدا کنه؟ و نقش کیم چیه؟ آیا کیم به خاطر همین پرونده باید قربانی سال بشه؟؟؟؟؟ برگردیم به همون تشویش ذهنی اون رو درک نمیکنم؟ یعنی از میزان خطر کیم آگاه شده یا کلا ترس از دست دادن کیم این بلا رو سرش آورده؟؟؟ من کلا به این نماهای زیبا و سکانس های فوق العاده و شات های بینظیر اعتقادی ندارم من دنبال داستانم پس اینها رو میذارم به عهده بقیه ولی در کل من از قسمت اول لذت بردم همه چی سر جاشه... کلا به نظرم لالو بمیره بهتره تا اینقدر خفت بکشه ولی حیف بدمن خوبی بود...

اون سکانس اول اصلا هیچ پیچیدگی نداشت و مشخص بود که دقیقا بعد از مرگ والتر و ختم بریکینگ بد بود دیگه.

[Alex Vause]

و بالاخره انتظارها به پایان رسید و خوشبختانه شاهد دو اپیزود فوق العاده بودیم. تا حدودی پیش بینی که کردم در مورد شروع فصل 6 درست بود. شروع با یک سکانس سیاه و سفید و تبدیل شدنش به یک سکانس رنگی. البته بنظرم باید برای تایم لاین جین این ایده استفاده میشد. در مورد تایم لاین سکانس ابتدایی منطقی ترین حالت پایان BBیه و فضایی که نشون داده شد تا حدودی با شخصیت حال حاضر ساول فاصله داره و بیشتر به کارکترش توی BB نزدیکه. آیتم های زیادی هم تو اون سکانس دیدیم که بسیار جالب بودند. لوگوی "مرساورده"، تلفن های یک بار مصرف، کفش هایی که ساول واسه "آیرین" (پیرزنه) خرید، کلاهی که توی اولین تبلیغش استفاده کرد و یک کتاب که کنار تخت کیم و جیمی تو این اپیزود دیدیم! و مهم ترین آیتم اون درب بطری معروف! از این موارد که بگذریم و برسیم کانورسیشن ساول و کیم توی رستوران! منم مثل چند نفر دیگه که اشاره کردند جامپی که توی کارکتر کیم اتفاق افتاده یکم واسم فابل هضم نیست البته یه تئوری خیلی خفن (تو تاپیک قسمت دوم در مورد میگم) در مورد این جامپ شخصیتی و اینکه چطور کیم اینقدر تغییر داده اصول اخلاقیش رو دارم. در مورد ناچو هم حقیقتش من برخلاف خیلی ها خیلی برام مهم نیست چه بلایی سرش میاد بیشتر دنبال اینم ببینم چرا لالو توی BB نیست و چطور میشه مایک اینقدر به گاس ارادت داره توی BB!

[Luca Brasi]

دوستان قضیه "سندپایپر" چیه ؟
الان اواسط اپیزود یک هستم بین کیم و سال مطرح شد ولی من بکل فراموش کردم

[Alex Vause]

دوستان قضیه "سندپایپر" چیه ؟
الان اواسط اپیزود یک هستم بین کیم و سال مطرح شد ولی من بکل فراموش کردم

شکایتی که علیه خانه سالمندان توسط جیمی و چاک طرح شد، در اصل ایده کاملا واسه جیمی بود چاک گفت بریم با hhm کیس رو پیش ببریم بعد هاوارد به جیمی گفت تو رو به عنوان وکیل نمیخواییم توی این کیس و فقط یه چک بهت میدیم از 20 درصد سود احتمالی طرح این شکایت! (در اصل چاک گفته بود جیمی نباشه).

[Luca Brasi]

مهم ترین ویژگی وینس گیلیگان (چه تو Breaking Bad چه این سریال) اینکه با زبون بی زبونی همیشه پیش درآمد اتفاقی که قراره رخ بده رو در یک قاب به زیبایی به تصویر میکشه حالا اون اتفاق میخواد : انتقام - عشق - تنفر - هرچیزی باشه تمامی دکوپاژهایی که از ابتدا تا انتها گیلیگان برای تمامی سکانس ها در نظر گرفته در کنار یک میزانسن صحیح (با توجه به خط داستانی و روابط بین کاراکتر ها) همسوی یه تدوین دقیق و بی عیب و نقص باعث میشه حین دیدن این سریال بصورت 10/10 غرق در داستان بشید و حین دیدن متوجه گذر زمان نشید وینس گیلیگان مبنای روایت داستانش حس ششم بیننده است حین تماشا خیلی باید به نماهایی که از جلوی چشمتون میگذره توجه کنید گاهی نوع دکوپاژی که در نظرگرفته یا میزانسنبندی خبر از یک اتفاق میده (این برمیگرده به اینکه حس ششم تماشگر چقدر قوی باشه) اتفاقی که امکان داره تو نمای یا حین سکانس بعدی رخ بده یا در اپیزودهای بعدتر و همینکه باعث میشه Better Call Saul یه سریال بی نظیر بشه با اینکه میدونیم "در نهایت همه اتفاقات به کجا ختم میشه" و "چی میشه" اما روند داستان جذاب برامون