House of the Dragon | بحث اپیزودیک | فصل اول , اپیزود هفتم

[yaser63]

Season 1, Episode 7,Driftmark خلاصه داستان اين قسمت : رینیرا و دیمون در مراسم تشییع لینا با یکدیگر ملاقات می کنند.در همین حال ایموند در تلاش است تا رابطه مستحکم تری با یک اژدها برقرار کند.+ قوانین تاپیک: 1-این تاپیک مخصوص بحث پیرامون قسمت هفتم از فصل اول سریال می باشد پس اگر این قسمت را مشاهده نکرده اید لطفا جهت جلوگیری از آشکار شدن محتوای اپیزود بدون خواندن پست ها,تاپیک را ترک نمایید درغیر اینصورت مسئولیت اسپویل شدن این اپیزود بر عهده خواننده مطلب می باشد. 2-لطفا جهت چلوگیری از اسپویل شدن ناخواسته مطالب کلیه بحث های مرتبط با محتوای این اپیزود را صرفا درون این تاپیک انجام دهید. 3-لطفا از قرار دادن مطالب به صورت کپی/پیستی از سایر سایت های پارسی زبان,لینک دانلود اپیزودهای مجموعه و هرگونه اسپویلر مرتبط با قسمت های آتی در این تاپیک خودداری بفرمایید.

[saeedporreza9]

قسمت خوبی بود ولی بعد گذشت 7 قسمت چیزای رو مخ زیادی تو سریال هست. خراب بازیای ناتمام رینیرا و نداشتن ابهت پادشاه و کل شخصیتها شخصا رو مخ بنده هست.جمع کردن سریال تو این 3 قسمت باقی مونده و تو خماری گذاشتن بینندگان برای فصل بعد کار سختیه امیدوارم بتونن انجامش بدن.

7/10

[codec_pack]

خراب بازیای ناتمام رینیرا

سریال هم جوری شروع شد که طرفدار رینیرا باشیم. چه قدر قشنگ این فرهنگ خراب بازی رو میخوان فرو کنن توی مغزمون. : ))

[alimori]

نمیدونم چرا دوستان در مقابل رنیرا جبهه گرفتن بهش میگن خراب . بعد یکی میگه میخوان بکنن تو مخمون فرهنگ انحراف ج.ن.س.ی رو . آره اچ بی او میاد این همه هزینه کنه فرهنگ انحرافیش رو بکنه تو مغز جوان های غیور این سرزمین. شما یه نگاه به جامعه خودمون بکنی میبینی رنیرا خیلی هم پاکدامنه.
در مورد قسمت هم واقعا عالی بود. آخرین حضور میگل ساپوچنیک در این فصل و کل سریال بود که دیگه فصل های بعد حضور نداره. البته گفتن واسه کارگردانی در فصل های بعد برمیگرده ولی دیگه شورانر نیست. صحنه های اکشن نداشت ولی دیالوگ ها و تنشی که بین کاراکتر ها بود دست کمی از میدون نبرد نداشت. اون سکانسی که همه جمع بودن و ویسریس داد میزد ما خانواده ایم عالی بود. همه چی رو میخواد با صلح کنه و همین باعث جنگ عظیم در آینده میشه. خوشحال شدم رنیرا با دیمون ازدواج کردن . زوج مخوف و دلنشینی هستن واسه من. اموند هم این قسمت رفت تو کاراکترای منفور واسم. منتظر سه قسمت طوفانی هستم.
9 از 10

[Astollo]

دوستان من یه سری چیزارو قاطی کردم

الان ما دیگه بازیگران قبلی رو نمیبینیم همینجوری میره جلو ؟

ایگون تارگریان همون بابای جان اسنو هست ؟ یا نوش میشه ؟

اون جافری ربطی به جافری تو گیم اف ترون داره ؟ اون که بچه سرسی بود با برادرش

[Orphée]

- به این قسمت 8 دادم. دو تا دیالوگ استثنایی این اپیزود رو لرد کورلیس ولاریون گفت :

این زندگی کوتاه فانی چه معنی داره جز دنبال کردن میراث؟ (What is this brief mortal life if not the pursuit of legacy)

تاریخ خون رو بخاطر نمیاره ، اسامی رو به یاد میاره ... (History does not remember blood, it remembers names)


- از ابتدا بنظر نمیومد اینطور باشه بخاطر تمسخری که توسط هم سنهاش میشد ولی ایموند بنظر من در آینده نقش خیلی مهمی خواهد داشت ، دست کم بخاطر ویگار که بزرگترین اژدهای سریاله تا اینجا.


- دیمن هم تارگرینِ مورد علاقۀ جورج آر. آر. مارتین هست! بازیگرش هم کاریزمای خوبی داره نشون میده و تو هر سکانسی که هست ، حتی اگه دیالوگی نداشته باشه ، سکانس رو مال خودش میکنه...

[saeed_iri]

بدون شک بهترین قسمت تا اینجا بود میشه به این سریال امید داشت و البته حوصله میخواد اما ارزشش رو داره ، این اپیزود رو میتونم به یه بذری تشبیهش کنم که کاشته شد و قراره در ادامه بعد از داشت، برداشت خوبی رو در آینده ازش داشته باشیم .
پ.ن : چیزی که باعث بشه لحظاتی از حال سیاه این روزها ، غافل بشی برای من با ارزش هست.
پ.ن 2 : پایان شب سیه ، سفید است

[Orphée]

من خودم وقتی دِیمن موقع سخنرانی ابتدایی اپیزود و آب سِپاری لِئِنا خندید (آپارات / آپلود.ir) ، مثه شخصیتهای حاضر در اون سکانس تعجب کردم ولی بنظرم یه دلیل اصلی داره و دو دلیل احتمالی و فرعی ؛

دلیل اصلی بنظرم بحث ازدواج رینیرا تارگرین و لینور ولاریون و حرامزاده بودن بچه هاش هست! چون دیمن دقیقاً بعد این جملات میخنده : « نمک در خون ولاریونها جاریست ، خونمان قوی هست ، خونمان حقیقیست و خون ما هیچوقت نباید ضعیف بشه! »

در حین جملات هم دوربین اول رینیرا رو نشون میده و بعد شاه یه نگاه به رینیرا و لینور میکنه و رینیرا هم متوجه میشه و خودشو انگار جمع میکنه اون لحظه.

دو دلیل فرعی و غیرمحتملترِ دیگه بنظرم :

- دیمن میخنده به اینکه شاید عشق خودش و لئنا واقعی بوده باشه و نشأت گرفته از مسائل سیاسی نبوده. همچنین تقریباً تمام افراد حاضر در اون صحنه من جمله شاه ، کورلیس و رینیرا ، ازدواجهاشون بیشتر بر اساس وظیفه بوده تا عشق.

- خندۀ هیستریک دیمن میتونه به این دلیل باشه که حالا که رینیرا بالغ شده و لئنا هم مُرده ، میتونه به عشق واقعیش که همون برادرزاده اش هست برسه و جملات روحانی ویموند جرقۀ این طرز تفکر دیمن هست...