I dont care how long I gonna live. whether it's in a week or twenty years, there's horrible pain and sadness ahead
دوباره اومدیم...
قسمت پنجمسکانسای خوبی داشت این قسمت و در کل بعد از اپیزودی که تنها من شاکیشم به نظرم خوب بود. فقط بعضی وقتها حین تماشای سریال احساس میکنم صحنهها دوباره یا چندباره و با سناریوهای مختلف ساخته شدند بعد بهم وصلشون کردند و یه جاهایی بعضی چیزا تکرار شده ولی این تکرار از اون چیزی که نشون داده شده بهتره/: بیخیال لذت ببرید فقط... دیگه منتظر هومن هم نمیمونیم
الان دقیقا یادم نیست ولی به نظرم کیفیت فصل اول و دوم بهتر از این فصل بود یعنی چندتا صحنه خوف از اونها همیشه یادم میمونه ولی این فصل حتی سکانسی که خیلی دوست داشتم بین تامی و کترین ببینم هم چندان نچسبید. یه جاهایی تونست یه چیزایی بگه ولی من دوست داشتم نه تامی کوتاه بیاد نه کترین و ضعفهاشون رو بکوبن تو صورت همدیگه، تا یه جایی شد ولی خب تامی تصمیمشو گرفته بود و تسلیم شد و نشانههای تسلیم کترین توی چیزی که بهش باور داره از سکانس خونهی نو و دیالوگش با کلیر شروع شد شایدم حتی از اون سکانسی که رایان سعی داشت کلیر رو مبرا کنه...
خلاصه که یکی از سریالای خوب تموم شد و انگار هر روز دنیای سریال یه خرده بیشتر آب میره و کوچیکتر میشه.../:
- دیگه ازت متنفر نیستم. میبخشمت.
- تو من رو میبخشی؟- کی از اون دو تا بچه مراقبت میکنه؟
- خب، یه مادربزرگی هست... یک فصل درام جنایی بینقص با استادی در داستانگویی. اینکه سلی وینرایت بازیگر بزرگسال برای نقش رایان انتخاب نکرد و درعوض اینهمه سال صبر کرد تا بازیگرش بزرگ بشه و همهچیز سِیر طبیعی خودش رو طی کنه، تصمیم ریسکی و عجیبی بود که بهشدت جواب داد. وسواس روی کار و دقت به جزئیات کاملاً مشهود بود؛ بهترینش هم ارجاع به فصول قبلی با Shouldn't of و Shouldn't have
خداحافظ هپی ولی.